23 Flashcards
All my casutic old hateful thoughts come up again
تمام افکار نفرت انگیز قدیمی و تند من دوباره به ذهنم می رسد
Cease your relentless participation
مشارکت بی امان خود را متوقف کنید
Enterprise for those of us
سرمایه گذاری برای کسانی از ما
You gotta let go and sit still and allow contentment to come to you
باید رها کنی و بی حرکت بنشینی و اجازه بدهی رضایت به سراغت بیاید
I have searched frantically for contentment
من دیوانه وار برای رضایت جستجو کرده ام
Companion
شفقت
Roar
غرش
They hightailed it out of there
ان ها ان را از انجا بیرون اوردند
In that regal silence
در ان سکوت سلطنتی
When i let go of some last fearful reserve and permit a veritable turbine of energy to unleash itself up my spine
وقتی اخرین ذخیره ترسناکرا رها می کند واجازه می دهم یک توربین واقعی انرژی خود را در ستون فقرات من ازاد کند