11 Flashcards
Assess
as‧sess /əˈses/ verb [transitive]
ارزیابی کردن ، مالیات بستن به ، تشخیص دادن ، تعیین کردن ، مالیات بستن بر ، خراج گذاردن بر ، جریمه کردن ، ارزیابی ، تقویم کردن ، قانون ـ فقه: تقویم کردن ، روانشناسی: سنجیدن
Astonish
as‧ton‧ish /əˈstɒnɪʃ $ əˈstɑː-/ verb [transitive]
متحیر کردن ، گیج کردن
Commence
com‧mence /kəˈmens/ verb [intransitive and transitive]
اغاز کردن ، شروع کردن
Essence
es‧sence /ˈesəns/ noun
فروهر ، هستی ، وجود ، ماهیت ، گوهر ، ذات ، اسانس
1. [singular] the most basic and important quality of something
essence of
The essence of Arsenal’s style of football was speed.
Extract
ex‧tract /ɪkˈstrækt/ verb [transitive]
ex‧tract /ˈekstrækt/ noun
بیرون کشیدن استخراج ، جوهر ، گلنگدن زدن ، اخراج کردن پوکه ، چکیده ، عصاره گرفتن ، بیرون کشیدن ، استخراج کردن ، اقتباس کردن ، شیره ، عصاره ، زبده ، خلاصه ، علوم مهندسی: خلاصه زبده ، کامپیوتر: استخراج کردن ، شیمی: عصاره گیری ، علوم نظامی: خلاصه وضعیت
Fabulous
fab‧u‧lous /ˈfæbjələs, ˈfæbjʊləs/ adjective
افسانه ای ، افسانه وار ، مجهول ، شگفت اور
Haste
haste /heɪst/ noun [uncountable]
شتاب ، سرعت ، عجله کردن ، قانون ـ فقه: تبادر
Impulse
im‧pulse /ˈɪmpʌls/ noun
تکانه ، ضربه ، بر انگیزش ، انگیزه ناگهانی ، تکان دادن ، بر انگیختن ، انگیزه دادن به
1. [uncountable and countable] a sudden strong desire to do something without thinking about whether it is a sensible thing to do Synonym : urge
impulse to do something
a sudden impulse to laugh
Marge’s first impulse was to run.
Gerry couldn’t resist the impulse to kiss her.
on impulse
On impulse, I picked up the phone and rang her.
تصمیم لحظه ای (از روی میل و هوس) بگیری که کاری رو انجام بدی
On impulse از روی میل و هوس
Inhibit
in‧hib‧it /ɪnˈhɪbət, ɪnˈhɪbɪt/ verb [transitive]
باز داشتن و نهی کردن ، منع کردن ، مانع شدن ، از بروز احساسات جلوگیری کردن ، کامپیوتر: جلوگیری کردن ، روانشناسی: بازداری کردن
Latter
lat‧ter /ˈlætə $ -ər/ noun
اخری ، عقب تر ، دومی ، این یک ، اخیر
Molecule
mol‧e‧cule /ˈmɒlɪkjuːl $ ˈmɑː-/ noun [countable]
مولکل ، مادیزه ، علوم مهندسی: ملکول ، الکترونیک: مولکول ، شیمی: مولکول ، نجوم: مولکول ، علوم هوایی: مولکول
Ongoing
on‧go‧ing /ˈɒnˌɡəʊɪŋ $ ˈɑːnˌɡoʊɪŋ, ˈɒːn-/ adjective
درحال پیشرفت ، مداوم
Precise
pre‧cise /prɪˈsaɪs/ adjective
دقیق کردن ، مختصر کردن ، مختصر ، مفید ، جامع ، صریح ، دقیق ، معین
Proximity
prox‧im‧i‧ty /prɒkˈsɪməti, prɒkˈsɪmɪti $ prɑːk-/ noun [uncountable]
نزدیکی ، مجاورت ، روانشناسی: مجاورت ، علوم نظامی: ماسوره مجاورتی
Publicity
pub‧lic‧i‧ty /pʌˈblɪsəti, pʌˈblɪsɪti/ noun [uncountable]
توجه،تبلیغ ، شهرت ، تبلیغات ، قانون ـ
فقه: انتشار ، روانشناسی: تبلیغ
Public Attention by the media