گیرنده های حسی Flashcards
بینایی
گیرنده های حساس در شبکیه چشم قرار دارند.دو نوع گیرنده استوانه ای و مخروطی در شبکیه وجود دارند که به نور حساس می باشند گیرنده های استوانه ای (1) دارند و حتی در نور کم هم می توانند فعال گردند. اما تصویری که ایجاد می نمایند یک تصویر (2) می باشد که جزئیات تصویر آن مشخص نمی باشد بالعکس گیرنده های مخروطی (3) دارند و بنابراین برای فعال شدن نیازمند نور بیشتری می باشند اما در صورت فعال شدن تصویری (4) ایجاد می نمایند سه نوع مخروط که به رنگهای (5) حساس می باشند در چشم انسان وجود دارد که وقتی این مخروط ها به نسبت های مختلف فعال می گردند به فرد امکان تشخیص رنگ های مختلف را می دهند در هر چشم انسان حدود ۶ میلیون گیرنده مخروطی و بیش از ۱۲۰ میلیون گیرنده استوانه ای وجود دارند. بیشتر گیرنده های مخروطی در (6) قرار دارند لکه زرد در امتداد محور نوری چشم قرار دارد یعنی اگر نگاه ما بر روی جسمی تثبیت گردد تصویر آن جسم بر روی (6) که فقط از گیرنده های مخروطی تشکیل شده و امکان دید دقیق را فراهم می آورد تشکیل می شود هرچه از (6) دورتر می شویم به تدریج از تعداد مخروط ها کاسته شده و به تعداد گیرنده های استوانه ای افزوده می شود تا این که در نهایت به نقاطی از شبکیه می رسیم که خیلی از (6) دور بوده و فقط از (7) تشکیل شده اند.
1- حساسیت زیادی به نور 2- سیاه و سفید و غیر دقیق 3- حساسیت کمتری به نور 4- رنگی و دقیق 5- آبی، سبز و قرمز 6- لکه زرد 7- گیرنده های استوانه ای
آنچه به گیرنده های مخروطی و استوانه ای می دهد که در پاسخ به نور فعال گردند حضور (1) در این سلول ها می باشد (1) موجود در استوانه ها (2) می باشد که از دو بخش تشکیل شده است. یک بخش از (2) پروتئینی بنام (3) و بخش بعدی آن (4) می باشد که از ویتامین A مشتق شده است وقتی نور به مولکول رودوپسین که قرمز رنگ می باشد برخورد می کند آن را به اپسین و ویتامین A می شکند و باعث از بین رفتن رنگ قرمز آن می شود البته باید توجه داشت که با صرف انرژی اپسین و ویتامین A می تواند تبدیل به (2) گردند تا گیرنده های نوری همیشه آماده پاسخگویی به نور باشند در نهایت شکستن مولکول رودوپسین باعث (5) شده و همین (5) مقدمه تحریک این سلول ها را فراهم می نماید. در داخل مخروط ها نیز رنگریزه حساس به نور مشابه رودوپسین وجود دارد که تفاوت آن با رودوپسین در نوع پروتئین به کار رفته در ساختار رنگریزه بینایی موجود در مخروط ها باعث می شود که این رنگ ریزه ها در پاسخ به طول موج های معین یعنی (6) تجزیه می گردند.
1- رنگریزه بینایی 2- رودوپسین 3- اپسین 4- رتینال 5- تغییر نفوذپذیری گیرنده های نوری 6- آبی، سبز یا قرمز
سازش به نور و تاریکی
هنگامی که ماه وارد یک محل تاریک تر می شویم در ابتدا دید خوبی نداریم ولی به تدریج دید ما بهبود میابد که به این پدیده (1) گفته می شود لازمه سازش به تاریکی این است که حساسیت چشم ها به نور افزایش یابد چون ما وارد محیطی شده ایم که نور کمتری دارد (2) لازمه این حساسیت بیشتر به نور می باشد بنابراین هنگام ورود به یک محل تاریکتر باید (3) در چشم افزایش یابد تا ما به دید بهتری دست یابیم چون (3) یک فرآیند آهسته و زمانبر می باشد سازش کامل به تاریکی حدود ۳۰ دقیقه وقت لازم دارد هنگام سازش به تاریکی چشم ما حساسیت نسبتاً خوبی به رنگ (4) دارد اما حساسیت آن به رنگ (5) بسیار کم می باشد به عبارت ساده تر است هنگامی که وارد یک محیط کم نور می شویم اولین رنگی که تشخیص آن دشوار می گردد رنگ (5) می باشد هنگامی که وارد یک محیط روشن تر می شویم در ابتدا دید خوبی نداریم ولی به سرعت دید ما بهبود می آورد به این پدیده (6) گفته می شود و لازمه آن (7) در چشم می باشد که این مهم با برخورد نور به چشم و (8) به سرعت به دست می آید چون تجزیه مولکول رودوپسین یک واکنش نسبتا سریع می باشد سازش به روشنایی خیلی سریع رخ داده و در عرض یک دقیقه کامل می گردد.
1- سازش به تاریکی 2- افزایش رودوپسین چشم 3- ساخت رودوپسین 4- سبز و آبی 5- قرمز 6- سازش با نور 7- کاهش رودوپسین 8- تجزیه رودوپسین
نظریه های رنگ بینی
دو نظریه در مورد پدیده رنگ بینی وجود دارد که عبارتند از نظریه سه فامی (سه رنگی) و نظریه فرایند متضاد با چهار فامی. نظریهٔ سه فامی توسط یانگ و هولتز مطرح شده است بر اساس این نظریه (1) وقتی این ۳ مخروط به نسبت های مختلف فعال می گردند فرد قادر می گردد رنگ های مختلف را تشخیص دهد. در نظریه فرآیند متضاد که توسط هرینگ مطرح شده است بیان می گردد که (2) علاوه بر این چهار رنگ الوان رنگ های (3) سفید و سیاه نیز هم حالت متضاد دارند به ظاهر این نظریه سعی دارد که نظریه رنگ بینی را در سطح (4) مورد بحث قرار دهد.
1- سه نوع گیرنده مخروطی وجود دارد که به ترتیب به رنگ های آبی، سبز و قرمز حساس می باشند
2- چهار رنگ الوان دو به دو با یکدیگر حالت متضاد دارند رنگ قرمز با سبز و رنگ آبی با زرد حالت متضاد دارند
3- غیر الوان
4- سلول های گانگلیونی
ساختار چشم
کره چشم از سه لایه تشکیل شده است لایه خارجی یک پرده ضخیم سفید رنگ می باشد که (1) نامیده می شود (1) در جلوی چشم در حالت شفاف در می آیند که به آن (2) گفته می شود لایه میانی (3) نام دارد که غنی از رگهای خونی و (4) می باشد این (4) اتاق تاریک را در داخل کره چشم ایجاد می نماید که لازمه (5) می باشد افراد زال به دلیل نداشتن (4) در (3) دید چندان خوبی ندارد لایهٔ مشیمیه در قسمت جلو کره چشم پرده رنگی (6) را ایجاد می نماید که در وسط آن سوراخ مردمک وجود دارد لایه داخلی چشم (7) نامیده می شود که گیرنده های استوانه ای و مخروطی حساس به نور در آن قرار دارند باید توجه داشت که علاوه بر سلول های استوانه ای و مخروطی در شبکیه سلولهای دوقطبی، گانگلیونی، افقی و آماکرین نیز وجود دارند. نور با عبور از سلولهای گانگلیونی و دو قطبی به استوانه ها و مخروطها رسیده و باعث فعال شدن آنها می گردد سپس پیام از سلول های استوانه ای و مخروطی به (8) و در نهایت به (9) می رسد. سلول های گانگلیونی اولین سلول های شبکیه می باشد که در آنها (10) به وجود می آید چرا که پتانسیل ایجاد شده در استوانه ها مخروط ها و سلول های دو قطبی از نوع (11) می باشد. از (12) عصب بینایی تشکیل می گردد که از طریق نقطه کور که فاقد گیرنده های استوانه ای و مخروطی می باشد کره چشم را ترک می کنند شبکیه در قسمت جلوی چشم ساختاری به نام (13) را به وجود می آورد که با انقباض می تواند باعث (14) چشم گردد.
1- صلبیه 2- قرنیه 3- مشیمیه 4- رنگریزه سیاه رنگ 5- دید خوب 6- عنبیه 7- شبکیه 8- سلول های دو قطبی 9 سلولهای گانگلیونی 10- پتانسیل عمل 11- پتانسیل موضعی 12- اجتماع سلول های گانگلیونی 13- جسم مژگانی 14- ضخیم شدن عدسی
انواع سلول های گانگلیونی
سلولهای گانگلیونی به سه نوع اصلی مرکز روشن، مرکز خاموش، و روشن-خاموش دسته بندی می شوند. در سلولهای مرکز روشن و مرکز خاموش (1) در میدان بینایی هر گانگلیون وجود دارد. تابش نور به مرکز یک گانگلیون مرکز روشن باعث (2) آن می گردد در حالی که تابش نور به محیط گانگلیون باعث (3) آن می شود برعکس در گانگلیون های (4) تابش نور به مرکز گانگلیون باعث مهار آن و تابش نور به محیط گانگلیون باعث تحریک آن می شود. باید توجه داشت که در صورت تابش هم زمان نو ر به مرکز و محیط اثر (5) برتری دارد هرچند محیط تا حدودی اثر مرکز را خنثی می نماید. اندازه (6) با دقت بینایی نیز مرتبط است. در لکه زرد که (7) بالاست اندازه مرکز گانگلیون (8) می گردد در حالی که هنگام (9) که دقت بینایی کاهش می یابد اندازه مرکز گانگلیون (10) می یابد. گانگلیونهای روشن- خاموش نیز به تغییرات شدت نور حساس می باشند و در (11) به فرد کمک می نمایند.
1- دو بخش مجزای مرکز و محیط 2- فعال شدن 3- مهار 4- مرکز خاموش 5- مرکز بر محیط 6- مرکز یک گانگلیون 7- دقت بینایی 8- کوچکتر 9- سازش به تاریکی 10- افزایش 11- درک حرکات سریع
مسیر بینایی
عصب بینایی بعد از خروج از چشم به (1) می رود در (1) نورونهایی که از (2) چشم منشأ گرفته اند متقاطع شده و به طرف مقابل می رود ولی نورونهایی که از (3) چشم منشا می گیرند بدون تقاطع از کیاسمای بینایی عبور می نمایند در مرحله بعد عصب بینایی به (4) می رود و از آنجا به (5) که قشر مخطط نیز نامیده می شود و در لوب پس سری و در (6) قرار دارد میرود پیام از قشر بینایی اولیه به قشر بینایی ثانویه که قشر پیش مخطط نیز نامیده می شود و در (7) و در (8) قرار دارد ختم می گردد لازم به ذکر است که برودمن قشر مخ را بر اساس عملکرد نواحی مختلف قشر مخ به (9) تقسیم نموده است.
1- کیاسمای بینایی 2- گوشه داخلی 3- گوشه خارجی 4- هسته های زانویی جانبی تالاموس 5- قشر بینایی اولیه 6- ناحیه 17 برودمن 7- لوب پس سری 8- ناحیه ۱۸ و ۱۹ برودمن 9- ۵۲ ناحیه
حرکات چشم
هرچشم شش ماهیچه دارد که باعث ایجاد حرکات چشم می گردد اگر بیش از نیم الی ۲ ثانیه به یک نقطه خیره شویم چشم ها شروع به لرزش غیر ارادی با فرکانس 20 الی۱۵۰ می نماید هنگام مرور محیط اطراف با چشم ها حرکاتی در چشم بروز می نمایند که به آن حرکات (1) می گویند. اگر با چشم خود یک جسم متحرک مانند یک پرنده را تعقیب نماییم به آن حرکات (2) گفته می شود. هنگام حرکات سر و بدن نیز چشم ها در خلاف جهت حرکات سر و بدن حرکت می نمایند که به این حرکات ناشی از (3) حرکات جهشی بزرگ گفته می شود. نوع دیگر حرکات چشم نیستاگموس نامیده می شود نیستاگموس (4) تلقی می گردد که فیزیولوژیک آن نیستاگموس دیداری جنبشی گفته می شود. وقتی داخل یک وسیله متحرک قرار داریم و مناظر اطراف خود را نگاه می کنیم چشم ها در جهت عکس حرکت وسیله نقلیه حرکت می نمایند که به آن (5) گفته می شود علاوه بر نیستاگموس دیداری جنبشی نیستاگموس کالریک و پاتولوژیک نیز از انواع معروف نیستاگموس می باشند اگر یکی از گوشها با آب سرد یا گرم شسته شود (6) در طرف گرمتر ایجاد می گردد. به عنوان مثال اگر گوش راست با آب گرم شستشو داده شود نیستاگموس در چشم راست و اگر همین گوش با آب سرد شستشو داده نیستاگموس در چشم طرف مقابل یعنی در چشم چپ بروز می نماید. نیستاگموس پاتولوژیک نیز در اثر عواملی مانند (7) می تواند بروز نماید هسته های دهلیزی ساقه مغز با بخش تعادلی گوش داخلی (بخش دهلیزی) در ارتباط بوده و در (8) نقش مهمی دارد. آسیب این هسته ها باعث نیستاگموس پاتولوژیک می گردد.
1- ساکاد یا جنبشی 2- متوالی یا تعقیبی 3- حرکات سر و بدن 4- حرکات تکراری غیر ارادی و موزون چشم ها 5- حرکات موزون غیر ارادی نیستاگموس دیداری جنبشی 6- نیستاگموس کالریک 7- آسیب هسته های دهلیزی 8- هماهنگ نمودن حرکات سر و بدن با حرکات چشم
اختلالات و بیماریهای چشم
مهم ترین اختلالات بینایی پیرچشمی، دوربینی، نزدیک بینی، آستیگماتیسم، آب مروارید یا کاتاراکت و آب سیاه یا گلوکوم می باشند که هر کدام به طور مختصر توضیح داده می شوند.
پیرچشمی: در افراد جوان عدسی چشم تا حد زیادی انعطاف پذیر می باشد که به عدسی (1) می دهد. هنگام نگاه کردن به نزدیک عدسی با انقباض ماهیچه های جسم مژگانی (2) می گردد و هنگام نگاه کردن به دور با استراحت ماهیچه های جسم مژگانی عدسی چشم (3) می گردد تا در هر دو حالت تصویر روی شبکیه چشم افتاده و دید مناسب ایجاد گردد. با افزایش سن انعطاف پذیری عدسی کاهش یافته و قدرت تطابق به شدت کاهش می یابد. در نتیجه فرد هم در دید نزدیک و هم در دید دور دچار مشکل می شود که این حالت پیرچشمی گفته می شود که با (4) می توان آن را تا حدودی درمان کرد.
دوربینی: در اثر کم بودن قطر کره چشم و یا ضعیف بودن عدسی چشم ایجاد می شود. در این حالت تصویر اجسام نزدیک در (5) ایجاد شده و لذا به خوبی دیده می شود اما تصویر اجسام دور در (6) تشکیل شده و به خوبی دیده نمی شوند.
آستیگماتیسم: آستیگماتیسم در اثر (7) ایجاد می شود. در نتیجه نورهایی که از جهات مختلف می آیند به یک اندازه شکسته نمی شوند. در نتیجه فرد در یک محور قادر به تشخیص خطوط موازی نمی باشد.
آب مروارید یا کاتاراکت: آب مروارید در اثر (7) بروز می نماید (7) بیشتر در افراد مسن به ویژه در افراد مسن مبتلا به دیابت دیده می شود. اگر عدسی چشم به طور کامل کدر گردد دیگر نوری وارد کره چشم نشده و فرد بینایی خود را از دست می دهد. برای درمان آب مروارید عدسی چشم خارج شده و به جای آن یک (8) می باشد قرار داده می شود.
آب سیاه یا گلوکوم: آب سیاه در اثر (9) ایجاد می شود این (9) به دلیل تجمع بیش از اندازه مایعات داخل کره چشم بویژه (10) ایجاد می گردد. اگر گلوکوم یا آب سیاه درمان نگردد این افزایش فشار منجر به از بین رفتن (11) موجود در شبکیه چشم می گردد.
1- قدرت تطابق 2- ضخیم تر 3- نازک تر 4- عدسی دو کانونه 5- روی شبکیه 6- جلوی شبکیه 7- کدر شدن عدسی چشم 8- عدسی مصنوعی که فاقد قدرت تطابق 9- افزایش فشار کره چشم 10- زلالیه 11- گیرنده های نوری
حس شنوایی
صدا یک موج می باشد و مانند هر موج دیگری دارای دامنه و فرکانس می باشد. گوش انسان فقط قادر به شنیدن صداهایی می باشد که فرکانس آنها بین 20 الی 2000 هرتز باشد. در بین فرکانس های 20 الی۱۶۰۰۰ نیز حساسیت گوش انسان به فرکانس های بین ۲۰۰۰ الی ۵۰۰۰ بیشتر از بقیه فرکانس ها می باشد. (1) گوش انسان برای فرکانس صوت در حد 3 هرتز می باشد یعنی اگر فرکانس صدا به اندازه 3 هرتز تغییر نماید گوش انسان قادر می باشد که این تغییر را درک نماید. دومین پارامتر مهم صدا که روی شنوایی اثر می گذارد فشار صوت می باشد. فشار صوت عبارت است از (2) وارد میشود. واحد فشار صوت نیوتون بر متر مربع میباشد. اما در مباحث مربوط به شنوایی از واحدی به نام (3) استفاده می شود که بین صفر الی ۱۴۰ دسته بندی می گردد که به ترتیب نشان دهنده ضعیف ترین و قوی ترین دامنه صوتی قابل شنیدن در محدوده فرکانس 1000 الی۲۰۰۰ می باشد. آستانه افتراقی گوش انسان برای فشار صوت (دامنه صوت) یک دسی بل می باشد. صداهای قوی تر از ۹۰ دسی بل در دراز مدت باعث (4) می گردند و صداهای قویتر از 130 دسی بل می توانند باعث (5) گوش گردند. چون دو پارامتر فرکانس و فشار صوت بر روی شنوائی اثر می گذارند پارامتری جدیدی به نام (6) مطرح می گردد که برآیند فرکانس و فشار صوت می باشد. واحد (7) فن می باشد. آستانه افتراقی برای شدت صوت یک فن می باشد. محدوده تکلم معمولی انسان 60 فن می باشد صداهای قوی تر از (8) در درازمدت ثقل سامعه ایجاد می کند و صداهای قویتر از (9) می تواند باعث آسیب آنی گوش گردد.
1- آستانه افتراقی (اختلافی) 2- نیرویی که از طرف صدا به واحد سطح 3- دسی بل 4- سنگین شدن گوش (ثقل سامعه) 5- آسیب آنی 6- شدت صوت در شنوایی 7- شدت صوت 8- 90 فن 9- 130 فن
ساختار گوش
گوش سه بخش بیرونی، میانی و درونی دارد. بخش بیرونی گوش از (1) تشکیل شده است (تا پرده صماخ) و وظیفه آن (2) می باشد. گوش میانی از (3) تشکیل شده است. وظیفه گوش میانی (4) می باشد. هنگام برخورد صدا به پرده گوش با به ارتعاش در آمدن آن به ترتیب استخوانچه های چکشی، سندانی و رکابی به ارتعاش در می آیند استخوانچه رکابی به دریچه بیضی وصل می باشد که در قاعده ی حلزون گوش (5) قرار دارند ارتعاش این استخوانچه رکابی مایعات داخل گوش داخلی را به ارتعاش در می آورد. گوش میانی توسط مجرایی به نام (6) به حلق راه دارد (6) به واسطه برقرار کردن تعادل بین فشار هوای دوسوی پرده صماخ به ارتعاش پرده صماخ کمک می کند.
1- لاله ی گوش و مجرای گوش 2- جمع آوری و هدایت صدا به سمت گوش میانی 3- پرده صماخ و سه استخوانچه چکشی، سندانی و رکابی 4- تقویت صدا و هدایت آن به گوش داخلی 5- بخش شنوایی گوش داخلی 6- شیپوراستاش
گوش داخلی دو بخش شنوایی و تعادلی دارد بخش شنوایی آن (1) و بخش تعادلی آن (2) نامیده می شود. بخش حلزونی در واقع یک ساختار مخروط مانند می باشد که به دور محوری پیچ خورده و شکل حلزونی به خود گرفته است. خود بخش حلزونی توسط غشاء پایه و رایسنر به سه مجرای (3) تقسیم می شود. سلولهای مژه دار حساس به صدا در مجرای حلزونی و در ساختاری به نام (4) قرار دارند مجرای حلزونی توسط مایعی به نام (4) پر شده است که غنی از یون مثبت پتاسیم می باشد در حالی که مجاری صماخی و دهلیزی با مایع (5) که مانند بقیه مایعات خارج سلولی دارای مقدار زیادی یون سدیم می باشد، پر شده اند. لازم به ذکر است که دو مجرای صماخی و دهلیزی در نوک حلزون یعنی در ناحیه ی (6) به همدیگر متصل می باشند و مایع (5) بین این دو بخش از طریق (6) جابه جا می گردد. هنگام برخورد صدا به پرده صماخ این پرده به ارتعاش در می آید و در نهایت این ارتعاش به واسطه استخوانچه های گوش میانی به دریچه بیضی واقع در قاعده ی مجرای دهلیزی حلزونی گوش به مایع پری لنف منتقل می گردند. به ارتعاش در آمدن مایع پری لنف باعث به ارتعاش در آمدن (7) و (8) می گردد. سلول های موجودات حساس به صدا در ۴ ردیف در روی غشاء پایه در ساختاری به نام اندام کورتی قرار دارند با توجه به اینکه سطح راسی این سلول ها (9) بوده و توسط غشاء پوشاننده پوشیده شده است می توان انتظار داشت هنگام ارتعاش مایعات داخل حلزون گوش و غشاء پایه، مژه های این سلول ها خم گردند. در این حالت کانال های موجود در سلول های مژه دار باز می شوند و با توجه به مثبت بودن بار آندولنف و منفی بودن بار سلولهای مژه دار، یونهای مثبت وارد این سلول های مژه دار شده و (10) را در این سلول ها ایجاد می نمایند. (10) برخلاف پتانسیل عمل و موضوعی، زمان نهفته، زمان تحریک ناپذیری و آستانه قابل اندازه گیری ندارد و دچار خستگی نمی شود.
1- بخش حلزونی 2- بخش دهلیزی 3- حلزونی، صماخی و دهلیزی 4- آندولنف 5- پری لنف 6- هلی کوتروما 7- مایع آندولنف 8- غشاء پایه 9- مژه دار 10- پتانسیل میکروفونیک
نحوه تشخیص فرکانس صدا توسط گوش
در غشاء پایه ساختاری شانه مانندی وجود دارد که اندازه دندانه های این اندام شانه ای شکل در (1) یعنی نزدیک استخوان رکابی کوتاه و ضخیم می باشد اما هرچه به سمت نوک حلزون یعنی (2) پیش می رویم اندازه دندانه های این ساختار شانه مانند بلندتر و نازک تر می گردد. چون به لرزه درآوردن دندانه های ضخیم به انرژی زیادی احتیاج دارد صداهای با فرکانس بالا که انرژی بیشتری دارند توسط (3) درک می گردند در حالی که صداهای با فرکانس پایین در (4) و در نزدیکی هلی کوتروما درک می گردند.
1- قاعده ی حلزون
2- ناحیه هلی کوتروما
3- قاعده ی حلزون
4- نوک حلزون
عصب شنوایی و راه های شنوایی
چهار ردیف سلول مژه دار در بخش حلزونی گوش وجود دارد که در اندام کورتی در سه ردیف خارجی و یک ردیف داخلی قرار گرفته اند. نکته جالب اینکه ۹۰ درصد عصب شنوایی با یک ردیف سلول مژه دار داخلی در ارتباط می باشند و این (1) نقش مهمتری در شنوایی دارند. عصب شنوایی دارای دو بخش شنوایی و تعادل می باشد. (2) از ابتدا در کنار حلزون قرار دارد و از آنجا به هسته های حلزونی پشتی و شکمی واقع در ساقه مغز می رود. از (3) هسته حلزونی پیام به هسته های زیتونی دو طرف می رود. هسته های زیتونی اولین بخشی می باشند که (4) و امکان (5) پیام رسیده از دو گوش را دارند. بعد از هسته های زیتونی مسیر شنوایی شکمی و پشتی یکی می گردند. پیام از (6) می رود.
1- سلول های مژه دار داخلی 2- بخش شنوایی 3- بخش شکمی 4- پیام را از هر دو گوش دریافت می نمایند 5- مقایسه 6- هسته های حلزونی پشتی و هسته های زیتونی به هسته نوار جانبی، سپس به ترتیب به برجستگی های چهارگانه تحتانی، هسته زانویی میانی و در نهایت به قشر شنوایی در لوب گیجگاهی
بخش تعادلی گوش داخلی
بخش تعادلی گوش داخلی اصطلاحا (1) نامیده می شود. بخش دهلیزی گوش داخلی خود به دو بخش اصلی مجازی نیم دایره ای و دو ساختار کیسه مانند به نام (2) تقسیم می گردد. در هر گوش سه مجرای نیم دایره ای عمود بر هم وجود دارد که نسبت به شتاب چرخشی حساس بوده و گیرنده حسی آن از نوع (3) می باشد. اضافه کرد به نیروی جاذبه تعادل ایستا و شتاب خطی حساس می باشند و گیرنده حسی آنها از نوع (4) می باشد. در داخل ماکولا و کاپولا سلولهای مژه داری وجود دارد که اندازه مژه های موجود در سطح راسی این سلول ها با هم برابر نمی باشد و از یک سمت سلول به سمت مقابل اندازه مژه ها به تدریج بزرگتر می شود. هنگامی که در اثر نیروی جاذبه یا حرکات بدن این مژه ها به سمت (5) خم می گردند این سلول ها فعال تر می گردند در حالی که وقتی مژه ها در جهت عکس یعنی (6) خم می شوند این سلول های مژه دار مهار می گردند. هنگام چرخش سر مایع آندولنف داخل مجاری نیم دایره ای در خلاف جهت چرخش سر به حرکت درآمده و با برخورد به مژه های سلولهای مژه دار کاپولا باعث فعال شدن یا مهار کاپولا می گردند در داخل اتریکول و ساکول ساختاری به نام ماکولا وجود دارد در داخل ماکولا ذرات شن مانند کوچکی از جنس کربنات کلسیم به نام (7) وجود دارد. همین (7) به ما کولاهای داخل اتریکول و ساکول این امکان را می دهد که حتی در حالت سکون نیز در پاسخ به نیروی جاذبه فعال گردند. این (7) در پاسخ به نیروی جاذبه یا شتاب خطی به سلولهای مژه دار داخل ماکولا برخورد کرده و باعث فعال شدن آنها با الگوی خاصی می شوند که برحسب (8) وضعیت تعادلی بدن مشخص می گردد. پیام از (9) به (10) می رود این (10) علاوه بر بخش تعادلی گوش از گیرنده های ماهیچه ها و مفاصل و پوست نیز اطلاعات حسی را دریافت می نمایند و با جمع بندی آنها در مورد (11) قضاوت می نمایند
1- بخش دهلیزی 2- اتریکول و ساکول 3- کاپولا 4- ماکولا 5- مژه بزرگ تر (مژه ثابت) 6- مژه کوچک تر 7- ذرات اتولیتی 8- الگوی فعالیت این سلول های مژه دار 9- بخش تعادلی گوش 10- هسته های دهلیزی ساقه مغز 11- نحوه تعادل فرد