درس ۱۴ Flashcards
(144 cards)
1
Q
مجمع
A
محل جمع شدن
مجلس
محفل
2
Q
مجمعی کردند
A
در جایی جمع شدند
انجمنی تشکیل دادند
3
Q
مرغان
A
پرندگان
4
Q
نهان
A
پنهان
ناپیدا
5
Q
جمله
A
همه
همگی
6
Q
شهریار
A
پادشاه
سلطان
7
Q
اقلیم
A
سرزمین
کشور
مملکت
8
Q
هدهد
A
شانه به سر
مرغ سلیمان
پوپک
پرندهای با جثهای کوچک و منقاری نوکتیز
9
Q
افسر
A
تاج
10
Q
اکناف
A
جمع کَنَف
اطراف
کنارهها
11
Q
گیتی
A
جهان
دنیا
12
Q
پیشوا
A
راهنما
رهبر
13
Q
سیمرغ
A
در افسانهها مرغی بسیار بزرگ که در کوه قاف اشیان داشته
عنقا
14
Q
پس
A
پشت
آن سوی
15
Q
کوه قاف
A
نام کوهی افسانهای که سیمرغ بر بالای آن آشیانه داشته است
16
Q
آشیان
A
آشیانه
لانه
17
Q
بینش
A
بصیرت
آگاهی
18
Q
همتا
A
مانند
نظیر
شبیه
شریک
19
Q
جلال
A
شکوه
عظمت
20
Q
سنجش
A
اندازهگیری
مقایسه
21
Q
دریابد
A
درک کند
بفهمد
22
Q
نقش و نگار
A
شکلها و صورتهای رنگین و گوناگون
23
Q
پرتو
A
روشنایی فروغ
24
Q
خواستار
A
خواهان
طالب
خواهنده
25
بدو
مخفف به او
26
مهرورزی
عشقورزی
علاقهداشتن
27
شیرمرد
مرد قدی و دلیر(=نیرومند)
28
شگرف
قوی
نیرومند
29
ژرف
عمیق
30
ژرف ژرف
بسیار عمیق
31
جملگی
همگی
32
مشتاق
آرزومند
خواهان
33
دیدار
دیدن
ملاقات کردن
34
نمیهراسیم
نمیترسیم
35
باز ایستادند
خودداری کردند
منصرف شدند
36
پوزش
عذرخواهی
37
هموار کردن
آسان کردن
38
راستان
درستکاران
39
محبوب
دوست
معشوق
40
جمال
زیبایی
حسن
41
صاحب جمال
زیبارو
42
هفتهای
در زمان اندکی
43
زوال
نابودی
44
عذر
بهانه
پوزش
45
خرم
سرسبز
باصفا
باطراوت
46
معذور
کسی که عذر و بهانهی او پذیرفته باشد
پوزشخواه
47
داند
بتواند
48
باز
پرندهایشکاری با چنگالهای قوی و منقاری کوتاه و محکم
49
بگذارم
رها بکنم
50
سرگردان
حیران
سرگشته
متحیر
51
به
بهتر
52
سربهسر
همه
همگی
53
مشتی
تعدادی
اندکی
گروهی
54
شکوه
عظمت
بزرگی
55
سخنراندن
سخنرانی کردن
سخن گفتن
56
شیدا
عاشق
دلداده
57
دلباخته
عاشق
شیفته
شیدا
58
یک سو نهادند
رها کردند
کنار گذاشتند
59
طلب
جستن
جستوجو کردن
60
رهنمون شود
راهنمایی کند
61
رهنمون
راهبر
راهنما
62
قرعه زدند
قرعه انداختند
قرعهکشی کردند
انتخاب تصادفیاز طریق قرعه
63
قرعه
قسمت
نصیب
سهم
64
قضا را
از قضا
اتفاقا
65
هراسناک
ترسناک
وحشتناک
66
جرئت
شجاعت
شهامت
دلیری
67
وادی
سرزمین
در متن مجازا به معنای بیابان
68
درگه
درگاه
جایگاه سیمرغ
69
وانیامد
برنگشت
70
فرسنگ
فرسخ
واحد اندازهگیری مسافت
تقریبا برابر شش کیلومتر
71
فرو آیی
قدم بگذاری
برسی
72
طلب
اولین قدم در تصوف(=عرفان)
طلب است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا میشود و اورا به جستجوی حقیقت و معرفت وا میدارد
73
تعب
رنج و سختی
74
مِلک
دارایی
مال و آتجه در تصوف ماست
75
گرمرو
مشتاق
به شتاب رونده و چالاک
کوشا
76
سرکش
نافرمان
گردنکش
قوی
77
نظر
چشم
78
معرفت
شناختن چیزی
شناخت
علم و دانش
79
سپهر
آسمان
80
عالیصفت
والا
ارزشمند
81
ره عالی صفت
راه ارزشمندِ شیر و سلوک
82
قدر
ارزش
اعتبار
اندازه
83
صدر
طرف بالای مجلس
جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص مییابد
مجازا ارزش و اعتبار
84
استغنا
بینیازی
در اصطلاح بی نیازی سالک از هرچیزی جز خدا
85
دعوی
ادعا
ادعای خواستن یا داشتن چیزی
معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند
معنی حقیقی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی
86
معنا
مقصود
مراد
87
جنت
بهشت
فردوس
88
هفت دوزخ
هفت جهنم
درکات
89
افسرده
منجمد
سرمازده
90
توحید
یگانه گردانیدن
یگانهپرستی
در اصطلاح اهل حقیقت تجرید ذات الهی است از آنچه فهم و گمان آدمی تصور میکند
91
تفرید
دل خود را متوجه حق کردن دل از علایق بریدن و خواست خود را فردای خواست ازلی کردن
فرد شمردن و یگانه دانستن خدا
تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار میبرد یعنی وقتی که در توحید غرق شد آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی بسپارد
92
تجرید
درلغت به معنای تنهایی گزیدن
ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند
در اصطلاح تصوف خالی شدن قلب سالک از آنچه جر خداست
93
ردی
چهره
94
در کُنند
بیرون آورند
95
گریبان
یقه
جیب
96
حیرت
سرگردانی
97
وادی حیرت
در اصطلاح اهل حقیقت امریست که وارد میشود بر قلوب عارفان در موقع تامل و حضور و تفکر آنهارا از تامل و تفور حاجب(=مانع) گردد
98
دائم
همیشه
99
حسرت
افسوس
دریغ
100
حیران
سرگشته
101
تحیر
سرگشتگی
حیران شدن
102
فقر
درویشی
103
وادی فقر
وادی درویشی
در اصطلاح صوفیه فنای فی الله و نیستی سالک و بیرون آمدن از صفات خود است و این نهایت سیر و مرتبه کاملان است
104
فنا
نیست و نابود شدن و در اصطلاح سقوط اوصاف مذمومه(=زشت)است
105
روا
جایز
سزا
106
جاوید
همیشگی
ابدی
ماندنی
107
به زاری زار
با خواری
108
همت
ارادهی محکم
عزم قوی
در اصطلاح عرفانی توجه و قصد قلبی یا جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود یا دیگری
109
قلیل
کم
اندک
110
سروش
پیام.آور
فرشتهی پیامآور
111
بیشک
یقیناََ
112
تمام
کامل
113
محو
نابود شدن
در اصطلاح صوفیه از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند
114
بردوام
همیشه
115
قبا
نوعی جامه جلوباز که پس از پوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دکمه میبندند
116
طرب
شادی و نشاط
117
سرا
منزل
خانه
118
پلید
ناپاک
119
قدس
پاکی
پاکشدن
120
جلوهگاه
محل خودنمایی
121
شکیبایی
بردباری
صبوری
122
سودایی
شیفته
شیدا
عاشق
123
فانی
نیستشونده
نابودشونده
در اصطلاح تصوف آن کسی است که در طریقت و سلوک به مرحلهی فنا رسیده است
124
مجاز
غیر حقیقی
125
فراز
بالا
بلندی
126
نسخه
نوشته
مکتوب
127
کلان
دارای سن بیشتر
کلانتر=بزرگتر
128
اولی
شایسته
اولیتر=شایسته تر
129
اشتر
شتر
130
مصاحبت
همنشینی
همصحبت داشتن
131
وجه
مقدار
132
از وجه
در اینجا به معنی برای است
133
زاد
توشه و خوردنی که در سفر همراه میبرند
134
توشه
طعام و خوراک اندک
زاد
135
گرده
قرص نان
نوعی نان
136
مخاصمت
دشمنی
خصومت
137
آخرالامر
سرانجام
عاقبت
نهایتا
138
زاد
سن و سال
139
تعالی
بلندمرتبه
140
موضَع
جایگاه
مکان
141
فرا داشتن
بلند کردن
بر دست گرفتن
نگه داشتن
142
اعانت
یاری دادن
یاری
143
مقالات
جمع مقالت
گفتارها
سخنان
144
پبه حقیقت
به درستی