بچه کهکشانی Flashcards
اذهب معه للمخزن
با او به فروشگاه برو
مخزن : دولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
لقد صنعت جرعة من الترياق
معجونی از پادزهر درست کردم
حینما اتفقد التضاريس
وقتی پست و بلندیهای زمین را چک می کنم
تَضَارِيس : [ضرس]: «تَضَاريسُ الارضِ»: پست و بلنديهاى زمين كه دندانه وار باشد.
تضاريس [عمومی] تضاريس : زمينه , عوارض زمين , زمين , ناحيه , نوع زمين
تفقد: بازديد كرد، ديدار كرد، جويا شد
لماذا لا نقلع الآن
چرا الان بلند نمیشیم؟ (پرواز نمیکنیم)
مناورة مستحيلة
مانور غیرممکن
عندما یتقرب المسبار من هذا الکوکب
قتی کاوشگر به این سیاره نزدیک می شود
سیلتقط الاشارة
سیگنال رو میگیره
هریس القرنبيط
گل کلم سوپ
بَطاریة جدیدة
باتری جدید
رقائق شوکولاتية
چیپس شکلاتی
الدَراجة
دوچرخه
المَرساه
لنگر
المُؤن
تدارکات
هذه مُطاردة جيدة
این شکار خوبیه
مُثیر للإعجاب
جالبه
قل تشیز
بگو پنیر (درخواست لبخند برای گرفتن عکس)