Unit 3 - Word families Flashcards
By learning words that are part of the same word family, you can often increase your vocabulary quickly and easily. با یادگیری کلماتی که بخشی از همان خانواده کلمات هستند، اغلب می توانید دایره لغات خود را به سرعت و به راحتی افزایش دهید.
mistake n
I mistook the woman in the cafe for a friend of mine.
mistake sb/ sth for sb/ sth v wrongly think that sb/ sth is sb/ sth els
به معنای اشتباه که در قالب فعل
میتونیم با ترکیبات بالا استفاده کنیم. یعنی یه چیزی رو با یه چیز دیگه یا با شخص دیگه اشتباه بگیریم
Example:
I mistook the woman in the cafe for a friend of mine.
من اون زنه تو کافه رو با یه دوست خودم اشتباه گرفتم.
certain (adj)
Is there any certainty things will improve?
certainty n the state of being completely sure about sth
OPP: uncertainty
درقالب اسمی یعنی اطمینان کامل داشتن از چیزی
مخالفش: غیر مطمئن
Example:
Is there any certainty things will improve?
آیا اطمینانی وجود داره که اوضاع بهتر بشه؟
Problem (n)
Some places can be problematic for journalists.
problematic adj difficult to deal with; full of problems
با نقش صفت
چیزی که سرو کار داشتن باهاش مشکل باشه.
معنی بعدی: پر از ایرادات و اشکال باشه
Example:
Some places can be problematic for journalists.
یه سری از مکان ها میتونه برای روزنامه نگار ها مشکل ساز باشه.
benefit n, v
The extra money has been very beneficial.
beneficial adj having a good or useful effect
در قالب صفت به معنای تاثیرگذاری خوبی و سودمندی داره
Example:
The extra money has been very beneficial.
اون پول اضافه خیلی سودمند بوده.
possession n
Some players just possess natural ability.
possess v formal have or own sth
مالکیت به صورت فعل به معنای داشتن چیزی یا مالک چیزی باشی
Example:
Some players just possess natural ability.
بعضی بازیکن ها دارای قابلیت های خدادادی هستند.
require v
A university degree is a minimum requirements.
requirement n sth that you need or that you must have or do
نیاز داشتن - چیزی که نیازش داری یا باید داشته باشی یا کاری که باید انجامش بدی
Example:
A university degree is a minimum requirements.
حداقل چیزی که مورد نیازه یک مدرک دانشگاهیه
house n
We need more family housing.
Most households have at least one car.
housing n buildings for people to live in
household all the people who live in one house
ساختمان هایی که آدم ها توش زندگی کنن (اسکان)
همه آدم هایی که توی یه خونه زندگی میکنن (خانوار)
Example:
We need more family housing.
ما به اسکان های بیشتری نیاز داریم
Most households have at least one car.
بیشتر خانوار ها حداقل یه ماشین دارند.
likely adv
There’s not much likelihood of success.
likelihood n the chance of sth happening
شانس یه چیزی که اتفاق می افته (احتمال)
Example:
There’s not much likelihood of success.
احتمال موفقیت زیادی وجود نداره
handle v
The situation needs careful handling.
handling n the way sb deals with sth/sb
روشی که یه نفر کسی یا چیزی رو مدیریت میکنه
Example:
The situation needs careful handling.
این موقعیت نیاز به اداره دقیق داره. (تو فارسی میگیم باید هندلش کنیم ولی اینجا معادل فارسیش میشه همون مدیریت کردن)
guide n,v
There are guidelines on repairing old buildings.
Our teacher gave us some guidance.
guidelines n (usually pl) official rules
معمولا به شکل جمع استفاده میشه و به معنای دستورالعمل
guidance n help or advice
به معنای راهنمایی، توصیه کردن و کمک کردن
Example:
There are guidelines on repairing old buildings.
دستورالعمل هایی برای تعمیر ساختمان های قدیمی وجود دارد.
Our teacher gave us some guidance.
معلم ما به ما رهنمود هایی داد یا ما رو راهنمایی کرد.
apologize v
It’s his fault and he’s very apologetic.
apologetic adj showing you are sorry
نشون دادن این که متاسف هستید
Example:
It’s his fault and he’s very apologetic.
این (مشکل) تقصیر اونه و خیلی متاسف و ناراحته
notice v
The scar on his face is quite noticeable.
noticeable adj easily seen/noticed
چیزی که انقدر بارز و مشهود که سریع توجه شما رو جلب میکنه
Example:
The scar on his face is quite noticeable.
جای اون زخم رو صورتش کاملا مشهوده.
include v
Bed and breakfast is $80, fully inclusive.
The inclusion of dancing as part of the entertainment was unnnecessary.
inclusive adj (of the cost of sth) including everything
شامل شدن همه چیزی (معمولا به همراه قیمت هم استفاده میشه)
inclusion n the fact of including sb/sth; the fact of being included
مشمول چیزی شدن
Example:
Bed and breakfast is $80, fully inclusive.
هزینه صبحانه و اقامت برابر با 80 پونده که به طور کامل
شامل میشه (یا به طور کامل در برمیگیره)
The inclusion of dancing as part of the entertainment was unnnecessary.
ضرورتی نداشت که برنامه سرگرمی شامل رقصیدن هم بشه.
compare v
This year looks good. Are there comparable figures for last year?
comparable adj similar; able to be compared
مقایسه کردن به معنای این که مشابه هست یا قابلیت اینو داره با چیزی مقایسه بشه
Example:
This year looks good. Are there comparable figures for last year?
امسال سال خوبی به نظر میاد. آیا ارقامی وجود داره که امسال رو با پارسال مقایسه کنیم؟
replace v
The coffee machine isn’t working, so can we get a replacement?
My wedding ring is irreplaceable.
replacement n a thing that replaces sth that is old, broken, etc.
جایگزین کردی چیزی که قدیمی شده یا شکسته و کار نمی کنه
irreplaceable cannot be replaced
به معنای غیر قابل جایگزینی
Example:
The coffee machine isn’t working, so can we get a replacement?
ماشین قهوه سازی کار نمیکنه، پس میتونیم یکی به جاش بگیریم؟
My wedding ring is irreplaceable.
حلقه ازدواج من غیر قابل جایگزین هست.