Unit 1 - Meaning and style Flashcards
accurate
correct and true in every detail
دقیق و واضح
Example:
The brochure tries to give a fair and accurate description of each hotel.
در این بروشور سعی شده است توضیحاتی منصفانه و دقیق از هر هتل ارائه شود.
synonymous
something that is synonymous with something else
مترادف با یک چیز دیگر
Example:
The town is synonymous with stone.
این شهر مترادف (مثل) یک سنگ است
pupil
someone who is being taught, especially a child
کسی که تحت آموزش است، به خصوص یک کودک . مثلا
دبستانی ها (بیشتر در زبان بریتیش استفاده میشه)
برای داخل چشم انسان ها (مردمک چشم) هم از این کلمه استفاده میکنن
Example:
The school has over 700 pupils.
مدرسه بیش از 700 دانش آموز دارد
restricted
limited or controlled, especially by laws or rules
محدود یا کنترل شده، به ویژه توسط قوانین
Examples:
There is restricted access to this information (=only certain people can have it)
دسترسی محدود به این اطلاعات وجود دارد (=فقط افراد خاصی می توانند آن را داشته باشند)
The sale of alcohol is restricted to people over the age of 18.
فروش مشروبات الکلی به افراد بالای 18 سال محدود می شود.
ambiguous
something that is ambiguous is unclear, confusing, or not certain, especially because it can be understood in more than one way
چیزی که مبهم است گیچ کننده یا قطعی نیست به ویژه به این دلیل که میتوان آن را به بیش از یک روش درک کرد.
Examples:
His role in the affair is ambiguous.
نقش او در این ماجرا مبهم است.
The language in the Minister’s statement is highly ambiguous.
زبان بیانیه وزیر بسیار مبهم است.
tip:
در زبان انگلیسی روزمره، افراد به جای اینکه بگویند مبهم است، از عبارت
you can take a two way
استفاده میکنند:
What she says is ambiguous. → You can take what she says two ways.
interpret
to explain the meaning of something
توضیح معنای چیزی، تفسیر کردن یک چیزی
Examples:
No one in our tour group spoke Spanish so we had to ask the guide to interpret.
هیچکس در گروه تور ما اسپانیایی صحبت نمیکرد، بنابراین مجبور شدیم از راهنما بخواهیم تا تفسیر کند.
The data has not yet been interpreted.
داده ها هنوز تفسیر نشده اند.
wrapping paper
coloured paper that you use for wrapping presents
SYN: gift wrap
کاغذ رنگی که برای بسته بندی استفاده می کنید
مترادف : بسته هدیه
Examples:
Rarely has the wrapping paper had so little to do with the gift inside
به ندرت کاغذ بسته بندی ارتباط چندانی با هدیه داخل آن نداشته است
self-explanatory
clear and easy to understand without needing any more explanation
واضح و آسان بدون نیاز به توضیح بیشتر، چیزی که خود اسمش خودشو توضیح میده و خیلی واضحه
Examples:
The questionnaire was designed to be largely self-explanatory and relatively quick to complete.
پرسشنامه به گونه ای طراحی شده است که تا حد زیادی خود توضیحی بوده و نسبتاً سریع تکمیل می شود.
The Maxim toaster wins points for its elegant design and self-explanatory controls.
توستر ماکسیم به دلیل طراحی زیبا و کنترل های خود توضیحی امتیاز کسب می کند.
precise
information, details etc are exact, clear, and correct
توضیحات، جزئیات و … واضح و دقیق و درست
Examples:
‘She’s a lot older than you, isn’t she?’ ‘Fifteen years, to be precise.’
«او از تو خیلی بزرگتر است، اینطور نیست؟» «به طور دقیق پانزده سال».
It was difficult to get precise information.
به دست آوردن اطلاعات دقیق دشوار بود.
virtually
almost
SYN: practically
تقریبا
مترادف: عملا
Example:
Virtually all the children come to school by bus.
تقریباً همه بچه ها با اتوبوس به مدرسه می آیند.
spirit
the part of someone that you cannot see, that consists of the qualities that make up their character, which many people believe continues to live after the person has died
SYN: soul
بخشی از کسی که نمی توانید آن را ببینید، که شامل ویژگی هایی است که شخصیت او را تشکیل می دهد، که بسیاری از مردم معتقدند پس از مرگ فرد به زندگی خود ادامه می دهد.
مترادف: روح. اما معانی دیگری هم داره
Examples:
Miller’s actions may not be actually illegal, but they have violated the spirit of the law.
اقدامات میلر ممکن است در واقع غیرقانونی نباشد، اما روح قانون را نقض کرده است.
You’ve got to approach this meeting in the right spirit.
شما باید با روحیه مناسب به این جلسه بیایید.
ironically
in a way that shows you really mean the opposite of what you are saying
صحبت کردن به گونه ای که نشان دهد شما منظورتان برعکس آنچه می گویید، است (مثل طعنه زدن)
Examples:
‘Thanks for your help, Sam,’ she said ironically. sam hadn’t helped at all.
با کنایه گفت: “از کمکت متشکرم، سم.” سم اصلا کمکی نکرده بود
‘Oh, no problem!’ said Terry, ironically.
تری با کنایه گفت: “اوه، مشکلی نیست!”
humorously
funny and enjoyable
جالب، طنز، لذت بخش
Example:
The film has some mildly humorous moments.
فیلم دارای لحظات کمی طنز است.
Tip:
در زبان انگلیسی روزمره، مردم معمولاً از
funny
به جای
humourous
استفاده میکنند.
literal
the literal meaning of a word or expression is its basic or original meaning
معنای تحت اللفظی یک کلمه یا عبارت که معنای اصلی آن است.
Example:
A trade war is not a war in the literal sense.
جنگ تجاری به معنای واقعی کلمه جنگ نیست.
figuratively
a word or phrase is used in a different way from its usual meaning, to give you a particular idea or picture in your mind
یک کلمه یا عبارت که به روشی متفاوت از معنای معمول آن استفاده می شود تا ایده یا تصویر خاصی در ذهن شما ایجاد کند، تعبیرکردن،
Examples:
He’s my son, in the figurative sense of the word.
او پسر من است، به معنای مجازی کلمه.
(یعنی پسر من نیست اما مثل پسر خودم میمونه)
The essence of realism, it is not merely figurative but meticulously mimetic.
جوهر رئالیسم، صرفاً تصویری (تعبیر مجازی) نیست، بلکه به طور دقیق تقلیدی است.