Mit Erfolg Modelltest 1 (Lesen) Flashcards
die Kühnheit
Alter schützt nicht vor Kühnheit.
بیباکی، جسارت، شجاعت، شهامت، دلاوری
der Versuchsaufbau
ساختار آزمایش، ساختار تحقیق
gewiss (adj)
مسلم، مسلما، مشخص، مطئن
selten
به ندرت، خیلی کم، کمیاب
objektiv (adj)
واقع بینانه، واقعی، منصفانه، بی طرفانه
der Aufbau
ساختار، چیدمان، ترکیب، بازسازی
untersuchen
آزمایش کردن، مورد تحقیق قرار دادن
einbeziehen
شامل شدن، دربر گرفتن، شرکت دادن در، درنظر گرفتن در، گنجاندن در
umfassen, beinhalten
berichten
گزارش دادن، خبر دادن، شرح دادن
verdeutlichen
توضیح دادن، روشن کردن، مشخص کردن
beleuchten, äußere, erklären
das Zusammenwirken
همکنش، اثر متقابل
die Kognition
شناخت (کلیه فرآیندهایی که با ادراک و شناخت مرتبط هستند)
der Anteil
سهم، قسمت، میزان، نسبت
die Lebenserwartung
میانگین/ حد متوسط (طول) عمر
der Proband
فرد مورد آزمایش قرارگرفته
industrialisieren
صنعتی کردن
somit (adv)
بنابر این، به این ترتیب، در نتیجه
sowie (Konjunktion)
بعلاوه، و همچنین، همان لحظه
jeweils (adv)
هر بار، هر دفعه؛ در هر مورد، مورد به مورد؛ همیشه؛ هر یک، هر کدام؛ در هر وهله، وهله به وهله
wobei (adv)
در حالی که
stets (adv)
دائما، همواره، همیشه، پیوسته
vorlegen
نشان دادن (به)، ارائه دادن (به)، جلوِ کسی گذاشتن
präsentieren
der Betrag
مبلغ، وجه، مقدار
der Verlust
فقدان، ضرر، خسارت، زیان
der Gewinn
برد، جایزه، منفعت، فایده
die Gemütslage
وضعیت روحیه
optimistisch (adj)
خوشبین، خوشبینانه
demnach (adv)
بنابراین، به این ترتیب، پس، در نتیجه
der Befund
تشخیص، نتیجه آزمایش، نتیجه تحقیق
auseinandersetzen
شرح دادن، دست و پنجه نرم کردن، در مورد موضوعی صحبت کردن
tatsächlich
براستی، در حقیقت، واقعا
eigentlich
die Abnahme
کاهش، کاستی، نزول
der Fluid
شاره، سیال
fluid (adj)
مایع، سیال
zurückführen
ختم شدن به، به جای اولیه برگرداندن، نسبت دادن، نتیجه چیزی دانستن
deuten
verdeutlichen, beleuchten, äußere, erklären
hindeuten
حکایت داشتن، اشاره کردن به، گویای چیزی بودن، نشان دادن
die Ausprägung
علامت مشخصه، مشخصه
verantwortlich
جوابگو، مسئول
erweisen
به اثبات رساندن، ثابتکردن، اثبات کردن، نشاندادن
entkommen
گریختن، فرارکردن، موفق به فرار شدن، پا بهفرار گذاشتن
die Beute
شکار، صید، طعمه، غنیمت
umgehen
برخورد کردن، اجتناب کردن، کنار آمدن، رفتار کردن، دور زدن
die Spezies
نوع، گونه
rechnen
حساب کردن، محاسبه کردن
die Herrschaft
حکومت، فرمانروایی، قدرت، سلطنت، پادشاهی
ergreifen
اتخاذ کردن، بچنگ آوردن، بدست گرفتن
überlegen
فکر کردن، تأمل کردن، سبک سنگین کردن، سنجیدن
außen (adv)
به سمت بیرون، بیرونی، خارج
das Blech
حلب، ورقه، ورقه فلزی، حرف مفت، چرند، مزخرف