L 2 & L 3 Flashcards
Coincident (with)
Coincidence
Coincidentally
متقارن و همزمان شدن،منطبق شدن (با)
Denote
مشخص كردن،آشكار كردن،نشان دادن
Diminish
كم شدن، تقليل دادن،پست كردن
Enhance
تقويت كردن،بهبود بخشيدن،بالا بردن
Expose
آشكار كردن، در معرض ديد گذاشتن
Obstruct
Obstruction
بستن،مسدود كردن،مانع شدن
مانع
Promote
Promotion
پيشرفت كردن،آگهي و تبليغات كردن
ارتقا
Severe
شديد، سخت،مهلك،طاقت فرسا
Allocate
تخصيص دادن،منظور نمودن
Affect
تاثير گذاشتن،متأثر شدن (مجهول)
Conceive
درك كردن، تجسم كردن، تدبير كردن
Depart (from)
ترك كردن،رفتن،انحراف پيدا كردن
Discrete
مجزا ،گسسته،مشخص
Discrete identity
Estimate
تخمين زدن،برآورد كردن،ارزيابي
Illness
بيماري،مريضي
Penetrate
نفوذ و رخنه كردن،موشكافي كردن
Prospect
چشم انداز،دورنما،اميد وانتظار در آينده
Survive
جان سالم به در بردن،زنده ماندن
Assign
تخصيص دادن،گماردن،منصوب كردن
Damage
ضرر رساندن،آسيب،غرامت وديه
Derive
مشتق شدن،ناشي شدن،به دست آوردن
Distinct
Distinction
مجزا،سوا،واضح،مشخص
فرق
Evidence
گواهي تأييد،دليل،مدرك
Impose
تحميل نمودن،اجبار نمودن،استثمار
Principle
اصول( در حالت جمع)،قاعده كلي،اصول اخلاقي
Release
آزاد كردن، ترخيص كردن،منتشر كردن
Varied
متنوع ،گوناگون
Assume
فرض كردن،حدس زدن ،پذيرفتن
Court
دادگاه، محكمه،بارگاه
Despite
باوجوداينكه،علي رغم
Encounter
رويارو شدن،مواجه شدن،بر خوردن به
Exceed
فراتر بودن( از)،از حد قانوني تجاوز كردن
Intend
قصد داشتن،تصميم داشتن،تمايل داشتن
Proceed
پيش رفتن،ادامه دادن،حركت به جلو
Reveal
معلوم كردن،نشان دادن،آشكار كردن
Welfare
كمك هاي خيرانه،سعادت،آسايش، رفاه
Association with
ارتباط،اتحاد،مشاركت،انجمن، اجتماع
Constitution
قانون،منشور،ساختار،تركيب، سلامتي
Disposition
خو و مزاج،تمايل
Employment
شغل،استخدام،به كار گماري
Expert
متخصص،خبره،وارد و ماهر
Intrinsic
ذاتي،فطري،دروني،سرشتي،نهادي
Procedure
رويه،روال ،خط مشي
Resolution
تصميم جمعي،اراده جمعي،وضوح
Simulation
شبيه سازي
Accuse
متهم كردن،محكوم كردن
Analogous
قابل قياس،متشابه،همانند،موازي
Comprise
شامل شدن، ساخته شدن از
Devote
تخصيص دادن،اختصاص يافتن ،وقف
Doubt
شك داشتن،ترديد داشتن،گمان
Flourish
رشد كردن،با تكان جلب توجه كردن
Maintain
نگه داشتن،پشتيباني كردن،حفظ كردن
Position
جا دادن،قراردادن، مكان،وضعيت،جايگاه
Restrict
محدود كردن، مانع شدن، بازداشتن
Adjust
وفق دادن،تنظيم كردن،تغيير دادن
Claim
درخواستي كه محقّ آن هستيم،ادعا كردن
Cross
عبور كردن، قطع كردن،عصباني كردن
Diet
رژيم غذايي،پرهيز غذايي،رژيم گرفتن
Elicit
به دست آوردن،گرفتن،بيرون كشيدن
Fortunate
خوش شانس
Majority
اكثريت،غالب افراد،سن قانوني
Precede
تقدم داشتن،پيش بودن از،جلوتر رفتن
Settle
حل وفصل كردن،ساكن ومقيم شدن
Advent
ظهور،پيدايش(مرتبط با ميلاد مسيح)
Coherence
پيوستگي مطالب،وابستگي بين دو چيز
Delineate
مشخص كردن و معين كردن، توصيف كردن
Direct
مستقيم ،رك ،صحيح، هدايت كردن
Emprical
تجربي،عملي، مشاهده اي
Inspect
تحقيق و تفحص نمودن، جستحو كردن
Orientate (uk)
Orient (us)
جهت يابي نمودن،وفق دادن،سازگار نمودن
Progress
پيشرفت،توسعه يافتن
Transform
تغيير شكل دادن،دگرگون نمودن
Alternative
جايگزين،چاره ديگر
Conformity
انطباق ،مطابقت، پذيرش قوانين عرفي
Convention
قرارداد،پروتكل،سنت،كنفرانس،همايش
Deviation
انحراف، كج روي، تغيير مسير كج
Exploitation
بهره برداري،نفع (بردن)،سوء استفاده
Orientation
جهت گيري،تمايل
Manipulate
فرمان دادن(زيركانه)، دستكاري كردن
Regulation
اصول و مقررات، قوانين، رسمي
Supplement
الحاقيه،متمم،ضميمه،افزودن
Advocate
دفاع كردن (دادگاه)،وكيل مدافع
Collapse
فروريختن،سقوط و اضمحلال
Develope
توسعه دادن،ترقي كردن،رشد كردن
Dispose
مرتب كردن، از شر چيزي راحت شدن
Predispose
در معرض چيزي قرار دادن،شما را مهيا ساختن
Enforce
تحميل كردن،مجبور كردن،وادار كردن
Invoke
فراخواندن،استناد كردن
Perceive
درك كردن،تصور كردن، دريافتن، ديدن
Restraint
جلوگيري ،محدوديت،خودداري، كنترل
Transfer
انتقال دادن،تحويل دادن، واگذار نمودن