Khadem Glossery Flashcards
in advance (sth)
قبل از زماني كه انتظار داري، قبل از اين كه چيزي اتفاق بيوفته
the advent of sth
زماني كه يك چيز براي اولين بار اتفاق مي افتد و استفاده وسيعي پيدا مي كند
air (verb)
بيان كردن
all work and play makes jack a dull boy
زماني استفاده ميشود كه كاري را زياد انجام داده ايم و نياز به استراحت داريم
(همش نميشه كه كار كني!!)
Allusion
اشارع، كنايه، گريز
ameliorate
بهتر كردن، اصلاح كردن
amiable
شيرين، دلپذير، مهربان و دوست داشتني
annex
پيوستن، ضميمه كردن، پيوستن
apart from
قطع نظر از، صرف نظر از
وقتي اول جمله بيايد معني علاوه بر مي دهد
attribute
نسبت دادن،
نشان
axiom
حقيقت آشكار، بديهيات
Axiomatic
بديهي
Barter
داد و ستد كالا
bestow (sth) on/upon (sb)
چيزي به كسي ارزاني شدن/اهدا شدن/ بخشيده شدن
bifurcate
دوشاخه شدن (رودخانه، شاخه درخت،…)