Advance Flashcards
to work out (S)
ورزش كردن، يافتن راه حا مسئله اي، تدبير كردن
to back up (S)
پشتيباني كردن يا كمك كردن، جاگيري پشت يار
to back out (S)
كهنه و فرسوده شدن، دبه كردن، زير قول زدن، بيرون بردن ماشين از پاركينگ
to have (one’s) heart set on
با اشتياق زياد، مصمم براي انجام كاري
to buy up (S)
خريدن كل موجودي يك چيز
to buy out (S)
سهم كسي را خريدن، سهم كسي يا شركتي را خريدن
to sell out (S)
يكجا فروختن، خيانت كردن، معامله كردن
to catch on
معروف شدن، فهميدن، فريب و حيله كسي را خوردن
to be cut out for
كسي يا چيزي بدرد كاري يا چيزي خوردن
to throw out (S)
بيرون انداختن، پس زدن، نپذيرفتن
to throw up
بلند كردن، كناره گيري كردن از، قي كردن
to clear up (S)
فهماندن موضوعي، جا انداختن موضوعي، آفتابي شدن هوا
Syns: to straight out
to slow down (S)
آرام تر از حد معمول رفتن، دليل رفتن
to dry up (S)
از بين رفتن، خشك افتادن، خالي شدن
to dry out (S)
نخوردن الكل بعد خوردن بيش از حد ان
(Informal)
Syns: to sober up
to be up to (something)
حضور در مكاني، بستگي به كسي داشتن، به اندازه كافي خوب نبودن
to beat around the bush
طفره رفتن
to come to an end
به پايان خود رسيدن
معمولا با كلامات
Finally, never
مي آيد
to put an end to
خاتمه دادن به مسئله اي
Syns: to do away with
to get even with
با كسي بي حساب شدن (انتقام)
to fool around
وقت خود را با كسي تلف كردن، ور رفتن با چيزي، سكس با كسي كه پارتنر نيست
Syns: to screw around, goof off, goof around
to look out on
رخ، صورت، چشم انداز
to stir up (S)
بهم زدن، تحريك كردن، خشم برانگيختن
to take in (S)
مغبون كردن، تو گذاشتن (لباس)، ملاقات به مقصود شادي و لذت
to look out
مواظب بودن، منتظر بودن
اين اصطلاح بازحرف اضافه for استفاده مي شود
Syns: to watch out
to shake hands
دست دادن، در آغوش گرفتن ديد و بازديد
to get back (S)
بازگشتن، دوباره بدست آوردن
to catch a cold
سرما خوردن
to get over
فايق آمدن، از بيماري بهبود يافتن، قبول غم و درد
to go through
مرور كردن، بحث كردن، انجام دادن، سپري كردن تجربه سختي
syns: to use up
to go without saying
روشن و آسان بودن بدون نياز به پيش بيني، واضح و مبرهن است
to put (someone) on (S)
دست انداختن كسي، كسي را پاي تلفن ارودن
to keep one’s head
خونسردي را حفظ كردن ، دستپاچه نشدن
to lose one’s head
كنترل خود را از دست دادن، درست فكر نكردن
narrow-minded
كوته فكر، نظر تنگ، متعصب
Opsit: broad-minded, open-minded
to stand up (S)
حاضر نشدن در ملاقات هاي دوستانه و اجتماعي
to get the better of
شكست دادن رقيبي در رقابتي
break loose
ول شدن، در رفتن
on edge
در حالت عصبي، استرس دار
to waste one’s breath
زبان خود را خسته نكن،
Syns: save one’s breath
خود را خسته نكن
to cut short (S)
پيش از موقع قطع كردن، كوتاه كردن
to step in
بازديد مختصر و كوتاهي كردن، مداخله بيجا در جايي
Syns: to step into
to step down
مقام و جايگاع بالايي را ترك كردن، استعفا دادن
to step on it/the gas
گازش رو بگير!، تند رفتن
Informal
A steal
مفته، چيز بسيار ارزان قيمت
to play up to
پشتيباني كردن، پاچه خواري كردن
Syns: to kiss up to
More or less
كم و بيش (حدودا)، غالبا
to screw up (S)
گيج شدن، گند زدن
to goof up
بد عمل كردن، گند زدن
(Informal)
Syns: to mess up, to slip up
to go off the deep end
به خاطر مسئله اي كنترل عاطفي را از دست دادن يا عصباني شدن
Informal
to lose one’s touch
بد عمل كردن در كاري كه قبلا در آن مهارت داشتيم
under control
تحت كنترل
to drag one’s heels/feet
با اكراه و كند عمل كردن (راضي نبودن به انجام كاري)
to kick (something) around (S)
بحث غير رسمي (در يك بازه زماني)
on the ball
هوشيار و گوش به زنگ بودن- حساب كاري را در دست داشتن
to make up (S)
ساخت، ايده زدن، آرايش كردن، دربر داشتن و شامل شدن (در اين مورد جدايي پذير نيست)
to make up with
حل و فصل كردن اختلافات با…
Syns: kiss and make up
to pull together (S)
جمع كردن، گرد آوردن، احساسات كسي را كنترل كردن
to be looking up
اوضاع و احوال بهتر شدن
اكثرا به فرمت
Things are looking up
استفاده مي شود
to kick the habit
دست كشيدن از عادات بد