F S02 E23 Flashcards
Fellow
مرد،شخص،آدم،مردکه،یارو
Fellow feeling حس همنوعی
Fellow student همشاگردی
Fellow traveler هم سفر
Fellowship
رفاقت،دوستی،همصحبتی،معاشرتکردن،کمکهزینهتحصیلی،عضویت،پژوهانه
Dork
(عامیانه-ناپسند)کیر،فقره
(Noun)(عامیانه)آدمپخمهیادستوپاچلفتی
Fabulous فَبیولوس
افسانهای،افسانهوار،مجهول،شگفتآور
- afabuloustriptoHamadan
- یکسفرعالیبههمدان
Dim
کمنور،تاریک،تار،مبهم
تیرهکردن
Dim the light
نور را کم کردن
Hideous هیدیِس
زشت،زننده،شنیع،وقیح،سهمگین،ترسناک،مهیب،مخوف
Coincide کُ این ساید
همزمانبودن،باهمرویدادن،منطبقشدن،دریکزماناتفاقافتادن
Coincidence کُ این سی دِنس
تصادف،توافق،اقتران،انطباق،همرویداد
Phony
(phoney)نادرست،غیرموثق،غلط،حقهباز،ساختگی
Slack
قطع،انقطاع،دامناویختهوشللباسیاهرچیزاویختهوشل، (درجمع)شلوارکارکرباسی،سکون،کسادی،شلی،سست،کساد،پشتگوشفراخ،فراموشکار،کند،بطی،سستکردن،شلکردن،فرونشاندن،کسادکردن،گشاد،شل،ضعیف
- aslackpace
- گامآهسته
- aslackwind
- بادخفیف
- icecreambusinessisslackinwinter
- درزمستانبازاربستنیکساداست.
- aslackmarket
- بازارکساد
- aslackrope
- طنابشل
- yourholdonthebarwastooslack
- میلهراخیلیشلنگهداشتهبودی.
- slackhands
- دستانسست
- slackcontrol
- کنترلکم
- aslackemployee
- کارمندمسامحهکار
- don’tgetslackaboutpreparingyourselffortheexaminations!
- دربارهیآمادهسازیخودتجهتامتحاناتمسامحهنکن!
- toslackaline
- طنابراشلکردن
- stopslackingandgetonwiththatdigging!
- اتلافوقتنکنوکندنراادامهبده!
- heslackedhispace
- گامهایخودراآهستهکرد.
- slackoff
- رجوعشودبه:slacken
- slackuptheslack
- بکشتاتنگشود،شلیراباکشیدنرفعکن
Morale مُرِیل
Moral اخلاقی
دلگرمی،روحیه،روحیهجنگجویان،روحیهافرادمردم
- thesoldiers’moralewaslow
- روحیهیسربازانبدبود.
- theirmoraleishigh
- روحیهیآنهاخوباست.
Strict
سخت،اکید،سختگیر،یکدنده،محض،نصصریح،محکم
Neurotic نِئُراتیک
آدمعصبانی،دچاراختلالعصبی،عصبی،نژند
Slight
مقدارناچیز،شخصبیاهمیت،ناچیزشماری،بیاعتنایی،تحقیر،صیقلی،تراز،لاغر،نحیف،باریکاندام،پست،حقیر،فروتن،کودن،قلیل،اندک،کم،ناچیزشمردن،ترازکردن
Slightly
کمی، اندکی
Suspicion
بدگمانی،سوظن،تردید،مظنونبودن
Suspect
بدگمانشدناز،ظنینبودناز،گمانکردن،شکداشتن،مظنونبودن،مظنون،موردشک
Affair اِفِیر
کار،مسئله، (((داستان )))
(Noun)(درجمع)امورمسائل،کارها،امورجاری
(Noun)(بینزنومرد)رابطه،رابطهیمخفیانه
(Noun)(محاوره)حادثه،واقعه،پیشامد،قضیه،موضوع
- theirweddingwasaquietaffair
- عروسیآنهابیسروصدابود.
- wemuststudythewholeaffair
- بایدهمهیقضیهراموردبررسیقراردهیم.
- thestateofaffairs
- چگونگیاوضاع
Rogue رُگ
آدمدغل،رند،ناقلا،بذلهگو،هرسکردن،ازعلفهرزهپاککردن،حیوانعظیمالجثهسرکش،اسبچموش،گولزدن،رذالتوپستینشاندادن
- hisfatherisagood-naturedrogue
- پدرشآدمشوخوخوشقلبیاست.
- arogueelephant
- فیلسرکش
Seduce سِدوس
اغواکردن،گمراهکردن،ازراهبدرکردن،فریفتن
- toseduceamarriedwoman
- زنشوهردارراازراهبهدرکردن
- heusedtoseduceyoungpeopleintojoiningtheparty
- اوجوانانرااغوامیکردکهعضوحزببشوند.
Spill
ریزش،عملپرتکردن
- shespilledthemilkonthefloor
- شیررارویکفاتاقریخت.
- hewhoescapeswillhavehisbloodspilled
- هرکسیفرارکندخونشریختهخواهدشد.
- don’tyouspillthecoffeeontherug!
- قهوهرارویفرشنریزی!
Spillage
عملریختن،مقدارریختگی،سرریز
Pace
گام،قدم،خرامش،شیوه،تندی،سرعت،گامزدن،باگامهایآهستهوموزونحرکتکردنقدمزدن،پیمودن،(نظامی)باقدمآهستهرفتن،قدمروکردن