فعل A1 Flashcards
Helfen هلفن
کمک کردن
Nehmenن من
برداشتن بردن، با وسیله نقلیه رفتن،خوردن(مصرف کردن) ،دریافت کردن،پشت سرگذاشتن،تصرف کردن
Variieren فاغی یغن
گوناگونی دادن، جایگزین کردن
Vorstellen فوراشتلن
معرفی کردن خود
Lesen لزن
خواندن
Ordnen اوردنن
مرتب کردن،اختصاص دادن ، جور کردن
Begrüßen به گوغوسن
خوش آمدگویی
Verabschieden فرابشیدن
خداحافظی کردن
Notieren نوتیغن
نت برداشتن ، یاداشت کردن
Sammelnزاملن
جمع آوری کردن
Wählen وهلن
انتخاب کردن
Können کنن
بلد بودن، توانستن،ممکن بودن
Kennen کنن
شناختن ، دانستن
Stimmen اشتیمن
تایید کردن، درست بودن،رای دادن، واداشتن(کردن)
Beschreiben ب اشغایبن
توصیف کردن چیزی
Gucken گوکن
نگاه کردن ،تماشا کردن
Schauen شوان
به چیزی نگاه کردن، تماشا کردن
Glauben گلوبن
معتقد بودن، باور داشتن ، فکر کردن
Denkenدنکن
فکر کردن، تصور کردن
Bezahlen بتسالن
[گذشته کامل: bezahlt]
پرداخت کردن ، تسویه حساب کردن
- Die Rechnung ist noch nicht bezahlt.
- صورتحساب هنوز پرداخت نشدهاست.
berichtenبه غیشتن
[گذشته کامل: berichtet]
اطلاع دادن،تعریف دادن،گزارش دادن
Ich habe ihm alles berichtet.
من به او همه چیز را گزارش دادم.
Brauchenبروخن
نیاز داشتن ، احتیاج داشتن ،خواستن،
بایستن، ناگزیربودن
Fehlenفلن
کم و کاستی داشتن، نبودن چیزی
Übenاوبن
تمرین کردن
Hängen هنگن
[گذشته کامل: gehangen]
آویزان بودن, آویخته بودن، متصل بودن
آویزان کردن آویختن
Im Museum hängen interessante Bilder.
در موزه عکسهای جالبی آویخته شدهاست.
Merkenمرگن
بخاطر سپردن چیزی
Unterstreichenانتااشتغایشن
زیر چیزی خط کشیدن
Sagenزاگن
گفتن،صحبت کردن
Markierenمارکیغن
علامت گذاری کردن
Machenماخن
انجام دادن کاری، ساختن
Kaufen ک اوفن
خریدن
Suchenزوخن
جستجو کردن ،سرچ کردن،گشتن
Liebenلی بن
دوست داشتن، عاشق بودن، همبستر بودن ، نزدیکی کردن
Liegenلی گن
. Der Brief liegt schon auf Ihrem Schreibtisch.
[گذشته کامل: gelegen]
1- جایی دراز کشیدن،خوابیدن
. Das Kind liegt auf dem Rücken.
بچه بر روی کمر دراز کشیدهاست.
2- جایی قرارداشتن( بصورت افقی)
. نامه روی میز مطالعه شما قرار دارد.
##. Die Zeitung liegt auf dem Sofa, neben dem Buch.
. روزنامه روی مبل است، نزدیک کتاب.
3- ،تقصیر کسی بودن،
4- تکیه دادن
5- کسی در کاری خوب بودن
6- بر دوش کسی بودن
Legenل گن
. Ich habe die Post auf den Schreibtisch gelegt.
[گذشته کامل: gelegt]
1- گذاشتن: ,
. من نامهها را روی میز تحریر گذاشتم.
##Legen Sie das Buch auf den Tisch.
آن کتاب را روی میز بگذارید.
2-قراردادن. ,
3_ دراز کشیدن
4- خوابیدن،
5- تخم گذاشتن،
6- کاشتن،
7- فرو کش کردن( کم شدن، آرام گرفتن)
Findenفیندن
پیدا کردن یا پیدا شدن ، نظری داشتن, دریافت کردن مورد چیزی قرار گرفتن،
Arbeitenاربایتن
کار کردن، حرکت کردن و رفتن
Antwortenان واورتن
جواب دادن،واکنش نشان دادن
Buchstabierenبوشتابیغن
هجیکردن
Passenپاسن
پاس شدن، مناسب شدن،اندازه بودن،
Lernenلرنن
یاد گرفتن،
Seinزاین
بودن,هستن،قرارداشتن،باید، وجود داشتن(زنده بودن)
Spielen اشپیلن
بازی کردن ،اجرا کردن، نواختن یک ساز
Nachsprechenناخ اشپرشن
تکرار کردن عین جمله بعد شنیدن
Sehenزهن
دیدن ، نگاه کردن ،قضاوت کردن،مراقبت کردن،
Fragenفراگن
پرسیدن، سوال کردن، درخواست کردن،از خودپرسیدن، فکر کردن،
Ankreuzen انکغویتسن
ضربدرزدن،تیک زدن،
Ergänzenارگنسن
تکمیل کردن، کامل کردن، اضافه کردن، پر کردن
Schreibenاشغایبن
نوشتن
Wohnen وه نن
زندگی کردن، سکونت داشتن،
Heißen هایسن
نامداشتن، نامیده شدن،اسم دادن،معنی داشتن
Sprechen اشپرشن
صحبت کردن، حرف زدن، بیان کردن ، ادا کردن، بر زبان آوردن
Hören هوغن
شنیدن،گوش دادن،
Diktieren دیکتیغن
دیکته کردن، دیکته گفتن، تحمیل کردن،مشخص کردن، تعیین کردن
Gehen گه هن
پیش رفتن،کار کردن،، رفتن ( راه رفتن، پیاده رفتن)،ممکن بودن، امکان داشتن،رابطه داشتن،جا گرفتن ( جا شدن)،تقسیم شدن،گذشتن( سپری شدن)،وارد شدن (اغازشدن)،رسیدن،لباس پوشیدن،بی اجازه سر چیزی رفتن ،مطابق چیزی پیش رفتن، مطابق میل بودن ،حرکت کردن رفتن،امتداد داشتن ،متمایل بودن،اصابت کردن ،در جایی پخش شدن،خطاب به کسی بودن،به صدا در آمدن،قابل قبول یا قابل تحمل بودن،حجم گرفتن، اتفاق افتادن،فراتر از حد بودن،راجع به چیزی بودن،
Schickenشی کن
فرستادن
Erfinden افیندن
اختراع کردن ، درست کردن ،از خود دراوردن، از خود ساختن
Kosten کوستن
قیمت داشتن ، ارزیدن
Benutzen به نوتسن
استفاده کردن
Haben هابن
داشتن
Würfeln وارفلن
تاس ریختن،تکه کردن ،قیمه کردن
Zusammenpassen سوزامن پاسن
با هم مچ شدن، با هم جور شدن
Geben گ بن
دادن، وجود داشتن،برگزار کردن، برپا کردن،اجرا کردن، شدن ، نتیجه دادن، بالا آوردن (استفراغ کردن)،اهمیت دادن،گذاشتن(قراردادن)،وصل کردن(تلفن)،درس دادن، گفتن( بیان کردن، به زبان آوردن)،صدا دادن،تذکر دادن،رفتار کردن، فروکش کردن( کم شدن)،
Korrigieren کوریگیغن
تصحیح کردن ، درست کردن ، اصلاح کردن
Faulenzen فوولنسن
تنبلی کردن، استراحت کردن،
Schlafen اشلافن
خوابیدن
essen اسزن
خوردن
Fahren فاغن
راندن، رانندگی کردن ، رفتن با وسیله نقلیه زمینی ، حرکت کردن (با وسیله نقلیه)، جابجا شدن،کنار آمدن، سر کردن ، کشیدن، نوازش کردن ،کسی را به جایی بردن (رساندن)،
Treffen تغه فن
ملاقات کردن،دیدن، چیزی به کسی خوردن (ضربه خوردن)،همدیگر را ملاقات کردن(مواجه شدن با هم)،صدمه زدن(به چیزی آسیب زدن)، آسیب دیدن ، انجام دادن ( مطابق میل کسی بودن یا نبودن)،برخورد کردن( با چیزی مواجه شدن)،چیزی را تشخیص دادن( حدس زدن)،دست یافتن( به هدف رسیدن)
Besuchen به زوخن
ملاقات کردن، دیدن کردن ،شرکت کردن حضور یافتن(رفتن)،
Besichtigen بزیش تیگن
[گذشته کامل: besichtigt]
بازدید کردن، دیدن کردن
- Ich möchte gern den Dom besichtigen.
- من دوست دارم از کلیسای جامع دیدن کنم.
Aufräumen اوف غویمن
مرتب کردن، تمیز کردن،
Wollen واه لن
خواستن، میل داشتن،لازم بودن ، بایستن،رفتن
1.Ich will nach Hause.
1. من میخواهم به خانه بروم.
2.Zu wem wollen Sie?
2. شما میخواهید نزد چه کسی بروید؟
کاربرد فعل wollen
(کاربرد فعل wollen به معنای رفتن
فعل “wollen” به معنای (رفتن) در زبان عامیانه کاربرد زیادی دارد. در این ترکیب فعل (gehen) از انتهای جمله حذف شدهاست و به همین علت فعل را میتوان به معنای (خواستن برای رفتن) ترجمه کرد.
(“.Ich will weg” (من میخواهم بروم.)
Präsentieren پغه زنتی غن
پرزنت کردن، ارایه کردن ، معرفی کردن،
Sitzen زی تسن
نشستن،
Waren واغن
گذشتهsein
بوده،قرارداشته،وجود داشته( زنده بوده)
Kontrollieren کنتو لی غن
کنترل کردن، بررسی کردن، چک کردن،
Zeigen سای گن
[گذشته کامل: gezeigt]
نشان دادن،اشاره کردن،خود را نشان دادن,آفتابی شدن ، دیده شدن،
- dem Polizisten seinen Ausweis zeigen
- به پلیس کارت شناساییاش را نشان دادن
Kochen کوخن
پختن، آشپزی ،جوشیدن ،جوش آوردن ،
Chillen شیلن
استراحت کردن،آرام شدن
Erklären ارکلی غن
توضیح دادن ، شرح دادن
Verstehen فرشتی هن
فهمیدن، متوجه شدن ، درک کردن،با هم کنار آمدن ( همدیگر را فهمیدن)،برچیزی تسلط داشتن، مهارت داشتن،
Grillen گه غیلن
گریل کردن، کباب کردن،
gewinnen گه وینن
برنده شدن، پیروز شدن، بردن
Zählen س لن
شمردن , جمعیت داشتن،ارزش داشتن( با ارزش شمردن ) ، با اهمیت داشتن، چیزی راه به شمار اوردن ( روی چیزی حساب کردن)
Bedeuten بدویتن
معنا داشتن،به معنای چیزی بودن،معنا دادن
Malen مالن
نقاشی کردن، کشیدن
Tanzen تانسن
رقصیدن
Schwimmen شوایمن
شنا کردن ،
Joggen جوگن
آهسته دویدن، دویدن
Surfen زورفن
،گشتزدن [در اینترنت] مرورکردن [اطلاعات اینترنت]
Einfahren آین غاغن
راندن، وارد شدن، عادت کردن ، حرکت کردن ،راه افتادن
beginnen به گینن
شروع کردن،شروع شدن