فعل A1 Flashcards
Helfen هلفن
کمک کردن
Nehmenن من
برداشتن بردن، با وسیله نقلیه رفتن،خوردن(مصرف کردن) ،دریافت کردن،پشت سرگذاشتن،تصرف کردن
Variieren فاغی یغن
گوناگونی دادن، جایگزین کردن
Vorstellen فوراشتلن
معرفی کردن خود
Lesen لزن
خواندن
Ordnen اوردنن
مرتب کردن،اختصاص دادن ، جور کردن
Begrüßen به گوغوسن
خوش آمدگویی
Verabschieden فرابشیدن
خداحافظی کردن
Notieren نوتیغن
نت برداشتن ، یاداشت کردن
Sammelnزاملن
جمع آوری کردن
Wählen وهلن
انتخاب کردن
Können کنن
بلد بودن، توانستن،ممکن بودن
Kennen کنن
شناختن ، دانستن
Stimmen اشتیمن
تایید کردن، درست بودن،رای دادن، واداشتن(کردن)
Beschreiben ب اشغایبن
توصیف کردن چیزی
Gucken گوکن
نگاه کردن ،تماشا کردن
Schauen شوان
به چیزی نگاه کردن، تماشا کردن
Glauben گلوبن
معتقد بودن، باور داشتن ، فکر کردن
Denkenدنکن
فکر کردن، تصور کردن
Bezahlen بتسالن
[گذشته کامل: bezahlt]
پرداخت کردن ، تسویه حساب کردن
- Die Rechnung ist noch nicht bezahlt.
- صورتحساب هنوز پرداخت نشدهاست.
berichtenبه غیشتن
[گذشته کامل: berichtet]
اطلاع دادن،تعریف دادن،گزارش دادن
Ich habe ihm alles berichtet.
من به او همه چیز را گزارش دادم.
Brauchenبروخن
نیاز داشتن ، احتیاج داشتن ،خواستن،
بایستن، ناگزیربودن
Fehlenفلن
کم و کاستی داشتن، نبودن چیزی
Übenاوبن
تمرین کردن
Hängen هنگن
[گذشته کامل: gehangen]
آویزان بودن, آویخته بودن، متصل بودن
آویزان کردن آویختن
Im Museum hängen interessante Bilder.
در موزه عکسهای جالبی آویخته شدهاست.
Merkenمرگن
بخاطر سپردن چیزی
Unterstreichenانتااشتغایشن
زیر چیزی خط کشیدن
Sagenزاگن
گفتن،صحبت کردن
Markierenمارکیغن
علامت گذاری کردن
Machenماخن
انجام دادن کاری، ساختن
Kaufen ک اوفن
خریدن
Suchenزوخن
جستجو کردن ،سرچ کردن،گشتن
Liebenلی بن
دوست داشتن، عاشق بودن، همبستر بودن ، نزدیکی کردن
Liegenلی گن
. Der Brief liegt schon auf Ihrem Schreibtisch.
[گذشته کامل: gelegen]
1- جایی دراز کشیدن،خوابیدن
. Das Kind liegt auf dem Rücken.
بچه بر روی کمر دراز کشیدهاست.
2- جایی قرارداشتن( بصورت افقی)
. نامه روی میز مطالعه شما قرار دارد.
##. Die Zeitung liegt auf dem Sofa, neben dem Buch.
. روزنامه روی مبل است، نزدیک کتاب.
3- ،تقصیر کسی بودن،
4- تکیه دادن
5- کسی در کاری خوب بودن
6- بر دوش کسی بودن
Legenل گن
. Ich habe die Post auf den Schreibtisch gelegt.
[گذشته کامل: gelegt]
1- گذاشتن: ,
. من نامهها را روی میز تحریر گذاشتم.
##Legen Sie das Buch auf den Tisch.
آن کتاب را روی میز بگذارید.
2-قراردادن. ,
3_ دراز کشیدن
4- خوابیدن،
5- تخم گذاشتن،
6- کاشتن،
7- فرو کش کردن( کم شدن، آرام گرفتن)
Findenفیندن
پیدا کردن یا پیدا شدن ، نظری داشتن, دریافت کردن مورد چیزی قرار گرفتن،
Arbeitenاربایتن
کار کردن، حرکت کردن و رفتن
Antwortenان واورتن
جواب دادن،واکنش نشان دادن
Buchstabierenبوشتابیغن
هجیکردن
Passenپاسن
پاس شدن، مناسب شدن،اندازه بودن،
Lernenلرنن
یاد گرفتن،
Seinزاین
بودن,هستن،قرارداشتن،باید، وجود داشتن(زنده بودن)
Spielen اشپیلن
بازی کردن ،اجرا کردن، نواختن یک ساز
Nachsprechenناخ اشپرشن
تکرار کردن عین جمله بعد شنیدن
Sehenزهن
دیدن ، نگاه کردن ،قضاوت کردن،مراقبت کردن،
Fragenفراگن
پرسیدن، سوال کردن، درخواست کردن،از خودپرسیدن، فکر کردن،
Ankreuzen انکغویتسن
ضربدرزدن،تیک زدن،
Ergänzenارگنسن
تکمیل کردن، کامل کردن، اضافه کردن، پر کردن
Schreibenاشغایبن
نوشتن
Wohnen وه نن
زندگی کردن، سکونت داشتن،
Heißen هایسن
نامداشتن، نامیده شدن،اسم دادن،معنی داشتن
Sprechen اشپرشن
صحبت کردن، حرف زدن، بیان کردن ، ادا کردن، بر زبان آوردن
Hören هوغن
شنیدن،گوش دادن،
Diktieren دیکتیغن
دیکته کردن، دیکته گفتن، تحمیل کردن،مشخص کردن، تعیین کردن
Gehen گه هن
پیش رفتن،کار کردن،، رفتن ( راه رفتن، پیاده رفتن)،ممکن بودن، امکان داشتن،رابطه داشتن،جا گرفتن ( جا شدن)،تقسیم شدن،گذشتن( سپری شدن)،وارد شدن (اغازشدن)،رسیدن،لباس پوشیدن،بی اجازه سر چیزی رفتن ،مطابق چیزی پیش رفتن، مطابق میل بودن ،حرکت کردن رفتن،امتداد داشتن ،متمایل بودن،اصابت کردن ،در جایی پخش شدن،خطاب به کسی بودن،به صدا در آمدن،قابل قبول یا قابل تحمل بودن،حجم گرفتن، اتفاق افتادن،فراتر از حد بودن،راجع به چیزی بودن،
Schickenشی کن
فرستادن
Erfinden افیندن
اختراع کردن ، درست کردن ،از خود دراوردن، از خود ساختن
Kosten کوستن
قیمت داشتن ، ارزیدن
Benutzen به نوتسن
استفاده کردن
Haben هابن
داشتن
Würfeln وارفلن
تاس ریختن،تکه کردن ،قیمه کردن
Zusammenpassen سوزامن پاسن
با هم مچ شدن، با هم جور شدن
Geben گ بن
دادن، وجود داشتن،برگزار کردن، برپا کردن،اجرا کردن، شدن ، نتیجه دادن، بالا آوردن (استفراغ کردن)،اهمیت دادن،گذاشتن(قراردادن)،وصل کردن(تلفن)،درس دادن، گفتن( بیان کردن، به زبان آوردن)،صدا دادن،تذکر دادن،رفتار کردن، فروکش کردن( کم شدن)،
Korrigieren کوریگیغن
تصحیح کردن ، درست کردن ، اصلاح کردن
Faulenzen فوولنسن
تنبلی کردن، استراحت کردن،
Schlafen اشلافن
خوابیدن
essen اسزن
خوردن
Fahren فاغن
راندن، رانندگی کردن ، رفتن با وسیله نقلیه زمینی ، حرکت کردن (با وسیله نقلیه)، جابجا شدن،کنار آمدن، سر کردن ، کشیدن، نوازش کردن ،کسی را به جایی بردن (رساندن)،
Treffen تغه فن
ملاقات کردن،دیدن، چیزی به کسی خوردن (ضربه خوردن)،همدیگر را ملاقات کردن(مواجه شدن با هم)،صدمه زدن(به چیزی آسیب زدن)، آسیب دیدن ، انجام دادن ( مطابق میل کسی بودن یا نبودن)،برخورد کردن( با چیزی مواجه شدن)،چیزی را تشخیص دادن( حدس زدن)،دست یافتن( به هدف رسیدن)
Besuchen به زوخن
ملاقات کردن، دیدن کردن ،شرکت کردن حضور یافتن(رفتن)،
Besichtigen بزیش تیگن
[گذشته کامل: besichtigt]
بازدید کردن، دیدن کردن
- Ich möchte gern den Dom besichtigen.
- من دوست دارم از کلیسای جامع دیدن کنم.
Aufräumen اوف غویمن
مرتب کردن، تمیز کردن،
Wollen واه لن
خواستن، میل داشتن،لازم بودن ، بایستن،رفتن
1.Ich will nach Hause.
1. من میخواهم به خانه بروم.
2.Zu wem wollen Sie?
2. شما میخواهید نزد چه کسی بروید؟
کاربرد فعل wollen
(کاربرد فعل wollen به معنای رفتن
فعل “wollen” به معنای (رفتن) در زبان عامیانه کاربرد زیادی دارد. در این ترکیب فعل (gehen) از انتهای جمله حذف شدهاست و به همین علت فعل را میتوان به معنای (خواستن برای رفتن) ترجمه کرد.
(“.Ich will weg” (من میخواهم بروم.)
Präsentieren پغه زنتی غن
پرزنت کردن، ارایه کردن ، معرفی کردن،
Sitzen زی تسن
نشستن،
Waren واغن
گذشتهsein
بوده،قرارداشته،وجود داشته( زنده بوده)
Kontrollieren کنتو لی غن
کنترل کردن، بررسی کردن، چک کردن،
Zeigen سای گن
[گذشته کامل: gezeigt]
نشان دادن،اشاره کردن،خود را نشان دادن,آفتابی شدن ، دیده شدن،
- dem Polizisten seinen Ausweis zeigen
- به پلیس کارت شناساییاش را نشان دادن
Kochen کوخن
پختن، آشپزی ،جوشیدن ،جوش آوردن ،
Chillen شیلن
استراحت کردن،آرام شدن
Erklären ارکلی غن
توضیح دادن ، شرح دادن
Verstehen فرشتی هن
فهمیدن، متوجه شدن ، درک کردن،با هم کنار آمدن ( همدیگر را فهمیدن)،برچیزی تسلط داشتن، مهارت داشتن،
Grillen گه غیلن
گریل کردن، کباب کردن،
gewinnen گه وینن
برنده شدن، پیروز شدن، بردن
Zählen س لن
شمردن , جمعیت داشتن،ارزش داشتن( با ارزش شمردن ) ، با اهمیت داشتن، چیزی راه به شمار اوردن ( روی چیزی حساب کردن)
Bedeuten بدویتن
معنا داشتن،به معنای چیزی بودن،معنا دادن
Malen مالن
نقاشی کردن، کشیدن
Tanzen تانسن
رقصیدن
Schwimmen شوایمن
شنا کردن ،
Joggen جوگن
آهسته دویدن، دویدن
Surfen زورفن
،گشتزدن [در اینترنت] مرورکردن [اطلاعات اینترنت]
Einfahren آین غاغن
راندن، وارد شدن، عادت کردن ، حرکت کردن ،راه افتادن
beginnen به گینن
شروع کردن،شروع شدن
Fangen فانگن
گرفتن، قاپیدن
Anfangen آن فانگن
شروع کردن، شروع شدن
Stehen اشتهن
توقف کردن ،ایستادن، متوقف شدن
بودن قرار داشتن، وجود داشتن
مناسب بودن آمدن (پوشاک)
نوشته شدن چاپ شدن، آمدن
کمک کردن پشت کسی بودن، حمایت کردن
مسئولیت بهعهده گرفتن مسئول بودن
نظری داشتن دیدگاهی داشتن، برداشتی داشتن
گذاشتن باقی گذاشتن (غذا)، چیزی را جایی جا گذاشتن،تمام شدن
Aufstehen اوف اشتهن
بلند شدن ، بیدار شدن
einkaufen این کوفن
خرید کردن
Mitnehmen میت ن من
همراه خود بردن، با خود بردن
anrufen آن غوفن
تلفن کردن، تلفنی صحبت کردن
کمک خواستن مراجعه کردن
ruft an
hat angerufen
rufen غوفن
صدا زدن ،صدا کردن، خبرکردن
Räumen غویمن
بیرون بردن تخلیه کردن
ترک کردن، خالی کردن
Mitkommen میت کومن
به همراه آمدن ، بهمراه داشتن
Fernsehen فهن زهن
تلویزیون تماشا کردن
ausgehen اوس گه هن
خاموش شدن از کار افتادن، قطع شدن
بیرون رفتن، تمام شدن، نتیجه دادن،
Aufhören اوف هوغن
تمام شدن،تمام کردن ،پایان یافتن، متوقف شدن
ausfallen اوس فالن
لغو شدن، کنسل شدن، برگزار نشدن
Fallen فالن
[gefallen:گذشته کامل ]
Er ist aus dem Bett gefallen.
او از تخت افتاد.
افتادن ،سقوط کردن ، برف/باران باریدن، کاهش یافتن سقوط کردن، پایین آمدن
کشته شدن ،تلف شدن
تسخیر شدن، فتح شدن
بیاعتبار شدن ،منسوخ شدن
، مصادف شدن
تعلق گرفتن ،نصیب شدن
گرفته شدن ،صادر شدن، زده شدن
دچار شدن گرفتار شدن
Stattfinden اشتات فین دن
برگزار شدن، انجام شدن، اتفاق افتادن
Wegfahren وگ فاغن
[گذشته کامل: weggefahren]
(با ماشین) ترک کردن، (با ماشین) رفتن
1.Fährst du am Wochenende weg?
1. آیا آخر هفته می روی؟
Spazieren اش پاسی غن
پیاده روی کردن(قدم زدن )
Packen پاکن
بستن (چمدان، بسته) ، جمع کردن
Reparieren رپاغی غن
تعمیر کردن
Vorhaben فوهابن
قصد داشتن، برنامه داشتن،پلن داشتن
basteln بازتلن
با دست درست کردن ،صنایع دستی درست کردن، ساختن
bringen به غینگن
آوردن ،بردن،
ارائه کردن, پخش کردن، منتشر کردن
از عهده (کاری) برآمدن
واداشتن وادار کردن
Mitbringen میت به غینگن
با خود آوردن ، به همراه آوردن
Zelten س لتن
اردو رفتن، اردو زدن، چادر زدن
Wandern واندن
پیاده روی کردن ،راهپیمایی کردن، گشتن
Kegeln کی گلن
بولینگ بازی کردن
ausfüllen اوزفولن
پر کردن ( مثلا یک فرم یا لیوان آب )
Mischen میشن
مخلوط کردن ،قاطی کردن
erhitzen ارهیتسن
گرم کردن، حرارت دادن
گرم شدن حرارت دیدن (sich erhitzen)
عصبانی کردن
braten بغاتن
کباب کردن، کبابی کردن، سرخ کردن
Wenden وندن
دور زدن ، برگرداندن
مراجعه کردن (sich wenden)
Servieren زرویغن
سرو کردن یا کشیدن غذا
trinken تغینکن
نوشیدن
Vergessen فرگسن
[گذشته کامل: vergessen]
فراموش کردن ،
کنترل خود را از دست دادن
- Entschuldigung, ich habe Ihren Namen vergessen.
- ببخشید، من نام شما را فراموش کردهام.
bekommen ب کومن
دریافت کردن ،گرفتن
چیزی خریدن [گرفتن]
(ضربه توپ /لگد/کتک/شکاف) خوردن
دچار چیزی شدن
دیدارداشتن(مهمان داشتن)
کسی را وادار به کاری کردن
Probieren پوبیغن
امتحان کردن، مزه کردن، آزمایش کردن
Warten وارتن
منتظر بودن، منتظر ماندن
سرویس کردن چک کردن
Möchten موشتن
میل داشتن ،دوست داشتن، خواستن
annehmen آن نهمن
پذیرفتن ،دریافت کردن، قبول کردن
حدس زدن
bereiten ب غایتن
باعث شدن ,سبب شدن
Vorbereiten فور ب غایتن
آماده کردن، (از پیش) آماده کردن
آماده شدن ،خود را آماده کردن (sich vorbereiten)
Korrigieren کوغی گی غن
تصحیح کردن، درست کردن، اصلاح کردن
Unterstützen اونتا اشتوتسن
حمایت کردن، پشتیبانی کردن
Stellen اشتلن
گذاشتن, قرار دادن
. Ich stelle die Blumen in eine Vase.
. من گلها را در گلدان میگذارم.
(sich stellen) به جایی رفتن خود را قرار دادن
چیزی را تنظیم کردن
einen Antrag stellen
Verdienen فردینن
درآمد داشتن ،پول درآوردن، حقوق گرفتن
سزاوار چیزی بودن [چیزی حق کسی بودن، استحقاق چیزی را داشتن]
bearbeiten ب اربایتن
ویرایش کردن، ادیت کردن
Wissen ویسن
چیزی را شناختن [دانستن]
چیزی را به یاد یا خاطر آوردن
توانستن، مقدور بودن، توانایی داشتن
Erklären ارکه لی غن
توضیح دادن،شرح دادن
Müssen موسن
مجبور بودن ، بایستن
Wollen وولن
خواستن ،میل داشتن،
لازم بودن ،
کاربرد فعل wollen به معنای لازم بودن
از فعل “wollen” در کنار شکل سوم فعل اصلی (Partizip II) به همراه افعال “sein” و “werden” میتواند معنای (بایستن، لازم بودن) ساخته بشود.
Kontrollieren کنترولیغن
کنترل کردن ، چک کردن ،بررسی کردن
Überweisen اوباوایزن
پول انتقال دادن [واریز کردن]
انتقال دادن( کسی را از جایی به جایی انتقال دادن)
bedienen ب دینن
پیشخدمتی کردن ،پذیرایی کردن،
از خود پذیرایی کردن برای خود غذا کشیدن. (sich bedienen)
به کار انداختن ، راه انداختن، به کار گرفتن، از چیزی استفاده کردن،
reisen غایزن
مسافرت کردن
وک زلن wechseln
عوض کردن, تعویض کردن، رد و بدل کردن
چنج کردن (پول) تبدیل کردن (پول)
تغییر کردن
1.Das Wetter wechselt ständig.
1. آب و هوا دائما تغییر میکند.
beraten ب غاتن
مشورت دادن ،راهنمایی کردن
behandeln به هاندلن
رفتار کردن (با چیزی خوب/بد/صمیمی/ رفتار کردن)
درمان کردن معاینه کردن کسی را درمان کردن [معالجه کردن]
Schneiden اشنایدن
کوتاه کردن، مو اصلاح مو
بریدن با چاقو تکه کردن
زخمی شدن بریده شدن (sich schneiden)
Planen پلنن
برنامه ریزی کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن
1.Wir haben geplant, diesmal im Urlaub nach Österreich zu fahren.
1. ما برنامهریزی کردیم که این بار تعطیلات به اتریش برویم.
betreuen بت غوین
از چیزی مراقبت کردن
چیزی را اداره کردن (به چیزی رسیدگی کردن)
Pflegen فلیگن
مراقبت کردن، پرستاری کردن
عادت داشتن (عادت به انجام کاری داشتن)
دوستدار چیزی بودن به چیزی علاقهمند بودن
دوستدار هنر/دوستی/… بودن
Machen ماخن
انجام دادن ،کاری کردن
ساختن درست کردن، آماده کردن
دادن بخشیدن، رساندن:
1-برای کسی لذت بخش بودن jemandem Spaß machen،
2-کسی را شاد کردن jemandem Freude machen
3- کسی را ترساندن jemandem Angst machen
4- اشتها دادن Appetit machen
5-تشنگی دادن (تشنه کردن)Durst machen
کردن:
1-jemanden verrückt machenکسی را دیوانه کردن
2-sich Sorgen machenخود را نگران کردن [نگران شدن]
3-warm machen گرم کردن
شدن (نتیجه جمع) قیمت داشتن:
4 und 3 macht 7. -1
4 و 3 میشود 7.
Zwei mal zwei macht vier. -2
دو ضربدر دو میشود چهار.
Das macht (Preis)
قیمتش میشود [مجموعا میشود]. Das macht 12 euros.
میشود 12 یورو.
Reservieren غزویغن
[گذشته کامل: reserviert]
رزرو کردن
Bitte reservieren Sie mir ein Doppelzimmer.
. لطفاً برای من یک اتاق دو تخته رزرو کنید.
Unterrichten انته غیشتن
تدریس کردن، آموزش دادن
Sollen زولن
مجبور بودن ،اجبار داشتن، بایستن
Dürfen دورفن
اجازه داشتن،توانستن
Mögen موگن
[گذشته: mochte] [گذشته کامل: gemocht]
دوست داشتن،
خواستن
امکان داشتن، ممکن بودن، توانستن
1.Blumen mag ich sehr.
1. من گلها را خیلی دوست دارم.
Lust haben لوزت هابن
حوصله داشتن ،علاقه داشتن
Meinen ماینن
[گذشته کامل: gemeint]
نظر داشتن ،منظور داشتن، اعتقاد داشتن
etwas ernst meinen. جدی گفتن
meinen, dass…
نظر داشتن که… [نظر کسی بودن]
damit meinen. از چیزی منظور داشتن
Was meinst du damit? منظورت از آن چیست؟
etwas (Akk.) meinen
چیزی منظور بودن [مد نظر بودن]
1. Meinen Sie mich? 1. منظور شما من هستم؟
es ernst meinen. جدی بودن
es gut meinen نیت خوب داشتن
Öffnen إفنن
[گذشته کامل: geöffnet]
بازکردن
- Ich öffne die Tür.
- من در را باز میکنم.
باز شدن (sich öffnen)
- Die Tür öffnet sich automatisch.
- در بهطور خودکار باز میشود.
اعتماد کردن (sich öffnen)
Starten اشتاتن
استارت زدن:
چیزی را راه انداختن (روشن کردن)
حرکت کردن راه افتادن:
pünktlich/gleich/sofort/spät/… starten
به موقع/الان/سریع/دیر/…حرکت کردن [راه افتادن]
um (Zeitpunkt) starten
در (ساعتی) راه افتادن
backen باکن
پختن در فر
Frühstücken فغواشتوکن
[گذشته کامل: gefrühstückt]
صبحانه خوردن
1.Am Sonntag frühstücke ich gern im Bett.
1. یکشنبهها دوست دارم در تختخواب صبحانه بخورم.
holen هولن
گرفتن ( چیزی را گرفتن [خریدن] )،جمع کردن،
چیزی را برداشتن ،کسی را گرفتن [خبر کردن]
abholen آب هولن
(رفتن و) چیزی را گرفتن
دنبال کسی رفتن (و او را به جایی آوردن)
کسی را دستگیر کردن
belieben ب لیبن
علاقه داشتن
melden ملدن
گزارش دادن، اطلاع دادن
در تماس بودن(با کسی تماس گرفتن [به کسی خبر دادن])
جواب دادن (تلفن) (sich melden
ثبت نام کردن نام نویسی کردن (sich melden)
داوطلب شدن (sich melden)
abmelden آب ملدن
ترک کردن بصورت رسمی
این فعل در مقابل واژه “anmelden” قرار میگیرد و به معنی اطلاع دادن رسمی خروج خود به اداره یا سازمانی است.
anmelden آن ملدن
نامنویسی کردن، ثبتنام کردن
aufwachen اوف واخن
بیدار شدن ،از خواب پریدن
beantragen به آنتراگن
درخواست کردن، تقاضا کردن، درخواست دادن
danken دانکن
تشکر کردن ،سپاسگزاری کردن
tragen تراگن
[گذشته کامل: getragen]
1-حمل کردن، جابجا کردن، بردن:
Kannst du die Tasche tragen?
میتوانی کیف را حمل کنی؟
2-پوشیدن برتن داشتن:
Sie trägt ein schwarzes Kleid.
او یک لباس سیاه پوشیده است.
3-برعهده گرفتن مورد حمایت قرار دادن:
Die Kosten trägt die Krankenkasse.
هزینه ها را بیمه درمانی بر عهده میگیرد.
4-تحمل کردن تاب آوردن:
Sie trägt ihr Leiden mit Geduld.
او ناراحتیاش را با شکیبایی تحمل میکند.
5-داشتن حمل کردن:
Das Buch trägt diesen Titel.
کتاب این عنوان را دارد
6-مشغول بودن سرگرم بودن (sich tragen):
. Er trägt sich mit dem Plan.
او با برنامه مشغول است.
einschlafen آین اشلافن
خوابیدن، به خواب رفتن
gehören گه هوغن
متعلق بودن ،مال کسی بودن
heiraten هایغاتن
ازدواج کردن
landen لاندن
فرود آمدن ، فرود آوردن
پهلو گرفتن لنگر انداختن، وارد شدن
به لنگرگاه بردن
laden لادن
بارگیری، کردن بار زدن، پر کردن
دانلود کردن
شارژ کردن
aussehen اوززهن
به نظر رسیدن، به نظر آمدن
karten spielen کارتن اشپیلن
ورق بازی کردن
anfragen آن فراگن
پرسیدن سوال کردن بصورت کتبی
Mieten می تن
اجاره کردن
nennen
نامیده شدن، خوانده شدن
خود را نامیدن (sich nennen)
اشاره کردن، قید کردن، گفتن، اعلام کردن
reden ریدن
صحبت کردن ،حرف زدن
träumen تغه یومن
رویا دیدن، خواب دیدن
رویا داشتن ،آرزوی (چیزی را) داشتن
umziehen اون زی هن
اثاثکشی کردن ،نقل مکان کردن
لباس عوض کردن (sich umziehen)
لباس (کسی را) عوض کردن
ziehen زی هن
کشیدن، (با خود) کشیدن
نقل مکان کردن ،جابجا شدن
باد آمدن
دم کشیدن با آب گرم پختن
حرکت دادن، انداختن
کشیدن ،ترسیم کردن
گسترش یافتن ،ادامه داشتن (sich ziehen)
پوشیدن ،به تن کردن
بیرون کشیدن، درآوردن
Verkaufen فرکوفن
فروختن
verlängern فرلنگرن
چیزی را طولانی کردن [افزایش دادن]
کارت شناسایی/پاسپورت/قرارداد/… تمدید کردن
anziehen آن زه هن
1-جذب کردن کشیدن (anziehen):
2-لباس پوشیدن، به تن کردن:
anprobieren آن پروبیغن
امتحان کردن (لباس) ،پرو کردن
töten توتن
کشتن
Umbringen اون برینگن
به قتل رساندن، کشتن
riechen غی شن
بو دادن، بو داشتن
بوییدن، استشمام کردن، بو کردن
schließen اشلیسن
[گذشته کامل: geschlossen]
بستن
- Bitte, schließen Sie die Tür.
- لطفاً در را ببندید.
بسته شدن
2.Die Banken sind am Samstag geschlossen.
2. بانکها شنبهها بسته هستند.
Husten
سرفه کردن
abbiegen آب بیگن
پیچیدن ، دور زدن
abfahren
راه افتادن و حرکت کردن با ماشین یا قطار ( وسیله زمینی )
herunterladen هیا اونتا لادن
دانلود کردن
Passieren
اتفاق افتادن، رخ دادن
nachsehen ناخ ذهن
۱- رفتن و نگاه کردن
۲- تصحیح کردن
۳- چشم پوشیدن نادیده گرفتن
ankommen
رسیدن.
مهم بودن ، فرا گرفتن ، مورد استقبال قرار گرفتن
einladen
[گذشته کامل: eingeladen]
دعوت کردن
Wir möchten sie zum Abendessen einladen.
ما میخواهیم شما را بهصرف شام دعوت کنیم.
füttern فوتان
غذا دادن
regnen
باران آمدن
scheinen شاینن
درخشیدن، تابیدن، به نظر رسیدن
schneien اش ناین
برف باریدن ، برف آمدن
bewölken
ابری شدن ،ابر آلود شدن
Übernachten اوبا ناختن
شب (جایی) ماندن، (شب جایی) خوابیدن، اقامت کردن
wandern واندان
پیادهروی کردن ،راهپیمایی کردن، گشتن
Zurückkommen سوغوک کومن
برگشتن
abstellen ابشتلن
قرار دادن، زمین گذاشتن
bestellen بشته لن
[گذشته کامل: bestellt]
1 سفارش دادن، سفارش خرید دادن:
1.Wir möchten bestellen, bitte.
1. ما میخواهیم سفارش دهیم، لطفاً.
2 تعیین کردن ،مشخص کردن، منصوب کردن:
- Sie haben einen Vertreter bestellt.
- آنها نمایندهای را منصوب کردهاند.
sich benehmen
رفتار کردن
bestimmen به شتیمن
تعیین کردن ،مشخص کردن، معین کردن
betreuen بت غوین
1 مراقبت کردن
2 اداره کردن رسیدگی کردن
feiern فایان
جشن گرفتن
funktionieren فونک س تیونیغن
[گذشته کامل: funktioniert]
کار کردن
Die Maschine funktioniert gut.
ماشین خوب کار میکند.
gießen گی سن
آب دادن
verlieren فرلیغن
1 گم کردن
2 از دست دادن
3 باختن
schlingen
گره زدن
Klingeln
زنگ در را زدن
laufen لوفن
[گذشته کامل: gelaufen]
1 - پیاده رفتن قدم زدن، راه رفتن
.Ich möchte nicht Auto fahren, ich möchte laufen.
من دوست ندارم رانندگی کنم، من دوست دارم پیاده بروم.
2-دویدن
Wenn du den Zug erreichen willst, musst du laufen.
اگر میخواهی به قطار برسی باید بدوی.
3 -پیش رفتن:
.Alles läuft nach Plan.
همهچیز طبق برنامه پیش میرود.
4- کار کردن ,راه افتادن:
Der Fernseher läuft.
تلویزیون کار میکند.
5 -جاری شدن, روان شدن:
Sie sind ins Café gelaufen
او وارد (روانه) کافه شدند.
6 -معتبر بودن اعتبار داشتن:
noch laufen
هنوز اعتبار داشتن
……..
Wie lange läuft der Pass noch?
پاسپورت تا چه موقع اعتبار دارد؟
*********
nicht mehr laufen
دیگر اعتبار نداشتن
…….
Es läuft nicht mehr.
این دیگر اعتبار ندارد.
reinkommen غاین کومن
داخل آمدن، وارد شدن
rausgehen غوز گه هن
بیرون رفتن ،خارج شدن
rutschen غوتشن
سر خوردن ،لیز خوردن
schmecken اش مه کن
1 مزه داشتن مزه دادن، خوشمزه بودن
2 چشیدن امتحان کردن
Sandkasten زاندکاستن
Der جعبه شنی
Sandkästen
stören اشتوغن
مزاحم شدن ،مختل کردن
streiten اشتغایتن
جر و بحث کردن(داشتن)، دعوا کردن(داشتن)