3 Flashcards
Erziehen
تربیت کردن
بارآوردن
بزرگ کردن
Verreisen
در سفر بودن
به مسافرت رفتن
erholen
استراحت کردن
خستگی در کردن
جان گرفتن
ausgehen
از (خانه)بیرون رفتن
گردش رفتن
Verlassen
ترک کردن از
خارج شدن از
Verlassen
ترک کردن از
خارج شدن از
Zurückfahren
(سواره) برگشتن
بازگشتن
Losfahren
شروع به حرکت کردن(با وسیله نقلیه)
به راه افتادن
Verpassen
از دست دادن
نرسیدن به
Warten auf
منتظر کسی یا چیزی بودن
انتظار چیزی را کشیدن
Diskutieren über
بحث کردن درباره ..
Träumen von
آرزوی چیزی را داشتن
در خواب و خیال چیزی بودن
خواب چیزی را دیدن
Nach jemandem Fragen
سراغ کسی رو گرفتن
gründen
برپا کردن
راه اندازی کردن
Leiden
رنج بردن
nennen
نام دادن به
Nutzen
به دردکسی خوردن
Verlassen
ترک کردن
akzeptieren
قبول کردن
پذیرفتن
مورد قبول کسی بودن
empfangen
استقبال کردن
خوشامد گفتن به
Kontrollieren
نظارت کردن بر
کنترل کردن بر
چک کردن
restaurieren
ترمیم کردن
مرمت کردن
Fertigstellen
به اتمام رساندن
به پایان رساندن
Beantragen
تقاضای چیزی کردن
تقاضا نوشتن
درخواست چیزی کردن
buchen
رزرو کردن
ثبت کردن
وارد کردن
سفارش دادن
چیزی را به حساب آوردن
Einscannen
اسکن کردن
Abschließen
قرارداد بستن
vergrößern
بزرگ کردن
درشت کردن
گسترش دادن
Putzen
تمیز کردن
نظافت کردن
مسواک زدن
واکس زدن
Ausruhen
رفع خستگی کردن
خستگی در کردن
استراحت کردن
استراحت دادن
Erzählen von+Dativ
تعریف کردن برای
گفتن برای
حکایت نقل کردن برای
Verlassen
ترک کردن
خارج شدن از
بیرون رفتن
Jagen fangen
شکار کردن
gefangen
زندانی کردن
Verdanken
Jmdm.etwas
چیزی را مدیون کسی بودن
determinieren
تعیین نمودن
gelten
hören von
خبر دادن
بی خبر نگذاشتن
Speichern auf +Dativ
ذخیره کردن( در)
Ausschreiben
اعلان کردن
آگهی کردن
Jemandem etwas Zurückgeben
پس دادن به
برگرداندن به
Jemandem etwas vorstellen
معرفی کردن چیزی به کسی
Kennzeichnen
مشخص کردن
علامت گذاری کردن
نشان دادن
ثابت کردن
Enthalten
در بر داشتن
دارای چیزی بودن
شامل چیزی بودن
begleiten
همراهی کردن
مشایعت کردن
همراه کسی رفتن
بدرقه کردن
Melden
اطلاع/خبر دادن به
به اطلاع کسی رساندن
Erleben
پیش آمدن برای
اتفاق افتادن برای
از سر گذراندن
Bemühen sich
سعی کردن
تلاش کردن
به خود زحمت دادن
Vergehen
گذشتن
سپری شدن
Korrigieren
تصحیح کردن
اصطلاح کردن
Explodieren
منفجر شدن
ترکیدن
چاپ کردن
به طبع رساندن
Entleeren
خالی کردن
تخلیه کردن
Verbunden sein mit
به همراه داشتن
در برداشتن
Bügeln
اتو کشیدن
اتو زدن
Vorbeugen
چیزی را پیشگیری کردن
جلوی چیزی را گرفتن
جلوگیری کردن از
Mitkommen
رسیدن
پا به پای دیگران پیش رفتن
abstürzen
هنگ کردن( درسیستم کامپیوتر اختلال ایجاد شدن)
Jemandem Etwas anbieten
پیشنهاد کردن به
پیشنهاد چیزی کردن به
Einrichten
تاسیس کردن
افتتاح کردن
احداث کردن
Betreuen
پرستاری کردن از ،مراقبت کردن از
Anschauen
تماشا کردن،نگریستن
abnehmen
وزن کسی کم شدن
وزن کم کردن
لاغر تر شدن
aufhören
دست برداشت از
ترک کردن
Stärken
تقویت کردن
نیرو و قدرت بخشیدن
besprechen
با یکدیگر صحبت کردن
Verfassen
تالیف کردن
نوشتن
Jmdm.Übermitteln (Nachricht,…)
رساندن به
فرستادن برای
In einsetzen Akk
وصل کردن به
استفاده کردن از
Störten
مزاحم کسی شدن/بودن
Mithören
استراق سمع کردن
Durchführen
انجام دادن
عملی کردن
Achten
برای کسی احترام قائل بودن
احترام گذاشتن
Antworten
Auf
جواب چیزی(نامه و…)را دادن
Aufpassen
Auf
مواظب( کسی/چیزی)بودن
مراقب( کسی/چیزی)بودن
denken
An
در فکر چیزی بودن
فکر چیزی را کردن
Nachlassen
کم شدن
افت کردن
تنزل کردن
Herumlaufen
گشتن
ول گشتن
Abbilden
تصویر چیزی را چاپ کردن/نمایش دادن/به تصویر کشیدن
Abbilden
تصویر چیزی را چاپ کردن/نمایش دادن/به تصویر کشیدن
darstellen
مجسم کردن
نشان دادن
darstellen
مجسم کردن
نشان دادن
ankreutzen
با علامت ضربدر مشخص کردن
ضربدر زدن
Kennzeichnen
علامت زدن
علامت گذاشتن
Kennzeichnen
علامت زدن
علامت گذاشتن
erfassen
ثبت و ضبط کردن
Verknüpfen
به هم گره زدن
به هم پیوند /ارتباط دادن
Zusammenbinden
به هم بستن
به هم گره زدن
Verbinden
وصل کردن
Vergrößern
درشت کردن
بزرگ کردن
Einsetzen
استفاده کردن از
به کار بردن
Verbrauchen
مصرف کردن
Erholen sich von
خستگی چیزی را از تن به در کردن/رفع کردن
Schneiden
بریدن
Spülen
شستن
آب کشیدن
Anwesend sein
حضور/شرکت داشتن
Verfügen über
دارای چیزی بودن
چیزی در اختیار داشتن
sich (Dat) etwas aneignen
چیزی را یاد گرفتن [آموختن]
Seine Kenntnisse erweitern
دانش خود را گسترش دادن
Sich vertun
اشتباه کردن