2 Flashcards
Sich entscheiden
تصمیم خود را گرفتن
تصمیم گرفتن که
انتخاب کردن
☆
Sich entschließen
تصمیم گرفتن
تصمیم داشتن
sich etwas durch|lesen
چیزی را با دقت خواندن
مطالعه کردن چیزی به طور کامل
●Lies dir das bitte vor der unterschrift durch
■لطفا قبل از امضا آن را بخوان
Sich erinnern an+Akk
چیزی را به یاد/خاطر داشتن
Sich klarmachen
برای خود روشن کردن
ته و توی قضیه را دراوردن
Sich vorbereiten
خودرا آماده کردن
حاضر کردن
sich ärgern über
ناراحت و عصبانی شدن از چیزی یا دست کسی
☆
sich entscheiden
تصمیم خودرا گرفتن
Sich entscheiden
تصمیم خودرا گرفتن
Sich interessieren für
علاقه مند بودن به
علاقه داشتن به
Sich anmelden für
ثبت نام کردن برای
Sich kümmern um
مراقب چیزی بودن
به فکر چیزی بودن
مواظب چیزی بودن
Sich beschäftigen mit
وقت خود را صرف چیزی کردن
پرداختن به
Teilnehmen an
شرکت کردن در
Teilnehmen an
شرکت کردن در
Sich vorbereiten auf
خود را برای چیزی آماده کردن
Sich beschweren über
گله و شکایت داشتن
شکایت کردن
Sich engagieren für+Akk
فعالیت کردن برای
از خود مایه گذاشتن برای
تلاش کردن برای
Sich Unterhalten mit (person) über (thema)
گپ زدن
صحبت کردن
Sich verlassen auf +Akk
اطمینان داشتن به
اعتماد کردن به
Tanzen zu (musik)
با آهنگ رقصیدن
Sich verabreden mit
با کسی هماهنگ کردن
Sich zurückziehen
رفتن به
Sich verwirklichen
تحقق یافتن
برآورده شدن
تحقق پذیرفتن
Verändern sich
تغییر کردن
تغییر یافتن
عوض شدن
Sich lohnen
به زحمتش ارزیدن
صرف داشتن
به صرفه بودن
Sich umziehen
لباس خود را عوض کردن
Sich bewerben
Um
درخواست/تقاضا دادن
تقاضا نوشتن
تقاضا کردن
Sich erledigen
تمام شدن
فیصله پیدا کردن
انجام شدن
Vorbereiten sich
خود را آماده کردن /حاضر کردن
Sich zersetzen
تجزیه شدن
Sich bestätigen
پرداختن به
خود را مشغول کردن با
Beziehen sich auf +Akk
اشاره کردن به چیزی
Geld sparen
پول پس انداز کردن
Funktionieren
کارکردن
عمل کردن
Unterhalten sich über Akk
درباره ی چیزی با کسی صحبت کردن
Sich ablenken
حواس کسی را پرت کردن
Sich streiten
دعوا کردن
مشاجره کردن
Aus etwas aussteigen
پیاده شدن از چیزی
Hereinkommen
وارد شدن
به داخل آمدن
Klopfen
آهسته زدن به چیزی
یا کوبیدن به چیزی
Schaffen
ترتیب کاری را دادن
به پایان رساندن
anlegen
احداث کردن
ساختن
Umsteigen
قطار یا اتوبوس یل وسیله ی نقلیه ی دیگر را عوض کردن
erfordern
نیازمند چیزی بودن
لازم داشتن
Beanspruchen
خواستار چیزی بودن
خواستار چیزی شدن
Verlaufen
کشیده شدن
Vermieden
دوری کردن از
abholen
گرفتن
erfahren
باخبر شدن
مطلع شدن
Erkläre
اعلام کردن
نامیدن
Restaurieren
ترمیم/مرمت کردن
به حال اول برگرداندن
Betrachten
نگاه کردن
تماشا کردن
ملاحظه کردن
Unterscheiden von
فرق/تفاوتی دیدن بین
Wirken auf + Akk
اثر /تاثیر گذاشتن بر کسی یا چیزی
Dienen
خدمت کردن به
Auf etwas klettern
بالا رفتن از
روی چیزی رفتن
بالای چیزی رفتن
Sich hinlegen
دراز کشیدن(برای استراحت)
Jammern nach
گریه کردن و چیزی خواستن
Jemandem etwas erzählen
تعریف کردن برای
Belitzen
صائقه زدن
Donnern
رعد زدن
Rennen
دویدن(به سرعت)
Jemandem etwas versprechen
قول دادن به
وعده دادن به
Etwas vor jemandem verstecken
مخفی/پنهان کردن چیزی از کسی
Verwechseln
باهم اشتباه گرفتن
باهم عوضی گرفتن
Verteilen
توزیع کردن
پخش کردن
Verlegen
منتقل کردن
انتقال دادن
reischen
کافی بودن
رسیدن
Sich bescheiden
بسنده کردن
اکتفا کردن
قناعت کردن به
Befinden sich
اقامت داشتن
Vorgehen
زودتر رفتن/ جلو
Umtauschen
عوض کردن با
Zurückgeben
پس دادن به
برگرداندن به
Zu lassen
اجازه دادن
پذیرفتن
Vorlassen
نوبت خود را دادن به کسی که زودتر برود
اجازه ورود دادن به
راه دادن
Jemandem Kalt lassen
تاثیری نداشتن در
اثری نگذاشتن در
Jemandem Kalt lassen
تاثیری نداشتن در
اثری نگذاشتن در
Übernehmen
به عهده گرفتن
تقبل کردن
abgehen
حرکت کردن
به راه افتادن
Jemandem verlassen
ترک کردن
از پیش کسی رفتن
Jemanden sitzen lassen
کسی را قال گذاشتن
کسی را منتظر گذاشتن
Jemandem im Stich lassen
تنها گذاشتن
ترک کردن
Nach lassen
فرونشستن
فروکش کردن
Jemandem entlassen aus
آزاد کردن مرخص کردن کسی از جایی مثل بیمارستان و موسسه یا جایی
Verschlingen
بلعیدن
Schlingen
بلعیدن
Losgehen
شروع شدن
به راه افتادن
حرکت کردن
sich schminken
آرایش کردن
میک آپ کردن
Jemandem etwas wünschen
برای کسی آرزوی چیزی کردن
برای کسی امیدوار بودن
Jemandem signalisieren
علامت دادن
خبر دادن
خبر کردن
Etwas/ jemandem streicheln
ناز و نوازش کردن
دست کشیدن
Angreifen
حمله کردن به
هجوم آوردن به
Sich fortpflanzen
تولید مثل کردن
Überleben
جان سالم به در بردن
زنده ماندن
Weitergeben
به بعدی رساندن
به نفر بعدی دادن
entfernt sein (von)
فاصله داشتن با
دور بودن از
Etwas abspielen
تا آخر نشان دادن/نمایش دادن/نواختن
Winken
(دست) تکان دادن
Rechnen
حساب/محاسبه کردن