درس ۱۶ Flashcards

1
Q

آزرم

A

شرم، حیا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

ارتفاع

A

محصول زمین‌های زراعتی؛ ارتفاع ولایت: عایدات و درآمدهای مملکت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

اندیشه: اندوه، ترس، اضطراب، فکر

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

ایمن: در امن، دل‌آسوده

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

بریان: در لغت کباب‌شده و پخته‌شده بر آتش، مجازاً ناراحت و مضطرب؛ بریان شدن: غمگین و ناراحت شدن، در سوز و گداز بودن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

پرمایه: گرانمایه، پرشکوه؛ مایه: قدرت، توانایی

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

تازی: اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

تپش: اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

تطاول: ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

تعصب: طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری؛ به تعصب: به حمایت و جانبداری

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

حشم: خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانروا

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

حلقه‌به‌گوش: کنایه از فرمان‌بردار و مطیع

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

خستن: زخمی کردن، مجروح کردن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

خود: کلاه‌خود

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

خیره‌سر: گستاخ و بی‌شرم، لجوج

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

دستور: وزیر، مشاور

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

زوال: نابودی، از بین رفتن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

سبو: کوزه، ظرف معمولاً دسته‌دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه‌داشتن مایعات

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

سپردن: طی کردن، پیمودن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

سمن: نوعی درخت گل، یاسمن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

شبیخون: حمله ناگهانی دشمن در شب

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

طرح افکندن: کنایه از بنا نهادن؛ طرح ظلم افکندن: سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

عجم: سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به‌ویژه ایرانی باشند؛ ایران؛ ملوک عجم: پادشاهان ایران

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

عفاف: رعایت اصول اخلاقی، پرهیزکاری، پارسایی

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

غربت: غریبی، دوری از خانمان

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

فرهیختگی: فرهیخته بودن، فرهیخته: برخوردار از سطح والایی از دانش، معرفت یا فرهنگ

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

فریادرس: یاور، دستگیر

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

کربت: غم، اندوه؛ کربت جور: اندوه حاصل از ظلم و ستم

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

مقرر شدن: قرار گرفتن، ثبات و دوام یافتن

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

مکاید: جمع مکیده یا مکیدت؛ کیدها، مکرها، حیله‌ها

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

ملک: پادشاه، سلطان

32
Q

موبد: روحانی زرتشتی، مجازاً مشاور

33
Q

نقصان: کم شدن، کاهش یافتن

34
Q

نماز بردن: تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم

35
Q

نواختن: کسی را با گفتن سخنان محبت‌آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن

36
Q

نیک‌پی: خوش‌قدم

37
Q

دهش: نیکی‌کننده

38
Q

ولایت: کشور، سرزمین

39
Q

هشیوار: هوشیار، هوشیارانه، آگاهانه

40
Q

هیون: شتر، به‌ویژه شتر قوی‌هیکل و درشت‌اندام

41
Q

تنیده: در هم‌بافته

42
Q

رجز: شعری که در میدان جنگ برای مفاخره می‌خوانند

43
Q

زخمکاری: ضربۀ مؤثری از خمی که موجب مرگ می‌شود

44
Q

سورت: تندی و تیزی، حدت و شدت

45
Q

ضجه: ناله و فریاد با صدای بلند، شیون

46
Q

طاق: فرد، یکتا، بی‌همتا

47
Q

عماد: تکیه‌گاه، نگاه‌دارنده؛ آنچه بتوان بر آن (او) تکیه کرد

48
Q

عیار: ابزار و مبنای سنجش، معیار

49
Q

مرادف: مترادف، هم‌ردیف

50
Q

مرتعش: دارای ارتعاش، لرزنده

51
Q

منتشا: نوعی عصا که از چوب گره‌دار ساخته می‌شود و معمولاً درویشان و قلندران به دست می‌گیرند؛ برگرفته از نام «منتشا» (شهری در آسیای صغیر)

52
Q

ناورد: نبرد

53
Q

هریوه: هروی، منسوب به هرات (شهری در افغانستان)

54
Q

هول: وحشت‌انگیز، ترسناک

55
Q

استغنا: بی‌نیازی؛ در اصطلاح، بی‌نیازی سالک از هر چیز جز خدا

56
Q

اعانت: یاری دادن، یاری

57
Q

افسرده: منجمد، سرمازده

58
Q

اکناف: جمع کنف، اطراف، کناره‌ها

59
Q

اولی: شایسته؛ اولی‌تر: شایسته‌تر (با آنکه «اولی» خود صفت تفضیلی است؛ در گذشته به آن «تر» افزوده‌اند.)

60
Q

تجرید: در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف، خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

61
Q

تعب: رنج و سختی

62
Q

تفرید: دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد شمردن و یگانه دانستن خدا؛ تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار می‌برد؛ یعنی وقتی‌که در توحید غرق شد، آگاهی از این گم‌شدگی را گم کند و به فراموشی سپارد

63
Q

دعوی: ادعا، ادعای خواستن یا داشتن چیزی؛ معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند. معنی، حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی

64
Q

زاد: توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می‌برند؛ سن و سال

65
Q

سروش: پیام‌آور، فرشته پیام‌آور

66
Q

شگرف: قوی، نیرومند

67
Q

شیدا: عاشق، دلداده

68
Q

صدر: طرف بالای مجلس، جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص می‌یابد؛ مجازاً ارزش و اعتبار

69
Q

کلان: دارای سن بیشتر

70
Q

گرمرو: مشتاق، به شتاب رونده و چالاک، کوشا

71
Q

گرده: قرص نان، نوعی نان

72
Q

مخاصمت: دشمنی، خصومت

73
Q

مصاحبت: همنشینی، هم‌صحبت داشتن

74
Q

مقالات: جمع مقالت، گفتارها، سخنان

75
Q

وادی: سرزمین، صحرا و بیابان