درس چهاردهم Flashcards
استغننا
بینیازی؛ در اصطلاح، بینیازی سالک از هر چیز جز خدا
اعانت
یاری، یاری دادن
افسرده
منجمد، سرمازاده
اکناف
جمع کنف، اطراف، کنارهها
اولی
اولیتر
شایسته
شایستهتر
با آنکه اولی خود صفت تفضیلی است، در گذشته به آن «تر» افزودهاند
تجرید
جدر لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف، خالی شدن قلب سالک ازآنچه جز خداست
تعب
رنج، سختی
تفرید
دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد
شمردن و یگانه دانستن خدا؛ تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار میبرد؛ یعنی وقتی که در توحید غرق شد، آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد
دعوی
ادّعا، ادّعای خواستن یا داشتن چیزی؛ معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند. معنی، حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی
زاد
توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه میبرند؛ سن و سال
سروش
پیامآور، فرشتۀ پیامآور
شگرف
قوی، نیرومند
شیدا
عاشق، دلداده
صدر
طرف بالای مجلس، جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص مییابد، مجازا ارزش و اعتبار
کلان
دارای سن بیشتر
گرمرو
مشتاق، به شتاب رونده و چالاک، کوشا
گرده
قرص نان، نوعی نان
مخاصمت
دشمنی، خصومت
مصاحبت
همنشینی، همصحبتداشتن
مقالات
جمع مقالت، گفتارها، سخنان
وادی
سرزمین، صحرا، بیابان