درس نوزدهم ◀️دماونديه Flashcards
از سيم به سر يكي كله خود
ز اهن به ميان يكي كمربند
برفهايي كه بر قله ات نشسته مانند اين است كه كلاه خودي نقره اي بر سر داري كه خالي از برف است كه خالي از برف است و مانند اين است كه كمر بندي اهنين به كمر بسته اي
تا چشم بشر نبيندت روي
بنهفته به ابر ، چهره دل بند
براي اينكه چشم انسان ها چهره زيبايت را نبينند چهره ان را پشت ابر ها پنهان كرده اي
تا وارهي از دم ستوران
وين مردم نحس ديو مانند
براي اينكه از وجود انسان هاي نادان و حيوان صفت و نا مبارك و حيله گر نجات يابي
با شير سپهر بسته پيمان
با اختر سعد كرده پيوند
با افتاب پيمان بسته اي ( عمل تو پاك و روشنايي بخش است )
و با مشتري پيوند برقرار كرده اي ( عمل تو مبارك و شايسته است)
اشاره به ارتفاع دماوند دارد
چون گشت زمين ز جور گردون
چونين خفه و خاموش و آوند
وقتي زمين به خاطر ستم روزگار ، اين گونه ساكت و بي صدا و معلق شد
بنواخت ز خشم بر فلك مشت
ان مشت تويي اي دماوند
از روي خشم مشتي بر فلك نواخت
و ان مشت تو هستي اي دماوند
اي مشت زمين بر اسمان شو
بر وي بنواز ضربتي چند
اي دماوند تو مشت درشت و گره خورده ي روزگاري
و ميراثي از گردش قرن ها هستي
ني ني تو نه مشت روزگاري
اي كوه نيم زگفته خرسند
اي دماوند تو مظهر خشم و اعتراض مردم نيستي
و من از سخن خود راضي و خوشنود نيستم
تو قلب فسرده زميني
از درد، ورم نموده يك چند
اي دماوند تو قلب افسرده ي زمين هستي كه مدتي به خاطر درد ورم نموده است
تا درد و ورم فرو نشيند
كافور بر او ضماد كردند
براي اينكه درد و ورم دروني تو بهبود يابد
مرهمي از كافور ( برف) بر روي قله ات گذاشته اند
شو منفجر اي دل زمانه
وان آتش خود نهفته مپسند
اي دماوند قيام كن و عليه زورگويان اعتراض كن و خشم دروني خودت را پنهان نكن
خامش منشين، سخن همي گوي
افسرده مباش، خوش همي خند
اي دماوند ساكت نباش و عليه زور گويان اعتراض كن
ناراحت و غمگين نباش و از غيام خود شاد باش
پنهان مكن آتش درون را
زين سوخته جان ، شنو يكي پند
اي دماوند از اين انسان رنج كشيده اين نصيحت را بپذير و خشم درونت را پنهان نكن
گر اتش دل نهفته داري
سوزد جانت ، به جانت سوگند
اگر خشم درونت را پنهان كني و در برابر استبداد سكوت كني
به خدا قسم كه خشم درونت تو را نابود ميكند
اي مادر سر سپيد بشنو
اين پند سياه بخت فرزند
اي دماوند كه قله ات پوشيده از برف است پند و اندرز فرزند سياه بخت خود كه اسير ظلم و ستم شده را بشنو
از سر بكش آن سپيد معجر
بنشين به يكي كبود اورند
ترك انزوا و گوشه نشيني در سازش با حكومت استبداد كن
و با قدرت حكومت را در دست بگير
بگراي چو اژدها گرزه
بخروش چو شرزه شير ارغند
مانند اژدهاي خشمگين به ستمگران حمله كن
و مانند شير خشمگين بخروش
بفكن زپي اين اساس تزوير
بگسل ز پي اين نژاد و پيوند
اي دماوند پايه و اساس حكومت ظلم و سلسله ي شاهان پهلوي را كاملا نابود كن
بر كن ز بن اين بنا كه بايد
از ريشه ، بناي ظلم بركند
اي دماوند اين حكومت ظلم و ستم پهلوي را كامل نابود كن زيرا ظلم و ستم بتيد نابود شود
زين بي خردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند
اي دماوند حق مردم خردمند و مظلوم را از حاكمان ستمگر پست بگير
اي ديو سپيد پاي در بند
اي گنبد گيتي اي دماوند
اي دماوند كه مانند ديو سفيدي گرفتار و اسيري
اي دماوند كه مانند گنبد جهان هستي