درس دهم ◀️◀️قلب مادر ↩️❤️ Flashcards
هر كجا بيندم از دور كند
چهره پر چين و جبين پر اژنگ
هر كجا مرا از دور ميبيند به من اخم ميكند و ناراحت و خشمگين ميشود
با نگاه غضب الوده زند
بر دل نازك من تير خدنگ
نگاه غضب الوده مادرت مانند تير محكمي است كه به دل نازك و زود رنج من ميخورد
از در خانه مرا طرد كند
همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مانند سنگي كه از سنگ پران پرتاب ميكند مادرت با بي احترامي مرا از خانه بيرون مي اندازد
مادر سنگ دلت تا زنده است
شهد در كام من و توست شرنگ
تا زماني كه مادر بيرحم تو زنده است تمام خوشي هاي ما در دنيا تلخ و ناگوار خواهد بود
نشوم يك دل و يك رنگ تو را
تا نسازي دل او از خون سنگ
تا زماني كه مادرت را عذاب ندهي و او را نكشي با تو صميمي و يكرنگ و هم نشين نميشوم
گر تو خواهي به وصالم برسي
بايد اين ساعت بي خوف و درنگ
اگر ميخواهي به وصال من برسي بايد اين لحظه بدون ترس و معطلي باشي
روي و سينه تنگش بدري
دل برون اري از ان سينه تنگ
بروي و سينه تنگ و بي رحم مادرت را بدري و دل نامهربانش را از سينه برون بياوري
گرم و خونين به منش باز آري
تا برد ز ايينه قلبم زنگ
در حالي كه ان قلب گرم و خونين است ان را برايم بياوري تا دلم از كينه و نفرتي كه به مادرت دارم پاك شود
عاشق بي خرد نا هنجار
نه بل ان فاسق بي عصمت و ننگ
عاشق بي عقل گمراه يا ان گناهكار ناپاك و بي ابرو
حرمت مادري ازياد ببرد
مست ازباده و ديوانه ز بنگ
احترام مادري را فراموش كرد در حالي كه از شراب مست و از مواد مخدر ديوانه بود حالت طبيعي نداشت
رفت و مادر را افكند به خاك
سينه بدريد و دل اورد به چنگ
مادرش را به زمين انداخت سينه مادرش را پاره و دلش را با دست بيرون اورد
قصد سرمنزل معشوقه نمود
دل مادر به كفش چون نارنگ
تصميم گرفت به خانه معشوقش برود در حالي كه دل مادر را مانند نارنجي در دست داشت
از قضا خورد دم در به زمين
و اندكي رنجه شد او را آرنگ
اتفاقاً نزديك در به زمين خورد و ارنج او كمي زخمي شد
ان دل گرم كه جان داشت هنوز
افتاد از كف ان بي فرهنگ
ان قلب گرم مادر كه هنوز جان داشت و در تپش بود از دست ان پسر بي ادب به زمين افتاد
از زمين بازچو بر خاست نمود
پي برداشتن دل اهنگ
وقتي ان عاشق دوباره از زمين بلند شد و قصد كرد دل را از زمين بردارد