Worte (words) Flashcards
die Vorstellung
die Vorstellungen
Introduction
معرفی کردن
die zahl
die Zahlen
Number
اعداد
der Abteilungsleiter
die Abteilungsleiter
Manager
مدیر بخش
Hauptsehenswürdigkeit
Main attraction
جاذبه اصلی
Entschuldigung
Excuse me
der Angestellter
Angestellten
Employee
کارمند
die Krankenschwester
die Krankenschwestern
Nurse
پرستار
die Küche
die küchen
Kitchen
اشپز خانه
das Fenster
die Fenster
Window
پنجره
das Bett
die Betten
Bed
تخت خواب
das Bett
die Betten
Bed
تخت خواب
das Hemd
die Hemden
Shirt
پیراهن
der Stift
die Stifte
Pen
خودکار
der Bleistift
die Bleistifte
Pencil
مداد
der Schrank
Die Schranke
Cupboard
میز
das Regal
die Regale
Shelves
قفسه
die Blume
die Blumen
کل
Das Heft
Die Hefte
دفترچه
das buch
die Bücher
کتاب
die Stadt
die Städte
شهر
die Flagge
die Flaggen
پرچم
die schule
die schulen
مدرسه
der Tisch
die Tische
میز
die Tasche
die Taschen
جیب،کیسه
die Tasche
die Taschen
جیب،کیسه
die Glas
die Gläser
لیوان
die Wohnung
die Wohnungen
آپارتمان
das Schlafzimmer
die Schlafzimmer
اتاق خواب
die Tür
die Türen
در
die Bedeutung
die Bedeutungen
معنی
Wie
جطور
Was
چی
noch einmal
به بار دیگه
das mittagessen
نهار
vor
به هر کلمه ای بچسبدمعنی قبل
nach
به هر کلمه ای بچسبد معنی بعد
der Monat
ماه
die Jahreszeit
فصل
Hinweis
راهنمایی اطلاع تذکر
der geburtstag
“Geburtstag” در زبان آلمانی به معنای “تولد” یا “سالگرد تولد” است و به روزی اشاره دارد که فرد متولد شده است.
مثالها:
- “Heute ist mein Geburtstag.”
(امروز تولدم است.)
- “Wir feiern ihren Geburtstag mit einer großen Party.”
(ما تولد او را با یک مهمانی بزرگ جشن میگیریم.)
der Friseur
ارایشگر
das Kino
سینما
Termin
قرار ملاقات
Mit
با
هم
نیز
Wo
کجا
Wann
کی
چه وقت
die Etage
طبقه
genug
کافی
genug
کافی
die Pflanze
کیاه
die Zeit
زمان
Pass gut
خوبه
Pass gut
خوبه
möglich
امکان پذیر
Viele
یه عالمه
nur
فقط
gegen
حدود
um
Jacke
کت
ژاکت
der Ballon
بادکنک
grün
سبز
schwach
ضعیف
stark
قوی
super
فوق العاده
die Besprechung
جلسه
Meeting
Feiertag
روز تعطیل
Holiday
Frei
آزاد
Free
Gleich
مساوی Sent by Copilot:
کلمه “gleich” در زبان آلمانی به معنای “همان” یا “یکسان” است. همچنین میتواند به معنای “به زودی” یا “فوراً” نیز باشد، بسته به زمینه جمله. در اینجا چند مثال برای هر دو معنی آورده شده است:
به معنای “همان” یا “یکسان”:
Deutsch: “Diese beiden Bilder sind gleich.”
فارسی: “این دو تصویر یکسان هستند.”
به معنای “به زودی” یا “فوراً”:
Deutsch: “Ich komme gleich.”
فارسی: “من فوراً میآیم.” ن
Richtig
درست
Real
Vom
کسره مالکیت
“Vom” ترکیب “von dem” است و در زبان آلمانی به معنای “از” یا “بهخاطر” در موقعیتهای مختلف استفاده میشود. این پیشوند ترکیبی به ویژه در موقعیتهایی که به مکانی، فردی یا چیزی اشاره میشود که منبع یا مبدأ چیزی است، به کار میرود.
-
منبع یا مبدأ (برای اشاره به جایی که چیزی از آنجا آمده است):
-
“Das Geschenk ist vom Chef.”
(هدیه از طرف رئیس است.)
-
“Das Geschenk ist vom Chef.”
-
دلیل یا علت (برای بیان دلیل یا منبع چیزی):
-
“Der Lärm kommt vom Bauarbeiten.”
(صدا از کارهای ساختمانی است.)
-
“Der Lärm kommt vom Bauarbeiten.”
-
زمان (برای اشاره به تاریخ یا زمانی خاص):
-
“Wir haben vom 1. bis 3. Mai Ferien.”
(ما از 1 تا 3 مه تعطیلات داریم.)
-
“Wir haben vom 1. bis 3. Mai Ferien.”
Hier
Here
اینجا
Der Rückflug
پرواز برگشت
die Negation
منفی
nicht
Not
نه
schnell
Quickly
سریع
die übung
Exercise
تمرین
von ….bis…..
از ….تا…
برای استفاده از روزهای هفته ، ساعت
am
im
um
am— alle tage und tageszeiten
im— alle Monat und Jahreszeiten
um—uhrzeiten
Von
بعضی جاها مثل کسره عمل میکند
Fotos von menschen
die Hausaufgabe
تکلیف
die Stunde
واژه “die Stunde” در زبان آلمانی به معنای “ساعت” یا “یک ساعت” است. این کلمه برای اشاره به واحد زمانی معادل 60 دقیقه استفاده میشود.
مثال:
- “Die Besprechung dauert eine Stunde.”
- ترجمه: “جلسه یک ساعت طول میکشد.”
Seit 1991
از سال ۱۹۹۱
Hit
ترانه
Populär
محبوب
Hauptstadt
پایتخت
die Feiertag
روز تعطیل
der Mensch
die menschen
انسان
ادم
das tier
die tieren
جانور ،حیوان
die Natur
طبیعت
Naturkundemuseum
موزه تاریخ طبیعی
Öffnungszeiten
ساعت کار
die Ausstellung
نمایشگاه
das Kino
سینما
der Film
فیلم
das Konzert
کنس ت
schlau
باهوش
schnell
سریع، تند
• “Das Auto fährt sehr schnell.” (این ماشین خیلی سریع حرکت میکند.) • “Bitte antworte schnell!” (لطفاً سریع پاسخ بده!)
neu
جدید
die Zeit
زمان
die Lust
حس و حال
Mood
Liebe
Lieber
خطاب به
در ایمیل
Liebe
Lieber
خطاب به
در ایمیل
über
“Über” به معنای “درباره” یا “روی” است و در معانی مختلفی استفاده میشود.
معانی و مثالها:
1. درباره: • “Ich lese ein Buch über Geschichte.” (من کتابی درباره تاریخ میخوانم.) 2. روی (مکان): • “Der Vogel fliegt über das Haus.” (پرنده از روی خانه پرواز میکند.) 3. بیشتر از: • “Es sind über 20 Leute auf der Party.” (بیش از 20 نفر در مهمانی هستند.)
Liebe Grüße
ارادتمند
انتهای ایمیل
interessant
جالب
Gern
با کمال میل
leider
متاسفانه
sicher
حتما، مطمن
1. مطمئن یا یقین: • “Ich bin mir sicher, dass es klappt.” (من مطمئنم که این کار خواهد کرد.) 2. امن یا بیخطر: • “Dieser Ort ist sehr sicher.” (این مکان بسیار امن است.)
معنی دقیق “sicher” بستگی به زمینه و نحوه استفاده از آن دارد.
streng
سفت
سرسخت
jeden Tag
هر روز
Satz
جمله
der König
پادشاه
die Königin
ملکه
Achtung
توجه
دقت
“Achtung” به معنای “توجه” یا “هشدار” است. از این کلمه برای جلب توجه یا هشدار در مورد خطر استفاده میشود.
-
Achtung! Der Boden ist rutschig.
- توجه! زمین لغزنده است.
-
Achtung, wenn du die Straße überquerst.
- احتیاط کن وقتی که از خیابان عبور میکنی.
در این مثالها، **“A
Sprachkurs
دوره اموزشی زبان
Universitätsstadt
شهرک دانشگاهی
Unterricht
“Unterricht” در زبان آلمانی به معنای “درس” یا “آموزش” است و به فرآیند تدریس و یادگیری در مدرسه، دانشگاه یا دیگر محیطهای آموزشی اشاره دارد.
-
درس:
-
“Der Unterricht beginnt um 8 Uhr.”
(درس از ساعت 8 صبح آغاز میشود.)
-
“Der Unterricht beginnt um 8 Uhr.”
-
آموزش:
-
“Der Unterricht ist sehr interessant.”
(آموزش بسیار جالب است.)
-
“Der Unterricht ist sehr interessant.”
-
کلاس (درسی):
-
“Wir haben heute eine Englischstunde im Unterricht.”
(ما امروز یک کلاس زبان انگلیسی در درس داریم.)
-
“Wir haben heute eine Englischstunde im Unterricht.”
außer
واژه “außer” در زبان آلمانی به معنای “بهجز” یا “غیر از” است و برای استثنا کردن چیزی از یک دسته یا گروه استفاده میشود.
مثال:
- “Alle kommen zur Party, außer Thomas.”
- ترجمه: “همه به مهمانی میآیند، بهجز توماس.”
weitere
بیشتر
کلمه “weitere” به معنای “دیگر” یا “بیشتر” است و برای اشاره به موارد اضافی یا بیشتر استفاده میشود.
- آلمانی: Hast du weitere Fragen?
- فارسی: آیا سوالات دیگری داری؟
Jungen
پسر
das Mädchen
دختر
Freundin
دوست دختر
Freund دوست پسر
gerade
“Gerade” در زبان آلمانی به معنای “همین حالا” یا “مستقیم” „حتی“است و بسته به زمینه میتواند معانی مختلفی داشته باشد.
-
همین حالا (برای اشاره به زمان حال):
-
“Ich bin gerade dabei, das Buch zu lesen.”
(من همین حالا مشغول خواندن کتاب هستم.)
-
“Ich bin gerade dabei, das Buch zu lesen.”
-
مستقیم (برای توصیف مسیر یا شکل):
-
“Der Weg geht gerade aus.”
(راه به صورت مستقیم ادامه دارد.)
-
“Der Weg geht gerade aus.”
-
صفت (برای توصیف چیزی که در موقعیت یا وضعیت خاصی است):
-
“Das ist ein gerade geschnittenes Kleid.”
(این یک لباس با برش مستقیم است.)
-
“Das ist ein gerade geschnittenes Kleid.”
ganz=sehr
Das ist ganz normal
“Ganz” در زبان آلمانی به معنای “کاملاً” یا “تمام” است و برای بیان کامل بودن یا شدت چیزی استفاده میشود.
-
کاملاً (برای توصیف شدت یا میزان):
-
“Das Essen ist ganz lecker.”
(غذا کاملاً خوشمزه است.)
-
“Das Essen ist ganz lecker.”
-
تمام (برای توصیف چیزی به صورت کامل):
-
“Der ganze Raum ist sauber.”
(تمام اتاق تمیز است.)
-
“Der ganze Raum ist sauber.”
-
بهطور کامل (برای توصیف یک عمل به صورت کامل):
-
“Ich habe die Aufgabe ganz erledigt.”
(من کار را به طور کامل انجام دادهام.)
-
“Ich habe die Aufgabe ganz erledigt.”
Wenn
چه زمانی
جه وقتی
کی
die beiden
این دو
deshalb
به این خاطر
به همین دلیل
Zahnarzt
داندانپزشک
Eltern
والدین
Tierärztin
دامپزشک
wahrscheinlich
“Wahrscheinlich” در زبان آلمانی به معنای “احتمالاً” یا “ممکن است” است و برای بیان اینکه چیزی به احتمال زیاد درست است یا اتفاق میافتد، استفاده میشود.
-
احتمالاً:
-
“Es wird wahrscheinlich morgen regnen.”
(احتمالاً فردا باران خواهد آمد.)
-
“Es wird wahrscheinlich morgen regnen.”
-
محتمل:
-
“Er ist wahrscheinlich schon angekommen.”
(او احتمالاً قبلاً رسیده است.)
-
“Er ist wahrscheinlich schon angekommen.”
-
احتمال (برای بیان وضعیت ممکن):
-
“Wir werden wahrscheinlich nächste Woche Urlaub machen.”
(ما احتمالاً هفته آینده تعطیلات خواهیم داشت.)
-
“Wir werden wahrscheinlich nächste Woche Urlaub machen.”
insgesamt
واژه “insgesamt” در زبان آلمانی به معنای “در مجموع” یا “به طور کلی” است. این کلمه برای بیان کل چیزی یا جمعبندی استفاده میشود.
مثال:
- “Insgesamt waren 50 Personen bei der Veranstaltung.”
- ترجمه: “در مجموع 50 نفر در این رویداد حضور داشتند.”
Prüfung
واژه “die Prüfung” در زبان آلمانی به معنای “امتحان” یا “آزمون” است. این کلمه برای اشاره به ارزیابیها یا آزمونهای کتبی، شفاهی یا عملی به کار میرود.
مثال:
- “Ich muss für die Prüfung lernen.”
- ترجمه: “باید برای امتحان درس بخوانم.”
der Artikel
مقاله
Der Artikel ist echt
die Nachricht
“Die Nachricht” در زبان آلمانی به معنای “پیام” یا “خبر” است و به اطلاعاتی که از طریق نوشتار، گفتار یا دیگر رسانهها منتقل میشود، اشاره دارد.
-
پیام (که معمولاً از طریق تلفن یا ایمیل ارسال میشود):
-
“Ich habe eine Nachricht auf meinem Handy erhalten.”
(من یک پیام روی تلفن همراهام دریافت کردهام.)
-
“Ich habe eine Nachricht auf meinem Handy erhalten.”
-
خبر (اطلاعات جدید یا گزارش درباره یک رویداد):
-
“Hast du die Nachrichten heute Morgen gesehen?”
(آیا اخبار امروز صبح را دیدهای؟)
-
“Hast du die Nachrichten heute Morgen gesehen?”
-
اطلاعیه (پیامی که برای اطلاعرسانی به دیگران ارسال میشود):
-
“Die Nachricht über die Veranstaltung wurde an alle Teilnehmer geschickt.”
(خبر درباره رویداد به تمام شرکتکنندگان ارسال شده است.)
-
“Die Nachricht über die Veranstaltung wurde an alle Teilnehmer geschickt.”
die Zeitschrift
مجله
Ich lese jeden Monat fünf verschiedene Zeitschriften
die Zeitung
روزنامه
Die Zeitung bringt eine Nachricht
einfach
اسان
schwer
سخت دشوار سنگین
Japanisch ist schwer
Was
چ چیزی
Wer
چهکسی یا کی
“Wer ist das?” (این کیست؟) • “Wer hat das Buch gelesen?” (کی کتاب را خوانده است؟)
aber
اما
Es ist ein Aber dabei
Brief
نامه
Tom schreibt Briefe
das Hotelzimmer
اتاق هتل
Ich muss ein Hotelzimmer buchen
der Grad
درجه
Klein
کوچک
Schon
در حال حاضر (already)
Der Ausflug beginnt schon
خیلی
Noch
هنوز
همچنان
کلمه “noch” در زبان آلمانی به معنای “هنوز”، “همچنان”، “باز هم” یا “دیگر” است و کاربردهای متعددی دارد. این کلمه بسته به جمله و زمینه میتواند معانی مختلفی را ارائه دهد.
معانی و کاربردهای “noch”:
1. بیان استمرار یا ادامه یک وضعیت (هنوز): • “Bist du noch hier?” “هنوز اینجا هستی؟” • “Es ist noch früh.” “هنوز زود است.” 2. بیان تداوم (همچنان): • “Ich habe noch viel zu tun.” “هنوز کارهای زیادی دارم.” • “Er schläft noch.” “او همچنان خواب است.” 3. بیان اضافه یا بیشتر (باز هم): • “Möchtest du noch einen Kaffee?” “یک قهوه دیگر میخواهی؟” • “Hast du noch Zeit?” “وقت بیشتری داری؟” 4. بیان تأخیر یا انتظار (دیگر): • “Wie lange dauert es noch?” “چقدر دیگر طول میکشد؟” • “Es dauert nicht mehr lange.” “دیگر زیاد طول نمیکشد.” 5. بیان شرط یا تاکید (حتی یا نیز): • “Das ist noch besser!” “این حتی بهتر است!” • “Ich habe noch nie so etwas gesehen.” “من هرگز چنین چیزی ندیدهام.” 6. در ترکیبات با سایر کلمات: • “Noch einmal” “یک بار دیگر” • “Noch nicht” “هنوز نه” • “Noch immer” “هنوز هم” • “Noch heute” “امروز هم”
تفاوت با سایر کلمات:
• “Noch” بیشتر برای استمرار یا اضافه شدن چیزی استفاده میشود، در حالی که “schon” معمولاً برای بیان “قبلاً” یا “الان” به کار میرود. • “Ich bin noch nicht fertig.” “من هنوز تمام نکردهام.” • “Ich bin schon fertig.” “من قبلاً تمام کردهام.”
جمعبندی:
“Noch” یک کلمه چندمنظوره است که میتواند به معنای “هنوز”، “همچنان”، “دیگر” یا “باز هم” باشد و برای بیان استمرار، تداوم، اضافه یا تاکید به کار میرود. در جملات مختلف بسته به زمینه، معنای خاص خود را پیدا میکند.
nach
تو
auch
کلمه “auch” در زبان آلمانی به معنای “همچنین” یا “هم” است. این کلمه برای اضافه کردن اطلاعات به جمله استفاده میشود. در اینجا چند مثال برای شما آوردهام:
Ich mag Kaffee und auch Tee.
من قهوه و همچنین چای را دوست دارم.
Er kann Deutsch sprechen und auch Französisch.
او میتواند آلمانی و همچنین فرانسوی صحبت کند.
Sie ist nicht nur intelligent, sondern auch freundlich.
او نه تنها باهوش است، بلکه دوستانه نیز هست.
der Bahnhof
ایستگاه قطار
Urlaubsgruß
سلام از سفر
در ایمیل کاربرد دارد
heir kommt ein Urlaubsgruß
Klein
کوچک
die Kathedral
کلیسای جامع
die Dom
die kirche
کلیسا
gestern
دیروز
morgen
فردا
Karte
بلیط
hoffenlich
امیدوارانه
انشالله
teuer
گران
Ausflug
پیک نیک
Schon
در حال حاظر
Allready
Bisschen
یکمی
Zu
به
der Zug
قطار
direkt
مستقیم
denn
چونکه
کلمه “denn” به معنای “زیرا” یا “چونکه” است و برای بیان دلیل استفاده میشود.
- آلمانی: Ich gehe jetzt, denn ich habe einen Termin.
- فارسی: من الان میروم، چونکه یک قرار دارم.
Radler
راننده
Kaputt
خراب
Eltern
والدین
Bruder
برادر
spät
دیر
früh
زود
Sent by Copilot:
کلمه “früh” در زبان آلمانی به معنای “زود” یا “اولیه” است. در فارسی میتوان آن را به “زود” ترجمه کرد.
مثال:
آلمانی: Ich stehe früh auf.
فارسی: من زود بیدار میشوم.
jetzt
“Jetzt” در زبان آلمانی به معنای “اکنون” یا “الان” است و برای اشاره به زمان حال یا انجام چیزی در حال حاضر استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich muss jetzt gehen.”
(من باید اکنون بروم.)
- “Wir sollten das jetzt erledigen.”
(ما باید این کار را حالا انجام دهیم.)
Obst
میوه
Gemüse
سبزیجات
Mehr
“Mehr” در زبان آلمانی به معنای “بیشتر” است و برای اشاره به مقدار یا درجهای بیشتر از چیزی استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich möchte mehr Wasser, bitte.”
(من بیشتر آب میخواهم، لطفاً.)
- “Kannst du das bitte genauer erklären? Ich brauche mehr Informationen.”
(آیا میتوانی لطفاً این را دقیقتر توضیح دهی؟ من به اطلاعات بیشتری نیاز دارم.)
langsamer
یواش تر
Tempo
سرعت مجاز
hier ist Tempo 60
Man
آدم
Warum
چرا ، برای چی
Warum muss du zum Arzt gehen?
Zum
به ، به سمت برای
Warum muss du zum Arzt gehen?
das Beispiel
مثال
verschiedene
کلمه “verschiedene” در زبان آلمانی به معنای “مختلف” یا “گوناگون” است. این کلمه برای اشاره به چندین چیز یا افراد مختلف استفاده میشود. در اینجا چند مثال برای شما آوردهام:
Es gibt verschiedene Arten von Blumen im Garten.
انواع مختلفی از گلها در باغ وجود دارد.
Wir haben verschiedene Meinungen zu diesem Thema.
ما نظرات مختلفی در مورد این موضوع داریم.
Er hat verschiedene Bücher über Geschichte gelesen.
او کتابهای مختلفی درباره تاریخ خوانده است.
etwas
“Etwas” در زبان آلمانی به معنای “چیزی” یا “مقداری” است و برای اشاره به یک شیء، چیز یا مقداری نامشخص از چیزی استفاده میشود.
-
چیزی (برای اشاره به شیء یا موضوع):
-
“Ich habe etwas zu essen gekauft.”
(من چیزی برای خوردن خریدم.)
-
“Ich habe etwas zu essen gekauft.”
-
مقداری (برای بیان مقدار نامشخص):
-
“Kannst du mir etwas Wasser geben?”
(میتوانی کمی آب به من بدهی؟)
-
“Kannst du mir etwas Wasser geben?”
-
چیزی خاص یا ویژه (به معنای خاص):
-
“Etwas Besonderes passiert heute.”
(چیزی خاص امروز اتفاق میافتد.)
-
“Etwas Besonderes passiert heute.”
rechts
“Rechts” در زبان آلمانی به معنای “راست” است و میتواند به سمت یا جهت اشاره کند.
-
جهت (برای اشاره به سمت):
-
“Biegen Sie rechts ab.”
(به سمت راست بپیچید.)
-
“Biegen Sie rechts ab.”
-
سوی (برای توصیف موقعیت):
-
“Der Supermarkt befindet sich auf der rechten Seite der Straße.”
(سوپرمارکت در سمت راست خیابان قرار دارد.)
-
“Der Supermarkt befindet sich auf der rechten Seite der Straße.”
-
سیاسی (برای توصیف گرایش سیاسی):
-
“Er ist politisch eher rechts orientiert.”
(او از نظر سیاسی بیشتر به سمت راست گرایش دارد.)
-
“Er ist politisch eher rechts orientiert.”
links
“Links” در زبان آلمانی به معنای “چپ” است و برای اشاره به سمت یا جهت چپ استفاده میشود. همچنین میتواند به معنی “پیوند” در زمینه دیجیتال نیز باشد.
-
جهت (برای اشاره به سمت چپ):
-
“Biegen Sie links ab.”
(به سمت چپ بپیچید.)
-
“Biegen Sie links ab.”
-
سوی (برای توصیف موقعیت):
-
“Die Bank befindet sich auf der linken Seite der Straße.”
(بانک در سمت چپ خیابان قرار دارد.)
-
“Die Bank befindet sich auf der linken Seite der Straße.”
-
پیوند (در زمینه وب):
-
“Klicken Sie auf den linken Link, um die Website zu besuchen.”
(برای بازدید از وبسایت، روی پیوند چپ کلیک کنید.)
-
“Klicken Sie auf den linken Link, um die Website zu besuchen.”
geradeaus
“Geradeaus” در زبان آلمانی به معنای “مستقیم” یا “بهطور مستقیم” است و برای توصیف حرکت یا مسیر به سمت جلو بدون تغییر جهت استفاده میشود.
-
مستقیم (برای حرکت بدون تغییر جهت):
-
“Gehen Sie geradeaus, bis Sie die Kreuzung erreichen.”
(بهطور مستقیم بروید تا به تقاطع برسید.)
-
“Gehen Sie geradeaus, bis Sie die Kreuzung erreichen.”
-
بهطور مستقیم (برای توصیف مسیر یا جهت):
-
“Die Straße geht geradeaus.”
(خیابان بهطور مستقیم ادامه دارد.)
-
“Die Straße geht geradeaus.”
-
راستبهراست (برای توصیف مسیر یا حرکت مستقیم):
-
“Fahren Sie geradeaus, bis Sie die erste Abzweigung erreichen.”
(بهطور مستقیم بروید تا به اولین انشعاب برسید.)
-
“Fahren Sie geradeaus, bis Sie die erste Abzweigung erreichen.”
das Frühstück
“Frühstück” در زبان آلمانی به معنای “صبحانه” است و به اولین وعده غذایی روز اشاره دارد که معمولاً در صبح زود مصرف میشود.
-
صبحانه (وعده غذایی):
-
“Wir haben um 8 Uhr Frühstück.”
(ما در ساعت 8 صبحانه میخوریم.)
-
“Wir haben um 8 Uhr Frühstück.”
-
صبحانه معمولی (غذای معمولی برای صبح):
-
“Zum Frühstück esse ich meistens Brot mit Marmelade.”
(برای صبحانه معمولاً نان با مربا میخورم.)
-
“Zum Frühstück esse ich meistens Brot mit Marmelade.”
-
صبحانه در هتل (خدمات صبحانه در هتلها):
-
“Das Hotel bietet ein reichhaltiges Frühstücksbuffet an.”
(هتل یک بوفه صبحانه کامل ارائه میدهد.)
-
“Das Hotel bietet ein reichhaltiges Frühstücksbuffet an.”
das Mittagessen
“Das Mittagessen” در زبان آلمانی به معنای “ناهار” است و به وعده غذایی که معمولاً در نیمه روز مصرف میشود، اشاره دارد.
-
ناهار (وعده غذایی):
-
“Wir essen um 13 Uhr Mittagessen.”
(ما در ساعت 13 ناهار میخوریم.)
-
“Wir essen um 13 Uhr Mittagessen.”
-
غذا در وسط روز (غذای معمولی برای ناهار):
-
“Zum Mittagessen gibt es heute Spaghetti.”
(برای ناهار امروز اسپاگتی داریم.)
-
“Zum Mittagessen gibt es heute Spaghetti.”
-
ناهار در رستوران (غذای ناهار در رستوران):
-
“Das Restaurant bietet ein Menü für das Mittagessen an.”
(رستوران منویی برای ناهار ارائه میدهد.)
-
“Das Restaurant bietet ein Menü für das Mittagessen an.”
das Abendessen
واژه “das Abendessen” در زبان آلمانی به معنای “شام” است. این واژه برای وعده غذایی که در شب صرف میشود استفاده میشود.
مثال:
- “Was gibt es heute zum Abendessen?”
- ترجمه: “امشب برای شام چه داریم؟”
der Snack
“Der Snack” در زبان آلمانی به معنای “میانوعده” است و به یک وعده غذایی کوچک یا خوراکی که معمولاً بین وعدههای اصلی غذا مصرف میشود، اشاره دارد.
-
میانوعده (خوراکی کوچک):
-
“Ich habe einen Apfel als Snack gegessen.”
(من یک سیب به عنوان میانوعده خوردم.)
-
“Ich habe einen Apfel als Snack gegessen.”
-
خوراکی سریع (غذای کوچک برای میانوعده):
-
“Die Kinder mögen Snacks wie Kekse und Chips.”
(کودکان میانوعدههایی مانند بیسکویت و چیپس را دوست دارند.)
-
“Die Kinder mögen Snacks wie Kekse und Chips.”
-
میانوعده در محیط کار یا مدرسه (غذای کوچک در طول روز):
-
“Wir haben einen Snackautomat in der Schule.”
(در مدرسه یک دستگاه میانوعدهفروشی داریم.)
-
“Wir haben einen Snackautomat in der Schule.”
das brot
“Das Brot” در زبان آلمانی به معنای “نان” است و به یکی از اصلیترین مواد غذایی در بسیاری از فرهنگها اشاره دارد.
-
نان (ماده غذایی):
-
“Ich kaufe jeden Morgen frisches Brot.”
(من هر روز صبح نان تازه میخرم.)
-
“Ich kaufe jeden Morgen frisches Brot.”
-
انواع نان (انواع مختلف نان):
-
“Roggenbrot ist eine beliebte Brotsorte in Deutschland.”
(نان چاودار یکی از انواع محبوب نان در آلمان است.)
-
“Roggenbrot ist eine beliebte Brotsorte in Deutschland.”
-
نان در وعده غذایی:
-
“Zum Frühstück esse ich Brot mit Butter.”
(برای صبحانه نان با کره میخورم.)
-
“Zum Frühstück esse ich Brot mit Butter.”
Au-Pair-Mädchen
دوره زبان باکارکردن مجانی در خانه
Richtig
واژه “richtig” در زبان آلمانی به معنای “درست” یا “صحیح” است. این کلمه برای تأیید صحت یک مطلب یا انجام کار بهدرستی استفاده میشود.
مثال:
- “Deine Antwort ist richtig.”
- ترجمه: “پاسخت درست است.”
Falsch
“Falsch” در زبان آلمانی به معنای “اشتباه” یا “نادرست” است و برای اشاره به چیزی که درست یا صحیح نیست، استفاده میشود.
-
اشتباه (برای اشاره به چیزی که درست نیست):
-
“Das ist die falsche Antwort.”
(این جواب اشتباه است.)
-
“Das ist die falsche Antwort.”
-
نادرست (برای توصیف یک عمل یا فکر نادرست):
-
“Er hat die falsche Entscheidung getroffen.”
(او تصمیم نادرستی گرفته است.)
-
“Er hat die falsche Entscheidung getroffen.”
-
غلط (برای اشاره به اطلاعات نادرست):
-
“Die Informationen in dem Artikel sind falsch.”
(اطلاعات موجود در مقاله غلط است.)
-
“Die Informationen in dem Artikel sind falsch.”
Zur
“Zur” ترکیب “zu der” است و در زبان آلمانی به معنای “به” یا “به سمت” است و برای اشاره به حرکت یا گرایش به سمت یک مکان یا چیز خاص استفاده میشود. این ترکیب برای اسمهای مؤنث به کار میرود.
-
به سمت (برای اشاره به مقصد یا جهت):
-
“Ich gehe zur Schule.”
(من به مدرسه میروم.)
-
“Ich gehe zur Schule.”
-
برای (برای اشاره به هدف یا منظور):
-
“Ich gehe zur Post, um einen Brief zu schicken.”
(من به پست میروم تا یک نامه بفرستم.)
-
“Ich gehe zur Post, um einen Brief zu schicken.”
-
در زمان (برای اشاره به زمان خاص):
-
“Zur Mittagszeit essen wir zusammen.”
(ما در زمان ناهار با هم غذا میخوریم.)
-
“Zur Mittagszeit essen wir zusammen.”
der Haushalt
Akk
کار خانه
den Haushalt machen
کار خانه کردن
Mal sehen.
عبارت “Mal sehen” در زبان آلمانی به معنای “ببینیم چه میشود” یا “باید دید” است. این عبارت زمانی استفاده میشود که فرد نمیخواهد یا نمیتواند دقیقاً بگوید چه اتفاقی خواهد افتاد و به نوعی منتظر نتیجه یا پیشامدی است.
مثال:
- شخص ۱: “فکر میکنی امروز باران میبارد؟”
- شخص ۲: “Mal sehen.”
ترجمه: “ببینیم چه میشود.”
wieder
واژه “wieder” در زبان آلمانی به معنای “دوباره” یا “باز” است و برای بیان تکرار یک عمل یا اتفاق استفاده میشود.
مثال:
- “Ich möchte dich wiedersehen.”
- ترجمه: “میخواهم دوباره تو را ببینم.”
در این جمله، “wieder” به معنای “دوباره” است که نشاندهنده تکرار دیدار است.
Viertel
واژه “Viertel” در زبان آلمانی به معنای “یک چهارم” یا “ربع” است. همچنین، این واژه میتواند به معنای “محله” یا “بخش” در یک شهر یا منطقه نیز باشد.
معنی “ربع” یا “یک چهارم”:
- Beispiel (مثال): “Ein Viertel eines Apfels.”
- ترجمه: “یک چهارم یک سیب.”
معنی “محله” یا “بخش”:
- Beispiel (مثال): “Ich wohne im historischen Viertel der Stadt.”
- ترجمه: “من در محله تاریخی شهر زندگی میکنم.”
Bitte schön
عبارت “Bitte schön” در زبان آلمانی به معنای “خواهش میکنم” یا “بفرمایید” است. این عبارت در پاسخ به تشکر استفاده میشود یا هنگام ارائه چیزی به کسی.
مثال 1 (به معنی “خواهش میکنم”):
- شخص ۱: “Vielen Dank für deine Hilfe!” (خیلی ممنون بابت کمکت!)
- شخص ۲: “Bitte schön!” (خواهش میکنم!)
مثال 2 (به معنی “بفرمایید”):
- در یک رستوران، وقتی پیشخدمت غذا را میآورد: “Bitte schön!” (بفرمایید!)
geht nicht.
عبارت “Geht nicht” در زبان آلمانی به معنای “نمیشود” یا “امکانپذیر نیست” است. این عبارت زمانی استفاده میشود که چیزی غیرممکن یا غیرقابل انجام باشد.
مثال:
- شخص ۱: “Kannst du morgen kommen?” (میتوانی فردا بیایی؟)
- شخص ۲: “Nein, das geht nicht.” (نه، نمیشود.)
Da
“Da” در زبان آلمانی بسته به زمینه میتواند معانی مختلفی داشته باشد. رایجترین معانی آن عبارتند از:
-
“آنجا” یا “در آنجا” - اشاره به یک مکان مشخص.
- مثال: “Ich war schon da.” (من آنجا بودم.)
-
“در آن لحظه” یا “آن زمان” - اشاره به یک زمان یا موقعیت.
- مثال: “Da war ich noch klein.” (در آن زمان من کوچک بودم.)
-
“چون” یا “زیرا” - به عنوان یک حرف ربط برای بیان دلیل.
- مثال: “Da es regnet, bleibe ich zu Hause.” (چون باران میبارد، در خانه میمانم.)
معنی دقیق آن به زمینه جمله بستگی دارد.
leicht
واژه “leicht” در زبان آلمانی به معنای “سبک”، “آسان” یا “ساده” است و در موقعیتهای مختلف برای توصیف وزن، سختی یک کار یا درجه دشواری استفاده میشود.
معنی “سبک”:
- Beispiel (مثال): “Dieser Koffer ist leicht.”
- ترجمه: “این چمدان سبک است.”
معنی “آسان” یا “ساده”:
- Beispiel (مثال): “Die Prüfung war leicht.”
- ترجمه: “امتحان آسان بود.”
leicht essen
عبارت “leicht essen” در زبان آلمانی به معنای “غذای سبک خوردن” یا “سبک غذا خوردن” است. این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی بخواهد به غذاهای کمچرب و کمحجم اشاره کند.
مثال:
- “Ich möchte heute Abend leicht essen.”
- ترجمه: “میخواهم امشب غذای سبک بخورم.”
neu
جدید
“Ich habe ein neues Handy gekauft.” (من یک تلفن همراه جدید خریدم.) • “Das ist eine neue Idee.” (این یک ایده جدید است.)
Ich soll mich beeilen
عبارت “Ich soll mich beeilen” در زبان آلمانی به معنای “باید عجله کنم” است. این جمله زمانی استفاده میشود که فرد نیاز دارد سریعتر عمل کند یا زودتر کاری را انجام دهد.
مثال:
- “Der Zug fährt bald ab, ich soll mich beeilen.”
- ترجمه: “قطار بهزودی حرکت میکند، باید عجله کنم.”
der Käse
واژه “der Käse” در زبان آلمانی به معنای “پنیر” است. این کلمه برای اشاره به انواع پنیرها استفاده میشود.
مثال:
- “Der Käse im Kühlschrank ist sehr lecker.”
- ترجمه: “پنیر داخل یخچال خیلی خوشمزه است.”
der Papagei
واژه “der Papagei” در زبان آلمانی به معنای “طوطی” است. این کلمه برای اشاره به پرندهای با قابلیت تقلید صدا و رنگهای زنده استفاده میشود.
مثال:
- “Der Papagei sitzt auf dem Ast und spricht.”
- ترجمه: “طوطی روی شاخه نشسته و صحبت میکند.”
immer
“Immer” در زبان آلمانی به معنای “همیشه” است و برای اشاره به یک وضعیت یا عمل که به طور مداوم یا در تمام زمانها برقرار است، استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich trinke immer Kaffee zum Frühstück.”
(من همیشه قهوه برای صبحانه مینوشم.)
- “Er ist immer pünktlich zur Arbeit.”
(او همیشه به موقع به محل کار میرسد.)
etwas
واژه “etwas” در زبان آلمانی به معنای “چیزی” است و برای اشاره به یک شیء یا مفهوم نامشخص یا ناشناخته استفاده میشود.
مثال:
- “Ich möchte etwas trinken.”
- ترجمه: “میخواهم چیزی بنوشم.”
Geschwindigkeit
واژه “Geschwindigkeit” در زبان آلمانی به معنای “سرعت” است. این کلمه برای اشاره به میزان سرعت یک حرکت یا فرآیند استفاده میشود.
مثال:
- “Die Geschwindigkeit des Autos beträgt 120 Kilometer pro Stunde.”
- ترجمه: “سرعت اتومبیل 120 کیلومتر در ساعت است.”
erlaubten
واژه “erlaubte” در زبان آلمانی به معنای “مجاز” یا “مسموح” است. این کلمه شکل صفت گذشته (Partizip II) از فعل “erlauben” به معنی “اجازه دادن” است و برای توصیف چیزی که اجازه داده شده یا مجاز است استفاده میشود.
مثال:
- “Hier ist das Parken nur an erlaubten Stellen erlaubt.”
- ترجمه: “در اینجا پارک کردن فقط در مکانهای مجاز مجاز است.”
abbiegen
ist abgebogen
فعل “abbiegen” در زبان آلمانی به معنای “پیچیدن” یا “بپیچید” است و به حرکت به سمت یک جهت دیگر در هنگام رانندگی یا راه رفتن اشاره دارد.
مثال:
- “An der nächsten Kreuzung musst du nach rechts abbiegen.”
- ترجمه: “در تقاطع بعدی باید به سمت راست بپیچی.”
recht
واژه “recht” در زبان آلمانی چندین معنی مختلف دارد که به متن بستگی دارد:
-
به معنی “درست” یا “صحیح”:
- Beispiel: “Das ist die richtige Antwort.”
- ترجمه: “این پاسخ صحیح است.”
-
به معنی “قانونی” یا “حقوقی”:
- Beispiel: “Er hat ein gutes rechtliches Verständnis.”
- ترجمه: “او درک حقوقی خوبی دارد.”
-
به معنی “راست” (جهت):
- Beispiel: “Biege nach rechts ab.”
- ترجمه: “به سمت راست بپیچید.”
-
به معنی “کافی” یا “مناسب”:
- Beispiel: “Das ist recht teuer.”
- ترجمه: “این نسبتاً گران است.”
تفسیر دقیق “recht” به زمینه استفاده آن بستگی دارد.
links
واژه “links” در زبان آلمانی به معنای “چپ” است و معمولاً برای اشاره به سمت چپ یا جهت چپ استفاده میشود.
مثال:
- “Biege an der nächsten Ecke links ab.”
- ترجمه: “در تقاطع بعدی به سمت چپ بپیچید.”
geradeaus
واژه “geradeaus” در زبان آلمانی به معنای “مستقیم” یا “به طور مستقیم” است و برای اشاره به حرکت یا مسیر مستقیم به کار میرود.
مثال:
- “Gehe geradeaus bis zur Ampel.”
- ترجمه: “مستقیم برو تا به چراغ راهنمایی برسی.”
das Fahrrad
واژه “das Fahrrad” در زبان آلمانی به معنای “دوچرخه” است. این کلمه برای اشاره به وسیله نقلیهای با دو چرخ و پدال استفاده میشود.
مثال:
- “Ich fahre jeden Tag mit dem Fahrrad zur Arbeit.”
- ترجمه: “من هر روز با دوچرخه به سر کار میروم.”
das Arbeitsamt
واژه “das Arbeitsamt” در زبان آلمانی به معنای “اداره کار” یا “دفتر کار” است. این نهاد مسئول امور مربوط به بیکاری، جستجوی شغل و ارائه خدمات به جویندگان کار است.
مثال:
- “Ich muss morgen zum Arbeitsamt gehen, um mich arbeitslos zu melden.”
- ترجمه: “من فردا باید به اداره کار بروم تا خود را بیکار اعلام کنم.”
der Hunger
واژه “der Hunger” در زبان آلمانی به معنای “گرسنگی” است. این کلمه برای اشاره به حالت نیاز به غذا یا احساس گرسنگی استفاده میشود.
مثال:
- “Ich habe großen Hunger.”
- ترجمه: “من خیلی گرسنهام.”
unbedingt
واژه “unbedingt” در زبان آلمانی به معنای “ضروری” یا “قطعی” است و برای بیان این که چیزی باید بدون شک یا به طور ضروری انجام شود، استفاده میشود.
مثال:
- “Ich muss dich unbedingt etwas fragen.”
- ترجمه: “من حتماً باید از تو چیزی بپرسم.”
die Wurst
واژه “die Wurst” در زبان آلمانی به معنای “سوسیس” یا “کالباس” است. این کلمه به انواع مختلفی از گوشتهای فرآوری شده اشاره دارد که به صورت لولهای شکل تهیه میشوند.
مثال:
- “Ich habe heute Morgen eine Wurst zum Frühstück gegessen.”
- ترجمه: “امروز صبح یک سوسیس برای صبحانه خوردم.”
die Pommes
واژه “Pommes” (کوتاه شده از “Pommes frites”) در زبان آلمانی به معنای “سیبزمینی سرخکرده” است. این کلمه برای اشاره به تکههای سیبزمینی که در روغن سرخ میشوند، استفاده میشود.
مثال:
- “Ich hätte gerne eine Portion Pommes.”
- ترجمه: “یک پرس سی
das Frühstück
صبحانه
das Mittagessen
نهار
das Abendessen
شام
der Snack
میان وعده
das Brot
نان
Au-Pair-Mädchen
کارکردن مجانی در خانه برای زبلن یاد کرفتن
Richtig
درست
Falsch
غلط
der Haushalt
کار خانه ، خانداری
gerne
باکمال میل
erster
اولین
Na ja
• “Na ja, es könnte schlimmer sein.”
اوه خب، بله
Aufgaben
• “Ich habe viele Aufgaben heute.”
(من امروز کارهای زیادی دارم.)
• “Hast du deine Hausaufgaben gemacht?”
(آیا تکالیف مدرسهات را انجام دادهای؟)
وظایف، تکلیف
Also
بنابراین
geht das?
ایا ممکن است؟
• “Geht das so?” (آیا این طوری میشود؟)
عبارت “Geht das?” در زبان آلمانی به معنای “آیا این امکانپذیر است؟” یا “آیا این شدنی است؟” است. این عبارت برای پرسیدن در مورد امکان یا قابلیت انجام یک کار استفاده میشود.
مثال:
- “Kann ich morgen später kommen? Geht das?”
- ترجمه: “میتوانم فردا دیرتر بیایم؟ آیا این امکانپذیر است؟”
klar
واضح البته
• “Kommst du mit?” – “Klar!”
(میآیی با ما؟ – البته!)
• “Das ist klar.”
(این واضح است.)
واژه “klar” در زبان آلمانی به معنای “واضح”، “روشن” یا “معلوم” است. این کلمه برای توصیف چیزی که بهخوبی درک شده یا شفاف است استفاده میشود. همچنین میتواند به معنای “البته” یا “مطمئناً” در مکالمات روزمره به کار رود.
مثال 1 (به معنی واضح):
- “Die Anweisungen sind klar und einfach.”
- ترجمه: “دستورالعملها واضح و ساده
was noch
دیگر چی ؟ چیز دیگری هست؟
• “Ich habe Brot gekauft. Was noch?” (نان خریدم. دیگر چه؟)
Haushalt machen
کارهای خانه را انجام دادن
• “Ich muss heute den Haushalt machen.” (من باید امروز کارهای خانه را انجام دهم.)
wirklich
واقعا ،به داستی
واژه “wirklich” در زبان آلمانی به معنای “واقعاً” یا “حقیقتاً” است. این کلمه برای تأکید بر حقیقت یا شدت چیزی استفاده میشود.
مثال:
- “Bist du wirklich sicher?”
- ترجمه: “آیا واقعاً مطمئنی؟”
“Das ist wirklich interessant.” (این واقعا جالب است.) • “Bist du wirklich sicher?” (آیا واقعا مطمئن هستی؟)
oft
اغلب
• “Ich gehe oft ins Kino.” (من اغلب به سینما میروم.) • “Das passiert ziemlich oft.” (این اتفاق نسبتاً زیاد میافتد.)
Perfekt
بی نقص ، عالی
“Das ist perfekt!”
(این عالی است!)
• “Wir haben den Test perfekt bestanden.”
(ما آزمون را با نمره کامل گذراندیم.)
Großeinkauf
خرید عمده
• “Wir müssen einen Großeinkauf für die Party machen.”
(ما باید یک خرید عمده برای مهمانی انجام دهیم.)
Alles klar
همه جیز مشخص هست
“Hast du alles verstanden?” – “Ja, alles klar.”
(آیا همه چیز را فهمیدی؟ – بله، همه چیز واضح است.)
• “Wir treffen uns um 6 Uhr.” – “Alles klar.”
(ما ساعت 6 ملاقات میکنیم. – فهمیدم.)
Familie (f)
خانواده
“Meine Familie ist sehr wichtig für mich.”
(خانوادهام برای من بسیار مهم است.)
• “Wir verbringen die Feiertage immer mit der Familie.”
(ما همیشه تعطیلات را با خانواده میگذرانیم.)
Verwandte (f)
خویشاوند
• “Wir haben viele Verwandte in der Stadt.”
(ما خویشاوندان زیادی در شهر داریم.)
• “Die Verwandten kommen zur Familienfeier.”
(خویشاوندان برای جشن خانوادگی میآیند.)
Ehepaar (n)
زوج
• “Das Ehepaar lebt seit zwanzig Jahren zusammen.” (این زوج بیست سال است که با هم زندگی میکنند.) • “Das Ehepaar hat zwei Kinder.” (این زوج دو فرزند دارند.)
Geschwister (pl)
برادر وخواهر
• “Ich habe zwei Geschwister.” (من دو برادر و خواهر دارم.) • “Die Geschwister verstehen sich gut.” (برادران و خواهران با هم خوب کنار میآیند.)
Großvater (m) Opa!
پدر بزرگ
• “Mein Großvater ist sehr nett.” (پدربزرگ من بسیار مهربان است.) • “Opa, kannst du mir eine Geschichte erzählen?” (پدربزرگ، میتوانی برای من داستانی بگویی؟)
Großmutter (f) Oma!
مادربزرگ
• “Meine Großmutter backt immer leckere Kekse.” (مادربزرگ من همیشه کلوچههای خوشمزه میپزد.) • “Oma erzählt gerne Geschichten aus ihrer Kindheit.” (مادربزرگ دوست دارد داستانهایی از دوران کودکیاش بگوید.)
Großeltern (pl)
پدر بزرگ و مادر بزرگ
• “Meine Großeltern leben in einem anderen Stadt.” (پدربزرگ و مادربزرگ من در شهری دیگر زندگی میکنند.) • “Wir besuchen unsere Großeltern am Wochenende.” (ما در آخر هفته به دیدن پدربزرگ و مادربزرگمان میرویم.)
Onkel (m)
عمو یا دایی
• “Mein Onkel kommt nächste Woche zu Besuch.” (عمویم هفته آینده برای بازدید میآید.) • “Der Onkel meiner Freundin ist ein berühmter Schauspieler.” (عمو دوست من یک بازیگر مشهور است.)
Tante (f)
عمه و خاله
“Meine Tante wohnt in Berlin.” (عمهام در برلین زندگی میکند.) • “Die Tante meiner Freundin ist sehr nett.” (خاله دوست من بسیار مهربان است.)
Cousin (m
پسر عمو یا پسر خاله
• “Mein Cousin und ich spielen oft zusammen.”
(پسر عمویم و من اغلب با هم بازی میکنیم.)
• “Wir haben unseren Cousin auf der Familienfeier getroffen.”
(ما پسر عمویمان را در جشن خانوادگی ملاقات کردیم.)
Cousine (f)
دختر عمو یا دختر خاله
“Meine Cousine kommt nächste Woche zu Besuch.” (دختر عمویم هفته آینده برای بازدید میآید.) • “Wir haben die Cousine meiner Freundin auf der Hochzeit getroffen.” (ما دختر خاله دوستمان را در عروسی ملاقات کردیم.)
der Enkel
der Enkelsohn
نوه باجنسیت پسر
• “Mein Enkel kommt am Wochenende zu Besuch.” (نوهام آخر هفته برای بازدید میآید.) • “Die Großeltern sind sehr stolz auf ihren Enkel.” (پدربزرگ و مادربزرگ بسیار به نوهشان افتخار میکنند.)
die Enkelin
die Enkeltochter
نوه با جمسیت دختر
• “Meine Enkelin wird bald 10 Jahre alt.” (نوه دخترم به زودی 10 ساله میشود.) • “Die Großeltern freuen sich sehr über ihre Enkelin.” (پدربزرگ و مادربزرگ بسیار از نوه دخترشان خوشحال هستند.)
das Enkelkind
• “Meine Großeltern haben fünf Enkelkinder.”
(پدربزرگ و مادربزرگ من پنج نوه دارند.)
• “Das Enkelkind besucht seine Großeltern am Wochenende.”
(نوه در آخر هفته به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش میرود.)
Schwager (m)
برادر زن ، برادر شوهر
• “Mein Schwager arbeitet als Lehrer.” (برادر زن من به عنوان معلم کار میکند.) • “Wir haben unseren Schwager gestern Abend gesehen.” (ما برادر زنمان را دیشب دیدیم.)
Schwägerin (f)
خواهر زن ، خواهر شوهر
• “Meine Schwägerin ist eine hervorragende Köchin.”
(خواهر شوهرم آشپز فوقالعادهای است.)
• “Wir haben die Schwägerin von meinem Mann am Wochenende besucht.”
(ما در آخر هفته به دیدن خواهر شوهر شوهرم رفتیم.)
Neffe (m)
پسر برادر یا خواهر
• “Mein Neffe ist gerade in die Schule gekommen.” (پسر برادرم تازه به مدرسه رفته است.) • “Wir haben unseren Neffen am Wochenende besucht.” (ما آخر هفته به دیدن پسر خواهرمان رفتیم.)
Nichte (f)
دختر برادر یا خواهر
• “Meine Nichte hat gerade ihren Abschluss gemacht.” (دختر برادرم تازه فارغالتحصیل شده است.) • “Wir haben unsere Nichte zu ihrem Geburtstag besucht.” (ما به مناسبت تولد دختر خواهرمان به دیدنش رفتیم.)
Schwiegervater (m)
پدر زن یا پدر شوهر
• “Mein Schwiegervater ist sehr freundlich.”
(پدرزن من بسیار دوستانه است.)
• “Wir haben den Schwiegervater zum Mittagessen eingeladen.”
(ما پدرشوهر را به ناهار دعوت کردیم.)
Schwiegermutter (f)
مادر زن یا مادر شوهر
• “Meine Schwiegermutter kommt nächste Woche zu Besuch.” (مادرزن من هفته آینده برای بازدید میآید.) • “Wir haben die Schwiegermutter zum Geburtstag gratuliert.” (ما به مناسبت تولد به مادرشوهر تبریک گفتیم.)
Schwiegersohn (m)
داماد
• “Mein Schwiegersohn ist ein großartiger Koch.” (داماد من یک آشپز فوقالعاده است.) • “Wir haben unseren Schwiegersohn zum Familienessen eingeladen.” (ما دامادمان را به صرف غذای خانوادگی دعوت کردیم.)
Schwiegertochter (f)
عروس
• “Unsere Schwiegertochter ist sehr nett.” (عروس ما بسیار مهربان است.) • “Wir haben die Schwiegertochter zum Abendessen eingeladen.” (ما عروسمان را به شام دعوت کردیم.)
Stiefvater (m
ناپدری
“Mein Stiefvater ist sehr nett.” (پدرخواندهام بسیار مهربان است.) • “Ich verstehe mich gut mit meinem Stiefvater.” (من با پدرخواندهام خوب کنار میآیم.)
Stiefmutter (f)
نامادری
• “Meine Stiefmutter kocht sehr gut.”
(مادرخواندهام خیلی خوب آشپزی میکند.)
• “Ich habe ein gutes Verhältnis zu meiner Stiefmutter.”
(من رابطه خوبی با مادرخواندهام دارم.)
Halb-Schwester (f)
خواهر ناتنی
• “Meine Halb-Schwester lebt in einer anderen Stadt.” (خواهر ناتنی من در شهر دیگری زندگی میکند.) • “Wir haben eine gute Beziehung zu unserer Halb-Schwester.” (ما رابطه خوبی با خواهر ناتنیمان داریم.)
Halb-Schwester (f)
خواهر ناتنی
• “Meine Halb-Schwester lebt in einer anderen Stadt.” (خواهر ناتنی من در شهر دیگری زندگی میکند.) • “Wir haben eine gute Beziehung zu unserer Halb-Schwester.” (ما رابطه خوبی با خواهر ناتنیمان داریم.)
schwarz
سیاه
• “Ich trage gerne schwarze Kleidung.” (من از پوشیدن لباسهای سیاه لذت میبرم.) • “Das Auto ist schwarz.” (اتومبیل سیاه است.)
weiß
سفید
• “Die Wände sind weiß gestrichen.” (دیوارها سفید رنگ شدهاند.) • “Sie trägt ein weißes Kleid.” (او لباس سفیدی پوشیده است.)
klein
کوچک
“Das Kind hat einen kleinen Hund.” (کودک یک سگ کوچک دارد.) • “Wir wohnen in einer kleinen Wohnung.” (ما در یک آپارتمان کوچک زندگی میکنیم.)
Rucksack
کوله پشتی
• “Ich packe meinen Rucksack für die Wanderung.” (من کولهپشتیام را برای پیادهروی آماده میکنم.) • “Der Rucksack ist sehr praktisch für Reisen.” (کولهپشتی برای سفر بسیار کاربردی است.)
zusammen
باهم
• “Wir arbeiten zusammen an diesem Projekt.” (ما به صورت گروهی روی این پروژه کار میکنیم.) • “Lass uns das zusammen machen.” (بیایید این کار را با هم انجام دهیم.)
Freund
دوست جنسیت مذکر
“Mein Freund kommt morgen zu Besuch.”
(دوست من فردا برای بازدید میآید.)
• “Er ist mein bester Freund.”
(او بهترین دوستم است.)
Freundin
دوست با جنسیت مونث
• “Meine Freundin hat einen neuen Job gefunden.” (دوستدخترم شغف جدیدی پیدا کرده است.) • “Ich habe eine enge Freundin in der Stadt.” (من در شهر یک دوست نزدیک دارم.)
Au-Pair-Familie
“Au-Pair-Familie” در زبان آلمانی به معنای “خانواده میزبان آو-پیر”
Nun
خب ، حالا
• “Nun ist es Zeit zu gehen.” (حالا وقت رفتن است.) • “Was machen wir nun?” (حالا چه کار کنیم؟)
Großfamilie
خانواده بزرگ
• “In einer Großfamilie ist immer etwas los.”
(در یک خانواده بزرگ همیشه اتفاقی در جریان است.)
• “Unsere Großfamilie trifft sich jedes Jahr zu Weihnachten.”
(خانواده بزرگ ما هر سال برای کریسمس دور هم جمع میشوند.)
Nett
مهربان
• “Er ist ein sehr netter Mensch.” (او یک آدم بسیار مهربان است.) • “Das war eine nette Geste von dir.” (این حرکت مهربانانهای از طرف تو بود.)
Pfleger (m)
مراقب یا پرستار
از سالمندان
• “Der Pfleger kümmert sich um die Patienten im Krankenhaus.” (پرستار از بیماران در بیمارستان مراقبت میکند.) • “Mein Großvater hat einen sehr netten Pfleger.” (پدربزرگم یک پرستار بسیار مهربان دارد.)
Pflegerin (f)
مراقب یا پرستار زن
از سالمندان
• “Die Pflegerin kümmert sich liebevoll um die Patienten.”
(پرستار زن با محبت از بیماران مراقبت میکند.)
• “Meine Großmutter hat eine sehr erfahrene Pflegerin.”
(مادربزرگم یک پرستار زن بسیار باتجربه دارد.)
Krankenpfleger (m)
پرستار (بیمارستان)
“Der Krankenpfleger arbeitet auf der Intensivstation.”
(پرستار در بخش مراقبتهای ویژه کار میکند.)
• “Mein Bruder ist Krankenpfleger von Beruf.”
(برادرم به عنوان پرستار کار میکند.)
Krankenpflegerin
پرستار بیماراستام مونث
• “Die Krankenpflegerin ist sehr freundlich zu den Patienten.” (پرستار زن با بیماران بسیار مهربان است.) • “Meine Schwester arbeitet als Krankenpflegerin im Krankenhaus.” (خواهرم به عنوان پرستار زن در بیمارستان کار میکند.)
Krankenschwester
پرستار زن بیمارستان
“Die Krankenschwester hat mir bei der Genesung geholfen.” (پرستار زن به من در بهبودی کمک کرد.) • “Meine Tante arbeitet als Krankenschwester.” (عمهام به عنوان پرستار زن کار میکند.)
Altenpfleger (m)
پرستار سالمند
“Der Altenpfleger hilft den Bewohnern im Altersheim.” (مراقب سالمندان به ساکنان خانه سالمندان کمک میکند.) • “Mein Onkel ist Altenpfleger von Beruf.” (عمویم به عنوان مراقب سالمندان کار میکند.)
Altenpflegerin (f)
مراقب سالمند مونث
• “Die Altenpflegerin sorgt liebevoll für die Bewohner im Seniorenheim.” (مراقب سالمندان زن با محبت از ساکنان خانه سالمندان مراقبت میکند.) • “Meine Nachbarin arbeitet als Altenpflegerin.” (همسایهام به عنوان مراقب سالمندان زن کار میکند.)
nebenan
کنار ، در کنار
• “Meine Freundin wohnt nebenan.”
(دوستام در خانه کناری زندگی میکند.)
• “Das Geschäft befindet sich gleich nebenan.”
(فروشگاه درست در کنار قرار دارد.)
gegenüber
“Gegenüber” در زبان آلمانی به معنای “مقابل” یا “در طرف مقابل” است و برای اشاره به موقعیتی که در طرف دیگر خیابان، میدان یا مکان دیگری قرار دارد، استفاده میشود.
مثالها:
- “Das Café befindet sich gegenüber der Schule.”
(کافه در مقابل مدرسه قرار دارد.)
- “Mein Büro liegt gegenüber dem Park.”
(دفتر من در طرف مقابل پارک واقع شده است.)
die Geschichte
“Geschichte” در زبان آلمانی به معنای “تاریخ” یا “داستان” است. این کلمه میتواند به دو معنی اصلی اشاره داشته باشد:
-
تاریخ: به مطالعه و ثبت رویدادهای گذشته و تحلیل آنها.
-
“Ich studiere Geschichte an der Universität.”
(من تاریخ را در دانشگاه میخوانم.)
-
“Ich studiere Geschichte an der Universität.”
-
داستان: به روایت یا قصهای که ممکن است واقعی یا تخیلی باشد.
-
“Die Geschichte in diesem Buch ist sehr spannend.”
(داستان این کتاب بسیار هیجانانگیز است.)
-
“Die Geschichte in diesem Buch ist sehr spannend.”
Geschichte (f)
“Geschichte” (مؤنث) در زبان آلمانی به معنای “تاریخ” یا “داستان” است. این کلمه میتواند به دو معنی اصلی اشاره داشته باشد:
-
تاریخ: به مطالعه و ثبت رویدادهای گذشته و تحلیل آنها.
-
“Ich interessiere mich für die Geschichte des alten Ägypten.”
(من به تاریخ مصر باستان علاقهمندم.)
-
“Ich interessiere mich für die Geschichte des alten Ägypten.”
-
داستان: به روایت یا قصهای که ممکن است واقعی یا تخیلی باشد.
-
“Die Geschichte in diesem Buch ist sehr spannend.”
(داستان این کتاب بسیار هیجانانگیز است.)
-
“Die Geschichte in diesem Buch ist sehr spannend.”
Spaß machen
“Spaß machen” در زبان آلمانی به معنای “لذت بخش بودن” یا “خوش گذشتن” است و برای توصیف فعالیتی که باعث شادی و سرگرمی میشود، استفاده میشود.
مثالها:
- “Der Ausflug hat viel Spaß gemacht.”
(سفر بسیار لذتبخش بود.)
- “Es macht mir Spaß, mit Freunden Zeit zu verbringen.”
(برای من خوشایند است که با دوستان وقت بگذرانم.)
Fußball macht Spaß
“Fußball macht Spaß” به معنای “فوتبال لذتبخش است” است. این جمله به این معنی است که بازی فوتبال یا تماشای آن سرگرمکننده و خوشایند است.
مثالها:
- “Fußball macht Spaß, weil es ein Teamspiel ist.”
(فوتبال لذتبخش است زیرا یک بازی تیمی است.)
- “Viele Leute finden, dass Fußball mehr Spaß macht als andere Sportarten.”
(بسیاری از افراد معتقدند که فوتبال از سایر ورزشها لذتبخشتر است.)
Spaß haben
“Spaß haben” در زبان آلمانی به معنای “خوش گذراندن” یا “لذت بردن” است و برای توصیف وضعیت یا تجربهای استفاده میشود که باعث شادی و سرگرمی میشود.
مثالها:
- “Wir hatten viel Spaß auf der Party.”
(ما در مهمانی خوش گذراندیم.)
- “Die Kinder haben beim Spielen im Park großen Spaß.”
(کودکان هنگام بازی در پارک لذت زیادی میبرند.)
Ich habe viel Spaß
“Ich habe viel Spaß” به معنای “من لذت زیادی میبرم” است. این جمله برای ابراز شادی و سرگرمی در مورد یک فعالیت یا موقعیت استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich habe viel Spaß beim Tanzen.”
(من هنگام رقصیدن لذت زیادی میبرم.)
- “Heute habe ich viel Spaß bei der Feier gehabt.”
(امروز در جشن خیلی خوش گذراندم.)
Spaß
“Spaß” در زبان آلمانی به معنای “سرگرمی” یا “لذت” است. این کلمه برای توصیف احساس خوشی و شادی ناشی از یک فعالیت یا تجربه استفاده میشود.
مثالها:
- “Das Konzert hat großen Spaß gemacht.”
(کنسرت بسیار سرگرمکننده بود.)
- “Wir hatten viel Spaß im Freizeitpark.”
(ما در پارک تفریحی بسیار خوش گذراندیم.)
Deutschkurs machen
“Deutschkurs machen” به معنای “در دوره زبان آلمانی شرکت کردن” است. این عبارت به عمل ثبتنام و شرکت در کلاسهای آموزش زبان آلمانی اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich mache einen Deutschkurs, um meine Sprachkenntnisse zu verbessern.”
(من در یک دوره زبان آلمانی شرکت میکنم تا مهارتهای زبانیام را بهبود بخشم.)
- “Er hat einen Deutschkurs gemacht, um sich auf das Studium in Deutschland vorzubereiten.”
(او دوره زبان آلمانی را گذرانده است تا برای تحصیل در آلمان آماده شود.)
Deutsch besuchen
“Deutsch besuchen” به معنای “به کلاس زبان آلمانی رفتن” یا “در دوره زبان آلمانی شرکت کردن” است. این عبارت به حضور در کلاسهای آموزش زبان آلمانی اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich besuche jeden Dienstag einen Deutschkurs.”
(من هر سهشنبه در یک کلاس زبان آلمانی شرکت میکنم.)
- “Um die Sprache besser zu lernen, sollte man regelmäßig Deutsch besuchen.”
(برای بهتر یادگیری زبان، باید به طور منظم در کلاسهای زبان آلمانی شرکت کرد.)
Haushalt machen
“Haushalt machen” به معنای “کارهای خانه انجام دادن” یا “مدیریت خانه” است. این عبارت به فعالیتهایی که برای نگهداری و سازماندهی خانه انجام میشود، اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich muss den Haushalt machen, bevor die Gäste kommen.”
(باید کارهای خانه را انجام دهم قبل از اینکه مهمانان بیایند.)
- “Zum Haushalt machen gehört auch das Putzen und Kochen.”
(انجام کارهای خانه شامل نظافت و آشپزی نیز میشود.)
ich mache den Haushalt.
“Ich mache den Haushalt.” به معنای “من کارهای خانه را انجام میدهم” است. این جمله برای اشاره به مسئولیتهای مربوط به نگهداری و سازماندهی خانه استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich mache den Haushalt, weil ich im Homeoffice arbeite.”
(من کارهای خانه را انجام میدهم چون در خانه کار میکنم.)
- “Nachdem ich den Haushalt gemacht habe, entspanne ich mich gerne.”
(بعد از اینکه کارهای خانه را انجام میدهم، معمولاً استراحت میکنم.)
einkaufen
“Einkaufen” در زبان آلمانی به معنای “خرید کردن” است و معمولاً به خرید کالاهای مورد نیاز از فروشگاهها یا بازار اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich muss heute einkaufen gehen.”
(من باید امروز خرید بروم.)
- “Wir gehen am Samstag zusammen einkaufen.”
(ما روز شنبه با هم خرید خواهیم رفت.)
einkaufen gehen
“Einkaufen gehen” به معنای “به خرید رفتن” است و به عمل رفتن به فروشگاهها یا بازار برای خرید کالاها اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich muss heute Nachmittag einkaufen gehen.”
(من باید بعد از ظهر امروز به خرید بروم.)
- “Gehen wir zusammen einkaufen?”
(آیا با هم به خرید برویم؟)
Akk.
Kaufen
“Kaufen” در زبان آلمانی به معنای “خریدن” است. این کلمه برای اشاره به عمل خرید کالاها یا خدمات استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich möchte ein neues Handy kaufen.”
(میخواهم یک تلفن همراه جدید بخرم.)
- “Wir haben gestern ein Haus gekauft.”
(ما دیروز یک خانه خریدیم.)
Akk.
Betreuen
“Betreuen” در زبان آلمانی به معنای “مراقبت کردن” یا “پشتیبانی کردن” است. این کلمه به عمل نظارت و مراقبت از کسی یا چیزی اشاره دارد، به ویژه برای افرادی که نیاز به کمک یا توجه ویژه دارند.
مثالها:
- “Die Erzieherin betreut die Kinder in der Kita.”
(پرستار کودک در مهدکودک از کودکان مراقبت میکند.)
- “Er betreut die Projekte als Projektmanager.”
(او به عنوان مدیر پروژه از پروژهها پشتیبانی میکند.)
Schluss machen
“Schluss machen” در زبان آلمانی به معنای “تمام کردن” یا “پایان دادن” است و معمولاً برای اشاره به خاتمه دادن به یک رابطه، فعالیت یا وضعیت استفاده میشود.
مثالها:
- “Wir haben beschlossen, Schluss zu machen.”
(ما تصمیم گرفتهایم که رابطه را تمام کنیم.)
- “Es ist Zeit, Schluss zu machen mit der Arbeit.”
(زمان آن است که کار را تمام کنیم.)
backen
“Backen” در زبان آلمانی به معنای “پختن” است، به ویژه برای تهیه غذاهایی مانند نان، کیک، یا شیرینی که در فر پخته میشوند.
مثالها:
- “Ich backe einen Apfelkuchen.”
(من یک پای سیب میپزم.)
- “Am Wochenende backen wir oft Brot.”
(ما اغلب در آخر هفته نان میپزیم.)
kochen
“Kochen” در زبان آلمانی به معنای “پختن” یا “آشپزی کردن” است و به عمل تهیه غذا از طریق حرارت دادن به مواد غذایی اشاره دارد. این کلمه میتواند به پختن غذا در قابلمه یا ماهیتابه اشاره کند و همچنین به فرآیند آمادهسازی غذا به طور کلی استفاده شود.
مثالها:
- “Ich koche gerne italienische Gerichte.”
(من به پختن غذاهای ایتالیایی علاقه دارم.)
- “Kannst du bitte das Abendessen kochen?”
(میتوانی لطفاً شام را بپزی؟)
Kuchen
“Kuchen” در زبان آلمانی به معنای “کیک” است و به انواع مختلفی از شیرینیها و کیکها اشاره دارد که معمولاً از آرد، شکر، تخممرغ و دیگر مواد تهیه میشود.
مثالها:
- “Ich habe einen Schokoladenkuchen gebacken.”
(من یک کیک شکلاتی پختهام.)
- “Zum Geburtstag gibt es immer einen großen Kuchen.”
(برای تولد همیشه یک کیک بزرگ وجود دارد.)
Geburtstag haben
“Geburtstag haben” به معنای “تولد داشتن” یا “تولد بودن” است و برای اشاره به این استفاده میشود که در آن روز فرد به دنیا آمده است یا تولد اوست.
مثالها:
- “Ich habe am 10. Juni Geburtstag.”
(من در 10 ژوئن تولد دارم.)
- “Heute hat meine Freundin Geburtstag.”
(امروز تولد دوستام است.)
Durst haben
“Durst haben” به معنای “تشنگی داشتن” است و برای توصیف احساس نیاز به نوشیدنی استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich habe großen Durst. Kann ich etwas Wasser bekommen?”
(من خیلی تشنه هستم. میتوانم کمی آب بگیرم؟)
- “Wenn du Durst hast, gibt es Getränke in der Küche.”
(اگر تشنهای، نوشیدنیها در آشپزخانه هستند.)
Hunger haben
“Hunger haben” به معنای “گرسنگی داشتن” است و برای توصیف احساس نیاز به غذا استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich habe großen Hunger. Wann gibt es Mittagessen?”
(من خیلی گرسنه هستم. کی ناهار سرو میشود؟)
- “Wenn du Hunger hast, gibt es Snacks in der Küche.”
(اگر گرسنه هستی، میانوعدهها در آشپزخانه هستند.)
P. S. (Postskriptum)
“P. S.” که مخفف “Postskriptum” است، به معنای “پاورقی” یا “اضافه کردن مطلبی پس از نوشتن نامه” است. این عبارت برای اضافه کردن یادداشت یا نکتهای پس از پایان نامه یا پیام اصلی استفاده میشود.
مثالها:
- “P. S.: Ich habe deine Nachricht erst jetzt gelesen.”
(پاورقی: من تازه الآن پیامت را خواندم.)
- “P. S. Falls du noch Fragen hast, ruf mich bitte an.”
(پاورقی: اگر سوال دیگری داری، لطفاً به من زنگ بزن.)
frei haben
“Frei haben” به معنای “مرخصی داشتن” یا “وقت آزاد داشتن” است و برای اشاره به زمانی که فرد از کار یا مسئولیتهای خود معاف است یا وقت آزاد دارد، استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich habe morgen frei.”
(من فردا وقت آزاد دارم.)
- “Er hat heute den ganzen Tag frei, weil es ein Feiertag ist.”
(او امروز تمام روز را وقت آزاد دارد زیرا تعطیل است.)
telefonieren
“Telefonieren” در زبان آلمانی به معنای “تلفن زدن” یا “صحبت کردن از طریق تلفن” است و به عمل برقراری تماس و گفتگو با کسی از طریق تلفن اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich muss noch mit meiner Schwester telefonieren.”
(من باید هنوز با خواهرم تلفنی صحبت کنم.)
- “Er telefoniert jeden Abend mit seinen Eltern.”
(او هر شب با والدینش تلفنی صحبت میکند.)
Sprechen
“Sprechen” در زبان آلمانی به معنای “صحبت کردن” یا “گفتگو کردن” است و به عمل بیان کردن افکار، ایدهها، یا اطلاعات از طریق کلمات اشاره دارد.
مثالها:
- “Ich spreche Deutsch und Englisch.”
(من به زبانهای آلمانی و انگلیسی صحبت میکنم.)
- “Kannst du bitte langsamer sprechen?”
(آیا میتوانی لطفاً آرامتر صحبت کنی؟)
leben
“Leben” در زبان آلمانی به معنای “زندگی کردن” است و به عمل ادامه دادن به حیات یا بودن در یک مکان اشاره دارد. این کلمه همچنین میتواند به معنی “زندگی” به عنوان یک مفهوم کلی نیز استفاده شود.
مثالها:
- “Ich lebe in Berlin.”
(من در برلین زندگی میکنم.)
- “Er hat ein glückliches Leben.”
(او یک زندگی خوشبخت دارد.)
Sylvie lebt nicht mehr
“Sylvie lebt nicht mehr” به معنای “سیلوی دیگر زنده نیست” یا “سیلوی فوت کرده است” است. این جمله به اطلاع رساندن اینکه فردی فوت کرده و دیگر زنده نیست، استفاده میشود.
manchmal
“Manchmal” در زبان آلمانی به معنای “گاهگاه” یا “گاهی اوقات” است و برای توصیف فعالیتها یا وضعیتهایی که به طور منظم یا پیوسته اتفاق نمیافتند، استفاده میشود.
مثالها:
- “Manchmal gehe ich am Wochenende ins Kino.”
(گاهی اوقات در آخر هفته به سینما میروم.)
- “Er isst manchmal in Restaurants, aber meistens zu Hause.”
(او گاهی اوقات در رستورانها غذا میخورد، اما بیشتر در خانه.)
oft nie
عبارت “oft nie” به معنای “بسیار نادر” یا “خیلی به ندرت” است و به شرایطی اشاره دارد که چیزی معمولاً اتفاق نمیافتد، اما ممکن است به صورت نادر یا غیر معمول رخ دهد.
این عبارت ترکیبی است که برای توصیف چیزی که به ندرت اما هنوز گاهی اوقات ممکن است اتفاق بیفتد، استفاده میشود.
مثال:
- “Das passiert oft nie.”
(این خیلی به ندرت اتفاق میافتد.)
nie
“Nie” در زبان آلمانی به معنای “هرگز” است و برای بیان عدم وقوع یا عدم انجام یک عمل در هر زمانی استفاده میشود.
مثالها:
- “Ich esse nie Fleisch.”
(من هرگز گوشت نمیخورم.)
- “Er hat das Buch nie gelesen.”
(او هرگز آن کتاب را نخوانده است.)
Kühlschrank
واژه “der Kühlschrank” در زبان آلمانی به معنای “یخچال” است. این کلمه برای اشاره به دستگاهی که برای نگهداری غذا و نوشیدنیها در دمای پایین استفاده میشود، به کار میرود.
مثال:
- “Ich habe die Milch im Kühlschrank aufbewahrt.”
- ترجمه: “من شیر را در یخچال نگهداری کردهام.”
Kühlschrank
واژه “der Kühlschrank” در زبان آلمانی به معنای “یخچال” است. این کلمه برای اشاره به دستگاهی که برای نگهداری غذا و نوشیدنیها در دمای پایین استفاده میشود، به کار میرود.
مثال:
- “Ich habe die Milch im Kühlschrank aufbewahrt.”
- ترجمه: “من شیر را در یخچال نگهداری کردهام.”
Antwort
واژه “die Antwort” در زبان آلمانی به معنای “پاسخ” یا “جواب” است. این کلمه برای اشاره به پاسخی که به یک سؤال، درخواست یا پیام داده میشود، استفاده میشود.
مثال:
- “Ich warte auf deine Antwort.”
- ترجمه: “من منتظر پاسخ تو هستم.”
a+u
ä+u
e+i
e+u
آو
اوی
آی
اوی
i+e
a+i
e+y
a+y
ای(eخوانده نمیشود)
آی
إی
آی
fahren
ich fahr(e)⁵
du fährst
er fährt
wir fahren
ihr fahrt
sie fahren
کلمه “fahren” در زبان آلمانی به معنای
“رانندگی کردن”، “رفتن با وسیله نقلیه”، یا “سفر کردن” است. این فعل برای حرکت با وسایل نقلیهای مثل ماشین، قطار، اتوبوس، دوچرخه و غیره به کار میرود.
-
رانندگی کردن یا رفتن با وسیله نقلیه:
- Er fährt jeden Tag mit dem Auto zur Arbeit.
- او هر روز با ماشین به سر کار میرود.
-
رفتن یا سفر کردن به جایی:
- Wir fahren morgen nach Berlin.
- ما فردا به برلین میرویم.
-
دوچرخهسواری کردن:
- Kinder fahren gern Fahrrad.
- بچهها دوست دارند دوچرخهسواری کنند.
این کلمه در موقعیتهای مختلفی استفاده میشود و معمولاً به معنی حرکت کردن با استفاده از وسیله نقلیه است.
schlafen
ich schlaf(e)⁵
du schläfst
er schläft
wir schlafen
ihr schlaft
sie schlafen
کلمه “schlafen” در زبان آلمانی به معنای “خوابیدن” است. این فعل برای اشاره به عمل خوابیدن و استراحت کردن به کار میرود.
-
Ich schlafe normalerweise acht Stunden pro Nacht.
- من معمولاً هر شب هشت ساعت میخوابم.
-
Er schläft schon.
- او قبلاً خوابیده است.
-
Kinder sollten früh schlafen gehen.
- بچهها باید زود به رختخواب بروند.
این فعل در زمانهای مختلف (مثل گذشته، حال، آینده) صرف میشود و در مکالمات روزمره بسیار پرکاربرد است.
tragen
ich trag(e)⁵
du trägst
er trägt
wir tragen
ihr tragt
sie tragen
کلمه “tragen” در زبان آلمانی به معنای “حمل کردن” یا “پوشیدن” است. این فعل بسته به زمینه میتواند به معنای حمل یک چیز فیزیکی یا پوشیدن لباس و اکسسوریها باشد.
-
حمل کردن:
- Er trägt die Tasche.
- او کیف را حمل میکند.
-
پوشیدن:
- Sie trägt ein rotes Kleid.
- او یک لباس قرمز پوشیده است.
-
تحمل کردن (به صورت استعاری):
- Er trägt die Verantwortung.
- او مسئولیت را بر عهده دارد.
این فعل در موقعیتهای مختلف بسته به نوع استفاده معنای متفاوتی دارد، اما در بیشتر موارد به معنی حمل یا پوشیدن است.
sprechen
ich sprech(e)⁵
du sprichst
er spricht
wir sprechen
ihr sprecht
sie sprechen
کلمه “sprechen” در زبان آلمانی به معنای “صحبت کردن” یا “گفتگو کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل حرف زدن یا برقراری ارتباط شفاهی به کار میرود.
-
Ich spreche Deutsch.
- من آلمانی صحبت میکنم.
-
Wir sprechen über das Projekt.
- ما درباره پروژه صحبت میکنیم.
-
Kann ich mit dir sprechen?
- میتوانم با تو صحبت کنم؟
این فعل در مکالمات روزمره بسیار پرکاربرد است و برای اشاره به هر نوع فعالیت گفتاری استفاده میشود.
treffen
ich treff(e)⁵
du triffst
er trifft
wir treffen
ihr trefft
sie treffen
کلمه “treffen” در زبان آلمانی به معنای “ملاقات کردن” یا “دیدار کردن” است. همچنین میتواند به معنای “اصابت کردن” یا “به هدف زدن” نیز باشد، بسته به زمینه استفاده.
-
ملاقات کردن:
- Ich treffe mich heute mit meinen Freunden.
- امروز با دوستانم ملاقات میکنم.
-
به هدف زدن یا اصابت کردن:
- Der Pfeil trifft genau ins Ziel.
- تیر دقیقاً به هدف میخورد.
-
تصمیم گرفتن (به صورت استعاری):
- Wir müssen eine Entscheidung treffen.
- ما باید تصمیمی بگیریم.
این فعل میتواند در موقعیتهای مختلف معنای متفاوتی داشته باشد، اما معمولاً به معنای ملاقات یا دیدار استفاده میشود.
lesen
ich les(e)⁵
du liest
er liest
wir lesen
ihr lest
sie lesen
کلمه “lesen” در زبان آلمانی به معنای “خواندن” است. این فعل برای اشاره به عمل مطالعه کردن کتاب، مقاله، یا هر نوع متن نوشته شده به کار میرود.
-
Ich lese jeden Abend ein Buch.
- من هر شب یک کتاب میخوانم.
-
Kannst du diesen Text lesen?
- آیا میتوانی این متن را بخوانی؟
-
Er liest die Zeitung.
- او روزنامه میخواند.
این فعل در زندگی روزمره بسیار پرکاربرد است و به فعالیت مطالعه یا خواندن مربوط میشود.
essen
ich ess(e)⁵
du isst
er isst
wir essen
ihr esst
sie essen
کلمه “essen” در زبان آلمانی به معنای “خوردن” است. این فعل برای اشاره به عمل خوردن غذا یا هر نوع خوراکی به کار میرود.
-
Ich esse gerne Pizza.
- من پیتزا دوست دارم بخورم.
-
Was möchtest du zum Mittagessen essen?
- برای ناهار چه میخواهی بخوری؟
-
Sie essen zusammen zu Abend.
- آنها با هم شام میخورند.
این فعل به طور گستردهای در مکالمات روزمره استفاده میشود و به عمل خوردن غذا یا وعدههای غذایی اشاره دارد.
laufen
ich lauf(e)⁵
du läufst
er läuft
wir laufen
ihr lauft
sie laufen
کلمه “laufen” در زبان آلمانی به معنای “دویدن” یا “راه رفتن” است. این فعل بسته به زمینه استفاده میتواند به هر دو معنی اشاره داشته باشد.
-
دویدن:
- Er läuft jeden Morgen im Park.
- او هر صبح در پارک میدود.
-
راه رفتن:
- Wir laufen zur Schule.
- ما به سمت مدرسه راه میرویم.
-
کار کردن یا انجام شدن (به صورت استعاری):
- Wie läuft das Projekt?
- پروژه چطور پیش میرود؟
این فعل در مکالمات روزمره برای اشاره به دویدن، راه رفتن یا حتی به صورت استعاری برای جریان داشتن یا پیش رفتن چیزی استفاده میشود.
wissen
ich weiß
du weißt
er weiß
wir wissen
ihr wisst
sie wissen
کلمه “wissen” در زبان آلمانی به معنای “دانستن” است. این فعل برای اشاره به داشتن دانش یا آگاهی از یک موضوع یا اطلاعات به کار میرود.
-
Ich weiß, dass du heute kommst.
- من میدانم که امروز میآیی.
-
Weißt du, wo das Restaurant ist?
- میدانی رستوران کجاست؟
-
Er weiß die Antwort auf die Frage.
- او پاسخ سوال را میداند.
این فعل در مکالمات روزمره برای اشاره به داشتن آگاهی یا دانش دربارهی موضوعات مختلف استفاده میشود.
sein
ich bin
du bist
er ist
wir sind
ihr seid
sie sind
کلمه “sein” در زبان آلمانی به معنای “بودن” است. این فعل یکی از اصلیترین و مهمترین افعال در زبان آلمانی است و برای بیان وجود، حالت یا ماهیت چیزی به کار میرود.
-
بیان وجود یا حالت:
- Ich bin müde.
- من خسته هستم.
-
بیان شغل یا وضعیت:
- Er ist Arzt.
- او پزشک است.
-
بیان مکان:
- Wir sind zu Hause.
- ما در خانه هستیم.
-
بیان زمان یا تاریخ:
- Heute ist Montag.
- امروز دوشنبه است.
فعل “sein” در زمانهای مختلف (حال، گذشته، آینده) صرف میشود و به عنوان فعل کمکی در ساخت بسیاری از زمانها و جملات در زبان آلمانی استفاده میشود.
haben
ich hab(e)⁵
du hast
er hat
wir haben
ihr habt
sie haben
کلمه “haben” در زبان آلمانی به معنای “داشتن” است. این فعل برای بیان مالکیت، وجود چیزی یا استفاده از آن به کار میرود. همچنین به عنوان فعل کمکی در ساخت زمانهای مختلف نیز استفاده میشود.
-
مالکیت یا داشتن چیزی:
- Ich habe ein Auto.
- من یک ماشین دارم.
-
داشتن ویژگی یا حالت:
- Sie hat Hunger.
- او گرسنه است.
-
استفاده به عنوان فعل کمکی در زمانهای مختلف:
- Ich habe gegessen.
- من خوردهام. (در زمان گذشته کامل)
فعل “haben” در زبان آلمانی کاربردهای زیادی دارد و به عنوان فعل کمکی برای ساخت زمانهای گذشته و ساختن جملات منفی و سوالی نیز به کار میرود.
Anzeige (f) -n
کلمه “Anzeige” در زبان آلمانی به معنای “اعلان” یا “آگهی” است و بسته به زمینه استفاده میتواند به معنایهای مختلفی اشاره داشته باشد:
-
آگهی یا تبلیغ:
- Ich habe eine Anzeige in der Zeitung aufgegeben.
- من یک آگهی در روزنامه منتشر کردهام.
-
اعلامیه یا اعلان (رسمی):
- Die Polizei hat eine Anzeige wegen Diebstahls erstattet.
- پلیس یک اعلامیه به خاطر دزدی ثبت کرده است.
-
نمایشگر (در زمینههای فنی):
- Das Gerät hat eine digitale Anzeige.
- این دستگاه دارای یک نمایشگر دیجیتال است.
این کلمه در زمینههای مختلف مانند رسانه، امور قانونی، و تکنولوژی کاربرد دارد.
toll
کلمه “toll” در زبان آلمانی به معنای “عالی”، “بسیار خوب” یا “شگفتانگیز” است. این واژه برای توصیف چیزی که از نظر کیفیت، وضعیت یا تأثیر بسیار مثبت است، به کار میرود.
-
عالی یا فوقالعاده:
- Das Konzert war toll!
- کنسرت عالی بود!
-
خوشایند یا لذتبخش:
- Wir hatten einen tollen Tag im Park.
- ما یک روز عالی در پارک داشتیم.
-
شگفتانگیز:
- Sie hat eine tolle Leistung gezeigt.
- او عملکرد شگفتانگیزی را نشان داد.
این کلمه به طور عمومی برای ابراز تحسین و رضایت از چیزی یا کسی استفاده میشود.
Touren
کلمه “Touren” در زبان آلمانی به معنای “تورها” یا “گردشها” است و به اشکال مختلف سفر یا گردشهای سازمانیافته اشاره دارد. این کلمه میتواند به فعالیتهایی شامل بازدید از مکانهای مختلف یا انجام فعالیتهای خاص در قالب یک سفر اشاره داشته باشد.
-
تور یا گردش (سفر سازمانیافته):
- Wir machen eine Stadtführungstour.
- ما یک تور بازدید از شهر انجام میدهیم.
-
مسیر یا مسیر سفر:
- Die Fahrradtour führte durch die Berge.
- تور دوچرخهسواری از طریق کوهها بود.
-
فعالیتهای تفریحی:
- Die Touren im Nationalpark sind sehr beliebt.
- تورهای گردشگری در پارک ملی بسیار محبوب هستند.
این کلمه معمولاً برای اشاره به برنامههای سفر، بازدیدهای تفریحی، یا فعالیتهای خاص که در قالب تور انجام میشود، استفاده میشود.
joggen
ich jogg(e)⁵
du joggst
er joggt
wir joggen
ihr joggt
sie joggen
کلمه “joggen” در زبان آلمانی به معنای “دویدن آرام” یا “دویدن با سرعت ملایم” است. این فعل به فعالیت ورزشیای اشاره دارد که در آن فرد با سرعتی کمتر از دویدن سریع، ولی بیشتر از راه رفتن، حرکت میکند.
-
Ich gehe jeden Morgen joggen.
- من هر صبح به دویدن آرام میروم.
-
Joggen ist gut für die Gesundheit.
- دویدن آرام برای سلامتی مفید است.
-
Wir treffen uns um 7 Uhr zum Joggen im Park.
- ما ساعت 7 در پارک برای دویدن آرام ملاقات میکنیم.
این کلمه به طور ویژه برای توصیف فعالیت ورزشی دویدن در سرعتی متوسط به کار میرود و معمولاً به تمرینات فیزیکی با هدف بهبود تناسب اندام و سلامتی اشاره دارد.
Langschläfer
کلمه “Langschläfer” در زبان آلمانی به معنای “کسانی که دیر از خواب بیدار میشوند” یا “خوابآلودها” است. این اصطلاح به افرادی اطلاق میشود که معمولاً در ساعات دیرتری از روز از خواب بیدار میشوند یا به طور کلی خواب طولانیتری دارند.
-
Mein Bruder ist ein Langschläfer.
- برادر من یک خوابآلود است.
-
Langschläfer haben oft Schwierigkeiten, früh aufzustehen.
- خوابآلودها معمولاً در بیدار شدن زودتر از صبح مشکل دارند.
این اصطلاح به طور خاص به عادتهای خواب اشاره دارد و معمولاً در مقایسه با افرادی که زود از خواب بیدار میشوند، استفاده میشود.
wenig
کلمه “wenig” در زبان آلمانی به معنای “کم” یا “اندک” است. این کلمه برای توصیف مقدار کم یا تعداد کمی از چیزی به کار میرود.
-
کم یا مقدار کم:
-
Ich habe nur wenig Zeit.
- من تنها وقت کمی دارم.
-
Ich habe nur wenig Zeit.
-
تعداد کمی:
-
Es gibt nur wenige Bücher in dieser Bibliothek.
- در این کتابخانه تنها چند کتاب وجود دارد.
-
Es gibt nur wenige Bücher in dieser Bibliothek.
-
اندک بودن (به صورت عمومی):
-
Er hat wenig Erfahrung in diesem Bereich.
- او تجربه کمی در این زمینه دارد.
-
Er hat wenig Erfahrung in diesem Bereich.
این کلمه به
das Trainieren
کلمه “das Trainieren” در زبان آلمانی به معنای “تمرین کردن” یا “آموزش دیدن” است و به فعالیتهایی اشاره دارد که برای بهبود تواناییهای فیزیکی یا مهارتی انجام میشود.
-
Das regelmäßige Trainieren verbessert die Fitness.
- تمرین منظم، تناسب اندام را بهبود میبخشد.
-
Das Trainieren der Technik ist wichtig für gute Ergebnisse.
- تمرین تکنیک برای دستیابی به نتایج خوب مهم است.
-
Er verbringt viel Zeit mit dem Trainieren im Fitnessstudio.
- او وقت زیادی را به تمرین در باشگاه اختصاص میدهد.
این اصطلاح معمولاً در زمینه ورزش و مهارتهای فنی یا حرفهای برای اشاره به فعالیتهای منظم و هدفمند به کار میرود.
Profi
der Profi | die Profis
کلمه “Profi” در زبان آلمانی به معنای “حرفهای” یا “متخصص” است و به فردی اطلاق میشود که در یک حوزه خاص دارای تجربه و مهارتهای بالاست و به صورت حرفهای به فعالیت میپردازد.
-
Er ist ein Profi im Fußball.
- او یک بازیکن حرفهای فوتبال است.
-
Wir benötigen die Hilfe eines Profis.
- ما به کمک یک متخصص نیاز داریم.
-
Die Profis haben den Kurs sehr detailliert erklärt.
- حرفهایها دوره را به طور بسیار دقیق توضیح دادند.
این کلمه معمولاً برای اشاره به افراد با تجربه و مهارت بالا در یک زمینه خاص استفاده میشود.
suchen
ich such(e)⁵
du suchst
er sucht
wir suchen
ihr sucht
sie suchen
کلمه “suchen” در زبان آلمانی به معنای “جستجو کردن” یا “پیدا کردن” است. این فعل برای اشاره به تلاش برای یافتن چیزی یا کسی به کار میرود.
-
Ich suche meine Schlüssel.
- من کلیدهای خود را جستجو میکنم.
-
Wir suchen nach einer neuen Wohnung.
- ما در حال جستجو برای یک آپارتمان جدید هستیم.
-
Er sucht eine Lösung für das Problem.
- او به دنبال یک راهحل برای مشکل است.
این فعل میتواند در زمینههای مختلفی از جمله جستجو برای اشیاء، افراد، اطلاعات یا راهحلها به کار برود.
schauen
ich schau(e)⁵
du schaust
er schaut
wir schau(e)⁵n
ihr schaut
sie schau(e)⁵n
کلمه “schauen” در زبان آلمانی به معنای “نگاه کردن” یا “تماشا کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل مشاهده یا بررسی چیزی به کار میرود.
-
Ich schaue einen Film.
- من یک فیلم تماشا میکنم.
-
Sie schaut aus dem Fenster.
- او از پنجره نگاه میکند.
-
Lass uns die Sterne anschauen.
- بگذارید به ستارهها نگاه کنیم.
این فعل معمولاً برای توصیف عمل مشاهده یا توجه به چیزی استفاده میشود.
Fernsehen
کلمه “Fernsehen” در زبان آلمانی به معنای “تماشای تلویزیون” است. این فعل به فعالیت مشاهده برنامهها یا فیلمها از طریق تلویزیون اشاره دارد.
-
Ich sehe jeden Abend fern.
- من هر شب تلویزیون تماشا میکنم.
-
Wir haben den ganzen Nachmittag fern gesehen.
- ما تمام بعدازظهر را به تماشای تلویزیون گذراندیم.
-
Fernsehen ist eine gute Möglichkeit, sich zu entspannen.
- تماشای تلویزیون راهی خوب برای استراحت است.
این کلمه به طور خاص برای اشاره به فعالیت تماشای برنامههای تلویزیونی استفاده میشود.
sehen
فعل “sehen” در زبان آلمانی به معنای “دیدن” است و در زمان حال (Präsens) به این صورت صرف میشود:
- ich sehe – من میبینم
- du siehst – تو میبینی
- er/sie/es sieht – او (مذکر/مونث/خنثی) میبیند
- wir sehen – ما میبینیم
- ihr seht – شما (جمع) میبینید
- sie/Sie sehen – آنها/شما (رسمی) میبینند
-
Ich sehe einen Film.
- من یک فیلم میبینم.
-
Du siehst den Sonnenaufgang.
- تو طلوع آفتاب را میبینی.
-
Er sieht die Stadt von oben.
- او شهر را از بالا میبیند.
-
Wir sehen die Nachrichten.
- ما اخبار را میبینیم.
-
Ihr seht das neue Gebäude.
- شما (جمع) ساختمان جدید را میبینید.
-
Sie sehen die Ausstellung.
- آنها نمایشگاه را میبینند.
فعل “sehen” برای توصیف عمل دیدن یا مشاهده استفاده میشود و در مکالمات روزمره و نوشتاری کاربرد زیادی دارد.
Fernsehen schauen
عبارت “Fernsehen schauen” در زبان آلمانی به معنای “تماشای تلویزیون” است. این ترکیب شامل فعل “schauen” (تماشا کردن) و “Fernsehen” (تلویزیون) است.
-
Ich schaue jeden Abend Fernsehen.
- من هر شب تلویزیون تماشا میکنم.
-
Wir haben gestern Abend einen Film im Fernsehen geschaut.
- ما دیشب فیلمی در تلویزیون تماشا کردیم.
-
Sie mag es, am Wochenende lange Fernsehen zu schauen.
- او دوست دارد در آخر هفتهها مدت زیادی تلویزیون تماشا کند.
این عبارت به طور کلی به فعالیت تماشای برنامههای تلویزیونی اشاره دارد.
reiten
کلمه “reiten” در زبان آلمانی به معنای “سوار شدن” (معمولاً بر روی اسب) است و به فعالیت سوارکاری اشاره دارد.
-
Ich reite jeden Samstag im Reitclub.
- من هر شنبه در باشگاه سوارکاری سوار میشوم.
-
Sie kann sehr gut reiten.
- او بسیار خوب سوارکاری میکند.
-
Wir haben die Pferde im Wald geritten.
- ما در جنگل سوار بر اسبها شدهایم.
این فعل معمولاً برای اشاره به فعالیت سوارکاری و مهارتهای مربوط به آن استفاده میشود، و میتواند به سوار شدن بر روی اسب یا حتی دوچرخه نیز اشاره داشته باشد (گرچه استفاده اصلی آن در سوارکاری اسب است).
rudern
ist gerudert
کلمه rudern در زبان آلمانی به معنی “قایقرانی” یا “راندن قایق با پارو” است. در این ورزش، افراد با استفاده از پارو، قایق را در آب به جلو حرکت میدهند. این فعالیت میتواند به صورت تفریحی یا به عنوان یک ورزش حرفهای انجام شود.
-
Ich rudere gerne am Wochenende auf dem See.
- ترجمه: من آخر هفتهها با قایق در دریاچه پارو میزنم.
tanzen
کلمه tanzen در زبان آلمانی به معنی “رقصیدن” است. این کلمه به حرکت ریتمیک بدن به همراه موسیقی اشاره دارد که میتواند به عنوان یک فعالیت تفریحی یا هنری انجام شود.
-
Wir tanzen heute Abend auf der Party.
- ترجمه: ما امشب در مهمانی میرقصیم.
Fernsehen schauen
عبارت Fernsehen schauen در زبان آلمانی به معنی “تلویزیون تماشا کردن” است. این عبارت به فعالیت دیدن برنامهها، فیلمها یا اخبار از طریق دستگاه تلویزیون اشاره دارد.
-
Abends schauen wir oft Fernsehen.
- ترجمه: ما شبها اغلب تلویزیون تماشا میکنیم.
Ich lese gern Bücher.
جمله Ich lese gern Bücher در زبان آلمانی به معنی “من دوست دارم کتاب بخوانم” است. این جمله بیانگر علاقه فرد به مطالعه کتاب است.
-
Ich lese gern Bücher über Geschichte.
- ترجمه: من دوست دارم کتابهایی درباره تاریخ بخوانم.
Ich esse gerne eine Pizza
جمله Ich esse gerne eine Pizza به زبان آلمانی به معنی “من دوست دارم یک پیتزا بخورم” است. این جمله بیانگر علاقه فرد به خوردن پیتزا است.
-
Wenn ich hungrig bin, esse ich gerne eine Pizza.
- ترجمه: وقتی گرسنه هستم، دوست دارم یک پیتزا بخورم.
Hobbys
کلمه Hobbys در زبان آلمانی به معنی “سرگرمیها” یا “علاقهمندیها” است. این کلمه به فعالیتهایی اشاره دارد که افراد در اوقات فراغت و به منظور لذت بردن انجام میدهند. هابها میتوانند شامل فعالیتهای متنوعی مانند ورزش، موسیقی، هنر، کتابخوانی و غیره باشند.
-
Meine Hobbys sind Schwimmen und Gitarre spielen.
- ترجمه: سرگرمیهای من شنا کردن و گیتار زدن است.
Mein Hobby ist Rad fahren
جمله Mein Hobby ist Rad fahren در زبان آلمانی به معنی “سرگرمی من دوچرخهسواری است” میباشد. این جمله بیانگر علاقه فرد به دوچرخهسواری به عنوان یک فعالیت اوقات فراغت است.
-
Mein Hobby ist Rad fahren, weil ich gerne in der Natur bin.
- ترجمه: سرگرمی من دوچرخهسواری است، چون دوست دارم در طبیعت باشم.
Meine Hobbys sind Rad fahren, schwimmen, Filme schauen
und Musik hören.
جمله Meine Hobbys sind Rad fahren, schwimmen, Filme schauen und Musik hören به زبان آلمانی به معنی “سرگرمیهای من دوچرخهسواری، شنا، تماشای فیلم و گوش دادن به موسیقی است” میباشد. این جمله به علاقههای مختلف فرد در اوقات فراغت اشاره دارد.
-
In meiner Freizeit genieße ich es, Rad zu fahren, zu schwimmen, Filme zu schauen und Musik zu hören.
- ترجمه: در اوقات فراغتم از دوچرخهسواری، شنا، تماشای فیلم و گوش دادن به موسیقی لذت میبرم.
Mischung
کلمه Mischung در زبان آلمانی به معنی “مخلوط” یا “ترکیب” است. این کلمه به حالتی اشاره دارد که در آن چند عنصر یا ماده با هم ترکیب شدهاند تا یک ماده یا ترکیب جدید ایجاد شود.
-
Der Kuchen ist eine Mischung aus Mehl, Zucker und Eiern.
- ترجمه: کیک یک مخلوطی از آرد، شکر و تخممرغ است.
Meine Hobbys sind pflanzen, Musik hören und zeichnen.
جمله Meine Hobbys sind pflanzen, Musik hören und zeichnen به معنی “سرگرمیهای من گیاهکاری، گوش دادن به موسیقی و نقاشی کردن است” میباشد. این جمله به فعالیتهای مختلفی که فرد در اوقات فراغت انجام میدهد، اشاره دارد.
-
Ich verbringe meine Freizeit gerne mit Pflanzen, Musik hören und Zeichnen.
- ترجمه: من دوست دارم وقت فراغتم را به گیاهکاری، گوش دادن به موسیقی و نقاشی کردن بگذرانم.
Meine Hobbys sind Pflanzen pflegen.
جمله Meine Hobbys sind Pflanzen pflegen به معنی “سرگرمیهای من مراقبت از گیاهان است” میباشد. این جمله بیانگر علاقه فرد به نگهداری و مراقبت از گیاهان است.
-
Ich finde es entspannend, meine Hobbys wie Pflanzen pflegen zu genießen.
- ترجمه: من آرامشبخش مییابم که از سرگرمیهایم مانند مراقبت از گیاهان لذت ببرم.
Meine Hobbys sind Blumen und Pflanzen pflegen
جمله Meine Hobbys sind Blumen und Pflanzen pflegen به معنی “سرگرمیهای من مراقبت از گلها و گیاهان است” میباشد. این جمله نشاندهنده علاقه فرد به نگهداری و مراقبت از گلها و گیاهان است.
-
Ich genieße es, meine Freizeit damit zu verbringen, Blumen und Pflanzen zu pflegen.
- ترجمه: من از این که وقت فراغتم را به مراقبت از گلها و گیاهان بگذرانم، لذت میبرم.
Eins meiner Hobbys ist Pflanzen aufwachsen.
جمله Eins meiner Hobbys ist Pflanzen aufwachsen به معنی “یکی از سرگرمیهای من پرورش گیاهان است” است. با این حال، برای وضوح بیشتر، میتوانید از عبارت زیر استفاده کنید:
-
Eins meiner Hobbys ist es, Pflanzen wachsen zu lassen.
- ترجمه: یکی از سرگرمیهای من این است که گیاهان را رشد دهم.
Spiel und Spaß
عبارت “Spiel und Spaß” به زبان آلمانی به معنی “بازی و سرگرمی” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به فعالیتهایی استفاده میشود که جنبه تفریحی و لذتبخش دارند.
-
Die Kinder hatten viel Spiel und Spaß im Park.
- ترجمه: بچهها در پارک بسیار بازی و سرگرم شدند.
جدول Nominativ
چه کسی ، چه چیزی - فاعل
Nominativ Unbestimmet bestimmt
Maskulin ein der
Feminin eine die
Neutral ein das
Plural ———- die
جدول Akkuasariv
چه کسی را ، چه چیزی را - مفعول
Akkusativ Unbestimmet bestimmt
Maskulin einen den
Feminin eine die
Neutral ein das
Plural ———- die
جدول ضمیر
Nominativ
Akkuasariv
Nom Akk
ich mich
du dich
er ihn
sie/es sie/es
wir uns
ihr euch
Sie/sie Sie/sie
جدول ضمیر مالکیت
Possessivartikel
Possessivartikel
Personal maskulin feminin
neutral plural
ich mein meine
du dein deine
er sein seine
sie ihr ihre
es. sein seine
wir unser unsere
ihr. euer eure
sie ihr ihre
Sie Ihr. Ihre
die Kundin
die Kundinnen
کلمه die Kundin در زبان آلمانی به معنی “مشتری (مونث)” است. این کلمه به زنانی اشاره دارد که از کالاها یا خدمات یک فروشگاه یا شرکت استفاده میکنند یا خرید میکنند.
-
Die Kundin hat eine Beschwerde eingereicht.
- ترجمه: مشتری (زن) شکایتی ارائه داده است.
der Kunde
Kunden
کلمه der Kunde در زبان آلمانی به معنی “مشتری (مذکر)” است. این کلمه به مردانی اشاره دارد که از کالاها یا خدمات یک فروشگاه یا شرکت استفاده میکنند یا خرید میکنند.
-
Der Kunde hat das Produkt zurückgegeben.
- ترجمه: مشتری (مرد) محصول را پس داده است.
Angebot
کلمه “Angebot” در زبان آلمانی به معنای “پیشنهاد” یا “عرضه” است. این کلمه میتواند در زمینههای مختلف استفاده شود.
مثالها:
-
پیشنهاد خرید:
- “Wir haben ein gutes Angebot für einen neuen Fernseher gefunden.”
(ما یک پیشنهاد خوب برای خرید تلویزیون جدید پیدا کردیم.)
- “Wir haben ein gutes Angebot für einen neuen Fernseher gefunden.”
-
پیشنهاد شغف:
- “Das Angebot für den neuen Job ist sehr verlockend.”
(پیشنهاد برای شغل جدید بسیار وسوسهانگیز است.)
- “Das Angebot für den neuen Job ist sehr verlockend.”
-
عرضه کالا:
- “Das Geschäft hat ein Angebot für verschiedene Produkte.”
(فروشگاه برای محصولات مختلف، تخفیفهایی دارد.)
- “Das Geschäft hat ein Angebot für verschiedene Produkte.”
در این مثالها، “Angebot” به معنای پیشنهاد، تخفیف یا عرضه کالا و خدمات است.
Äpfel
کلمه “Äpfel” در زبان آلمانی به معنای “سیبها” است. این جمع کلمه “Apfel” به معنای “سیب” در زبان آلمانی است.
مثالها:
-
خرید سیب:
- “Ich kaufe Äpfel im Supermarkt.”
(من سیبها را از سوپرمارکت میخرم.)
- “Ich kaufe Äpfel im Supermarkt.”
-
درخت سیب:
- “Im Garten wachsen viele Äpfel.”
(در باغ، سیبهای زیادی رشد میکنند.)
- “Im Garten wachsen viele Äpfel.”
-
غذا:
- “Äpfel sind gesund und lecker.”
(سیبها سالم و خوشمزه هستند.)
- “Äpfel sind gesund und lecker.”
در این مثالها، “Äpfel” به معنی جمع سیبها و اشاره به میوهای است که در شرایط مختلف استفاده میشود.
Zwiebeln
کلمه “Zwiebeln” در زبان آلمانی به معنای “پیازها” است. این جمع کلمه “Zwiebel” به معنی “پیاز” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Ich schneide Zwiebeln für das Abendessen.”
(من پیازها را برای شام خرد میکنم.)
- “Ich schneide Zwiebeln für das Abendessen.”
-
خرید:
- “Wir brauchen Zwiebeln für das Rezept.”
(ما برای دستور غذا به پیاز نیاز داریم.)
- “Wir brauchen Zwiebeln für das Rezept.”
-
فروشگاه:
- “Im Markt gibt es frische Zwiebeln.”
(در بازار، پیازهای تازه وجود دارد.)
- “Im Markt gibt es frische Zwiebeln.”
در این مثالها، “Zwiebeln” به معنی پیازها و اشاره به این ماده غذایی در زمینههای مختلف است.
Netz
کلمه “Netz” در زبان آلمانی به معنای “شبکه” یا “تور” است و میتواند در زمینههای مختلف استفاده شود.
مثالها:
-
شبکه اینترنت:
- “Ich habe das Netz nach Informationen durchsucht.”
(من در اینترنت به جستجوی اطلاعات پرداختم.)
- “Ich habe das Netz nach Informationen durchsucht.”
-
تور:
- “Der Fisch ist im Netz gefangen.”
(ماهی در تور گرفتار شده است.)
- “Der Fisch ist im Netz gefangen.”
-
شبکه اجتماعی:
- “Viele Menschen sind in sozialen Netzwerken aktiv.”
(بسیاری از افراد در شبکههای اجتماعی فعال هستند.)
- “Viele Menschen sind in sozialen Netzwerken aktiv.”
در این مثالها، “Netz” به معنی شبکه، تور، یا سیستم مرتبط با ارتباطات و اطلاعات است.
Bund
کلمه “Bund” در زبان آلمانی به معنای “اتحاد” یا “بند” است و میتواند در زمینههای مختلف کاربرد داشته باشد.
مثالها:
-
اتحاد:
- “Die Bundesrepublik Deutschland ist ein föderaler Bund von Bundesländern.”
(جمهوری فدرال آلمان یک اتحاد از ایالتهای فدرال است.)
- “Die Bundesrepublik Deutschland ist ein föderaler Bund von Bundesländern.”
-
بند یا نوار:
- “Der Bund an meinem Hemd ist kaputt.”
(بند پیراهن من خراب شده است.)
- “Der Bund an meinem Hemd ist kaputt.”
-
اتحاد سیاسی یا سازمانی:
- “Der Bund der Deutschen”
(اتحادیه آلمانیها)
- “Der Bund der Deutschen”
در این مثالها، “Bund” میتواند به معنی اتحاد یا بند و نوار باشد و در زمینههای مختلف به کار رود.
Karotten
کلمه “Karotten” در زبان آلمانی به معنای “هویجها” است. این جمع کلمه “Karotte” به معنی “هویج” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Ich koche Karotten für das Abendessen.”
(من هویجها را برای شام میپزم.)
- “Ich koche Karotten für das Abendessen.”
-
سالم بودن:
- “Karotten sind gesund und reich an Vitaminen.”
(هویجها سالم هستند و سرشار از ویتامینها هستند.)
- “Karotten sind gesund und reich an Vitaminen.”
-
در فروشگاه:
- “Im Supermarkt gibt es frische Karotten.”
(در سوپرمارکت، هویجهای تازه وجود دارد.)
- “Im Supermarkt gibt es frische Karotten.”
در این مثالها، “Karotten” به معنی هویجها و اشاره به این سبزیجات در زمینههای مختلف است.
Mal
کلمه “Mal” در زبان آلمانی به معنای “بار” یا “زمان” است و میتواند در زمینههای مختلف استفاده شود.
مثالها:
-
بار یا موقعیت:
- “Das erste Mal war ich in Berlin vor fünf Jahren.”
(بار اولی که به برلین رفتم، پنج سال پیش بود.)
- “Das erste Mal war ich in Berlin vor fünf Jahren.”
-
زمان یا نوبت:
- “Komm das nächste Mal pünktlich!”
(دفعه بعد به موقع بیا!)
- “Komm das nächste Mal pünktlich!”
-
تکرار:
- “Wie oft hast du das schon mal gemacht?”
(چند بار این کار را انجام دادهای؟)
- “Wie oft hast du das schon mal gemacht?”
در این مثالها، “Mal” به معنی بار، زمان، یا نوبت استفاده میشود و به تعداد دفعات یا موقعیتها اشاره دارد.
Mehl
کلمه “Mehl” در زبان آلمانی به معنای “آرد” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Wir brauchen Mehl, um einen Kuchen zu backen.”
(ما به آرد نیاز داریم تا کیک بپزیم.)
- “Wir brauchen Mehl, um einen Kuchen zu backen.”
-
خرید:
- “Ich kaufe Mehl im Supermarkt.”
(من آرد را از سوپرمارکت میخرم.)
- “Ich kaufe Mehl im Supermarkt.”
-
استفاده در دستور پخت:
- “Das Rezept verlangt nach zwei Tassen Mehl.”
(دستور غذا به دو پیمانه آرد نیاز دارد.)
- “Das Rezept verlangt nach zwei Tassen Mehl.”
در این مثالها، “Mehl” به معنی آرد و استفاده آن در تهیه غذاها اشاره دارد.
Dauertiefpreis
کلمه “Dauertiefpreis” در زبان آلمانی به معنای “قیمت دائمی پایین” است. این اصطلاح معمولاً به قیمتهایی اشاره دارد که به طور مداوم و در طول زمان پایین نگه داشته میشوند، به ویژه در زمینه فروشگاهها و بازارها.
مثالها:
-
تبلیغات فروشگاه:
- “Der Supermarkt bietet viele Produkte zum Dauertiefpreis an.”
(سوپرمارکت بسیاری از محصولات را با قیمت دائمی پایین ارائه میدهد.)
- “Der Supermarkt bietet viele Produkte zum Dauertiefpreis an.”
-
استراتژی قیمتگذاری:
- “Das Unternehmen hat eine Dauertiefpreis-Strategie eingeführt, um Kunden zu binden.”
(این شرکت استراتژی قیمت دائمی پایین را برای جذب مشتریان به کار گرفته است.)
- “Das Unternehmen hat eine Dauertiefpreis-Strategie eingeführt, um Kunden zu binden.”
-
خرید:
- “Ich habe den Fernseher zu einem Dauertiefpreis gekauft.”
(من تلویزیون را با قیمت دائمی پایین خریداری کردم.)
- “Ich habe den Fernseher zu einem Dauertiefpreis gekauft.”
در این مثالها، “Dauertiefpreis” به معنی قیمتهایی است که به طور مداوم پایین نگه داشته میشوند و به عنوان یک استراتژی فروش استفاده میشود.
Braten
کلمه “Braten” در زبان آلمانی به معنای “برشته کردن” یا “کباب کردن” است. این واژه میتواند به فرآیند پخت غذا یا نوعی از غذاهایی که به این روش تهیه شدهاند، اشاره داشته باشد.
مثالها:
-
پخت غذا:
- “Ich werde das Fleisch im Ofen braten.”
(من گوشت را در فر کباب میکنم.)
- “Ich werde das Fleisch im Ofen braten.”
-
غذای کبابی:
- “Der Braten war sehr zart und saftig.”
(کباب بسیار نرم و آبدار بود.)
- “Der Braten war sehr zart und saftig.”
-
پختن با حرارت:
- “Beim Braten muss man das Fleisch regelmäßig wenden.”
(هنگام کباب کردن، باید گوشت را بهطور منظم برگرداند.)
- “Beim Braten muss man das Fleisch regelmäßig wenden.”
در این مثالها، “Braten” به معنای روش پخت غذا و نوع غذایی که به این روش تهیه میشود، اشاره دارد.
Rindfleisch
کلمه “Rindfleisch” در زبان آلمانی به معنای “گوشت گاو” است.
مثالها:
-
پخت غذا:
- “Ich mache ein Rindfleischragout für das Abendessen.”
(من یک خورشت گوشت گاو برای شام درست میکنم.)
- “Ich mache ein Rindfleischragout für das Abendessen.”
-
خرید:
- “Im Supermarkt gibt es frisches Rindfleisch.”
(در سوپرمارکت، گوشت گاو تازه وجود دارد.)
- “Im Supermarkt gibt es frisches Rindfleisch.”
-
غذای سنتی:
- “Rindfleisch ist eine Hauptzutat in vielen traditionellen Gerichten.”
(گوشت گاو یکی از مواد اصلی در بسیاری از غذاهای سنتی است.)
- “Rindfleisch ist eine Hauptzutat in vielen traditionellen Gerichten.”
در این مثالها، “Rindfleisch” به معنی گوشت گاو و استفادههای مختلف آن در غذاها اشاره دارد.
sensationell
کلمه “sensationell” در زبان آلمانی به معنای “شگفتانگیز” یا “عالی” است. این صفت برای توصیف چیزی که فوقالعاده، بسیار خوب یا جالب است، استفاده میشود.
مثالها:
-
تجربه:
- “Die Show war sensationell.”
(نمایش فوقالعاده بود.)
- “Die Show war sensationell.”
-
عملکرد:
- “Das Team hat eine sensationelle Leistung gezeigt.”
(تیم یک عملکرد شگفتانگیز از خود نشان داد.)
- “Das Team hat eine sensationelle Leistung gezeigt.”
-
پیشنهاد:
- “Das Angebot ist sensationell.”
(پیشنهاد فوقالعاده است.)
- “Das Angebot ist sensationell.”
در این مثالها، “sensationell” به معنی شگفتانگیز یا بسیار خوب است و برای توصیف چیزهایی که از نظر کیفیت یا تاثیر بالا هستند، به کار میرود.
günstig
کلمه “günstig” در زبان آلمانی به معنای “مقرون به صرفه” یا “ارزان” است. این صفت برای توصیف قیمت یا شرایطی که اقتصادی و مناسب است، استفاده میشود.
مثالها:
-
قیمت:
- “Ich habe einen günstigen Preis für das Hotelzimmer gefunden.”
(من یک قیمت مقرون به صرفه برای اتاق هتل پیدا کردم.)
- “Ich habe einen günstigen Preis für das Hotelzimmer gefunden.”
-
خرید:
- “Die Angebote im Schlussverkauf sind sehr günstig.”
(پیشنهادات در حراج پایانی بسیار ارزان هستند.)
- “Die Angebote im Schlussverkauf sind sehr günstig.”
-
شرایط:
- “Das günstige Wetter macht den Ausflug angenehm.”
(آب و هوای مناسب سفر را دلپذیر کرده است.)
- “Das günstige Wetter macht den Ausflug angenehm.”
در این مثالها، “günstig” به معنی ارزان و مقرون به صرفه است و برای توصیف شرایط و قیمتهای مناسب استفاده میشود.
süßes
کلمه “süßes” در زبان آلمانی به معنای “شیرینیها” یا “تنقلات شیرین” است. این کلمه معمولاً به خوراکیهای شیرین اشاره دارد که برای دسر یا میانوعده مصرف میشوند.
مثالها:
-
دسر:
- “Wir haben viele süßes Zeug für die Party gekauft.”
(ما بسیاری از شیرینیها را برای مهمانی خریداری کردیم.)
- “Wir haben viele süßes Zeug für die Party gekauft.”
-
تنقلات:
- “Kinder mögen oft süßes wie Schokolade und Bonbons.”
(کودکان معمولاً تنقلات شیرین مثل شکلات و آبنبات را دوست دارند.)
- “Kinder mögen oft süßes wie Schokolade und Bonbons.”
-
شیرینی خانگی:
- “Ich habe ein Rezept für süßes Gebäck gefunden.”
(من یک دستور پخت برای شیرینیهای شیرین پیدا کردم.)
- “Ich habe ein Rezept für süßes Gebäck gefunden.”
در این مثالها، “süßes” به خوراکیهای شیرین و دسرهایی که طعم شیرین دارند، اشاره دارد.
vielleicht
کلمه “vielleicht” در زبان آلمانی به معنای “شاید” یا “احتمالاً” است. این کلمه برای بیان عدم قطعیت یا امکان وقوع یک اتفاق به کار میرود.
مثالها:
-
امکان:
- “Vielleicht komme ich morgen vorbei.”
(شاید فردا بیایم.)
- “Vielleicht komme ich morgen vorbei.”
-
پیشنهاد:
- “Vielleicht sollten wir einen anderen Weg versuchen.”
(شاید باید راه دیگری را امتحان کنیم.)
- “Vielleicht sollten wir einen anderen Weg versuchen.”
-
عدم اطمینان:
- “Es wird vielleicht regnen.”
(احتمالاً باران خواهد بارید.)
- “Es wird vielleicht regnen.”
در این مثالها، “vielleicht” برای بیان احتمالات یا موقعیتهایی که قطعی نیستند، استفاده میشود.
Erdbeermarmelade
کلمه “Erdbeermarmelade” در زبان آلمانی به معنای “مربای توتفرنگی” است.
مثالها:
-
صبحانه:
- “Zum Frühstück esse ich gerne Brot mit Erdbeermarmelade.”
(برای صبحانه، من نان با مربای توتفرنگی دوست دارم.)
- “Zum Frühstück esse ich gerne Brot mit Erdbeermarmelade.”
-
خرید:
- “Ich habe im Supermarkt Erdbeermarmelade gekauft.”
(من از سوپرمارکت مربای توتفرنگی خریدم.)
- “Ich habe im Supermarkt Erdbeermarmelade gekauft.”
-
هدیه:
- “Selbstgemachte Erdbeermarmelade ist ein tolles Geschenk.”
(مربای توتفرنگی خانگی یک هدیه عالی است.)
- “Selbstgemachte Erdbeermarmelade ist ein tolles Geschenk.”
در این مثالها، “Erdbeermarmelade” به مربای توتفرنگی اشاره دارد که به عنوان یک خوراکی شیرین و پرطرفدار استفاده میشود.
Orangensaft
کلمه “Orangensaft” در زبان آلمانی به معنای “آب پرتقال” است.
مثالها:
-
صبحانه:
- “Zum Frühstück trinke ich gerne ein Glas Orangensaft.”
(برای صبحانه، من دوست دارم یک لیوان آب پرتقال بنوشم.)
- “Zum Frühstück trinke ich gerne ein Glas Orangensaft.”
-
خرید:
- “Ich habe eine Packung Orangensaft im Supermarkt gekauft.”
(من یک بسته آب پرتقال از سوپرمارکت خریدم.)
- “Ich habe eine Packung Orangensaft im Supermarkt gekauft.”
-
نوشیدنی:
- “Frisch gepresster Orangensaft ist besonders lecker.”
(آب پرتقال تازه گرفته شده، مخصوصاً خوشمزه است.)
- “Frisch gepresster Orangensaft ist besonders lecker.”
در این مثالها، “Orangensaft” به آب پرتقال اشاره دارد، که یک نوشیدنی رایج و محبوب است.
die Schokolade
Schokoladen
کلمه “Schokolade” در زبان آلمانی به معنای “شکلات” است.
مثالها:
-
تنقلات:
- “Ich liebe es, Schokolade als Snack zu essen.”
(من عاشق این هستم که شکلات را به عنوان میانوعده بخورم.)
- “Ich liebe es, Schokolade als Snack zu essen.”
-
خرید:
- “Kannst du mir bitte eine Tafel Schokolade aus dem Supermarkt mitbringen?”
(میتوانی لطفاً یک تخته شکلات از سوپرمارکت برایم بیاوری؟)
- “Kannst du mir bitte eine Tafel Schokolade aus dem Supermarkt mitbringen?”
-
هدیه:
- “Schokolade ist ein beliebtes Geschenk zu Weihnachten.”
(شکلات یک هدیه محبوب برای کریسمس است.)
- “Schokolade ist ein beliebtes Geschenk zu Weihnachten.”
در این مثالها، “Schokolade” به معنی شکلات است، که یکی از محبوبترین خوراکیهای شیرین در سراسر جهان است.
Tafel
کلمه “Tafel” در زبان آلمانی به معنای “تخته” یا “تخته شکلات” است. بسته به زمینه، این کلمه میتواند به تخته کلاس درس یا یک واحد شکلات اشاره داشته باشد.
مثالها:
-
تخته کلاس درس:
- “Der Lehrer schreibt die Lösung an die Tafel.”
(معلم راهحل را روی تخته مینویسد.)
- “Der Lehrer schreibt die Lösung an die Tafel.”
-
تخته شکلات:
- “Ich habe eine Tafel Schokolade gekauft.”
(من یک تخته شکلات خریدم.)
- “Ich habe eine Tafel Schokolade gekauft.”
-
بنیاد خیریه غذا:
- “Die Tafel verteilt Lebensmittel an Bedürftige.”
(بنیاد خیریه “تافل” غذا به نیازمندان توزیع میکند.)
- “Die Tafel verteilt Lebensmittel an Bedürftige.”
در این مثالها، “Tafel” میتواند به معنای تختهای برای نوشتن، یک واحد شکلات، یا حتی نام یک سازمان خیریه در آلمان باشد که غذا به افراد نیازمند توزیع میکند.
alleine
کلمه “alleine” در زبان آلمانی به معنای “تنها” یا “بهتنهایی” است. این کلمه برای توصیف حالتی استفاده میشود که فرد بدون همراه یا کمک دیگری کاری انجام میدهد.
مثالها:
-
تنها بودن:
- “Ich bin heute Abend alleine zu Hause.”
(امشب من تنها در خانه هستم.)
- “Ich bin heute Abend alleine zu Hause.”
-
کاری را بهتنهایی انجام دادن:
- “Er hat die Aufgabe ganz alleine erledigt.”
(او وظیفه را کاملاً بهتنهایی انجام داد.)
- “Er hat die Aufgabe ganz alleine erledigt.”
-
تنهایی سفر کردن:
- “Sie reist gerne alleine.”
(او دوست دارد بهتنهایی سفر کند.)
- “Sie reist gerne alleine.”
در این مثالها، “alleine” به معنای تنها بودن یا بهتنهایی انجام دادن یک کار است.
notieren
کلمه “notieren” در زبان آلمانی به معنای “یادداشت کردن” یا “ثبت کردن” است. این فعل برای نوشتن یا ثبت کردن اطلاعات یا نکاتی استفاده میشود که باید به خاطر سپرده شوند.
مثالها:
-
یادداشت در کلاس:
- “Ich muss mir die wichtigen Punkte notieren.”
(باید نکات مهم را یادداشت کنم.)
- “Ich muss mir die wichtigen Punkte notieren.”
-
ثبت یک قرار ملاقات:
- “Hast du den Termin notiert?”
(آیا قرار ملاقات را یادداشت کردهای؟)
- “Hast du den Termin notiert?”
-
یادآوری:
- “Bitte notieren Sie meine Telefonnummer.”
(لطفاً شماره تلفن من را یادداشت کنید.)
- “Bitte notieren Sie meine Telefonnummer.”
در این مثالها، “notieren” به معنای یادداشت کردن و نوشتن اطلاعات برای استفادههای بعدی است.
Sack
کلمه “Sack” در زبان آلمانی به معنای “کیسه” یا “گونی” است. این کلمه میتواند به انواع مختلف کیسهها و گونیها اشاره داشته باشد.
مثالها:
-
کیسه خرید:
- “Ich habe einen Sack Kartoffeln gekauft.”
(من یک کیسه سیبزمینی خریدم.)
- “Ich habe einen Sack Kartoffeln gekauft.”
-
گونی برای حمل:
- “Der Bauer trug einen schweren Sack Getreide.”
(کشاورز یک گونی سنگین گندم حمل میکرد.)
- “Der Bauer trug einen schweren Sack Getreide.”
-
کیسه خواب:
- “Ich nehme meinen Schlafsack zum Camping mit.”
(کیسه خوابم را برای کمپینگ میبرم.)
- “Ich nehme meinen Schlafsack zum Camping mit.”
در این مثالها، “Sack” به معنی کیسه یا گونی است و میتواند برای حمل مواد مختلف یا برای خواب در سفرهای کمپینگ استفاده شود.
die Kartoffel
Kartoffeln
کلمه “Kartoffeln” در زبان آلمانی به معنای “سیبزمینیها” است. این کلمه جمع “Kartoffel” به معنای “سیبزمینی” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Zum Abendessen koche ich Kartoffeln.”
(برای شام سیبزمینی میپزم.)
- “Zum Abendessen koche ich Kartoffeln.”
-
خرید:
- “Wir brauchen noch Kartoffeln für das Rezept.”
(ما هنوز به سیبزمینی برای این دستور غذا نیاز داریم.)
- “Wir brauchen noch Kartoffeln für das Rezept.”
-
کشاورزی:
- “Auf dem Feld wachsen viele Kartoffeln.”
(در مزرعه، سیبزمینیهای زیادی رشد میکنند.)
- “Auf dem Feld wachsen viele Kartoffeln.”
در این مثالها، “Kartoffeln” به سیبزمینیها اشاره دارد که یکی از مواد غذایی پرکاربرد در آشپزی است.
das Ei
Eier
کلمه “Eier” در زبان آلمانی به معنای “تخممرغها” است. این جمع کلمه “Ei” به معنای “تخممرغ” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Ich mache ein Omelett aus drei Eiern.”
(من یک املت از سه تخممرغ درست میکنم.)
- “Ich mache ein Omelett aus drei Eiern.”
-
خرید:
- “Im Supermarkt gibt es frische Eier.”
(در سوپرمارکت تخممرغهای تازه وجود دارد.)
- “Im Supermarkt gibt es frische Eier.”
-
مزه:
- “Eier können auf viele verschiedene Arten zubereitet werden.”
(تخممرغها میتوانند به روشهای مختلف تهیه شوند.)
- “Eier können auf viele verschiedene Arten zubereitet werden.”
در این مثالها، “Eier” به تخممرغها اشاره دارد که یکی از مواد غذایی اساسی در بسیاری از وعدههای غذایی است.
die Schachtel
Schachteln
کلمه “Schachtel” در زبان آلمانی به معنای “جعبه” یا “بسته” است. این واژه به نوعی از بستهبندی یا محفظه اشاره دارد که معمولاً برای نگهداری یا حمل اشیاء استفاده میشود.
مثالها:
-
جعبه:
- “Ich habe eine Schachtel Kekse gekauft.”
(من یک جعبه بیسکویت خریدم.)
- “Ich habe eine Schachtel Kekse gekauft.”
-
بستهبندی:
- “Die Bücher sind in eine Schachtel verpackt.”
(کتابها در یک جعبه بستهبندی شدهاند.)
- “Die Bücher sind in eine Schachtel verpackt.”
-
جعبه هدیه:
- “Ich packe das Geschenk in eine hübsche Schachtel.”
(من هدیه را در یک جعبه زیبا میپیچم.)
- “Ich packe das Geschenk in eine hübsche Schachtel.”
در این مثالها، “Schachtel” به معنی جعبه یا بسته است و میتواند به انواع مختلف جعبهها و بستهبندیها اشاره داشته باشد.
Stück
کلمه “Stück” در زبان آلمانی به معنای “قطعه” یا “بخش” است و میتواند به واحدی از چیزی اشاره داشته باشد.
مثالها:
-
قطعه از غذا:
- “Ich hätte gerne ein Stück Kuchen.”
(من یک قطعه کیک میخواهم.)
- “Ich hätte gerne ein Stück Kuchen.”
-
بخش از چیزی:
- “Der Tisch besteht aus mehreren Stücken.”
(میز از چندین قطعه تشکیل شده است.)
- “Der Tisch besteht aus mehreren Stücken.”
-
مقدار یا واحد:
- “Wie viele Stücke hast du gekauft?”
(چند قطعه خریداری کردهای؟)
- “Wie viele Stücke hast du gekauft?”
در این مثالها، “Stück” به معنی قطعه، بخش، یا واحدی از چیزی است که میتواند به انواع مختلف اشیاء و مقدارها اشاره داشته باشد.
Gurken
die Gurke
کلمه “Gurken” در زبان آلمانی به معنای “خیارها” است. این جمع کلمه “Gurke” به معنی “خیار” است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Ich schneide Gurken für den Salat.”
(من خیارها را برای سالاد خرد میکنم.)
- “Ich schneide Gurken für den Salat.”
-
خرید:
- “Im Supermarkt gibt es frische Gurken.”
(در سوپرمارکت، خیارهای تازه وجود دارد.)
- “Im Supermarkt gibt es frische Gurken.”
-
تنقلات:
- “Gurken sind eine gesunde und erfrischende Snack-Option.”
(خیارها یک گزینه تنقلات سالم و تازه هستند.)
- “Gurken sind eine gesunde und erfrischende Snack-Option.”
در این مثالها، “Gurken” به خیارها اشاره دارد که یکی از سبزیجات پرکاربرد و خوشمزه است.
Butter
کلمه “Butter” در زبان آلمانی به معنای “کره” است. این واژه به ماده چربیدار و شیرینی اشاره دارد که معمولاً از شیر تهیه میشود و در پخت و پز یا به عنوان افزودنی در غذاها و نانها استفاده میشود.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Ich benutze Butter, um die Pfanne einzufetten.”
(من از کره برای چرب کردن تابه استفاده میکنم.)
- “Ich benutze Butter, um die Pfanne einzufetten.”
-
صبحانه:
- “Zum Frühstück esse ich Brot mit Butter und Marmelade.”
(برای صبحانه، نان با کره و مربا میخورم.)
- “Zum Frühstück esse ich Brot mit Butter und Marmelade.”
-
پخت کیک:
- “Das Rezept verlangt nach einer Tasse Butter.”
(دستور غذا به یک پیمانه کره نیاز دارد.)
- “Das Rezept verlangt nach einer Tasse Butter.”
در این مثالها، “Butter” به معنی کره است و در تهیه غذاها و به عنوان افزودنی در وعدههای غذایی استفاده میشود.
wir haben keine mehr
عبارت “wir haben keine mehr” در زبان آلمانی به معنای “ما دیگر نداریم” یا “دیگر نداریم” است. این عبارت معمولاً برای اعلام پایان موجودی یک کالا یا منبع استفاده میشود.
مثالها:
-
موجودی کالا:
- “Es tut mir leid, aber wir haben keine Äpfel mehr.”
(متأسفم، اما ما دیگر سیب نداریم.)
- “Es tut mir leid, aber wir haben keine Äpfel mehr.”
-
ذخیره:
- “Wir haben keine Milch mehr im Kühlschrank.”
(در یخچال دیگر شیر نداریم.)
- “Wir haben keine Milch mehr im Kühlschrank.”
-
منبع:
- “Wir haben keine Zeit mehr, um das zu erledigen.”
(ما دیگر وقت نداریم تا این کار را انجام دهیم.)
- “Wir haben keine Zeit mehr, um das zu erledigen.”
در این مثالها، “wir haben keine mehr” به معنای تمام شدن یا پایان یافتن چیزی است.
Päckchen
کلمه “Päckchen” در زبان آلمانی به معنای “بسته کوچک” یا “پکیج” است. این کلمه به نوعی بستهبندی کوچک اشاره دارد که معمولاً برای ارسال یا بستهبندی اشیاء کوچک استفاده میشود.
مثالها:
-
پست:
- “Ich habe ein Päckchen an meinen Freund geschickt.”
(من یک بسته کوچک به دوستم ارسال کردم.)
- “Ich habe ein Päckchen an meinen Freund geschickt.”
-
هدیه:
- “Er hat mir ein schönes Päckchen zum Geburtstag geschenkt.”
(او یک بسته کوچک زیبا به مناسبت تولدم به من هدیه داد.)
- “Er hat mir ein schönes Päckchen zum Geburtstag geschenkt.”
-
خرید:
- “Das Päckchen enthält verschiedene Teesorten.”
(این بسته کوچک شامل انواع مختلف چای است.)
- “Das Päckchen enthält verschiedene Teesorten.”
در این مثالها، “Päckchen” به بستههای کوچک و معمولاً شخصی که برای مقاصد مختلف مانند هدیه دادن یا ارسال اشیاء استفاده میشود، اشاره دارد.
Becher Sahne
عبارت “Becher Sahne” در زبان آلمانی به معنای “فنجان خامه” است. “Becher” به معنی فنجان یا ظرف کوچک و “Sahne” به معنی خامه است.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Für das Rezept brauchst du einen Becher Sahne.”
(برای این دستور غذا، به یک فنجان خامه نیاز داری.)
- “Für das Rezept brauchst du einen Becher Sahne.”
-
دسر:
- “Ich habe einen Becher Sahne für den Kuchen geschlagen.”
(من یک فنجان خامه برای کیک زدهام.)
- “Ich habe einen Becher Sahne für den Kuchen geschlagen.”
-
خرید:
- “Im Supermarkt habe ich einen Becher Sahne gekauft.”
(در سوپرمارکت، یک فنجان خامه خریدم.)
- “Im Supermarkt habe ich einen Becher Sahne gekauft.”
در این مثالها، “Becher Sahne” به فنجان یا ظرفی از خامه اشاره دارد که برای پخت و پز یا استفاده در دسرها و غذاهای مختلف کاربرد دارد.
Mineralwasser
کلمه “Mineralwasser” در زبان آلمانی به معنای “آب معدنی” است. این واژه به نوعی از آب اشاره دارد که از منابع زیرزمینی به دست میآید و ممکن است شامل مواد معدنی و عناصر طبیعی باشد.
مثالها:
-
نوشیدنی:
- “Ich trinke gerne Mineralwasser statt Limonade.”
(من به جای نوشابه، آب معدنی مینوشم.)
- “Ich trinke gerne Mineralwasser statt Limonade.”
-
خرید:
- “Wir haben im Supermarkt eine Flasche Mineralwasser gekauft.”
(ما از سوپرمارکت یک بطری آب معدنی خریدیم.)
- “Wir haben im Supermarkt eine Flasche Mineralwasser gekauft.”
-
ویژگیها:
- “Mineralwasser kann verschiedene Mineralien wie Calcium und Magnesium enthalten.”
(آب معدنی میتواند شامل مواد معدنی مختلفی مانند کلسیم و منیزیم باشد.)
- “Mineralwasser kann verschiedene Mineralien wie Calcium und Magnesium enthalten.”
در این مثالها، “Mineralwasser” به آب معدنی اشاره دارد که به دلیل داشتن مواد معدنی و خواص طبیعیاش محبوب است.
Kasten
کلمه “Kasten” در زبان آلمانی به معنای “جعبه” یا “کرتن” است. این واژه میتواند به انواع مختلف بستهبندی یا محفظهها اشاره داشته باشد، معمولاً برای ذخیرهسازی یا حمل اشیاء.
مثالها:
-
جعبه:
- “Ich habe einen Kasten Bier gekauft.”
(من یک جعبه آبجو خریدم.)
- “Ich habe einen Kasten Bier gekauft.”
-
کرتن:
- “Die Bücher sind in einem Kasten verpackt.”
(کتابها در یک جعبه بستهبندی شدهاند.)
- “Die Bücher sind in einem Kasten verpackt.”
-
سازماندهی:
- “Wir müssen den Kasten in den Schrank stellen.”
(ما باید جعبه را در کمد قرار دهیم.)
- “Wir müssen den Kasten in den Schrank stellen.”
در این مثالها، “Kasten” به معنی جعبه یا محفظهای برای ذخیرهسازی و حمل اشیاء است.
Flaschen
کلمه “Flaschen” در زبان آلمانی به معنای “بطریها” است. این جمع کلمه “Flasche” به معنی “بطری” است و به محفظههای معمولاً شیشهای یا پلاستیکی برای نگهداری مایعات اشاره دارد.
مثالها:
-
نوشیدنیها:
- “Wir haben mehrere Flaschen Wasser gekauft.”
(ما چندین بطری آب خریدیم.)
- “Wir haben mehrere Flaschen Wasser gekauft.”
-
بستهبندی:
- “Die Flaschen müssen ordentlich gelagert werden.”
(بطریها باید به درستی نگهداری شوند.)
- “Die Flaschen müssen ordentlich gelagert werden.”
-
استفاده در آشپزی:
- “Ich habe eine Flasche Öl für das Rezept verwendet.”
(من از یک بطری روغن برای دستور غذا استفاده کردم.)
- “Ich habe eine Flasche Öl für das Rezept verwendet.”
در این مثالها، “Flaschen” به بطریها اشاره دارد که برای نگهداری و استفاده از مایعات مختلف به کار میروند.
Hast du das?
عبارت “Hast du das?” در زبان آلمانی به معنای “آیا تو این را داری؟” است. این عبارت برای پرسیدن درباره موجودیت یا در دسترس بودن چیزی از طرف دیگران استفاده میشود.
مثالها:
-
پرسیدن درباره شیء:
- “Hast du das Buch, das ich dir geliehen habe?”
(آیا تو کتابی را که به تو قرض دادهام داری؟)
- “Hast du das Buch, das ich dir geliehen habe?”
-
پرسیدن درباره مدرک یا اطلاعات:
- “Hast du das Dokument für das Meeting dabei?”
(آیا مدرک را برای جلسه با خودت داری؟)
- “Hast du das Dokument für das Meeting dabei?”
-
پرسیدن درباره چیزی که در حال حاضر در دسترس است:
- “Hast du das Rezept für den Kuchen?”
(آیا تو دستور پخت کیک را داری؟)
- “Hast du das Rezept für den Kuchen?”
در این مثالها، “Hast du das?” به معنای پرسیدن درباره در دسترس بودن یا داشتن یک شیء یا اطلاعات خاص است.
Pfund
کلمه “Pfund” در زبان آلمانی به معنای “پوند” است و میتواند به دو چیز اشاره داشته باشد:
-
واحد وزن:
- “Ein Pfund Zucker wiegt 500 Gramm.”
(یک پوند شکر ۵۰۰ گرم وزن دارد.)
- “Ein Pfund Zucker wiegt 500 Gramm.”
-
واحد پول (بهویژه در انگلیس):
- “Das Buch kostet zwanzig Pfund.”
(کتاب بیست پوند هزینه دارد.)
- “Das Buch kostet zwanzig Pfund.”
در این مثالها، “Pfund” به معنی واحد وزن (معادل حدود ۴۵۳.۵۶ گرم) و واحد پول انگلیس اشاره دارد.
Dose Erbsen
عبارت “Dose Erbsen” در زبان آلمانی به معنای “قوطی نخودفرنگی” است. “Dose” به معنی قوطی یا ظرف فلزی و “Erbsen” به معنی نخودفرنگی است.
مثالها:
-
خرید:
- “Ich habe eine Dose Erbsen im Supermarkt gekauft.”
(من یک قوطی نخودفرنگی از سوپرمارکت خریدم.)
- “Ich habe eine Dose Erbsen im Supermarkt gekauft.”
-
پخت و پز:
- “Die Dose Erbsen ist für das Rezept notwendig.”
(قوطی نخودفرنگی برای دستور غذا ضروری است.)
- “Die Dose Erbsen ist für das Rezept notwendig.”
-
ذخیرهسازی:
- “Wir haben noch mehrere Dosen Erbsen in der Vorratskammer.”
(ما هنوز چندین قوطی نخودفرنگی در انباری داریم.)
- “Wir haben noch mehrere Dosen Erbsen in der Vorratskammer.”
در این مثالها، “Dose Erbsen” به قوطیای از نخودفرنگی که معمولاً به صورت کنسروی یا بستهبندی شده به فروش میرسد، اشاره دارد.
Bratwürste
کلمه “Bratwürste” در زبان آلمانی به معنای “سوسیسهای کبابی” است. این واژه به نوعی از سوسیسها اشاره دارد که معمولاً برای کباب کردن یا سرخ کردن استفاده میشود و در بسیاری از غذاهای سنتی آلمانی وجود دارد.
مثالها:
-
پخت و پز:
- “Wir grillen Bratwürste für das Barbecue.”
(ما سوسیسهای کبابی را برای باربیکیو کباب میکنیم.)
- “Wir grillen Bratwürste für das Barbecue.”
-
خرید:
- “Im Supermarkt gibt es verschiedene Sorten Bratwürste.”
(در سوپرمارکت انواع مختلفی از سوسیسهای کبابی وجود دارد.)
- “Im Supermarkt gibt es verschiedene Sorten Bratwürste.”
-
غذا:
- “Bratwürste werden oft mit Sauerkraut und Kartoffeln serviert.”
(سوسیسهای کبابی اغلب با کلم ترش و سیبزمینی سرو میشوند.)
- “Bratwürste werden oft mit Sauerkraut und Kartoffeln serviert.”
در این مثالها، “Bratwürste” به سوسیسهای مخصوصی اشاره دارد که برای پخت و پز در نظر گرفته شده و محبوب در غذاهای آلمانی هستند.
Arten
کلمه “Arten” در زبان آلمانی به معنای “گونهها” یا “انواع” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Es gibt viele Arten von Blumen.
انواع زیادی از گلها وجود دارد.
Wir müssen verschiedene Arten von Problemen lösen.
ما باید انواع مختلفی از مشکلات را حل کنیم.
Diese Arten von Tieren sind selten.
این گونههای حیوانات نادر هستند.
was
what
کلمه “was” در زبان آلمانی به معنای “چه” یا “چی” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Was machst du?
چه کار میکنی؟
Was ist das?
این چیست؟
Was kostet das?
این چقدر قیمت دارد؟
wie
how
Sent by Copilot:
کلمه “wie” در زبان آلمانی به معنای “چگونه” یا “چطور” است. همچنین میتواند به معنای “مثل” یا “مانند” نیز باشد. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Wie geht es dir?
حالت چطور است؟
Wie heißt du?
نامت چیست؟
Er ist so groß wie sein Vater.
او به اندازه پدرش قد بلند است
wann
when
Sent by Copilot:
کلمه “wann” در زبان آلمانی به معنای “چه زمانی” یا “کی” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Wann kommst du?
کی میآیی؟
Seit wann lernst du Deutsch?
از چه زمانی آلمانی یاد میگیری؟
Bis wann musst du arbeiten?
تا کی باید کار کنی؟
wo
where
Sent by Copilot:
کلمه “wo” در زبان آلمانی به معنای “کجا” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Wo bist du?
کجا هستی؟
Wo wohnst du?
کجا زندگی میکنی؟
Wo ist das Restaurant?
رستوران کجاست؟
warum
why
کلمه “warum” در زبان آلمانی به معنای “چرا” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Warum bist du spät?
چرا دیر کردی؟
Warum lernst du Deutsch?
چرا آلمانی یاد میگیری؟
Warum ist das so wichtig?
چرا اینقدر مهم است؟
wie lange
how long
کلمه “wie lange” در زبان آلمانی به معنای “چه مدت” یا “چقدر طول میکشد” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این عبارت آورده شده است:
Wie lange dauert der Film?
فیلم چقدر طول میکشد؟
Wie lange bleibst du hier?
چه مدت اینجا میمانی؟
Wie lange hast du Deutsch gelernt?
چه مدت آلمانی یاد گرفتهای؟
wie viel
how much
کلمه “wie viel” در زبان آلمانی به معنای “چقدر” یا “چند” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این عبارت آورده شده است:
Wie viel kostet das?
این چقدر قیمت دارد؟
Wie viel Uhr ist es?
ساعت چند است؟
Wie viel Zucker brauchst du?
چقدر شکر نیاز داری؟
wie viele
how many
کلمه “wie viele” در زبان آلمانی به معنای “چند” یا “چقدر” است و معمولاً برای پرسیدن تعداد یا مقدار استفاده میشود. در زیر چند مثال برای استفاده از این عبارت آورده شده است:
Wie viele Bücher hast du?
چند کتاب داری؟
Wie viele Leute kommen zur Party?
چند نفر به مهمانی میآیند؟
Wie viele Stunden arbeitest du pro Tag?
چند ساعت در روز کار میکنی؟
woher
from where
کلمه “woher” در زبان آلمانی به معنای “از کجا” است. این کلمه معمولاً برای پرسیدن منبع یا مبدأ چیزی استفاده میشود. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Woher kommst du?
از کجا میآیی؟
Woher weißt du das?
از کجا میدانی؟
Woher hast du das Buch?
این کتاب را از کجا آوردهای؟
Fragartikel welch-
which
کلمه “welch-” در زبان آلمانی به معنای “کدام” است و به عنوان پیشوند در سوالات استفاده میشود. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Welches Buch liest du?
کدام کتاب را میخوانی؟
Welcher Tag ist heute?
امروز چه روزی است؟
Welche Farbe magst du?
چه رنگی را دوست داری؟
studieren
کلمه “studieren” در زبان آلمانی به معنای “تحصیل کردن” یا “درس خواندن” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Ich studiere Medizin.
من پزشکی تحصیل میکنم.
Wo hast du studiert?
کجا تحصیل کردهای؟
Er studiert an der Universität.
او در دانشگاه تحصیل میکند.
bleiben
کلمه “bleiben” در زبان آلمانی به معنای “ماندن” یا “اقامت کردن” است. در زیر چند مثال برای استفاده از این کلمه آورده شده است:
Ich bleibe zu Hause.
من در خانه میمانم.
Er bleibt bis zum Ende.
او تا پایان میماند.
Wir bleiben nur eine Nacht.
ما فقط یک شب میمانیم
Vergangenheit sein
ich war
du warst
er war
wir waren
ihr wart
sie waren
عبارت “Vergangenheit sein” در زبان آلمانی به معنای “گذشته بودن” یا “به گذشته پیوستن” است. این اصطلاح زمانی به کار میرود که بخواهیم بگوییم چیزی دیگر به پایان رسیده یا اهمیتش را از دست داده است.
- آلمانی: Die schwierigen Zeiten
Reza, du bist dran! – Ich bin dran!
عبارت “Reza, du bist dran!” به معنای “رضا، نوبت تو است!” میباشد. و “Ich bin dran!” به معنای “نوبت من است!” است.
- آلمانی: Reza, du bist dran! – Ich bin dran!
glücklich
کلمه “glücklich” در زبان آلمانی به معنای “خوشحال” یا “خوشبخت” است.
- آلمانی: Sie ist heute sehr glücklich.
- فارسی: او امروز بسیار خوشحال است.
benutzen
hat benutzt
کلمه “benutzen” به معنای “استفاده کردن” یا “بهکار بردن” است.
- آلمانی: Kann ich dein Handy benutzen?
- فارسی: میتوانم از تلفن همراهت استفاده کنم
früher
کلمه “früher” در آلمانی به معنای “قبلاً”، “در گذشته” یا “زودتر” است.
- آلمانی: Früher hatten wir kein Internet.
- فارسی: قبلاً ما اینترنت نداشتیم.
frühstücken
hat gefrühstückt
کلمه “frühstücken” به معنای “صبحانه خوردن” است.
- آلمانی: Wir frühstücken jeden Morgen um 8 Uhr.
- فارسی: ما هر روز صبح ساعت ۸ صبحانه میخوریم.
Frühstück nehmen
عبارت “Frühstück nehmen” نیز به معنای “صبحانه خوردن” است، اما بهصورت تحتاللفظی به معنای “صبحانه گرفتن” ترجمه میشود. در مکالمات روزمره بیشتر از “frühstücken” استفاده میشود.
- آلمانی: Ich werde jetzt mein Frühstück nehmen
Vergangenheit Das Perfekt
machen
hat gemacht
Vergangenheit Das Perfekt
trinken
hat getrunken
Vergangenheit Das Perfekt
essen
hat gegessen
Vergangenheit Das Perfekt
finden
hat gefunden
Vergangenheit Das Perfekt
lesen
hat gelesen
Vergangenheit Das Perfekt
lernen
hat gelernt
فعل “lernen” به معنای “آموختن” یا “یادگیری” است.
- آلمانی: Ich habe Deutsch gelernt.
- فارسی: من آلمانی آموختهام.
Vergangenheit Das Perfekt
arbeiten
hat gearbeitet
فعل “arbeiten” به معنای “کار کردن” است.
- آلمانی: Er hat den ganzen Tag gearbeitet.
- فارسی: او تمام روز کار کرده است.
Vergangenheit Das Perfekt
kochen
hat gekocht
فعل “kochen” به معنای “پختن” یا “آشپزی کردن” است.
- آلمانی: Sie hat ein leckeres Abendessen gekocht.
- فارسی: او یک شام خوشمزه پخته است.
Vergangenheit Das Perfekt
kaufen
hat gekauft
فعل “kaufen” به معنای “خریدن” است.
- آلمانی: Ich habe ein neues Auto gekauft.
- فارسی: من یک ماشین جدید خریدهام.
Vergangenheit Das Perfekt
spielen
hat gespielt
فعل “spielen” به معنای “بازی کردن” یا “نوازیدن” است.
- آلمانی: Die Kinder haben im Park gespielt.
- فارسی: کودکان در پارک بازی کردهاند.
Vergangenheit Das Perfekt
sehen
hat gesehen
فعل “sehen” به معنای “دیدن” است.
- آلمانی: Ich habe einen interessanten Film gesehen.
- فارسی: من یک فیلم جالب دیدهام.
Vergangenheit Das Perfekt
schauen
hat geschaut
فعل “schauen” به معنای “نگاه کردن” یا “تماشا کردن” است و اغلب به صورت غیررسمیتر نسبت به “sehen” استفاده میشود.
- آلمانی: Wir haben uns einen Film angeschaut.
- فارسی: ما یک فیلم تماشا کردیم.
Vergangenheit Das Perfekt
hören
hat gehört
فعل “hören” به معنای “شنیدن” یا “گوش کردن” است.
- آلمانی: Ich habe gestern ein schönes Lied gehört.
- فارسی: من دیروز یک آهنگ زیبا شنیدم.
Vergangenheit Das Perfekt
hören
hat gehört
فعل “hören” به معنای “شنیدن” یا “گوش کردن” است.
- آلمانی: Ich habe gestern ein schönes Lied gehört.
- فارسی: من دیروز یک آهنگ زیبا شنیدم.
Vergangenheit Das Perfekt
schreiben
hat geschrieben
فعل “schreiben” به معنای “نوشتن” است.
- آلمانی: Sie hat mir einen langen Brief geschrieben.
- فارسی: او برای من یک نامه طولانی نوشته است.
Vergangenheit Das Perfekt
suchen
hat gesucht
فعل “suchen” در زبان آلمانی به معنای “جستجو کردن” یا “دنبال چیزی گشتن” است. این فعل یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) است و پیشوند ندارد. “suchen” برای توصیف عمل جستجو کردن یا یافتن چیزی به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich suche meine Schlüssel.”
(من دنبال کلیدهایم میگردم.)
- “Ich suche meine Schlüssel.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat lange nach einem neuen Job gesucht.”
(او مدت زیادی دنبال شغل جدید گشته است.)
- “Er hat lange nach einem neuen Job gesucht.”
-
جمله سوالی:
- “Was suchst du?”
(دنبال چه چیزی میگردی؟)
- “Was suchst du?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde morgen nach einer Wohnung suchen.”
(من فردا به دنبال یک آپارتمان خواهم گشت.)
- “Ich werde morgen nach einer Wohnung suchen.”
نکته:
فعل “suchen” به طور گسترده برای جستجوی اشیاء، افراد یا اطلاعات به کار میرود و کاربردهای روزمره و رسمی دارد..
Vergangenheit Das Perfekt
frühstücken
hat gefrühstückt
فعل “frühstücken” به معنای “صبحانه خوردن” است.
- آلمانی: Wir haben heute Morgen zusammen gefrühstückt.
- فارسی: ما امروز صبح با هم صبحانه خوردیم.
Vergangenheit Das Perfekt
beenden
beendet
فعل “beenden” به معنای “پایان دادن” یا “تمام کردن” است.
- آلمانی: Er hat das Projekt erfolgreich beendet.
- فارسی: او پروژه را با موفقیت به پایان رساند.
Vergangenheit Das Perfekt
helfen
hat geholfen
فعل “helfen” به معنای “کمک کردن” است.
- آلمانی: Kannst du mir bitte helfen?
- فارسی: میتوانی لطفاً به من کمک کنی؟
Vergangenheit Das Perfekt
fragen
hat gefragt
فعل “fragen” به معنای “پرسیدن” است.
- آلمانی: Ich habe ihn nach dem Weg gefragt.
- فارسی: من از او مسیر را پرسیدم.
Vergangenheit Das Perfekt
schließen
hat geschlossen
فعل “schließen” به معنای “بستن” یا “قفل کردن” است.
- آلمانی: Kannst du bitte das Fenster schließen?
- فارسی: میتوانی لطفاً پنجره را ببندی؟
Vergangenheit Das Perfekt
treffen
hat getroffen
فعل “treffen” به معنای “ملاقات کردن” یا “دیدار کردن” است.
- آلمانی: Ich habe meine Freunde im Park getroffen.
- فارسی: من دوستانم را در پارک ملاقات کردم.
Vergangenheit Das Perfekt
arbeiten
hat gearbeitet
فعل “arbeiten” به معنای “کار کردن” است.
- آلمانی: Er hat den ganzen Tag im Büro gearbeitet.
- فارسی: او تمام روز در دفتر کار کرده است.
Vergangenheit Das Perfekt
antworten
hat geantwortet
فعل “antworten” به معنای “پاسخ دادن” یا “جواب دادن” است.
- آلمانی: Sie hat auf meine Frage schnell geantwortet.
- فارسی: او به سوال من سریع پاسخ داد.
Vergangenheit Das Perfekt
regnen
hat geregnet
فعل “regnen” به معنای “باریدن” یا “باران آمدن” است.
- آلمانی: Es hat den ganzen Tag geregnet.
- فارسی: تمام روز باران آمده است.
Vergangenheit Das Perfekt
bilden
hat gebildet
فعل “bilden” به معنای “تشکیل دادن” یا “ساختن” است.
- آلمانی: Wir haben eine neue Gruppe gebildet.
- فارسی: ما یک گروه جدید تشکیل دادهایم.
Vergangenheit Das Perfekt
warten
hat gewartet
فعل “warten” به معنای “منتظر بودن” است.
- آلمانی: Ich warte auf den Bus.
- فارسی: من در حال انتظار برای اتوبوس هستم.
Vergangenheit Das Perfekt
testen
hat getestet
فعل “testen” به معنای “آزمایش کردن” یا “بررسی کردن” است.
- آلمانی: Wir haben das neue Produkt getestet.
- فارسی: ما محصول جدید را آزمایش کردیم.
Vergangenheit Das Perfekt
waschen
hat gewaschen
فعل “waschen” به معنای “شستن” است.
- آلمانی: Ich habe die Wäsche gewaschen.
- فارسی: من لباسها را شستم.
Ich höre mit dem Rauchen auf
عبارت “Ich höre mit dem Rauchen auf” به معنای “من سیگار کشیدن را ترک میکنم” است.
- آلمانی: Ich höre mit dem Rauchen auf, weil es ungesund ist.
- فارسی: من سیگار کشیدن را ترک میکنم چون ناسالم است.
Vergangenheit Das Perfekt
gehen
ist gegangen
Vergangenheit Das Perfekt
kommen
ist gekommen
Vergangenheit Das Perfekt
laufen
ist gelaufen
hat gelaufen
Vergangenheit Das Perfekt
fahren
hat gefahren
ist gefahren
Vergangenheit Das Perfekt
fliegen
hat geflogen
ist geflogen
Vergangenheit Das Perfekt
joggen
hat gejoggt
ist gejoggt
Vergangenheit Das Perfekt
aufwachen
ist aufgewacht
فعل “aufgewacht” شکل گذشته از “aufwachen” به معنای “بیدار شدن” است.
- آلمانی: Ich bin heute früh aufgewacht.
- فارسی: من امروز صبح زود بیدار شدم.
Vergangenheit Das Perfekt
aufstehen
ist aufgestanden
hat aufgestanden
Vergangenheit Das Perfekt
bleiben
ist geblieben
Vergangenheit Das Perfekt
passieren
ist passiert
hat passiert
Vergangenheit Das Perfekt
aufhören
hat aufgehört
فعل “aufhören” به معنای “متوقف کردن” یا “تمام کردن” است.
- آلمانی: Wann wirst du mit dem Rauchen aufhören?
- فارسی: چه زمانی سیگار کشیدن را متوقف میکنی؟
Vergangenheit Das Perfekt
arbeiten
hat gearbeitet
endlich
کلمه “endlich” به معنای “بالاخره” یا “سرانجام” است.
- آلمانی: Endlich ist das Wochenende da!
- فارسی: بالاخره آخر هفته رسید!
ins Bett gehen
عبارت “ins Bett gehen” به معنای “به تخت خواب رفتن” یا “خوابیدن رفتن” است.
- آلمانی: Ich gehe jetzt ins Bett, weil ich müde bin.
- فارسی: من الان به تخت خواب میروم چون خسته هستم.
eine Stunde
Stunden
عبارت “eine Stunde” به معنای “یک ساعت” است.
- آلمانی: Ich habe eine Stunde auf dich gewartet.
- فارسی: من یک ساعت منتظر تو بودم.
gestern Morgen
عبارت “gestern Morgen” به معنای “دیروز صبح” است.
- آلمانی: Gestern Morgen habe ich einen langen Spaziergang gemacht.
- فارسی: دیروز صبح یک پیادهروی طولانی داشتم.
zuerst
کلمه “zuerst” به معنای “اول” یا “در ابتدا” است.
- آلمانی: Zuerst müssen wir die Hausaufgaben machen, dann können wir spielen.
- فارسی: اول باید تکالیف را انجام دهیم،
dann
danach
کلمه “danach” به معنای “سپس” یا “بعد از آن” است.
- آلمانی: Wir essen zu Abend, danach sehen wir einen Film.
- فارسی: ما شام میخوریم، سپس یک فیلم میبینیم.
zur Arbeit gehen
عبارت “zur Arbeit gehen” به معنای “به سر کار رفتن” است.
- آلمانی: Jeden Morgen gehe ich um 8 Uhr zur Arbeit.
- فارسی: هر روز صبح ساعت ۸ به سر کار میر
nach Hause gehen
عبارت “nach Hause gehen” به معنای “به خانه رفتن” است.
- آلمانی: Ich gehe nach der Arbeit nach Hause.
- فارسی: من بعد از کار به خانه میروم.
Obst und Gemüse
عبارت “Obst und Gemüse” به معنای “میوه و سبزیجات” است.
- آلمانی: Es ist wichtig, jeden Tag Obst und Gemüse zu essen.
- فارسی: مهم است که هر روز میوه و سبزیجات بخوریم.
Ich frühstücke
عبارت “Ich frühstücke” به معنای “من صبحانه میخورم” است.
- آلمانی: Jeden Morgen um 7 Uhr frühstücke ich.
- فارسی: هر روز صبح ساعت ۷ صبحانه میخورم.
Ich esse zu Mittag
عبارت “Ich esse zu Mittag” به معنای “من ناهار میخورم” است.
- آلمانی: Um 12 Uhr esse ich zu Mittag.
- فارسی: ساعت ۱۲ ناهار میخورم.
Ich esse zu Abend
عبارت “Ich esse zu Abend” به معنای “من شام میخورم” است.
- آلمانی: Ich esse zu Abend normalerweise um 19 Uhr.
- فارسی: من معمولاً ساعت ۱۹ شام میخورم.
Minute (f)
Minuten
کلمه “Minute” به معنای “دقیقه” است.
- آلمانی: Es dauert nur fünf Minuten.
- فارسی: فقط پنج دقیقه طول میکشد.
Sekunde (f)
Sekunden
کلمه “Sekunden” به معنای “ثانیهها” است.
- آلمانی: Es dauert nur ein paar Sekunden.
- فارسی: فقط چند ثانیه طول میکشد.
In Ordnung?
Ja, alles in Ordnung.
Ja, alles klar.
Ja, alles unter Kontrolle!
عبارت “In Ordnung?” به معنای
“درسته؟” یا “مشکلی نیست؟” است و برای تأیید یا پرسیدن وضعیت استفاده میشود.
- آلمانی: Wir treffen uns um 8 Uhr, in Ordnung?
- فارسی: ما ساعت ۸ همدیگر را میبینیم، درسته؟
verstehen
hat verstanden
Nein, ich habe leider nicht verstanden
فعل “verstehen” به معنای “فهمیدن” یا “درک کردن” است.
- آلمانی: Ich verstehe deine Frage nicht.
- فارسی: من سوال تو را نمیفهمم.
Badminton spielen
عبارت “Badminton spielen” به معنای “بدمینتون بازی کردن” است.
- آلمانی: Am Wochenende spielen wir gerne Badminton.
- فارسی: در آخر هفتهها ما دوست داریم بدمینتون بازی کنیم.
Tischtennis spielen
عبارت “Tischtennis spielen” به معنای “پینگپنگ بازی کردن” است.
- آلمانی: Wir haben gestern Tischtennis gespielt.
- فارسی: ما دیروز پینگپنگ بازی کردیم.
fitnesstraining machen
عبارت “fitnesstraining machen” به معنای “تمرینات بدنسازی کردن” یا “تمرینات ورزشی انجام دادن” است.
- آلمانی: Ich mache jeden Morgen Fitness-Training.
- فارسی: من هر صبح تمرینات بدنسازی انجام میدهم.
turnen machen
عبارت “turnen machen” به معنای “ژیمناستیک انجام دادن” یا “ورزشهای ژیمناستیکی کردن” است.
- آلمانی: Die Kinder machen in der Schule Turnen.
- فارسی: کودکان در مدرسه ژیمناستیک انجام میدهند.
Rüvkengzmnastik machen
عبارت “Rückengymnastik machen” به معنای “تمرینات ورزشی برای پشت انجام دادن” است. این تمرینات معمولاً برای تقویت و بهبود وضعیت عضلات پشت و پیشگیری از دردهای کمری و گردنی انجام میشود.
- آلمانی: Ich mache regelmäßig Rückengymnastik, um Rückenschmerzen zu vermeiden.
- فارسی: من به طور منظم تمرینات ورزشی برای پشت انجام میدهم تا از دردهای کمر جلوگیری کنم.
Ich habe gefrühstückt.
عبارت “Ich habe gefrühstückt” به معنای “من صبحانه خوردهام” است.
- آلمانی: Ich habe gefrühstückt und bin jetzt bereit für den Tag.
- فارسی: من صبحانه خوردهام و حالا آماده برای روز هستم.
Ich habe zu Abend gegessen.
عبارت “Ich habe zu Abend gegessen” به معنای “من شام خوردهام” است.
- آلمانی: Ich habe zu Abend gegessen und fühle mich jetzt satt.
- فارسی: من شام خوردهام و حالا سیر هستم.
untrennbare Verben
افعال جدانشدنی (untrennbare Verben) در زبان آلمانی افعالی هستند که پیشوند آنها در حالت صرف فعل جدا نمیشود. این پیشوندها همیشه به فعل متصل باقی میمانند، حتی زمانی که فعل صرف میشود. این افعال در مقابل “افعال جداشدنی” (trennbare Verben) قرار میگیرند.
پیشوندهای رایج افعال جدانشدنی:
- be-
- emp-
- ent-
- er-
- ge-
- miss-
- ver-
- zer-
-
verstehen (فهمیدن)
- “Ich verstehe dich nicht.”
(من تو را نمیفهمم.)
- “Ich verstehe dich nicht.”
-
erzählen (تعریف کردن)
- “Er erzählt eine Geschichte.”
(او یک داستان تعریف میکند.)
- “Er erzählt eine Geschichte.”
-
bekommen (دریافت کردن)
- “Ich habe das Paket bekommen.”
(من بسته را دریافت کردم.)
- “Ich habe das Paket bekommen.”
-
zerstören (تخریب کردن)
- “Der Sturm hat das Haus zerstört.”
(طوفان خانه را تخریب کرد.)
- “Der Sturm hat das Haus zerstört.”
-
empfehlen (پیشنهاد دادن)
- “Er empfiehlt das Restaurant.”
(او رستوران را پیشنهاد میکند.)
- “Er empfiehlt das Restaurant.”
در این مثالها، پیشوند فعل جدا نمیشود و همیشه به همراه فعل میآید.
Trennbare Verben
افعال جداشدنی (Trennbare Verben) در زبان آلمانی افعالی هستند که پیشوند آنها در برخی از موارد، مانند جملات اصلی، از ریشه فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود. این پیشوندها معمولاً به صورت قید عمل میکنند و معنا یا جهت فعل را تغییر میدهند.
- ab-
- an-
- auf-
- aus-
- ein-
- mit-
- nach-
- vor-
- zu-
- zurück-
-
aufstehen (بلند شدن)
- “Ich stehe um 7 Uhr auf.”
(من ساعت ۷ بلند میشوم.) - در این مثال، “auf-“ از فعل جدا شده و به انتهای جمله رفته است.
- “Ich stehe um 7 Uhr auf.”
-
mitkommen (همراه آمدن)
- “Kommst du mit?”
(آیا با ما میآیی؟) - در اینجا، پیشوند “mit-“ از فعل جدا شده است.
- “Kommst du mit?”
-
zurückgeben (برگرداندن)
- “Ich gebe das Buch morgen zurück.”
(من کتاب را فردا برمیگردانم.) - در این مثال، “zurück-“ به انتهای جمله رفته است.
- “Ich gebe das Buch morgen zurück.”
-
ankommen (رسیدن)
- “Der Zug kommt um 9 Uhr an.”
(قطار ساعت ۹ میرسد.)
- “Der Zug kommt um 9 Uhr an.”
-
ausgehen (بیرون رفتن)
- “Wir gehen heute Abend aus.”
(ما امشب بیرون میرویم.)
- “Wir gehen heute Abend aus.”
در حالتهای صرف فعل در زمانهای گذشته، فعل جدا نمیشود. مثلاً در “Ich habe das Buch zurückgegeben” (من کتاب را برگرداندهام)، پیشوند “zurück-“ به فعل متصل باقی میماند.
افعال جداشدنی اغلب در جملات اصلی (که فعل در جای دوم قرار میگیرد) جدا میشوند، اما در جملات فرعی، این افعال جدا نمیشوند و پیشوند آنها به ریشه فعل متصل باقی میماند.
ankommen
فعل ankommen در زبان آلمانی به معنای “رسیدن” است و یک فعل جداشدنی (trennbares Verb) محسوب میشود. بسته به زمان و نوع جمله، پیشوند “an-“ از فعل جدا شده و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Der Zug kommt um 10 Uhr an.”
(قطار ساعت ۱۰ میرسد.) - در این جمله، “an-“ از فعل “kommen” جدا شده و به انتهای جمله رفته است.
- “Der Zug kommt um 10 Uhr an.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Der Zug ist um 10 Uhr angekommen.”
(قطار ساعت ۱۰ رسید.) - در اینجا فعل جدا نشده و به صورت “angekommen” نوشته شده است.
- “Der Zug ist um 10 Uhr angekommen.”
-
جمله سوالی:
- “Wann kommst du an?”
(کی میرسی؟) - در جمله سوالی نیز پیشوند “an-“ به انتهای جمله رفته است.
- “Wann kommst du an?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Der Bus wird um 8 Uhr ankommen.”
(اتوبوس ساعت ۸ خواهد رسید.) - در زمان آینده، فعل “ankommen” به صورت کامل میآید و جدا نمیشود.
- “Der Bus wird um 8 Uhr ankommen.”
نکته:
در جملات فرعی، فعل “ankommen” به شکل کامل (بدون جدایی پیشوند) در انتهای جمله قرار میگیرد، مثلاً:
- “Ich hoffe, dass der Zug pünktlich ankommt.”
(امیدوارم که قطار به موقع برسد.)
anrufen
فعل anrufen در زبان آلمانی به معنای “تماس گرفتن” یا “زنگ زدن” است. این فعل نیز از دسته افعال جداشدنی (trennbare Verben) است، به این معنا که پیشوند “an-“ در برخی موارد از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich rufe dich später an.”
(بعداً به تو زنگ میزنم.) - در این جمله، “an-“ از “rufen” جدا شده و به انتهای جمله رفته است.
- “Ich rufe dich später an.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Ich habe ihn gestern angerufen.”
(من دیروز به او زنگ زدم.) - در اینجا فعل جدا نشده و به صورت “angerufen” استفاده شده است.
- “Ich habe ihn gestern angerufen.”
-
جمله سوالی:
- “Rufst du mich heute Abend an?”
(آیا امشب به من زنگ میزنی؟) - در جمله سوالی، “an-“ به انتهای جمله رفته است.
- “Rufst du mich heute Abend an?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde dich morgen anrufen.”
(من فردا به تو زنگ خواهم زد.) - در زمان آینده، فعل “anrufen” به شکل کامل استفاده میشود و پیشوند آن جدا نمیشود.
- “Ich werde dich morgen anrufen.”
نکته:
در جملات فرعی، فعل “anrufen” به صورت کامل (بدون جدایی پیشوند) در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich weiß, dass er mich morgen anruft.”
(من میدانم که او فردا به من زنگ میزند.)
aufstehen
فعل aufstehen در زبان آلمانی به معنای “بلند شدن” یا “از خواب برخاستن” است. این فعل نیز از دسته افعال جداشدنی (trennbare Verben) است، به این معنا که پیشوند “auf-“ در برخی مواقع از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich stehe jeden Tag um 7 Uhr auf.”
(من هر روز ساعت ۷ بلند میشوم.) - در این جمله، “auf-“ از “stehen” جدا شده و به انتهای جمله رفته است.
- “Ich stehe jeden Tag um 7 Uhr auf.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Ich bin heute früh aufgestanden.”
(من امروز زود از خواب بیدار شدم.) - در اینجا فعل جدا نشده و به صورت “aufgestanden” استفاده شده است.
- “Ich bin heute früh aufgestanden.”
-
جمله سوالی:
- “Wann stehst du morgen auf?”
(فردا چه ساعتی بیدار میشوی؟) - در جمله سوالی، “auf-“ به انتهای جمله رفته است.
- “Wann stehst du morgen auf?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde morgen früh aufstehen.”
(من فردا صبح زود بیدار خواهم شد.) - در زمان آینده، فعل “aufstehen” به صورت کامل میآید و پیشوند آن جدا نمیشود.
- “Ich werde morgen früh aufstehen.”
نکته:
در جملات فرعی، فعل “aufstehen” به شکل کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass ich morgen früh aufstehe.”
(امیدوارم که فردا صبح زود بیدار شوم.)
aussehen
فعل aussehen در زبان آلمانی به معنای “به نظر رسیدن” یا “ظاهر داشتن” است. این فعل نیز از دسته افعال جداشدنی (trennbare Verben) محسوب میشود، به این معنا که پیشوند “aus-“ در برخی مواقع از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Du siehst heute gut aus.”
(امروز خوب به نظر میرسی.) - در این جمله، “aus-“ از “sehen” جدا شده و به انتهای جمله رفته است.
- “Du siehst heute gut aus.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat gestern müde ausgesehen.”
(او دیروز خسته به نظر میرسید.) - در اینجا فعل به صورت “ausgesehen” آمده است و پیشوند جدا نشده است.
- “Er hat gestern müde ausgesehen.”
-
جمله سوالی:
- “Wie sehe ich aus?”
(چطور به نظر میرسم؟) - در جمله سوالی، “aus-“ به انتهای جمله رفته است.
- “Wie sehe ich aus?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Du wirst morgen sehr glücklich aussehen.”
(فردا خیلی خوشحال به نظر خواهی رسید.) - در زمان آینده، فعل “aussehen” به شکل کامل میآید و پیشوند آن جدا نمیشود.
- “Du wirst morgen sehr glücklich aussehen.”
نکته:
در جملات فرعی، فعل “aussehen” به صورت کامل (بدون جدایی پیشوند) در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass er gesund aussieht.”
(امیدوارم که او سالم به نظر برسد.)
rufen
فعل rufen در زبان آلمانی به معنای “صدا کردن” یا “فریاد زدن” است. این فعل در حالت عادی (بدون پیشوند) به کار میرود و جداشدنی نیست.
-
جمله در زمان حال:
- “Er ruft seinen Freund.”
(او دوستش را صدا میکند.)
- “Er ruft seinen Freund.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat laut gerufen.”
(او بلند فریاد زد.)
- “Sie hat laut gerufen.”
-
جمله سوالی:
- “Rufst du nach mir?”
(آیا من را صدا میکنی؟)
- “Rufst du nach mir?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde dich rufen, wenn ich bereit bin.”
(وقتی آماده شدم، تو را صدا خواهم کرد.)
- “Ich werde dich rufen, wenn ich bereit bin.”
نکته:
“rufen” یک فعل ساده است و در حالتهای مختلف صرف میشود، اما پیشوندی ندارد که جدا شود.
stehen
فعل stehen در زبان آلمانی به معنای “ایستادن” یا “قرار داشتن” است. این فعل در حالت عادی به کار میرود و جداشدنی نیست، اما میتواند با پیشوندهای مختلف ترکیب شود و معانی جدیدی ایجاد کند (مثلاً aufstehen: بلند شدن، verstehen: فهمیدن).
-
جمله در زمان حال:
- “Ich stehe vor der Tür.”
(من جلوی در ایستادهام.)
- “Ich stehe vor der Tür.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat den ganzen Tag gestanden.”
(او تمام روز ایستاده بود.)
- “Er hat den ganzen Tag gestanden.”
-
جمله سوالی:
- “Wo stehst du?”
(کجا ایستادهای؟)
- “Wo stehst du?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde hier stehen, bis du kommst.”
(من اینجا خواهم ایستاد تا تو بیایی.)
- “Ich werde hier stehen, bis du kommst.”
نکته:
فعل “stehen” به طور مستقل به معنای ایستادن یا قرار داشتن است و میتواند با پیشوندهای مختلف ترکیب شود تا معانی جدیدی بسازد، اما خودش جداشدنی نیست.
gemütlich
کلمه “gemütlich” در زبان آلمانی به معنای “راحت”، “دلپذیر” یا “دنج” است. این صفت برای توصیف فضایی گرم، آرامشبخش و دوستانه استفاده میشود، جایی که احساس راحتی و آرامش به فرد داده میشود.
-
فضا یا محیط:
- “Das Wohnzimmer ist sehr gemütlich.”
(اتاق نشیمن بسیار دنج است.)
- “Das Wohnzimmer ist sehr gemütlich.”
-
موقعیت:
- “Wir hatten einen gemütlichen Abend mit Freunden.”
(ما یک شب آرام و دلپذیر با دوستان داشتیم.)
- “Wir hatten einen gemütlichen Abend mit Freunden.”
-
حالت روحی:
- “In diesem Café fühle ich mich immer gemütlich.”
(در این کافه همیشه احساس راحتی میکنم.)
- “In diesem Café fühle ich mich immer gemütlich.”
نکته:
“gemütlich” اغلب برای توصیف محیطهایی به کار میرود که باعث آرامش و آسایش فرد میشود، مانند یک اتاق گرم، یک فضای دوستانه یا حتی لحظات آرامشبخش.
haltmachen
فعل “haltmachen” در زبان آلمانی به معنای “توقف کردن” یا “ایستادن” است. این فعل از دو بخش “halt” (توقف) و “machen” (کردن) تشکیل شده و به معنی “توقف کردن” یا “ایستادن” به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Der Bus wird hier Halt machen.”
(اتوبوس اینجا توقف خواهد کرد.)
- “Der Bus wird hier Halt machen.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Der Zug hat an der Station Halt gemacht.”
(قطار در ایستگاه توقف کرد.)
- “Der Zug hat an der Station Halt gemacht.”
-
جمله سوالی:
- “Wann macht der Zug Halt?”
(کی قطار توقف میکند؟)
- “Wann macht der Zug Halt?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden an der nächsten Haltestelle Halt machen.”
(ما در ایستگاه بعدی توقف خواهیم کرد.)
- “Wir werden an der nächsten Haltestelle Halt machen.”
نکته:
“haltmachen” به طور خاص برای توقف و ایستادن، به ویژه در زمینه حمل و نقل یا موقعیتهای مشابه، استفاده میشود.
aufmachen
فعل “aufmachen” در زبان آلمانی به معنای “باز کردن” است و از دو بخش “auf” (باز) و “machen” (کردن) تشکیل شده است. این فعل معمولاً برای اشاره به باز کردن چیزی مانند در، جعبه، یا بسته استفاده میشود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich mache die Tür auf.”
(من در را باز میکنم.)
- “Ich mache die Tür auf.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat das Fenster aufgemacht.”
(او پنجره را باز کرد.)
- “Er hat das Fenster aufgemacht.”
-
جمله سوالی:
- “Kannst du bitte das Buch aufmachen?”
(میتوانی لطفاً کتاب را باز کنی؟)
- “Kannst du bitte das Buch aufmachen?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden das Geschenk morgen aufmachen.”
(ما فردا هدیه را باز خواهیم کرد.)
- “Wir werden das Geschenk morgen aufmachen.”
نکته:
“aufmachen” به معنای باز کردن است و در جملات بهطور کلی به عمل باز کردن چیزی که بسته یا بستهشده است، اشاره دارد.
öffnen
فعل “öffnen” در زبان آلمانی به معنای “باز کردن” است. این فعل به طور کلی برای باز کردن چیزی مثل در، جعبه، یا پنجره استفاده میشود و مشابه به معنای “aufmachen” است، اما در بعضی موقعیتها، به خصوص در متون رسمیتر، “öffnen” بیشتر به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich öffne das Fenster, weil es zu warm ist.”
(من پنجره را باز میکنم چون خیلی گرم است.)
- “Ich öffne das Fenster, weil es zu warm ist.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat die Tür geöffnet.”
(او در را باز کرده است.)
- “Sie hat die Tür geöffnet.”
-
جمله سوالی:
- “Kannst du bitte das Paket öffnen?”
(میتوانی لطفاً بسته را باز کنی؟)
- “Kannst du bitte das Paket öffnen?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden das neue Geschäft nächste Woche eröffnen.”
(ما هفته آینده کسبوکار جدید را افتتاح خواهیم کرد.)
- “Wir werden das neue Geschäft nächste Woche eröffnen.”
نکته:
در حالی که “aufmachen” و “öffnen” هر دو به معنای باز کردن هستند، “öffnen” معمولاً در متون رسمیتر و در موقعیتهای خاصتر (مانند باز کردن حساب، افتتاح یک مکان یا مراسم) استفاده میشود. “aufmachen” بیشتر در موقعیتهای غیررسمی و روزمره به کار میرود.
schließen
hat geschlossen
فعل “schließen” در زبان آلمانی به معنای “بستن” است و برای اشاره به عمل بستن چیزی مانند در، جعبه، یا پنجره استفاده میشود. این فعل به صورت رسمی و عمومی برای اشاره به بستن اشیاء به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich schließe die Tür, weil es kalt ist.”
(من در را میبندم چون سرد است.)
- “Ich schließe die Tür, weil es kalt ist.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat das Fenster geschlossen.”
(او پنجره را بسته است.)
- “Sie hat das Fenster geschlossen.”
-
جمله سوالی:
- “Kannst du bitte das Buch schließen?”
(میتوانی لطفاً کتاب را ببندی؟)
- “Kannst du bitte das Buch schließen?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden das Geschäft um 18 Uhr schließen.”
(ما کسبوکار را ساعت ۱۸ میبندیم.)
- “Wir werden das Geschäft um 18 Uhr schließen.”
نکته:
فعل “schließen” در مقایسه با “zumachen” که گاهی برای اشاره به بستن غیررسمی و در مکالمات روزمره استفاده میشود، به طور کلی در متون رسمیتر و موقعیتهای جدیتر به کار میرود.
anfangen
فعل “anfangen” در زبان آلمانی به معنای “شروع کردن” یا “آغاز کردن” است و یک فعل جداشدنی (trennbares Verb) است. پیشوند “an-“ در جملات معمولاً از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich fange um 9 Uhr an zu arbeiten.”
(من ساعت ۹ شروع به کار میکنم.)
- “Ich fange um 9 Uhr an zu arbeiten.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Wir haben das Projekt letzte Woche angefangen.”
(ما پروژه را هفته گذشته آغاز کردیم.)
- “Wir haben das Projekt letzte Woche angefangen.”
-
جمله سوالی:
- “Wann fängst du mit dem neuen Buch an?”
(کی با کتاب جدید شروع میکنی؟)
- “Wann fängst du mit dem neuen Buch an?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde nächste Woche mit dem Kurs anfangen.”
(من هفته آینده با دوره شروع خواهم کرد.)
- “Ich werde nächste Woche mit dem Kurs anfangen.”
نکته:
در جملات فرعی، پیشوند “an-“ به فعل متصل باقی میماند و فعل به صورت کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass wir bald anfangen können.”
(امیدوارم که ما به زودی بتوانیم شروع کنیم.)
beginnen
فعل “beginnen” در زبان آلمانی به معنای “شروع کردن” یا “آغاز کردن” است و مشابه “anfangen” عمل میکند، اما بدون پیشوند جداشدنی است. به عبارت دیگر، “beginnen” یک فعل جدانشدنی است.
-
جمله در زمان حال:
- “Der Film beginnt um 8 Uhr.”
(فیلم ساعت ۸ شروع میشود.)
- “Der Film beginnt um 8 Uhr.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Wir haben das Meeting bereits begonnen.”
(ما جلسه را از قبل آغاز کردهایم.)
- “Wir haben das Meeting bereits begonnen.”
-
جمله سوالی:
- “Wann beginnt die Schule?”
(مدرسه کی شروع میشود؟)
- “Wann beginnt die Schule?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde morgen mit dem Training beginnen.”
(من فردا با تمرین شروع خواهم کرد.)
- “Ich werde morgen mit dem Training beginnen.”
نکته:
فعل “beginnen” به طور کلی در متون رسمی و غیررسمی استفاده میشود و به معنای شروع یا آغاز چیزی است. برخلاف “anfangen”، “beginnen” پیشوندی ندارد و همیشه به شکل کامل در جملات استفاده میشود.
aufräumen
فعل “aufräumen” در زبان آلمانی به معنای “ترتیب دادن” یا “مرتب کردن” است و یک فعل جداشدنی (trennbares Verb) به شمار میرود. پیشوند “auf-“ در جملات معمولاً از فعل جدا شده و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich räume mein Zimmer auf.”
(من اتاقم را مرتب میکنم.)
- “Ich räume mein Zimmer auf.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat das Haus aufgeräumt.”
(او خانه را مرتب کرده است.)
- “Sie hat das Haus aufgeräumt.”
-
جمله سوالی:
- “Wann räumst du die Küche auf?”
(کی آشپزخانه را مرتب میکنی؟)
- “Wann räumst du die Küche auf?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden das Büro morgen aufräumen.”
(ما فردا دفتر را مرتب خواهیم کرد.)
- “Wir werden das Büro morgen aufräumen.”
نکته:
در جملات فرعی، پیشوند “auf-“ به فعل متصل باقی میماند و فعل به صورت کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass wir das Wohnzimmer bald aufräumen können.”
(امیدوارم که بتوانیم به زودی اتاق نشیمن را مرتب کنیم.)
zurückkommen
فعل “zurückkommen” در زبان آلمانی به معنای “برگشتن” یا “بازگشتن” است و یک فعل جداشدنی (trennbares Verb) محسوب میشود. پیشوند “zurück-“ در جملات معمولاً از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Wann kommst du zurück?”
(کی برمیگردی؟)
- “Wann kommst du zurück?”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er ist gerade zurückgekommen.”
(او به تازگی برگشته است.)
- “Er ist gerade zurückgekommen.”
-
جمله سوالی:
- “Kommen wir heute Abend zurück?”
(آیا امشب برمیگردیم؟)
- “Kommen wir heute Abend zurück?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden nächste Woche zurückkommen.”
(ما هفته آینده برمیگردیم.)
- “Wir werden nächste Woche zurückkommen.”
نکته:
در جملات فرعی، پیشوند “zurück-“ به فعل متصل باقی میماند و فعل به صورت کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass er bald zurückkommt.”
(امیدوارم که او به زودی برگردد.)
ausgehen
فعل “ausgehen” در زبان آلمانی به معنای “بیرون رفتن” یا “خاموش شدن” است و یک فعل جداشدنی (trennbares Verb) محسوب میشود. پیشوند “aus-“ در جملات معمولاً از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال (برای بیرون رفتن):
- “Wir gehen heute Abend aus.”
(ما امشب بیرون میرویم.)
- “Wir gehen heute Abend aus.”
-
جمله در گذشته (Perfekt) (برای بیرون رفتن):
- “Sie sind gestern Abend ausgegangen.”
(آنها دیشب بیرون رفتهاند.)
- “Sie sind gestern Abend ausgegangen.”
-
جمله سوالی (برای بیرون رفتن):
- “Wohin gehst du heute Abend aus?”
(امشب به کجا میروی؟)
- “Wohin gehst du heute Abend aus?”
-
جمله با زمان آینده (برای بیرون رفتن):
- “Wir werden am Wochenende ausgehen.”
(ما در آخر هفته بیرون خواهیم رفت.)
- “Wir werden am Wochenende ausgehen.”
-
جمله در زمان حال (برای خاموش شدن):
- “Das Licht geht aus.”
(چراغ خاموش میشود.)
- “Das Licht geht aus.”
-
جمله در گذشته (Perfekt) (برای خاموش شدن):
- “Das Licht ist ausgegangen.”
(چراغ خاموش شده است.)
- “Das Licht ist ausgegangen.”
نکته:
در جملات فرعی، پیشوند “aus-“ به فعل متصل باقی میماند و فعل به صورت کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass das Licht nicht während des Films ausgeht.”
(امیدوارم که چراغ در طول فیلم خاموش نشود.)
verstehen
فعل “verstehen” در زبان آلمانی به معنای “فهمیدن” یا “درک کردن” است و یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) به شمار میرود. این به این معناست که پیشوند “ver-“ به طور جداگانه از فعل نمیآید و همیشه با فعل ترکیب میشود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich verstehe diese Sprache.”
(من این زبان را میفهمم.)
- “Ich verstehe diese Sprache.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat das Problem nicht verstanden.”
(او مشکل را نفهمید.)
- “Sie hat das Problem nicht verstanden.”
-
جمله سوالی:
- “Verstehst du, was ich sage?”
(آیا میفهمی که من چه میگویم؟)
- “Verstehst du, was ich sage?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden es bald verstehen.”
(ما به زودی آن را خواهیم فهمید.)
- “Wir werden es bald verstehen.”
نکته:
“verstehen” به طور کلی در متون رسمی و غیررسمی برای توصیف عمل فهمیدن یا درک کردن استفاده میشود و پیشوند “ver-“ همیشه به همراه فعل باقی میماند و جدا نمیشود.
Trennbare Vorsilben:
پیشوندها
auf-, mit-, aus-, zu-, ein-, zurück-, an-, weg-, vor-, etc
Untrennbare Vorsilben:
پیشوندها
ver-, ent-, er-, ge-, emp-, etc
wecken
فعل “wecken” در زبان آلمانی به معنای “بیدار کردن” است و به معنای بیدار کردن کسی از خواب یا جلب توجه کسی به چیزی استفاده میشود. این فعل جدانشدنی نیست و به صورت یکپارچه به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich wecke meine Kinder jeden Morgen um 7 Uhr.”
(من هر روز صبح ساعت ۷ فرزندانم را بیدار میکنم.)
- “Ich wecke meine Kinder jeden Morgen um 7 Uhr.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat mich um 6 Uhr geweckt.”
(او من را ساعت ۶ بیدار کرد.)
- “Er hat mich um 6 Uhr geweckt.”
-
جمله سوالی:
- “Kannst du bitte den Wecker auf 7 Uhr stellen?”
(میتوانی لطفاً زنگ بیداری را روی ساعت ۷ تنظیم کنی؟)
- “Kannst du bitte den Wecker auf 7 Uhr stellen?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Ich werde dich morgen früh um 7 Uhr wecken.”
(من فردا صبح ساعت ۷ تو را بیدار خواهم کرد.)
- “Ich werde dich morgen früh um 7 Uhr wecken.”
نکته:
“wecken” معمولاً برای بیدار کردن افراد از خواب یا جلب توجه به چیزی استفاده میشود و همیشه به شکل کامل (بدون جدایی پیشوند) در جملات به کار میرود.
nutzen
فعل “nutzen” در زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن” یا “بهره بردن” است و به طور کلی به معنای به کار بردن یا استفاده از چیزی برای رسیدن به یک هدف یا بهرهبرداری از آن استفاده میشود. این فعل نیز یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) است، به این معنی که پیشوند “nut-“ به طور جداگانه از فعل نمیآید و همیشه با فعل ترکیب میشود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich nutze meinen Computer für die Arbeit.”
(من از کامپیوترم برای کار استفاده میکنم.)
- “Ich nutze meinen Computer für die Arbeit.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat die Gelegenheit gut genutzt.”
(او از فرصت به خوبی بهره برد.)
- “Er hat die Gelegenheit gut genutzt.”
-
جمله سوالی:
- “Wie kann ich diese App am besten nutzen?”
(چگونه میتوانم بهترین استفاده را از این اپلیکیشن داشته باشم؟)
- “Wie kann ich diese App am besten nutzen?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden die neuen Technologien optimal nutzen.”
(ما از فناوریهای جدید به بهترین شکل استفاده خواهیم کرد.)
- “Wir werden die neuen Technologien optimal nutzen.”
نکته:
“nutzen” برای توصیف عمل استفاده از چیزی، چه در سطح روزمره و چه در سطح حرفهای، به کار میرود و پیشوند “nut-“ همیشه با فعل ترکیب شده و جدانشدنی است.
verwenden
فعل “verwenden” در زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن” یا “بهره بردن” است و به طور مشابه به معنای به کار بردن چیزی در یک زمینه خاص استفاده میشود. این فعل نیز یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) است، به این معنی که پیشوند “ver-“ به طور جداگانه از فعل نمیآید و همیشه با فعل ترکیب میشود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich verwende diesen Computer für meine Arbeit.”
(من از این کامپیوتر برای کارم استفاده میکنم.)
- “Ich verwende diesen Computer für meine Arbeit.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie hat alle verfügbaren Ressourcen verwendet.”
(او از تمام منابع در دسترس استفاده کرد.)
- “Sie hat alle verfügbaren Ressourcen verwendet.”
-
جمله سوالی:
- “Wie lange hast du diesen Stoff verwendet?”
(چقدر طول کشید تا از این ماده استفاده کنی؟)
- “Wie lange hast du diesen Stoff verwendet?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden neue Methoden verwenden, um das Problem zu lösen.”
(ما از روشهای جدید برای حل مشکل استفاده خواهیم کرد.)
- “Wir werden neue Methoden verwenden, um das Problem zu lösen.”
نکته:
“verwenden” به طور کلی برای توصیف عمل استفاده یا به کار بردن چیزی در زمینههای مختلف به کار میرود و پیشوند “ver-“ همیشه با فعل ترکیب شده و جدانشدنی است.
einsetzen
فعل “einsetzen” در زبان آلمانی به معنای “به کار بردن”، “استفاده کردن” یا “نصب کردن” است. این فعل یکی از افعال جداشدنی (trennbare Verben) است و پیشوند “ein-“ در جملات معمولاً از فعل جدا میشود و به انتهای جمله میرود.
-
جمله در زمان حال (برای به کار بردن):
- “Ich setze meine Zeit effizient ein.”
(من زمانم را به طور مؤثر به کار میبرم.)
- “Ich setze meine Zeit effizient ein.”
-
جمله در گذشته (Perfekt) (برای به کار بردن):
- “Er hat seine Fähigkeiten gut eingesetzt.”
(او مهارتهایش را به خوبی به کار برد.)
- “Er hat seine Fähigkeiten gut eingesetzt.”
-
جمله سوالی (برای به کار بردن):
- “Wie setzt du deine Kenntnisse ein?”
(چگونه دانشهای خود را به کار میبری؟)
- “Wie setzt du deine Kenntnisse ein?”
-
جمله با زمان آینده (برای به کار بردن):
- “Wir werden die neuen Technologien effektiv einsetzen.”
(ما از فناوریهای جدید به طور مؤثر استفاده خواهیم کرد.)
- “Wir werden die neuen Technologien effektiv einsetzen.”
-
جمله در زمان حال (برای نصب کردن):
- “Der Techniker setzt die neue Software ein.”
(تکنسین نرمافزار جدید را نصب میکند.)
- “Der Techniker setzt die neue Software ein.”
-
جمله در گذشته (Perfekt) (برای نصب کردن):
- “Die Firma hat die neue Ausrüstung eingesetzt.”
(شرکت تجهیزات جدید را نصب کرده است.)
- “Die Firma hat die neue Ausrüstung eingesetzt.”
نکته:
در جملات فرعی، پیشوند “ein-“ به فعل متصل باقی میماند و فعل به صورت کامل در انتهای جمله قرار میگیرد:
- “Ich hoffe, dass wir die neue Methode erfolgreich einsetzen können.”
(امیدوارم که بتوانیم روش جدید را به طور موفقیتآمیز به کار ببریم.)
gebrauchen
فعل “gebrauchen” در زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن” یا “به کار بردن” است. این فعل به طور کلی به معنای استفاده از چیزی برای یک هدف خاص به کار میرود و مشابه به معنای “verwenden” است، اما ممکن است بیشتر به معنای نیاز و مصرف نیز به کار رود. این فعل یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) است، به این معنی که پیشوند “ge-“ به طور جداگانه از فعل نمیآید و همیشه با فعل ترکیب میشود.
-
جمله در زمان حال:
- “Ich brauche diese Werkzeuge für das Projekt.”
(من از این ابزارها برای پروژه استفاده میکنم.)
- “Ich brauche diese Werkzeuge für das Projekt.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Er hat das neue System erfolgreich gebraucht.”
(او از سیستم جدید به موفقیت استفاده کرده است.)
- “Er hat das neue System erfolgreich gebraucht.”
-
جمله سوالی:
- “Wie lange hast du das neue Programm gebraucht?”
(چقدر طول کشید تا از برنامه جدید استفاده کنی؟)
- “Wie lange hast du das neue Programm gebraucht?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden die neuen Technologien in unseren Prozessen gebrauchen.”
(ما از فناوریهای جدید در فرآیندهای خود استفاده خواهیم کرد.)
- “Wir werden die neuen Technologien in unseren Prozessen gebrauchen.”
نکته:
“gebrauchen” بیشتر به معنای نیاز به چیزی و مصرف آن به کار میرود و پیشوند “ge-“ همیشه با فعل ترکیب شده و جدانشدنی است. همچنین، “gebrauchen” ممکن است به معنای “نیاز داشتن” نیز استفاده شود، به ویژه در جملات رسمی.
vereinbaren
فعل “vereinbaren” در زبان آلمانی به معنای “توافق کردن”، “هماهنگ کردن” یا “قرار گذاشتن” است. این فعل یک فعل جدانشدنی (untrennbares Verb) است و پیشوند “ver-“ از فعل جدا نمیشود. فعل “vereinbaren” معمولاً برای توافق بر سر یک موضوع، قرار ملاقات یا هماهنگ کردن یک زمان یا برنامه به کار میرود.
-
جمله در زمان حال:
- “Wir müssen einen Termin vereinbaren.”
(ما باید یک قرار ملاقات هماهنگ کنیم.)
- “Wir müssen einen Termin vereinbaren.”
-
جمله در گذشته (Perfekt):
- “Sie haben die Bedingungen des Vertrags vereinbart.”
(آنها شرایط قرارداد را توافق کردند.)
- “Sie haben die Bedingungen des Vertrags vereinbart.”
-
جمله سوالی:
- “Hast du den Termin mit dem Arzt vereinbart?”
(آیا قرار ملاقات با دکتر را تنظیم کردی؟)
- “Hast du den Termin mit dem Arzt vereinbart?”
-
جمله با زمان آینده:
- “Wir werden nächste Woche ein Treffen vereinbaren.”
(ما هفته آینده یک ملاقات را هماهنگ خواهیم کرد.)
- “Wir werden nächste Woche ein Treffen vereinbaren.”
نکته:
“vereinbaren” بیشتر در زمینههای رسمی و کاری استفاده میشود، مانند توافق بر سر شرایط یا هماهنگ کردن زمانها. این فعل همیشه به شکل کامل به کار میرود و پیشوند “ver-“ از فعل جدا نمیشود.
Wie geht es dir?
Wie geht es Ihnen?
Mir geht es sehr gut, danke.
Im Moment ziemlich schlecht.
Na ja, es geht so.
Danke, auch gut
So la la
Danke, bestens
Mir geht es leider gar nicht gut
Zimmer
کلمه “Zimmer” به معنای “اتاق” است.
- آلمانی: Das Zimmer ist sehr groß und hell.
- فارسی: اتاق بسیار بزرگ و روشن است.
verzweifelt
کلمه “verzweifelt” به معنای “ناامید” یا “مستأصل” است.
- آلمانی: Sie war verzweifelt, weil sie ihre Schlüssel verloren hatte.
- فارسی: او ناامید بود، زیرا کلیدهایش را گم کرده بود.
besuchen
فعل “besuchen” به معنای “ملاقات کردن” یا “بازدید کردن” است.
- آلمانی: Ich werde meine Freunde am Wochenende besuchen.
- فارسی: من آخر هفته به دیدن دوستانم خواهم رفت.
Wohngemeinschaft (f)
کلمه “Wohngemeinschaft” (مخفف: WG) به معنای “خانه مشترک” یا “زندگی گروهی” است و به وضعیتی اشاره دارد که چند نفر با هم در یک خانه زندگی میکنند و معمولاً هزینهها را تقسیم میکنند.
- آلمانی: Ich lebe in einer Wohngemeinschaft mit drei anderen Personen.
- فارسی: من با سه نفر دیگر در یک خانه مشترک زندگی میکنم.
Im Moment
عبارت “Im Moment” به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است.
- آلمانی: Im Moment habe ich keine Zeit.
- فارسی: در حال حاضر وقت ندارم.
Vermieter (m)
Vermieterin (f)
کلمه “Vermieterin” به معنای “صاحبخانه (زن)” است و به زنی اشاره دارد که ملکی را به فرد دیگری اجاره میدهد.
- آلمانی: Die Vermieterin hat uns die Miete erhöht.
- فارسی: صاحبخانه (زن) اجاره ما را افزایش داده است.
Mieter (m)
Mieterin (f)
کلمه “Mieterin” به معنای “مستأجر (زن)” است و به زنی اشاره دارد که ملکی را اجاره میکند.
- آلمانی: Die Mieterin zahlt jeden Monat pünktlich die Miete.
- فارسی: مستأجر (زن) هر ماه به موقع اجاره را پرداخت میکند.
Akk. Mieten
فعل “mieten” به معنای “اجاره کردن” است.
- آلمانی: Ich möchte eine Wohnung in der Stadt mieten.
- فارسی: من میخواهم یک آپارتمان در شهر اجاره کنم.
Akk. Vermieten
فعل “vermieten” به معنای “اجاره دادن” است.
- آلمانی: Sie vermietet ihre Wohnung an Studenten.
- فارسی: او آپارتمانش را به دانشجویان اجاره میدهد.
Verkaufen
فعل “verkaufen” به معنای “فروش” یا “فروختن” است.
- آلمانی: Ich möchte mein Auto verkaufen.
- فارسی: من میخواهم ماشینم را بفروشم.
der Makler
کلمه “der Makler” به معنای “مشاور املاک” یا “آژانس املاک” است و به فردی اشاره دارد که در زمینه خرید، فروش یا اجاره املاک فعالیت میکند.
- آلمانی: Der Makler hat uns geholfen, eine Wohnung zu finden.
- فارسی: مشاور املاک به ما کمک کرد تا یک آپارتمان پیدا کنیم.
Ziel (n)
کلمه “Ziel” به معنای “هدف” یا “مقصد” است.
- آلمانی: Mein Ziel ist es, meine Sprachkenntnisse zu verbessern.
- فارسی: هدف من این است که مهارتهای زبانیام را بهبود ببخشم.
ziemlich
کلمه “ziemlich” به معنای “تا حدی” یا “بسیار” است و برای توصیف شدت یا میزان چیزی استفاده میشود.
- آلمانی: Das Wetter ist heute ziemlich kalt.
- فارسی: امروز هوا تا حدی سرد است.
ausschneiden
فعل “ausschneiden” به معنای “برش دادن” یا “خارج کردن” است، به ویژه در زمینه برش کاغذ یا دیگر مواد.
- آلمانی: Ich werde das Bild aus der Zeitschrift ausschneiden.
- فارسی: من تصویر را از مجله برش میزنم.
nachschauen
فعل “nachschauen” به معنای “بررسی کردن” یا “نگاه کردن به” است. این فعل معمولاً به معنی جستجو کردن اطلاعات در کتاب، وبسایت یا دیگر منابع است.
- آلمانی: Ich muss im Wörterbuch nachschauen.
- فارسی: من باید در دیکشنری بررسی کنم.
ver
پیشوند با معنیی بده بره
wegfahren
مقصد عنوان نمیشود
فعل “wegfahren” به معنای “رفتن” یا “حرکت کردن” به سمت یک مقصد خاص است و معمولاً به سفر یا ترک یک مکان اشاره دارد.
- آلمانی: Ich fahre am Freitag für eine Woche weg.
- فارسی: من جمعه به مدت یک هفته میروم.
weg
کلمه “weg” به معنای “دور” یا “از بین رفته” است و معمولاً برای بیان عدم وجود چیزی یا کسی در یک مکان استفاده میشود.
- آلمانی: Der Hund ist weg.
- فارسی: سگ گم شده است.
abholen
فعل “abholen” به معنای “دریافت کردن” یا “رفتن و آوردن” است و معمولاً به معنای رفتن به جایی برای برداشتن شخص یا چیزی استفاده میشود.
- آلمانی: Ich muss meinen Bruder vom Bahnhof abholen.
- فارسی: من باید برادرم را از ایستگاه قطار بیاورم.
was hast du denn
عبارت “Was hast du denn?” به معنای “تو چه چیزی داری؟” یا “تو چه مشکلی داری؟” است و معمولاً برای پرسش درباره وضعیت یا احساسات شخصی به کار میرود.
- آلمانی: Du siehst traurig aus. Was hast du denn?
- فارسی: تو ناراحت به نظر میرسی. چه مشکلی داری؟
Tone: einfach
واقعا
Vielleicht tust du nicht genug
عبارت “Vielleicht tust du nicht genug” به معنای “شاید تو کافی تلاش نمیکنی” است.
- آلمانی: Du solltest mehr üben, denn vielleicht tust du nicht genug.
- فارسی: تو باید بیشتر تمرین کنی، زیرا شاید کافی تلاش نمیکنی.
ganz früh
عبارت “ganz früh” به معنای “بسیار زود” یا “خیلی صبح” است و معمولاً به اشاره به زمان صبح زود استفاده میشود.
- آلمانی: Ich stehe ganz früh auf, um zu joggen.
- فارسی: من خیلی صبح زود بیدار میشوم تا دوچرخهسواری کنم.
ich habe eine Bitte
عبارت “Ich habe eine Bitte” به معنای “من یک خواهش دارم” است.
- آلمانی: Ich habe eine Bitte: Könntest du mir bitte helfen?
- فارسی: من یک خواهش دارم: میتوانی لطفاً به من کمک کنی؟
Wann denn?
عبارت “Wann denn?” به معنای “کی؟” یا “چه زمانی؟” است و معمولاً برای پرسیدن زمان یک عمل یا رویداد استفاده میشود.
- آلمانی: Ich möchte ins Kino gehen. – Wann denn?
- فارسی: من میخواهم به سینما بروم. – کی؟
verbrauchen
فعل “verbrauchen” به معنای “مصرف کردن” یا “استفاده کردن” است و معمولاً در مورد مصرف منابع مانند زمان، انرژی یا مواد استفاده میشود.
- آلمانی: Wir verbrauchen zu viel Strom im Winter.
- فارسی: ما در زمستان برق زیادی مصرف میکنیم.
der Wecker
die Wecker
کلمه “Wecker” به معنای “ساعت زنگدار” است.
- آلمانی: Ich stelle den Wecker auf sieben Uhr.
- فارسی: من ساعت زنگدار را برای ساعت هفت تنظیم میکنم.
klingeln
فعل “klingeln” به معنای “زنگ زدن” است و میتواند به زنگ زدن تلفن، زنگ در یا ساعت زنگدار اشاره کند.
- آلمانی: Der Wecker hat um sechs Uhr geklingelt.
- فارسی: ساعت زنگدار ساعت شش زنگ زد.
langsam
کلمه “langsam” به معنای “آهسته” یا “کند” است.
- آلمانی: Er fährt sehr langsam, weil es neblig ist.
- فارسی: او خیلی آهسته رانندگی میکند، چون هوا مهآلود است.
abstellen
فعل “abstellen” به معنای “خاموش کردن”، “قرار دادن” یا “متوقف کردن” است و بسته به زمینه میتواند معنای مختلفی داشته باشد.
-
خاموش کردن:
- آلمانی: Kannst du bitte das Radio abstellen?
- فارسی: میتوانی لطفاً رادیو را خاموش کنی؟
-
قرار دادن:
- آلمانی: Stell bitte den Koffer hier ab.
- فارسی: لطفاً چمدان را اینجا بگذار.
-
متوقف کردن:
- آلمانی: Wir müssen das Projekt abstellen.
- فارسی: ما باید پروژه را متوقف کنیم.
sich noch einmal
عبارت “sich noch einmal” به معنای “یک بار دیگر” یا “دوباره” است و در جملههایی به کار میرود که فرد قصد دارد کاری را مجدداً انجام دهد.
- آلمانی: Ich werde mir den Film noch einmal ansehen.
- فارسی: من دوباره آن فیلم را تماشا خواهم کرد.
drehen
فعل “drehen” به معنای “چرخاندن” یا “گرداندن” است.
-
چرخاندن:
- آلمانی: Du musst den Schlüssel nach rechts drehen.
- فارسی: باید کلید را به سمت راست بچرخانی.
-
فیلمبرداری کردن:
- آلمانی: Der Regisseur dreht gerade einen neuen Film.
- فارسی: کارگردان در حال فیلمبرداری یک فیلم جدید است.
umdrehen
فعل “umdrehen” به معنای “برگرداندن” یا “چرخیدن” به سمت مخالف است.
-
برگرداندن چیزی:
- آلمانی: Kannst du die Karte umdrehen, damit ich sie sehen kann?
- فارسی: میتوانی کارت را برگردانی تا من آن را ببینم؟
-
خود را برگرداندن:
- آلمانی: Sie drehte sich um, als sie ihren Namen hörte.
- فارسی: او وقتی نامش را شنید، برگشت.
für
حرف اضافه “für” به معنای “برای” است و در جملات برای بیان منظور یا هدف استفاده میشود.
- آلمانی: Das Geschenk ist für dich.
- فارسی: این هدیه برای تو است.
ein paar
عبارت “ein paar” به معنای “چند تا” یا “تعداد کمی” است.
- آلمانی: Ich habe ein paar Fragen.
- فارسی: من چند سوال دارم.
hereinkommen
فعل “hereinkommen” به معنای “وارد شدن” یا “داخل آمدن” است.
- آلمانی: Du kannst jetzt hereinkommen.
- فارسی: میتوانی حالا وارد شوی.
Karoline hat keine Chance!
عبارت “Karoline hat keine Chance!” به معنای “کارولین هیچ شانسی ندارد!” است و معمولاً برای بیان ناامیدی یا عدم موفقیت در یک موقعیت استفاده میشود.
- آلمانی: Karoline hat keine Chance, den Wettkampf zu gewinnen.
- فارسی: کارولین هیچ شانسی برای برنده شدن در مسابقه ندارد.
Müde
کلمه “müde” به معنای “خسته” است و برای توصیف حالتی که شخص انرژی ندارد یا به خواب نیاز دارد، استفاده میشود.
- آلمانی: Ich bin nach der Arbeit müde.
- فارسی: من بعد از کار خسته هستم.
Badezimmer
کلمه “Badezimmer” به معنای “حمام” یا “دستشویی” است و به اتاقی اشاره دارد که برای استحمام و بهداشت شخصی طراحی شده است.
- آلمانی: Das Badezimmer ist sehr modern und hell.
- فارسی: حمام بسیار مدرن و روشن است.
waschen
فعل “wäscht” شکل صرف شده فعل “waschen” به معنای “شستن” است، و به معنی عمل شستشو به کار میرود.
- آلمانی: Sie wäscht die Wäsche jeden Samstag.
- فارسی: او هر شنبه لباسها را میشوید.
das Gesicht
کلمه “das Gesicht” به معنای “صورت” است و به بخش جلویی سر انسان اشاره دارد که شامل چشمها، بینی، دهان و گونهها میشود.
- آلمانی: Sie hat ein freundliches Gesicht.
- فارسی: او صورت دوستانهای دارد.
die Hand | die Hände
کلمه “Hand” به معنای “دست” است و به قسمت انتهایی بازو اشاره دارد که شامل پنج انگشت میباشد.
- آلمانی: Ich gebe dir meine Hand.
- فارسی: من دستم را به تو میدهم.
putzen
فعل “putzen” به معنای “تمیز کردن” است و معمولاً در مورد نظافت مکانها یا اشیاء به کار میرود.
- آلمانی: Ich putze jeden Samstag das Haus.
- فارسی: من هر شنبه خانه را تمیز میکنم.
der Zahn | die Zähne
کلمه “Zahn” به معنای “دندان” است و به ساختار سختی اشاره دارد که در دهان انسان و حیوانات برای جویدن غذا وجود دارد.
- آلمانی: Ich habe einen Zahn verloren.
- فارسی: من یک دندان را گم کردهام.
trocknen
فعل “trocknen” به معنای “خشک کردن” است و معمولاً به فرایند از بین بردن رطوبت از یک شیء یا ماده اشاره دارد.
- آلمانی: Ich lasse die Wäsche an der Luft trocknen.
- فارسی: من اجازه میدهم لباسها در هوای آزاد خشک شوند.
ab·trocknen
فعل “abtrocknen” به معنای “خشک کردن” یا “پاک کردن” است و معمولاً به عمل استفاده از یک پارچه یا حوله برای از بین بردن رطوبت از روی یک شیء اشاره دارد.
- آلمانی: Ich trockne die Teller nach dem Spülen ab.
- فارسی: من بعد از شستن ظرفها آنها را خشک میکنم.
ausziehen
فعل “ausziehen” به معنای “درآوردن” یا “خلع کردن” است و معمولاً به عمل درآوردن لباس یا جداسازی چیزها از هم اشاره دارد.
- آلمانی: Ich ziehe meine Jacke aus, weil es warm ist.
- فارسی: من کاپشم را در میآورم چون هوا گرم است.
das Handtuch | die Handtücher
کلمه “Handtuch” به معنای “حوله دست” است و به پارچهای گفته میشود که برای خشک کردن دستها و صورت استفاده میشود.
- آلمانی: Bitte nimm dir ein Handtuch nach dem Waschen.
- فارسی: لطفاً بعد از شستن، یک حوله دست بگیر.
anziehen
فعل “anziehen” به معنای “پوشیدن” یا “به تن کردن” است و معمولاً به عمل پوشیدن لباس یا وسایل دیگر اشاره دارد.
- آلمانی: Ich ziehe meine Schuhe an, bevor ich das Haus verlasse.
- فارسی: من کفشهایم را قبل از خروج از خانه میپوشم.
die Sache | die Sachen
کلمه “Sache” به معنای “چیز” یا “موضوع” است و به هر نوع شیء، مسئله یا موضوعی که مورد بحث قرار میگیرد، اشاره دارد.
- آلمانی: Das ist eine wichtige Sache für mich.
- فارسی: این یک موضوع مهم برای من است.
begrüßen
فعل “begrüßen” به معنای “خوشامد گفتن” یا “سلام کردن” است و معمولاً برای استقبال از دیگران یا ابراز خوشحالی از دیدن آنها استفاده میشود.
- آلمانی: Ich begrüße meine Freunde mit einem Lächeln.
- فارسی: من دوستانم را با یک لبخند خوشامد میگویم.
verlassen
فعل “verlässt” شکل صرف شده فعل “verlassen” به معنای “ترک کردن” یا “عزیمت کردن” است و به عمل رفتن از یک مکان یا جدا شدن از چیزی اشاره دارد.
- آلمانی: Er verlässt das Haus jeden Morgen um acht Uhr.
- فارسی: او هر صبح ساعت هشت خانه را ترک میکند.
Bushaltestelle
کلمه “Bushaltestelle” به معنای “ایستگاه اتوبوس” است و به مکانی اشاره دارد که مسافران میتوانند برای سوار شدن یا پیاده شدن از اتوبوس توقف کنند.
- آلمانی: Die Bushaltestelle ist gleich um die Ecke.
- فارسی: ایستگاه اتوبوس همین دوروبر است.
an·kommen
فعل “ankommen” به معنای “رسیدن” است و معمولاً به ورود به یک مکان یا نقطه خاص اشاره دارد.
- آلمانی: Der Zug kommt um drei Uhr am Bahnhof an.
- فارسی: قطار ساعت سه به ایستگاه میرسد.
abfahren
فعل “abfahren” به معنای “عزیمت کردن” یا “حرکت کردن” است و معمولاً به حرکت وسایل نقلیه مانند قطار، اتوبوس یا کشتی اشاره دارد.
- آلمانی: Der Bus fährt in fünf Minuten ab.
- فارسی: اتوبوس در پنج دقیقه حرکت میکند.
Pünktlich
کلمه “pünktlich” به معنای “بهموقع” یا “دقیق” است و برای توصیف زمانی که شخصی یا چیزی در زمان مقرر حضور دارد یا فعالیتی را انجام میدهد، استفاده میشود.
- آلمانی: Ich komme immer pünktlich zur Arbeit.
- فارسی: من همیشه بهموقع به محل کارم میرسم.
Kurz
کلمه “kurz” به معنای “کوتاه” است و معمولاً برای توصیف چیزهایی با طول یا زمان کم استفاده میشود.
- آلمانی: Das Meeting war sehr kurz.
- فارسی: جلسه بسیار کوتاه بود.
Schultag
کلمه “Schultag” به معنای “روز مدرسه” است و به روزهایی اشاره دارد که دانشآموزان به مدرسه میروند.
- آلمانی: Ein Schultag beginnt normalerweise um acht Uhr.
- فارسی: یک روز مدرسه معمولاً از ساعت هشت آغاز میشود.
auf·hören
فعل “aufhören” به معنای “توقف کردن” یا “دست کشیدن” است و به معنای پایان دادن به یک عمل یا فعالیت استفاده میشود.
- آلمانی: Ich möchte mit dem Rauchen aufhören.
- فارسی: من میخواهم سیگار کشیدن را ترک کنم.
der Heimweg | die Heimwege
کلمه “Heimweg” به معنای “راه بازگشت به خانه” یا “مسیر خانه” است و به مسیری که شخص برای برگشتن به خانه طی میکند اشاره دارد.
- آلمانی: Auf meinem Heimweg habe ich einen Freund getroffen.
- فارسی: در راه بازگشت به خانه با دوستی برخورد کردم.
ein·treffen
فعل “eintreffen” به معنای “رسیدن” یا “وارد شدن” است و معمولاً به معنای ورود به یک مکان در زمان معین به کار میرود.
- آلمانی: Der Zug wird in fünf Minuten am Bahnhof eintreffen.
- فارسی: قطار تا پنج دقیقه دیگر به ایستگاه میرسد.
ruhen
فعل “ruht” شکل صرف شده از فعل “ruhen” به معنای “استراحت کردن” یا “آرام گرفتن” است.
- آلمانی: Er ruht sich nach der Arbeit aus.
- فارسی: او بعد از کار استراحت میکند.
ausruhen
فعل “ausruhen” به معنای “استراحت کردن” یا “آرام گرفتن” است و برای اشاره به زمانی به کار میرود که شخص برای تجدید قوا استراحت میکند.
- آلمانی: Du solltest dich nach dem langen Spaziergang ausruhen.
- فارسی: باید بعد از پیادهروی طولانی استراحت کنی.
hinaus·tragen
فعل “hinaustragen” به معنای “بیرون بردن” است و به عمل حمل کردن چیزی از داخل به بیرون اشاره دارد.
- آلمانی: Kannst du bitte den Müll hinaustragen?
- فارسی: میتوانی لطفاً زباله را بیرون ببری؟
der Müll
کلمه “der Müll” به معنای “زباله” یا “آشغال” است و به مواد زائد یا چیزهایی که دیگر قابل استفاده نیستند، اشاره دارد.
- آلمانی: Der Müll wird jeden Montag abgeholt.
- فارسی: زباله هر دوشنبه جمعآوری میشود.
hängen
فعل “hängen” دو معنا دارد و بسته به بافت جمله میتواند به صورت زیر به کار رود:
-
حالت ایستا (داتیو): “آویزان بودن” یا “آویخته بودن”
-
مثال:
- آلمانی: Das Bild hängt an der Wand.
- فارسی: تصویر به دیوار آویزان است.
-
مثال:
-
حالت حرکتی (آکوزاتیو): “آویزان کردن” یا “به چیزی آویختن”
-
مثال:
- آلمانی: Ich hänge das Bild an die Wand.
- فارسی: من تصویر را به دیوار آویزان میکنم.
-
مثال:
- “hängen” میتواند به “آویزان بودن” یا “آویزان کردن” بسته به نوع استفاده اشاره داشته باشد.
auf·hängen
فعل “aufhängen” به معنای “آویزان کردن” است و معمولاً به عمل آویختن یک شیء (مانند تصویر، پرده یا لباس) به یک سطح عمودی اشاره دارد.
- آلمانی: Ich hänge das Bild an die Wand auf.
- فارسی: من تصویر را به دیوار آویزان میکنم.
die Wäsche
کلمه “die Wäsche” به معنای “لباسها” یا “شستوشو” است و به مجموعه لباسها یا پارچههایی که شسته شده یا باید شسته شوند، اشاره دارد.
- آلمانی: Ich muss die Wäsche waschen.
- فارسی: من باید لباسها را بشویم.
ab·nehmen
فعل “abnehmen” به معنای “کاهش وزن” یا “برداشتن” است و در کاربردهای مختلف میتواند به معانی زیر اشاره داشته باشد:
-
کاهش وزن: به معنای کم کردن وزن بدن یا لاغر شدن.
-
مثال:
- آلمانی: Ich möchte ein paar Kilo abnehmen.
- فارسی: من میخواهم چند کیلو کاهش وزن داشته باشم.
-
مثال:
-
برداشتن چیزی: به معنای برداشتن یا جدا کردن چیزی از جایی.
-
مثال:
- آلمانی: Kannst du das Buch von dem Tisch abnehmen?
- فارسی: میتوانی کتاب را از روی میز برداری؟
-
مثال:
“abnehmen” میتواند به معنای کاهش وزن یا برداشتن چیزی باشد، بسته به بافت جمله.
räumen
فعل “räumen” به معنای “جمع کردن” یا “ترتیب دادن” است و معمولاً به عمل سازماندهی یا پاکسازی یک فضا یا مکان اشاره دارد.
- آلمانی: Ich muss mein Zimmer aufräumen.
- فارسی: من باید اتاقم را مرتب کنم.
ein·räumen
فعل “einräumen” به معنای “قرار دادن” یا “چیدن” است و معمولاً به عمل سازماندهی یا چیدن اشیاء در یک مکان مشخص، مانند کمد یا قفسه، اشاره دارد.
- آلمانی: Ich räume die Geschirr in den Schrank ein.
- فارسی: من ظرفها را در کمد قرار میدهم.
der Geschirrspüler | die Geschirrspüler
کلمه “Geschirrspüler” به معنای “ماشین ظرفشویی” است و به دستگاهی اشاره دارد که برای شستن ظروف و وسایل آشپزخانه استفاده میشود.
- آلمانی: Ich stelle das schmutzige Geschirr in den Geschirrspüler.
- فارسی: من ظرفهای کثیف را در ماشین ظرفشویی قرار میدهم.
Geschäft
کلمه “Geschäft” به معنای “فروشگاه” یا “کسب و کار” است و میتواند به محل تجاری که کالاها یا خدماتی عرضه میکند، اشاره داشته باشد. همچنین به معنای فعالیتهای تجاری و اقتصادی نیز به کار میرود.
- آلمانی: Das Geschäft öffnet um neun Uhr.
- فارسی: فروشگاه ساعت نه باز میشود.
- آلمانی: Ich habe ein Geschäft in der Stadt.
- فارسی: من یک کسب و کار در شهر دارم.
ein·kaufen
فعل “einkaufen” به معنای “خرید کردن” است و به عمل خرید کالاها و مایحتاج اشاره دارد.
- آلمانی: Ich gehe heute einkaufen.
- فارسی: امروز میروم خرید کنم.
passen
فعل “passen” به معنای “تناسب داشتن” یا “مناسب بودن” است و معمولاً به این اشاره دارد که چیزی به خوبی با چیزی دیگر تطابق دارد یا با آن هماهنگ است.
- آلمانی: Die Schuhe passen gut zu deinem Kleid.
- فارسی: کفشها به لباس تو خیلی میآیند.
auf·passen
فعل “aufpassen” به معنای “مراقبت کردن” یا “توجه کردن” است و به عمل دقت و توجه به چیزی یا مراقبت از کسی اشاره دارد.
- آلمانی: Kannst du bitte auf die Kinder aufpassen?
- فارسی: میتوانی لطفاً به بچهها مراقبت کنی؟
Einmal
کلمه “einmal” به معنای “یک بار” یا “یک مرتبه” است و برای اشاره به تکرار یک عمل در یک زمان خاص یا در یک موقعیت مشخص استفاده میشود.
- آلمانی: Ich möchte einmal nach Berlin reisen.
- فارسی: من میخواهم یک بار به برلین سفر کنم.
Einmal in der Woche
عبارت “einmal in der Woche” به معنای “یک بار در هفته” است و به فعالیت یا عملی اشاره دارد که در هر هفته یک بار انجام میشود.
- آلمانی: Ich gehe einmal in der Woche schwimmen.
- فارسی: من یک بار در هفته شنا میکنم.
Stadtbibliothek
کلمه “Stadtbibliothek” به معنای “کتابخانه شهر” است و به کتابخانهای اشاره دارد که در یک شهر قرار دارد و معمولاً منابعی چون کتابها، مجلات و دیگر مواد مرجع را برای عموم مردم ارائه میدهد.
- آلمانی: Ich gehe heute in die Stadtbibliothek, um ein Buch auszuleihen.
- فارسی: امروز به کتابخانه شهر میروم تا یک کتاب امانت بگیرم.
zurück·geben
فعل “zurückgeben” به معنای “برگرداندن” یا “پس دادن” است و به عمل برگرداندن چیزی به مالک یا محل اولیهاش اشاره دارد.
- آلمانی: Ich muss das Buch in der Bibliothek zurückgeben.
- فارسی: من باید کتاب را به کتابخانه برگردانم.
borgen
فعل “borgen” به معنای “قرض گرفتن” یا “قرض دادن” است و معمولاً به عمل گرفتن یا دادن چیزی (مانند پول یا اشیاء) به صورت موقت اشاره دارد.
- آلمانی: Kann ich dir mein Buch borgen?
- فارسی: آیا میتوانم کتابم را به تو قرض بدهم؟
aus·borgen
فعل “ausborgen” به معنای “قرض گرفتن” است و به عمل قرض گرفتن یا قرض دادن چیزی به دیگران اشاره دارد. این فعل بیشتر در زبان محاورهای استفاده میشود.
- آلمانی: Ich möchte mir ein Fahrrad ausborgen.
- فارسی: میخواهم یک دوچرخه قرض بگیرم.
an·fangen
فعل “anfangen” به معنای “شروع کردن” است و به عمل آغاز یک فعالیت، پروژه یا رویداد اشاره دارد.
- آلمانی: Ich fange morgen mit dem Lernen an.
- فارسی: من فردا شروع به یادگیری میکنم.
Schulfreunde
کلمه “Schulfreunde” به معنای “دوستان مدرسه” است و به دوستانی اشاره دارد که در دوران مدرسه با هم آشنا شده و رابطه دوستی برقرار کردهاند.
- آلمانی: Meine Schulfreunde und ich haben viele schöne Erinnerungen.
- فارسی: دوستان مدرسهام و من یادگاریهای زیبایی داریم.
laden
فعل “laden” به معنای “بارگذاری کردن” یا “دعوت کردن” است و بسته به بافت جمله میتواند معانی مختلفی داشته باشد:
-
بارگذاری کردن: به معنای قرار دادن یا بار کردن چیزی، مانند بار در کامیون یا بار در یک دستگاه.
-
مثال:
- آلمانی: Ich lade die Kisten ins Auto.
- فارسی: من جعبهها را در ماشین بار میزنم.
-
مثال:
-
دعوت کردن: در مفهوم دعوت از کسی به یک مکان یا برای یک رویداد.
-
مثال:
- آلمانی: Ich lade dich zur Party ein.
- فارسی: من تو را به مهمانی دعوت میکنم.
-
مثال:
فعل “laden” میتواند به معنای بارگذاری یا دعوت کردن باشد، بسته به موقعیت و بافت جمله.
ein·laden
فعل “einladen” به معنای “دعوت کردن” است و به عمل دعوت کسی به یک مکان یا رویداد اشاره دارد.
- آلمانی: Ich lade dich zu meiner Geburtstagsfeier ein.
- فارسی: من تو را به جشن تولدم دعوت میکنم.
an·schauen
فعل “anschauen” به معنای “تماشا کردن” یا “نگاه کردن به” است و به عمل مشاهده یا بررسی چیزی اشاره دارد.
- آلمانی: Ich schaue mir einen Film an.
- فارسی: من یک فیلم تماشا میکنم.
das Paar | die Paare
کلمه “Paar” به معنای “جفت” یا “زوج” است و به مجموعهای از دو چیز یا افراد اشاره دارد. این کلمه میتواند در زمینههای مختلف به کار رود، مانند جفت کفش، جفت دوستان و غیره.
- آلمانی: Ich habe ein Paar neue Schuhe gekauft.
- فارسی: من یک جفت کفش جدید خریدم.
das Kapitel | die Kapitel
کلمه “Kapitel” به معنای “فصل” است و معمولاً به بخشهای مختلف یک کتاب، مقاله یا متن اشاره دارد که موضوع خاصی را بررسی میکند.
- آلمانی: Das nächste Kapitel handelt von der Geschichte der Stadt.
- فارسی: فصل بعدی درباره تاریخ شهر صحبت میکند.
hin·legen
فعل “hinlegen” به معنای “گذاشتن” یا “قرار دادن” است و به عمل گذاشتن چیزی به صورت افقی یا در یک مکان مشخص اشاره دارد.
- آلمانی: Ich lege das Buch auf den Tisch.
- فارسی: من کتاب را روی میز میگذارم.
schlafen
فعل “schlafen” به معنای “خوابیدن” است و به عمل استراحت و خواب در حالت بیحرکت اشاره دارد.
- آلمانی: Ich gehe jetzt schlafen.
- فارسی: من حالا میروم بخوابم.
ein·schlafen
فعل “einschlafen” به معنای “به خواب رفتن” است و به عمل ورود به حالت خواب اشاره دارد. این فعل معمولاً زمانی استفاده میشود که شخص به تدریج خوابش میبرد.
- آلمانی: Ich schlafe oft beim Lesen ein.
- فارسی: من معمولاً وقتی کتاب میخوانم به خواب میروم.
meistens
کلمه “meistens” به معنای “اکثراً” یا “معمولاً” است و برای بیان فراوانی یا تکرار یک عمل یا وضعیت در اکثر موارد استفاده میشود.
- آلمانی: Ich esse meistens Frühstück um sieben Uhr.
- فارسی: من معمولاً صبحانه را ساعت هفت میخورم.
wenige
کلمه “wenige” به معنای “کم” یا “چند” است و برای اشاره به تعداد کمی از اشیاء یا افراد استفاده میشود. این کلمه معمولاً به کمیت کم اشاره دارد.
- آلمانی: Es gibt nur wenige Leute im Park.
- فارسی: تنها چند نفر در پارک هستند.
wenige Minuten
عبارت “wenige Minuten” به معنای “چند دقیقه” است و برای اشاره به زمان کوتاه یا مدت زمانی کم استفاده میشود.
- آلمانی: Ich bin in wenigen Minuten zurück.
- فارسی: من در چند دقیقه برمیگردم.
Hattest du heute einen schönen Tag?
آیا امروز روز خوبی داشتی؟
Überraschung (f)
“Überraschung” به معنای “شگفتی” یا “سورپرایز” است. این واژه برای توصیف چیزی که غیرمنتظره است یا باعث تعجب میشود، استفاده میشود.
مثالها:
1. جمله در مکالمه: • “Ich habe eine Überraschung für dich.” (یک سورپرایز برای تو دارم.) 2. در جمله: • “Die Party war eine große Überraschung.” (مهمانی یک شگفتی بزرگ بود.)
نکته:
“Überraschung” میتواند هم برای موقعیتهای خوشایند (مثلاً جشن تولد غیرمنتظره) و هم برای شرایط منفی (یک اتفاق غیرمنتظره) به کار رود.
erst (Tone)
“Erst” در زبان آلمانی به معنای “فقط” یا “تازه” است و معمولاً برای اشاره به زمانی که یک اتفاق یا عمل دیرتر از حد انتظار رخ داده، استفاده میشود. بسته به لحن و جمله، میتواند معانی مختلفی داشته باشد.
معانی و مثالها:
1. “تازه” یا “فقط” در زمان: • “Erst um 10 Uhr bin ich aufgestanden.” (من تازه ساعت ۱۰ بیدار شدم.) • لحن: نشاندهنده این است که ساعت بیدار شدن دیرتر از حد معمول یا انتظار بوده است. 2. “فقط” به معنای محدودیت در مقدار: • “Ich habe erst einen Kaffee getrunken.” (من فقط یک قهوه نوشیدهام.) • لحن: تاکید بر این است که مقدار یا دفعات کار انجامشده کم یا محدود است.
نکته لحن (Tone):
“Erst” اغلب زمانی استفاده میشود که گوینده قصد دارد تأکید کند که چیزی در زمان دیرتری از حد انتظار رخ داده است یا مقدار آن کمتر از حد معمول بوده است.
Ich bin erst 15 Minuten hier.
جمله “Ich bin erst 15 Minuten hier.” به معنای “من تازه ۱۵ دقیقه است که اینجا هستم.” است.
توضیح:
• “erst” در اینجا به این معنی است که مدت زمان حضور شما کوتاه است (فقط ۱۵ دقیقه) و ممکن است برای اشاره به این باشد که این زمان به نسبت انتظارات یا وضعیت کلی کم است.
لحن جمله: این جمله اغلب زمانی استفاده میشود که گوینده میخواهد بگوید که هنوز زمان زیادی نگذشته است و به تازگی به مکان مورد نظر رسیده است.
glauben
فعل “glauben” در زبان آلمانی به معنای “باور کردن” یا “اعتقاد داشتن” است. این فعل هم برای باورهای شخصی و هم برای بیان اعتقاد یا نظر در مورد چیزی استفاده میشود.
مثالها:
1. باور کردن یا فکر کردن: • “Ich glaube, es wird heute regnen.” (فکر میکنم امروز باران خواهد آمد.) 2. اعتماد یا ایمان داشتن: • “Ich glaube dir.” (به تو اعتماد دارم/حرفت را باور میکنم.) 3. در مفهوم مذهبی: • “Er glaubt an Gott.” (او به خدا ایمان دارد.)
نکته:
فعل “glauben” میتواند به تنهایی یا با حرف اضافه “an” (به معنای “به چیزی ایمان داشتن”) استفاده شود، بسته به این که مفهوم آن به باورهای شخصی یا مذهبی مربوط باشد یا به اعتماد به کسی یا چیزی.
gebrauchen
فعل “gebrauchen” در زبان آلمانی به معنای “استفاده کردن” یا “به کار بردن” است. این فعل معمولاً برای بیان استفاده از یک شیء یا ابزار به کار میرود.
مثالها:
1. استفاده کردن از چیزی: • “Kannst du diesen Hammer gebrauchen?” (آیا میتوانی از این چکش استفاده کنی؟) 2. در حالت کلی: • “Ich kann deine Hilfe gebrauchen.” (من میتوانم از کمکت استفاده کنم.) 3. برای نیاز به چیزی: • “Wir könnten mehr Zeit gebrauchen.” (ما میتوانیم از زمان بیشتری استفاده کنیم/به زمان بیشتری نیاز داریم.)
نکته:
فعل “gebrauchen” بیشتر در موقعیتهایی استفاده میشود که به معنای استفاده کاربردی از چیزی است. این فعل نسبت به “benutzen” که معمولاً در مورد استفاده روزمره به کار میرود، رسمیتر است.
Mitbewohner (m)
Mitbewohnerin (f)
“Mitbewohner” به معنای “همخانه” یا “هماتاقی” است. این واژه برای اشاره به کسی که با فرد دیگری در یک خانه یا آپارتمان زندگی میکند، بدون اینکه لزوماً رابطه خانوادگی با او داشته باشد، استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Mein Mitbewohner und ich teilen uns die Miete.” (من و همخانهام اجاره را با هم تقسیم میکنیم.) 2. در مکالمه: • “Hast du nette Mitbewohner?” (آیا همخانههای خوبی داری؟)
نکته:
این واژه معمولاً در محیطهای دانشجویی یا خانههای مشترک استفاده میشود، جایی که افراد هزینههای زندگی و مسئولیتهای خانه را با هم تقسیم میکنند.
ausziehen
فعل “ausziehen” به معنای “اسبابکشی کردن”، “نقل مکان کردن” یا “لباس درآوردن” است و بسته به متن میتواند معنای متفاوتی داشته باشد.
معانی و مثالها:
1. نقل مکان کردن (اسبابکشی): • “Er ist gestern aus seiner Wohnung ausgezogen.” (او دیروز از آپارتمانش اسبابکشی کرد.) 2. لباس درآوردن: • “Zieh deine Jacke aus, es ist warm hier.” (کتت را در بیاور، اینجا گرم است.)
نکته:
• در معنی نقل مکان، معمولاً همراه با مکان استفاده میشود، مانند “aus einer Wohnung ausziehen” (از یک آپارتمان نقل مکان کردن). • در معنی لباس درآوردن، فعل به شکل عادی برای توصیف درآوردن لباس استفاده میشود، مانند “die Schuhe ausziehen” (کفشها را درآوردن).
Apartment (n)
“Apartment” (خنثی: das Apartment) به معنای “آپارتمان” یا “واحد مسکونی” در زبان آلمانی است. این کلمه معمولاً برای اشاره به یک واحد مسکونی کوچک و مستقل در یک ساختمان چند طبقه استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich habe ein kleines Apartment in der Stadt gemietet.” (من یک آپارتمان کوچک در شهر اجاره کردهام.) 2. در مکالمه: • “Wie groß ist dein Apartment?” (آپارتمان تو چقدر بزرگ است؟)
نکته:
“Apartment” معمولاً برای واحدهای مسکونی کوچکتر و مدرنتر به کار میرود. معادل دیگر در زبان آلمانی “Wohnung” است که میتواند به آپارتمانهای بزرگتر هم اشاره کند.
Assistenzarzt (m)
“Assistenzarzt” (مذکر) به معنای “دستیار پزشک” یا “پزشک رزیدنت” است. این عنوان برای پزشکانی استفاده میشود که دورههای تخصصی خود را در یک بیمارستان یا کلینیک طی میکنند و تحت نظارت پزشکان ارشد کار میکنند.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Assistenzarzt hilft dem Chefarzt bei der Operation.” (دستیار پزشک در عمل جراحی به پزشک ارشد کمک میکند.) 2. در مکالمه: • “Wie lange muss man als Assistenzarzt arbeiten?” (چقدر باید به عنوان دستیار پزشک کار کرد؟)
نکته:
عنوان “Assistenzärztin” برای پزشکان زن استفاده میشود. پزشکان در این مرحله از آموزش خود، تجربه عملی بیشتری کسب میکنند و معمولاً تحت نظر پزشکان متخصص مشغول به کار هستند.
Praktikant
“Praktikant” (مذکر) به معنای “کارآموز” است و به فردی اشاره دارد که برای مدت معینی در یک شرکت، موسسه یا سازمان فعالیت میکند تا تجربه عملی و آموزشی کسب کند. معادل مؤنث آن “Praktikantin” است.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Praktikant arbeitet drei Monate in der Firma.” (کارآموز به مدت سه ماه در شرکت کار میکند.) 2. در مکالمه: • “Wie lange bleibst du als Praktikant hier?” (چقدر به عنوان کارآموز اینجا میمانی؟)
نکته:
کارآموزی معمولاً برای دانشجویان یا افرادی است که میخواهند تجربه عملی در یک رشته خاص به دست آورند. کارآموزیها ممکن است پولی یا بدون حقوق باشند و بخشی از تحصیلات یا دوره آموزشی فرد باشند.
Leute (pl)
Leute (pl) = Menschen (pl)
“Leute” به معنای “مردم” یا “افراد” است و برای اشاره به گروهی از افراد بهصورت عمومی به کار میرود. این کلمه فقط به صورت جمع استفاده میشود و فرم مفرد ندارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Leute warten auf den Bus.” (مردم منتظر اتوبوس هستند.) 2. در مکالمه: • “Was machen die Leute hier?” (مردم اینجا چه میکنند؟)
نکته:
“Leute” برای اشاره به گروهی از افراد بهطور کلی و بدون نیاز به توضیح خاصی درباره آنها استفاده میشود.
Bad (n)
Bad (n) = Badezimmer (n)
“Bad” به معنای “حمام” یا “سرویس بهداشتی” است. این کلمه برای اشاره به اتاقی که شامل امکاناتی مانند دوش، وان، یا دستشویی است، استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich gehe ins Bad.” (من به حمام میروم.) 2. در مکالمه: • “Wo ist das Bad?” (حمام کجاست؟)
نکته:
گاهی اوقات “Bad” میتواند به معنای “چشمه آبگرم” یا “محل تفریحی با امکانات آبدرمانی” هم باشد، مانند “Thermalbad” یا “Kurort”.
Küche (f)
“Küche” (مونث) به معنای “آشپزخانه” است. این کلمه به اتاقی اشاره دارد که در آن غذا آماده و پخته میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Küche ist neben dem Wohnzimmer.” (آشپزخانه کنار اتاق نشیمن است.) 2. در مکالمه: • “Wer räumt heute die Küche auf?” (چه کسی امروز آشپزخانه را تمیز میکند؟)
نکته:
واژه “Küche” میتواند به معنای “سبک آشپزی” نیز باشد، مثل “italienische Küche” (آشپزی ایتالیایی) که به غذاهای یک کشور یا فرهنگ خاص اشاره دارد.
Badewanne (f)
“Badewanne” (مونث) به معنای “وان حمام” است. این کلمه به ظرف بزرگی اشاره دارد که برای حمام کردن با آب پر میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich nehme ein Bad in der Badewanne.” (من در وان حمام میکنم.) 2. در مکالمه: • “Hast du eine Dusche oder eine Badewanne?” (آیا دوش داری یا وان حمام؟)
نکته:
“Badewanne” معمولاً در حمامهای بزرگتر قرار دارد و برای استراحت و آرامش نیز استفاده میشود.
Toilette (f)
“Toilette” (مونث) به معنای “توالت” یا “دستشویی” است. این کلمه به محلی اشاره دارد که افراد برای استفاده از سرویس بهداشتی به آن مراجعه میکنند.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Toilette ist am Ende des Flurs.” (توالت در انتهای راهرو است.) 2. در مکالمه: • “Wo ist die nächste Toilette?” (نزدیکترین توالت کجاست؟)
نکته:
“Toilette” هم برای اشاره به اتاقی که شامل توالت است و هم برای خود دستگاه توالت استفاده میشود.
separat
“Separat” به معنای “جدا” یا “مجزا” است. این کلمه برای توصیف چیزهایی استفاده میشود که به صورت مستقل از هم قرار دارند یا به طور جداگانه انجام میشوند.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir haben zwei separate Zimmer gebucht.” (ما دو اتاق جداگانه رزرو کردهایم.) 2. در مکالمه: • “Möchten Sie die Rechnung zusammen oder separat?” (آیا میخواهید صورتحساب را با هم یا جداگانه پرداخت کنید؟)
نکته:
“Separat” معمولاً برای تأکید بر جدا بودن چیزی از چیز دیگر به کار میرود، مثلاً در مورد فضاها، فعالیتها، یا پرداختها.
Ich komme nach Hause
جمله “Ich komme nach Hause” به معنای “من به خانه میآیم” است.
توضیح:
• “nach Hause” به معنای “به خانه” است و برای بیان این که کسی به خانه خود برمیگردد، استفاده میشود. • “kommen” به معنای “آمدن” است.
این جمله معمولاً زمانی استفاده میشود که فرد میخواهد اعلام کند در راه بازگشت به خانه است.
Ich bekomme eine Nachricht
جمله “Ich bekomme eine Nachricht” به معنای “من یک پیام دریافت میکنم” است.
توضیح:
• “bekommen” به معنای “دریافت کردن” یا “گرفتن” است. • “eine Nachricht” به معنای “یک پیام” یا “یک خبر” است.
این جمله زمانی استفاده میشود که کسی اطلاع میدهد که در حال دریافت یک پیام یا خبر است.
Nächste
“Nächste” به معنای “بعدی” یا “نزدیکترین” است. این کلمه معمولاً برای اشاره به چیزی که به ترتیب در آینده یا نزدیکتر قرار دارد، استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Der nächste Bus kommt in fünf Minuten.” (اتوبوس بعدی در پنج دقیقه میآید.) 2. در مکالمه: • “Was ist das nächste Thema?” (موضوع بعدی چیست؟)
نکته:
“Nächste” به شکل صفت به کار میرود و میتواند برای اشاره به زمان، مکان، یا ترتیب استفاده شود. همچنین، شکل مؤنث و جمع آن “nächste” است.
ca.= circa
“ca.” مخفف کلمه “circa” در زبان آلمانی به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است. این کلمه برای اشاره به یک مقدار تقریبی یا تخمینی استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Veranstaltung beginnt ca. um 18 Uhr.” (برنامه تقریباً در ساعت ۱۸ آغاز میشود.) 2. در مکالمه: • “Ich habe ca. 20 Euro.” (من حدوداً ۲۰ یورو دارم.)
نکته:
“circa” معمولاً در متون رسمی یا علمی برای ارائه مقادیر تقریبی و غیر دقیق به کار میرود و میتواند با اعداد، زمانها، و اندازهها همراه باشد.
Die Wohnung ist zweiundneunzig Komma dreiundvierzig quadratmeter.
جمله “Die Wohnung ist zweiundneunzig Komma dreiundvierzig Quadratmeter.” به معنای “آپارتمان ۹۲.۴۳ متر مربع است.” میباشد.
توضیح:
• “Die Wohnung” به معنای “آپارتمان” است. • “zweiundneunzig” به معنای “نود و دو” است. • “Komma” به معنای “ویرگول” است (برای نشان دادن اعداد اعشاری). • “dreiundvierzig” به معنای “چهل و سه” است. • “Quadratmeter” به معنای “متر مربع” است، که واحد اندازهگیری برای مساحت است.
این جمله برای بیان اندازه یا مساحت یک آپارتمان به کار میرود.
qm = quadratmeter
“qm” مخفف “Quadratmeter” در زبان آلمانی است و به معنای “متر مربع” میباشد. این واحد اندازهگیری برای محاسبه مساحت سطحها و فضاها استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Wohnung hat eine Fläche von 80 qm.” (آپارتمان دارای مساحتی معادل ۸۰ متر مربع است.) 2. در مکالمه: • “Wie groß ist der Garten?” (باغ چقدر بزرگ است؟) “Der Garten ist 50 qm.” (باغ ۵۰ متر مربع است.)
نکته:
متر مربع (qm) معمولاً برای اندازهگیری مساحت اتاقها، ساختمانها، زمینها و دیگر فضاهای دو بعدی به کار میرود.
leer ≠ voll
کلمات “leer” و “voll” به ترتیب به معنای “خالی” و “پر” هستند و به وضعیت یک شیء یا مکان اشاره دارند.
توضیحات:
• “leer”: • به معنای “خالی” است و برای توصیف چیزی که هیچ محتوایی ندارد یا تهی است، استفاده میشود. • مثال: “Die Flasche ist leer.” (بطری خالی است.) • “voll”: • به معنای “پر” است و برای توصیف چیزی که به طور کامل پر شده است، استفاده میشود. • مثال: “Der Becher ist voll.” (فنجان پر است.)
نکته:
این دو کلمه معمولاً در موقعیتهای مختلف به کار میروند، مثلاً در مورد ظروف، اتاقها، یا هر چیزی که میتواند پر یا خالی باشد.
Möbel (pl)
“Möbel” (جمع) به معنای “مبلمان” یا “اسباب و اثاثیه” است. این کلمه به اشیایی اشاره دارد که برای تزئین و تجهیز فضاهای داخلی مانند خانهها، ادارات و دیگر مکانها استفاده میشوند.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir müssen neue Möbel für das Wohnzimmer kaufen.” (ما باید مبلمان جدیدی برای اتاق نشیمن بخریم.) 2. در مکالمه: • “Welche Möbel hast du für dein neues Zimmer ausgesucht?” (کدام مبلمان را برای اتاق جدیدت انتخاب کردهای؟)
نکته:
“Möbel” همیشه به صورت جمع استفاده میشود و برای اشاره به مجموعهای از اشیاء مانند مبل، میز، صندلی، کمد و غیره به کار میرود.
mitbringen
“mitbringen” به معنای “همراه آوردن” یا “به همراه آوردن” است. این فعل به عمل آوردن یا حمل کردن چیزی به مکانی دیگر اشاره دارد، بهویژه وقتی که فرد به مهمانی یا دیداری میرود.
مثالها:
1. در جمله: • “Kannst du bitte Getränke mitbringen?” (میتوانی لطفاً نوشیدنیها را همراه بیاوری؟) 2. در مکالمه: • “Ich bringe einen Kuchen zur Feier mit.” (من یک کیک به جشن میآورم.)
نکته:
“mitbringen” معمولاً در مکالمات اجتماعی و موقعیتهایی که افراد برای ملاقات یا مهمانی برنامهریزی میکنند، استفاده میشود.
Interessenten
“Interessenten” به معنای “علاقهمندان” یا “متقاضیان” است و به افرادی اشاره دارد که به یک موضوع خاص، مانند یک محصول، خدمات یا فرصت شغلی، علاقه دارند.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Anzahl der Interessenten für die neue Wohnung ist hoch.” (تعداد علاقهمندان به آپارتمان جدید بالا است.) 2. در مکالمه: • “Wie viele Interessenten haben sich für die Stelle beworben?” (چند نفر برای این موقعیت شغلی درخواست دادهاند؟)
نکته:
“Interessenten” معمولاً در موقعیتهای تجاری، آموزشی یا اجتماعی به کار میرود و نشاندهنده افراد یا گروههایی است که به دنبال اطلاعات بیشتر یا درگیر شدن با یک فرصت خاص هستند.
zurück
zurück- (back)
“zurück” به معنای “به عقب” یا “بازگشت” است. این کلمه معمولاً برای اشاره به حرکتی به سمت نقطه اولیه، یا جایی که فرد قبلاً بوده، استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich gehe jetzt zurück nach Hause.” (من اکنون به خانه برمیگردم.) 2. در مکالمه: • “Kannst du das Buch zurückbringen?” (میتوانی کتاب را برگردانی؟)
نکته:
“zurück” میتواند در ترکیب با افعال مختلف نیز استفاده شود، مانند “zurückkommen” (بازگشتن) یا “zurückgeben” (پس دادن).
zurückgehen
“zurückgehen” به معنای “بازگشتن” یا “به عقب رفتن” است. این فعل به عمل رفتن به نقطهای که قبلاً در آنجا بودهایم، اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir müssen jetzt zurückgehen.” (ما باید اکنون برگردیم.) 2. در مکالمه: • “Möchtest du zurückgehen, um das vergessen zu holen?” (آیا میخواهی برگردی تا آن چیزی را که فراموش کردهای بگیری؟)
نکته:
“zurückgehen” معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که فرد میخواهد به محل یا وضعیت قبلی خود بازگردد.
zurückrufen
“zurückrufen” به معنای “تماس تلفنی برگشتن” یا “بازگشت تماس” است. این فعل به عمل تماس گرفتن با کسی که قبلاً با او صحبت کردهایم یا به ما زنگ زده اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich muss meinen Chef zurückrufen.” (باید با رئیسام تماس بزنم.) 2. در مکالمه: • “Hast du die Nachricht gehört? Du musst ihn zurückrufen!” (آیا پیام را شنیدی؟ باید با او تماس بگیری!)
نکته:
“zurückrufen” معمولاً در موقعیتهای حرفهای یا اجتماعی به کار میرود و نشاندهنده این است که فرد قصد دارد ارتباط قبلی را ادامه دهد یا اطلاعات بیشتری ارائه دهد.
zurückkommen
“zurückkommen” به معنای “بازگشتن” یا “برگشتن” است. این فعل به عمل برگشتن به یک مکان یا موقعیت قبلی اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Wann kommst du wieder zurück?” (کی دوباره برمیگردی؟) 2. در مکالمه: • “Ich komme nächste Woche zurück.” (من هفته آینده برمیگردم.)
نکته:
“zurückkommen” معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که فرد میخواهد به جایی که قبلاً بوده برگردد، مانند سفر، ملاقات یا فعالیتهای روزمره.
zurückmailen
“zurückmailen” به معنای “پاسخ دادن به ایمیل” یا “ایمیل برگشتن” است. این فعل به عمل پاسخ دادن به ایمیلی که قبلاً دریافت کردهایم، اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich werde dir später zurückmailen.” (من بعداً به تو ایمیل میزنم.) 2. در مکالمه: • “Hast du die E-Mail von Maria gesehen? Du solltest ihr zurückmailen.” (آیا ایمیل ماری را دیدی؟ باید به او پاسخ بدهی.)
نکته:
“zurückmailen” معمولاً در مکالمات رسمی یا غیررسمی درباره ارتباطات الکترونیکی به کار میرود و نشاندهنده این است که فرد قصد دارد به ایمیل دریافتی پاسخ دهد.
andere Interessenten
عبارت “andere Interessenten” به معنای “علاقهمندان دیگر” یا “متقاضیان دیگر” است. این عبارت به افرادی اشاره دارد که به موضوع یا فرصت خاصی علاقهمند هستند و به غیر از گروه اصلی، شامل دیگران نیز میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Es gibt viele andere Interessenten für die Wohnung.” (علاقهمندان دیگری برای آپارتمان وجود دارند.) 2. در مکالمه: • “Wenn du nicht bald entscheidest, könnten andere Interessenten kommen.” (اگر به زودی تصمیم نگیری، ممکن است علاقهمندان دیگری بیایند.)
نکته:
این عبارت معمولاً در موقعیتهای تجاری، فروش یا استخدام به کار میرود و به افراد دیگری اشاره دارد که ممکن است به همان فرصت یا کالا علاقهمند باشند.
Zimmer glücklich gefunden
عبارت “Zimmer glücklich gefunden” به معنای “اتاق را با خوشحالی پیدا کردم” است. این جمله به این اشاره دارد که فرد با احساس رضایت یا خوشحالی موفق به یافتن یک اتاق شده است.
توضیحات:
• “Zimmer” به معنای “اتاق” است. • “glücklich” به معنای “خوشحال” یا “خوشبخت” است. • “gefunden” فرم گذشته فعل “finden” به معنای “پیدا کردن” است.
مثال در جمله:
• “Ich habe endlich ein Zimmer in der Stadt gefunden, und ich bin sehr glücklich darüber.” (من بالاخره یک اتاق در شهر پیدا کردم و از این بابت بسیار خوشحالم.)
نکته:
این عبارت میتواند در موقعیتهای مختلفی مانند جستجوی محل زندگی، اتاق در هتل، یا هر نوع فضای دیگری که شخص به دنبال آن بوده، استفاده شود.
so
کلمه “so” در زبان آلمانی به معنای “اینگونه”، “اینقدر” یا “به همین ترتیب” است و میتواند در موقعیتهای مختلفی به کار برود.
معانی و کاربردها:
1. به معنای “اینگونه”: • مثال: “So machst du es richtig.” (اینگونه تو درست انجام میدهی.) 2. به معنای “اینقدر” یا “به این اندازه”: • مثال: “Ich habe so viel gearbeitet.” (من اینقدر کار کردهام.) 3. به معنای “به همین ترتیب” یا “بنابراین”: • مثال: “Es hat geregnet, so blieb ich zu Hause.” (باران بارید، بنابراین من در خانه ماندم.)
نکته:
کلمه “so” معمولاً در جملات برای تأکید بر یک وضعیت، نتیجهگیری یا توصیف شرایط استفاده میشود و میتواند در موقعیتهای مختلف معانی متفاوتی داشته باشد.
sofort
“sofort” به معنای “فوراً” یا “بلافاصله” است. این کلمه زمانی استفاده میشود که یک عمل یا واکنش باید بدون تأخیر انجام شود.
مثالها:
1. در جمله: • “Komm sofort hierher!” (فوراً بیا اینجا!) 2. در مکالمه: • “Ich werde das sofort erledigen.” (من فوراً این کار را انجام میدهم.)
نکته:
“sofort” معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که نیاز به اقدام سریع و فوری باشد.
Akk. Informieren.
“Informieren” به معنای “اطلاع دادن” یا “آگاه کردن” است. این فعل زمانی استفاده میشود که شخصی اطلاعاتی را به دیگری منتقل میکند یا کسی را از چیزی مطلع میسازد.
مثالها:
1. در جمله: • “Könntest du mich über den Termin informieren?” (میتوانی من را در مورد تاریخ جلسه مطلع کنی؟) 2. در مکالمه: • “Ich werde dich später informieren.” (بعداً تو را مطلع خواهم کرد.)
نکته:
“informieren” میتواند هم در موقعیتهای رسمی و هم غیررسمی به کار رود، مانند اطلاعرسانی درباره یک رویداد، تغییر برنامه یا ارائه اطلاعات خاص.
hat informiert
“hat informiert” شکل حال کامل (Perfekt) فعل “informieren” است و به معنای “اطلاع داده است” یا “مطلع کرده است” میباشد. این ساختار زمانی استفاده میشود که فرد در گذشته کسی را از موضوعی مطلع کرده باشد و این عمل همچنان به نوعی مرتبط با حال باشد.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Lehrer hat die Schüler über den Test informiert.” (معلم دانشآموزان را در مورد آزمون مطلع کرده است.) 2. در مکالمه: • “Hast du sie über die Änderung informiert?” (آیا او را در مورد تغییر مطلع کردهای؟)
نکته:
این ساختار معمولاً برای بیان این که عمل اطلاعرسانی کامل شده است اما نتیجه یا اثر آن هنوز مهم است، استفاده میشود.
reagieren
“Reagieren” به معنای “واکنش نشان دادن” یا “عکسالعمل نشان دادن” است. این فعل زمانی استفاده میشود که کسی در پاسخ به یک اتفاق یا موقعیت خاص واکنشی از خود نشان میدهد.
مثالها:
1. در جمله: • “Wie hast du auf die Nachricht reagiert?” (چگونه به آن خبر واکنش نشان دادی؟) 2. در مکالمه: • “Er hat sehr schnell auf die Frage reagiert.” (او خیلی سریع به سؤال پاسخ داد.)
نکته:
“Reagieren” معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که نیاز به واکنش فوری یا پاسخ به یک وضعیت، رفتار یا پیام وجود دارد.
funktionieren
“Funktionieren” به معنای “کار کردن” یا “عمل کردن” است و معمولاً برای اشاره به عملکرد صحیح یا نادرست دستگاهها، سیستمها یا فرایندها استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Computer funktioniert nicht.” (کامپیوتر کار نمیکند.) 2. در مکالمه: • “Wie funktioniert das neue Handy?” (گوشی جدید چگونه کار میکند؟)
نکته:
“funktionieren” بیشتر برای توصیف عملکرد دستگاهها، ماشینآلات و فناوری استفاده میشود، اما میتواند برای اشاره به کارکردهای دیگر هم به کار رود، مانند فرایندهای فکری یا سازماندهی.
exportieren
“Exportieren” به معنای “صادر کردن” است و به انتقال کالاها، خدمات یا اطلاعات از یک کشور یا مکان به کشور یا مکانی دیگر اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Deutschland exportiert viele Autos ins Ausland.” (آلمان خودروهای زیادی به خارج از کشور صادر میکند.) 2. در مکالمه: • “Möchtest du die Daten in eine andere Datei exportieren?” (آیا میخواهی دادهها را به یک فایل دیگر صادر کنی؟)
نکته:
“Exportieren” معمولاً در زمینههای تجاری، اقتصادی و فناوری استفاده میشود، اما میتواند در مواردی مثل صادر کردن اطلاعات یا دادهها نیز به کار رود.
importieren
“Importieren” به معنای “وارد کردن” است و به فرآیند وارد کردن کالاها، خدمات یا اطلاعات از یک کشور یا مکان به کشور یا مکانی دیگر اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir importieren Obst aus tropischen Ländern.” (ما میوهها را از کشورهای گرمسیری وارد میکنیم.) 2. در مکالمه: • “Musst du die Daten in das neue System importieren?” (آیا باید دادهها را به سیستم جدید وارد کنی؟)
نکته:
“Importieren” معمولاً در زمینههای تجاری و اقتصادی به کار میرود، اما میتواند در زمینههای فناوری اطلاعات نیز برای اشاره به وارد کردن دادهها یا اطلاعات استفاده شود.
reaslisieren
به نظر میرسد که شما به دنبال معنی و توضیح فعل “realisieren” هستید. این فعل در زبان آلمانی به معنای “تحقق بخشیدن” یا “شناسایی کردن” است.
معانی و کاربردها:
1. تحقق بخشیدن یا به حقیقت پیوستن: • مثال: “Ich möchte meine Träume verwirklichen.” (میخواهم رویاهایم را به حقیقت تبدیل کنم.) 2. شناسایی کردن یا متوجه شدن: • مثال: “Er hat erst spät realisiert, dass er einen Fehler gemacht hat.” (او دیر متوجه شد که اشتباهی کرده است.)
نکته:
“realisieren” معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که فرد میخواهد ایدهها، برنامهها یا آرزوهای خود را به واقعیت تبدیل کند یا زمانی که شخصی چیزی را درک میکند.
studieren
“Studieren” به معنای “تحصیل کردن” یا “مطالعه کردن” است. این فعل معمولاً برای اشاره به فرآیند یادگیری در دانشگاه یا مؤسسات آموزشی عالی استفاده میشود، اما میتواند به مطالعه به طور کلی نیز اشاره کند.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich studiere Medizin an der Universität.” (من پزشکی را در دانشگاه میخوانم.) 2. در مکالمه: • “Was möchtest du nach der Schule studieren?” (بعد از مدرسه میخواهی چه چیزی را تحصیل کنی؟)
نکته:
“studieren” به معنای جدی و عمیق مطالعه کردن است و معمولاً به دورههای آموزشی، تحقیق و یادگیری در سطوح بالاتر مربوط میشود.
übersetzte
“Übersetzen” به معنای “ترجمه کردن” است. این فعل به عمل تبدیل متن یا گفتار از یک زبان به زبان دیگر اشاره دارد.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich muss diesen Text ins Deutsche übersetzen.” (باید این متن را به زبان آلمانی ترجمه کنم.) 2. در مکالمه: • “Kannst du mir helfen, diesen Satz zu übersetzen?” (میتوانی به من کمک کنی تا این جمله را ترجمه کنم؟)
نکته:
“übersetzen” معمولاً در زمینههای مختلفی از جمله ترجمه متون ادبی، علمی، قانونی و گفتار روزمره به کار میرود و میتواند شامل ترجمه شفاهی یا کتبی باشد.
rot
“Rot” به معنای “قرمز” است. این صفت به رنگ قرمز اشاره دارد و معمولاً برای توصیف اشیاء، لباسها، و دیگر عناصر بصری استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Tomate ist rot.” (گوجهفرنگی قرمز است.) 2. در مکالمه: • “Ich mag die rote Bluse.” (من بلوز قرمز را دوست دارم.)
نکته:
رنگ قرمز در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی دارد، از جمله عشق، خطر، و هیجان. در طراحی و هنر نیز معمولاً برای جلب توجه استفاده میشود.
blau
“Blau” به معنای “آبی” است. این صفت به رنگ آبی اشاره دارد و معمولاً برای توصیف اشیاء، لباسها و دیگر عناصر بصری استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Himmel ist blau.” (آسمان آبی است.) 2. در مکالمه: • “Ich habe ein blaues Kleid gekauft.” (من یک لباس آبی خریدهام.)
نکته:
رنگ آبی معمولاً با آرامش، اعتماد و سردی مرتبط است و در فرهنگها و هنرهای مختلف معانی متفاوتی دارد. همچنین، در طراحی و دکوراسیون داخلی به عنوان رنگی آرامشبخش استفاده میشود.
grün
“Grün” به معنای “سبز” است. این صفت به رنگ سبز اشاره دارد و معمولاً برای توصیف اشیاء، گیاهان و دیگر عناصر بصری استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Blätter der Bäume sind grün.” (برگهای درختان سبز است.) 2. در مکالمه: • “Ich liebe grüne Äpfel.” (من سیبهای سبز را دوست دارم.)
نکته:
رنگ سبز معمولاً با طبیعت، زندگی، رشد و تازگی مرتبط است. در فرهنگهای مختلف، این رنگ نماد آرامش و امید است و به عنوان رنگی متعادلکننده در طراحی و دکوراسیون داخلی استفاده میشود.
Regal (n)
“Regal” به معنای “قفسه” است. این کلمه معمولاً به ساختارهایی اشاره دارد که برای نگهداری و سازماندهی اشیاء، کتابها یا محصولات در فضاهای مختلف استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Das Buch steht im Regal.” (کتاب در قفسه است.) 2. در مکالمه: • “Ich muss das Regal aufräumen.” (باید قفسه را مرتب کنم.)
نکته:
“Regal” میتواند به انواع مختلفی از قفسهها اشاره داشته باشد، از جمله قفسههای کتاب، قفسههای آشپزخانه و قفسههای فروشگاهی. این کلمه همچنین میتواند به عنوان صفت برای توصیف نوعی از مبلمان یا دکوراسیون داخلی استفاده شود.
Küchenregal (n)
“Küchenregal” به معنای “قفسه آشپزخانه” است. این کلمه به نوع خاصی از قفسه اشاره دارد که معمولاً در آشپزخانهها برای نگهداری وسایل آشپزی، ادویهها، ظرفها و دیگر اقلام مورد استفاده قرار میگیرد.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich habe ein neues Küchenregal gekauft.” (من یک قفسه آشپزخانه جدید خریدهام.) 2. در مکالمه: • “Das Küchenregal ist sehr praktisch für meine Gewürze.” (قفسه آشپزخانه برای ادویههای من بسیار کاربردی است.)
نکته:
“Küchenregal” میتواند در اشکال و اندازههای مختلف طراحی شود و معمولاً به بهینهسازی فضا و سازماندهی وسایل در آشپزخانه کمک میکند.
Bücherregal (n)
“Bücherregal” به معنای “قفسه کتاب” است. این کلمه به نوع خاصی از قفسه اشاره دارد که برای نگهداری کتابها طراحی شده است و معمولاً در اتاقهای مطالعه، کتابخانهها یا دیگر فضاهای زندگی قرار میگیرد.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich habe mein Bücherregal neu organisiert.” (من قفسه کتابم را بهطور جدیدی سازماندهی کردهام.) 2. در مکالمه: • “Das Bücherregal ist voll mit spannenden Romanen.” (قفسه کتاب پر از رمانهای جالب است.)
نکته:
“Bücherregal” میتواند در اشکال و اندازههای مختلف طراحی شود و به زیبایی و کارایی فضا کمک کند. این قفسهها میتوانند از مواد مختلفی مانند چوب، فلز یا پلاستیک ساخته شوند و ممکن است بهعنوان یک جزء دکوراتیو در اتاق نیز عمل کنند.
Kommode (f)
“Kommode” به معنای “کمد” یا “کشو” است. این کلمه به نوعی مبلمان اشاره دارد که معمولاً دارای چندین کشو است و برای نگهداری لباس، لوازم شخصی و دیگر اشیاء استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich habe meine Kleidung in der Kommode aufbewahrt.” (من لباسهایم را در کمد نگه داشتهام.) 2. در مکالمه: • “Die Kommode hat viel Stauraum.” (این کمد فضای زیادی برای ذخیرهسازی دارد.)
نکته:
“Kommode” معمولاً در اتاق خواب، اتاق نشیمن یا دیگر فضاها قرار میگیرد و به سازماندهی و زیبایی دکوراسیون داخلی کمک میکند. این نوع مبلمان میتواند از مواد مختلفی مانند چوب، MDF یا فلز ساخته شود و در طراحیهای متفاوتی موجود باشد.
Schrank (m)
“Schrank” به معنای “کمد” یا “دستگاه نگهدارنده” است. این کلمه به نوعی مبلمان اشاره دارد که معمولاً دارای درب و فضای داخلی برای نگهداری لباس، لوازم، یا دیگر اشیاء است.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Schrank ist voll mit Kleidung.” (کمد پر از لباس است.) 2. در مکالمه: • “Wo hast du die Bücher? Im Schrank?” (کتابها را کجا گذاشتی؟ در کمد؟)
نکته:
“Schrank” میتواند در انواع و اندازههای مختلف طراحی شود، از کمدهای دیواری بزرگ تا کمدهای کوچک برای فضاهای محدود. این نوع مبلمان معمولاً به سازماندهی و زیبایی دکوراسیون داخلی کمک میکند و میتواند در اتاق خواب، اتاق نشیمن یا سایر فضاها قرار گیرد.
Küchenschrank (m)
“Küchenschrank” به معنای “کمد آشپزخانه” است. این کلمه به نوع خاصی از کمد اشاره دارد که معمولاً در آشپزخانهها برای نگهداری ظروف، مواد غذایی، وسایل آشپزی و دیگر اقلام مورد استفاده قرار میگیرد.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Küchenschrank ist voll mit Geschirr und Töpfen.” (کمد آشپزخانه پر از ظرف و قابلمه است.) 2. در مکالمه: • “Wo hast du die Gewürze? Im Küchenschrank?” (ادویهها را کجا گذاشتی؟ در کمد آشپزخانه؟)
نکته:
“Küchenschrank” میتواند شامل کمدهای بالایی و پایینی باشد و معمولاً به بهینهسازی فضای آشپزخانه کمک میکند. این نوع مبلمان ممکن است از مواد مختلفی مانند چوب، MDF یا فلز ساخته شود و در طراحیهای متنوعی موجود باشد.
Bücherschrank (m)
“Bücherschrank” به معنای “کمد کتاب” است. این کلمه به نوع خاصی از کمد اشاره دارد که معمولاً برای نگهداری و نمایش کتابها طراحی شده است.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Bücherschrank steht im Wohnzimmer.” (کمد کتاب در اتاق نشیمن قرار دارد.) 2. در مکالمه: • “Ich habe meinen Bücherschrank neu organisiert.” (من کمد کتابم را بهطور جدیدی سازماندهی کردهام.)
نکته:
“Bücherschrank” میتواند در اشکال و اندازههای مختلف طراحی شود و معمولاً به عنوان یک جزء دکوراتیو در اتاق نیز عمل میکند. این کمدها میتوانند از مواد مختلفی مانند چوب یا شیشه ساخته شوند و به زیبایی و کارایی فضا کمک میکنند. برخی از Bücherschränke ممکن است دارای دربهای شیشهای باشند تا کتابها را از گرد و غبار محافظت کنند.
Schreibtisch (m)
“Schreibtisch” به معنای “میز تحریر” یا “میز کار” است. این کلمه به نوع خاصی از میز اشاره دارد که معمولاً برای نوشتن، کار کردن با کامپیوتر، یا انجام وظایف اداری طراحی شده است.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich arbeite jeden Tag an meinem Schreibtisch.” (من هر روز در میز تحریر خود کار میکنم.) 2. در مکالمه: • “Wo ist dein Schreibtisch?” (میز تحریر تو کجاست؟)
نکته:
“Schreibtisch” میتواند در انواع و اندازههای مختلف طراحی شود و ممکن است شامل کشوها و قفسههایی برای نگهداری لوازمتحریر، اسناد و دیگر اقلام باشد. این نوع مبلمان معمولاً در دفاتر، اتاقهای مطالعه یا اتاق خوابها استفاده میشود و به سازماندهی فضا و افزایش بهرهوری کمک میکند.
Esstisch (m)
“Esstisch” به معنای “میز غذاخوری” است. این کلمه به نوع خاصی از میز اشاره دارد که معمولاً برای صرف غذا طراحی شده است و در اتاق غذاخوری یا آشپزخانه قرار میگیرد.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Esstisch ist groß genug für die ganze Familie.” (میز غذاخوری به اندازه کافی بزرگ است برای تمام خانواده.) 2. در مکالمه: • “Wir essen immer am Esstisch zusammen.” (ما همیشه در کنار هم در میز غذاخوری غذا میخوریم.)
نکته:
“Esstisch” معمولاً از مواد مختلفی مانند چوب، شیشه یا فلز ساخته میشود و میتواند در اشکال و اندازههای مختلف طراحی شود. برخی از میزهای غذاخوری دارای قابلیت تنظیم ارتفاع یا گسترش برای میزبانی مهمانان بیشتر هستند. این نوع مبلمان به عنوان یک نقطه مرکزی در فضاهای نشیمن و غذاخوری عمل میکند.
Lampe (f)
“Lampe” به معنای “لامپ” یا “چراغ” است. این کلمه به نوعی منبع نور اشاره دارد که برای روشن کردن فضاها مانند اتاقها، دفاتر یا مکانهای عمومی استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Lampe im Wohnzimmer ist sehr schön.” (لامپ در اتاق نشیمن بسیار زیباست.) 2. در مکالمه: • “Kannst du die Lampe bitte einschalten?” (میتوانی لطفاً لامپ را روشن کنی؟)
نکته:
“Lampe” میتواند به انواع مختلفی از چراغها اشاره داشته باشد، از جمله لامپهای رومیزی، لامپهای دیواری، و لامپهای سقفی. لامپها معمولاً در طراحی داخلی استفاده میشوند و میتوانند به عنوان یک جزء دکوراتیو نیز عمل کنند. همچنین، آنها ممکن است از مواد و سبکهای مختلفی ساخته شده باشند، مانند فلز، شیشه یا پلاستیک.
Stuhl (m)
“Stuhl” به معنای “صندلی” است. این کلمه به نوعی مبلمان اشاره دارد که برای نشستن طراحی شده و معمولاً دارای چهار پایه و یک نشیمنگاه است.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Stuhl ist sehr bequem.” (این صندلی بسیار راحت است.) 2. در مکالمه: • “Kannst du bitte den Stuhl für mich holen?” (میتوانی لطفاً صندلی را برای من بیاوری؟)
نکته:
“Stuhl” میتواند در انواع و اندازههای مختلف طراحی شود، از صندلیهای ساده و چوبی گرفته تا صندلیهای مدرن و راحت با پشتی و دسته. این نوع مبلمان معمولاً در اتاق نشیمن، غذاخوری، دفاتر و مکانهای عمومی استفاده میشود و به عنوان یک جزء اساسی در هر فضایی عمل میکند.
Küche (f)
“Küche” به معنای “آشپزخانه” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که برای پخت و پز غذا و آمادهسازی آن طراحی شده است.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Küche ist sehr geräumig und modern.” (آشپزخانه بسیار جادار و مدرن است.) 2. در مکالمه: • “Ich koche gerne in meiner Küche.” (من در آشپزخانهام غذا پختن را دوست دارم.)
نکته:
“Küche” معمولاً شامل وسایل و تجهیزات مختلفی مانند اجاقگاز، یخچال، سینک و کابینتها است. این فضا معمولاً به عنوان مرکز خانواده و اجتماعی شدن در خانه عمل میکند، زیرا اعضای خانواده معمولاً در هنگام آمادهسازی غذا یا صرف غذا در آنجا جمع میشوند. آشپزخانهها میتوانند طراحیهای متفاوتی داشته باشند و از مواد مختلفی مانند چوب، فلز و سرامیک ساخته شوند.
Balkon (m)
“Balkon” به معنای “بالکن” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که معمولاً در طبقات بالای یک ساختمان قرار دارد و از دیوارها یا نردهها احاطه شده است. بالکنها برای استراحت، لذت بردن از هوای آزاد و گاهی برای باغبانی طراحی شدهاند.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich sitze gerne auf dem Balkon und lese ein Buch.” (من دوست دارم روی بالکن بنشینم و کتاب بخوانم.) 2. در مکالمه: • “Der Balkon hat einen schönen Blick auf den Garten.” (بالکن چشمانداز زیبایی به باغ دارد.)
نکته:
“Balkon” میتواند از مواد مختلفی مانند چوب، فلز یا بتن ساخته شود و ممکن است دارای امکاناتی مانند مبلمان بیرونی، گلدانها یا سایبان باشد. بالکنها معمولاً به فضاهای زندگی اضافه میکنند و امکان لذت بردن از فضای باز را فراهم میکنند.
Abstellraum (m)
“Abstellraum” به معنای “اتاق انباری” یا “اتاق ذخیرهسازی” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که معمولاً برای نگهداری اشیاء اضافی، وسایل غیرضروری یا لوازم خانگی استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir haben einen Abstellraum, in dem wir unsere Werkzeuge aufbewahren.” (ما یک اتاق انباری داریم که وسایلمان را در آن نگهمیداریم.) 2. در مکالمه: • “Der Abstellraum ist sehr nützlich, um Platz in der Wohnung zu schaffen.” (اتاق انباری بسیار مفید است تا فضای بیشتری در آپارتمان ایجاد کند.)
نکته:
“Abstellraum” معمولاً در زیرزمین یا در قسمتهای دیگر ساختمان قرار دارد و به سازماندهی و ذخیرهسازی اشیاء کمک میکند. این اتاق میتواند شامل قفسهها، جعبهها و سایر وسایل برای مرتب کردن و نگهداری اشیاء باشد.
Flur (m)
“Flur” به معنای “راهرو” یا “دالان” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که معمولاً به عنوان یک مسیر برای دسترسی به اتاقها و فضاهای مختلف در یک ساختمان استفاده میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Flur ist breit und hell.” (راهرو عریض و روشن است.) 2. در مکالمه: • “Kannst du mir den Weg zum Flur zeigen?” (میتوانی راه را به سمت راهرو به من نشان دهی؟)
نکته:
“Flur” معمولاً دارای دیوارها، سقف و گاهی پنجرهها است و میتواند به عنوان فضای عبوری یا به عنوان محلی برای نصب آثار هنری یا دکوراسیون استفاده شود. این فضا ممکن است دارای قفسههای کوچک برای نگهداری وسایل یا جا کفشی باشد. راهروها میتوانند در خانهها، آپارتمانها، ادارات و دیگر ساختمانها وجود داشته باشند.
Parkplatz (m)
“Parkplatz” به معنای “پارکینگ” یا “محل پارک خودرو” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که برای پارک کردن خودروها طراحی شده است، و میتواند در خارج از ساختمانها یا در پارکینگهای زیرزمینی وجود داشته باشد.
مثالها:
1. در جمله: • “Der Parkplatz vor dem Einkaufszentrum ist immer voll.” (پارکینگ جلوی مرکز خرید همیشه پر است.) 2. در مکالمه: • “Wo ist der nächste Parkplatz?” (نزدیکترین پارکینگ کجاست؟)
نکته:
“Parkplatz” میتواند به صورت عمومی (برای استفاده عموم) یا خصوصی (برای استفاده تنها یک شخص یا خانواده) باشد. این فضا معمولاً دارای علامتها و راهنماهای مشخص برای پارک کردن خودروها است. برخی از پارکینگها ممکن است هزینه داشته باشند، در حالی که برخی دیگر رایگان هستند.
Garage (f)
“Garage” به معنای “گاراژ” است. این کلمه به فضایی اشاره دارد که معمولاً برای پارک کردن خودروها و نگهداری وسایل مربوط به خودرو طراحی شده است.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich parke mein Auto immer in der Garage.” (من همیشه خودروی خود را در گاراژ پارک میکنم.) 2. در مکالمه: • “Die Garage ist groß genug für zwei Autos.” (گاراژ به اندازه کافی بزرگ است برای دو خودرو.)
نکته:
“Garage” میتواند به صورت مستقل (به عنوان یک ساختمان جداگانه) یا به عنوان بخشی از یک خانه (مانند یک گاراژ متصل به خانه) وجود داشته باشد. گاراژها معمولاً دارای دربهای بزرگ هستند که میتوانند به صورت دستی یا اتوماتیک باز و بسته شوند. برخی از گاراژها همچنین میتوانند فضای اضافی برای نگهداری ابزار، لوازم ورزشی و سایر وسایل داشته باشند.
Miete (f)
“Miete” به معنای “اجاره” است. این کلمه به مبلغی اشاره دارد که برای استفاده از یک ملک، مانند آپارتمان یا خانه، به صاحبخانه پرداخت میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Miete für diese Wohnung ist ziemlich hoch.” (اجاره این آپارتمان نسبتاً زیاد است.) 2. در مکالمه: • “Ich muss die Miete am ersten Tag des Monats bezahlen.” (من باید اجاره را در روز اول هر ماه پرداخت کنم.)
نکته:
“Miete” میتواند به اجاره ماهانه، سالانه یا به صورت دیگری اشاره داشته باشد. معمولاً شرایط پرداخت اجاره در قرارداد اجاره ذکر میشود و ممکن است شامل هزینههای اضافی مانند آب، برق و گاز نیز باشد. در برخی موارد، مبحث ودیعه (پیشپرداخت) نیز در این زمینه مطرح میشود که معمولاً برای تضمین عدم خسارت به ملک دریافت میشود.
Miete (f)
“Miete” به معنای “اجاره” است. این کلمه به مبلغی اشاره دارد که برای استفاده از یک ملک، مانند آپارتمان یا خانه، به صاحبخانه پرداخت میشود.
مثالها:
1. در جمله: • “Die Miete für diese Wohnung ist ziemlich hoch.” (اجاره این آپارتمان نسبتاً زیاد است.) 2. در مکالمه: • “Ich muss die Miete am ersten Tag des Monats bezahlen.” (من باید اجاره را در روز اول هر ماه پرداخت کنم.)
نکته:
“Miete” میتواند به اجاره ماهانه، سالانه یا به صورت دیگری اشاره داشته باشد. معمولاً شرایط پرداخت اجاره در قرارداد اجاره ذکر میشود و ممکن است شامل هزینههای اضافی مانند آب، برق و گاز نیز باشد. در برخی موارد، مبحث ودیعه (پیشپرداخت) نیز در این زمینه مطرح میشود که معمولاً برای تضمین عدم خسارت به ملک دریافت میشود.
Vertrag (m)
“Vertrag” به معنای “قرارداد” است. این کلمه به توافقنامهای قانونی اشاره دارد که بین دو یا چند طرف منعقد میشود و شرایط و ضوابط مشخصی را برای انجام یک معامله یا همکاری تعیین میکند.
مثالها:
1. در جمله: • “Wir haben einen Vertrag über die Miete der Wohnung unterschrieben.” (ما یک قرارداد درباره اجاره آپارتمان امضا کردهایم.) 2. در مکالمه: • “Es ist wichtig, alle Bedingungen im Vertrag zu lesen.” (خواندن تمام شرایط قرارداد مهم است.)
نکته:
“Vertrag” میتواند شامل انواع مختلفی از توافقها باشد، از جمله قراردادهای اجاره، قراردادهای کار، قراردادهای خرید و فروش و غیره. این اسناد معمولاً شامل جزئیات مربوط به حقوق و وظایف طرفین، مدت زمان توافق، و شرایط فسخ یا تغییر قرارداد هستند. امضای یک قرارداد معمولاً نشاندهنده توافق رسمی و الزامآور بین طرفین است.
Mietvertrag
“Mietvertrag” به معنای “قرارداد اجاره” است. این کلمه به توافقنامهای قانونی اشاره دارد که شرایط و ضوابط اجاره یک ملک، مانند آپارتمان یا خانه، را بین موجر (صاحبخانه) و مستأجر (اجارهکننده) مشخص میکند.
مثالها:
1. در جمله: • “Ich habe den Mietvertrag für meine neue Wohnung unterschrieben.” (من قرارداد اجاره برای آپارتمان جدیدم را امضا کردم.) 2. در مکالمه: • “Der Mietvertrag enthält Informationen über die Kaution und die Mietdauer.” (قرارداد اجاره شامل اطلاعاتی درباره ودیعه و مدت اجاره است.)
نکته:
“Mietvertrag” معمولاً شامل جزئیات مهمی از جمله:
• مدت زمان اجاره: مدت زمانی که مستأجر میتواند در ملک زندگی کند. • مبلغ اجاره: هزینهای که مستأجر باید هر ماه پرداخت کند. • ودیعه (Kaution): مبلغی که به عنوان ضمانت برای خسارتهای احتمالی دریافت میشود. • شرایط فسخ: شرایطی که تحت آن هر یک از طرفین میتوانند قرارداد را لغو کنند.
قرارداد اجاره معمولاً به صورت کتبی تنظیم میشود تا از حقوق و تعهدات هر دو طرف حفاظت کند.
so geht es nicht weiter
عبارت “So geht es nicht weiter” در زبان آلمانی به معنی “اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند” یا “این وضعیت نمیتواند اینگونه پیش برود” است.
کاربرد:
این جمله معمولاً زمانی استفاده میشود که فرد احساس کند شرایط یا وضعیتی غیرقابل قبول است و باید تغییر کند.
مثالها:
1. Ich bin so müde und gestresst. So geht es nicht weiter! “من خیلی خسته و استرس دارم. اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند!” 2. Wir müssen eine Lösung finden, so geht es nicht weiter. “ما باید یک راهحل پیدا کنیم؛ اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند.”
نکته:
این جمله اغلب برای بیان نارضایتی از شرایط موجود و درخواست یا تأکید بر تغییر استفاده میشود.
Es geht so nicht weiter
عبارت “Es geht so nicht weiter” به معنای “اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند” یا “وضعیت به این شکل دیگر قابل تحمل نیست” است.
کاربرد:
این جمله زمانی استفاده میشود که فرد بخواهد نشان دهد شرایط یا اوضاع فعلی غیرقابل قبول است و نیاز به تغییر دارد.
مثالها:
1. Ich bin total überarbeitet. Es geht so nicht weiter! “من کاملاً بیش از حد کار کردهام. اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند!” 2. Unsere Beziehung ist schwierig. Es geht so nicht weiter. “رابطه ما سخت شده است. اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند.” 3. Mit diesen Problemen müssen wir uns beschäftigen. Es geht so nicht weiter! “ما باید به این مشکلات رسیدگی کنیم. اینطور نمیتواند ادامه پیدا کند!”
نکته:
این جمله مشابه “So geht es nicht weiter” است و معمولاً برای بیان نارضایتی از شرایط و تأکید بر لزوم تغییر وضعیت به کار میرود.
mit freundlichen grüßen
عبارت “Mit freundlichen Grüßen” یکی از رایجترین و رسمیترین عبارات پایانی در نامهها و ایمیلهای رسمی به زبان آلمانی است و به معنای “با احترام” یا “با ارادت” میباشد.
کاربرد:
این عبارت معمولاً در پایان نامههای رسمی، ایمیلهای حرفهای یا مکاتبات رسمی دیگر استفاده میشود.
مثال در نامه:
Sehr geehrte Frau Müller,
vielen Dank für Ihre Unterstützung. Ich werde mich bald wieder bei Ihnen melden.
Mit freundlichen Grüßen
Max Mustermann
ترجمه:
خانم محترم مولر،
از حمایت شما سپاسگزارم. به زودی دوباره با شما تماس میگیرم.
با احترام
مکس موسترمان
نکته:
• همیشه بعد از “Mit freundlichen Grüßen”، نام نویسنده نوشته میشود. • این عبارت بسیار محترمانه و حرفهای است و برای مکاتبات رسمی کاملاً مناسب است.
hoch
کلمه “hoch” در زبان آلمانی به معنای “بالا” یا “بلند” است و بسته به زمینه میتواند معانی متفاوتی داشته باشد.
معانی و کاربردها:
1. بالا / بلند (به صورت فیزیکی): • اشاره به ارتفاع یا موقعیت بالا. • مثال: Der Berg ist sehr hoch. “این کوه خیلی بلند است.” 2. زیاد / بالا (مقدار یا عدد زیاد): • برای بیان مقدار زیاد یا سطح بالا. • مثال: Die Temperatur ist heute sehr hoch. “دمای هوا امروز خیلی بالا است.” 3. احترام یا مرتبه بالا: • اشاره به جایگاه یا موقعیت والا. • مثال: Er genießt ein hohes Ansehen. “او از احترام بالایی برخوردار است.” 4. فعلهای مرکب (با پیشوند “hoch”): • hochgehen: بالا رفتن Ich gehe die Treppe hoch. “من از پلهها بالا میروم.” • hochheben: بلند کردن Kannst du die Kiste hochheben? “میتوانی جعبه را بلند کنی؟” • hochladen: آپلود کردن Ich lade die Datei hoch. “من فایل را آپلود میکنم.”
نکته:
• “hoch” میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود و در هر حالت بسته به جمله، مفهوم متفاوتی میدهد. • هنگام استفاده به عنوان صفت، در حالتهای صرفشده ممکن است تغییر کند: Das hohe Gebäude. (ساختمان بلند)
Hochschrank
کلمه “Hochschrank” ترکیبی از دو کلمه آلمانی “hoch” (بلند) و “Schrank” (کمد) است و به معنای “کمد بلند” میباشد.
این واژه معمولاً برای اشاره به نوع خاصی از کمد که ارتفاع زیادی دارد و در آشپزخانهها، حمام یا مکانهای دیگر استفاده میشود، به کار میرود.
کاربرد و توضیحات:
1. در آشپزخانه: • Hochschrank اغلب به کمدهایی گفته میشود که برای نگهداری وسایل آشپزخانه، مواد غذایی یا لوازم پخت و پز استفاده میشوند. • مثال: Der Hochschrank bietet viel Stauraum für Vorräte. “کمد بلند فضای زیادی برای ذخیره مواد غذایی فراهم میکند.” 2. در حمام: • به کمدهای باریک و بلندی که برای نگهداری حولهها، لوازم آرایشی یا وسایل بهداشتی استفاده میشوند. • مثال: Im Badezimmer steht ein schmaler Hochschrank für Handtücher. “در حمام یک کمد بلند باریک برای حولهها قرار دارد.” 3. ویژگیها: • معمولاً عمق کمتری نسبت به عرض دارد و فضای زیادی برای ذخیرهسازی فراهم میکند. • ممکن است دارای قفسهها، کشوها یا درهای مختلف باشد.
تصویر ذهنی:
کمد بلند و باریکی که برای استفاده در فضاهای عمودی طراحی شده است، بهویژه در آشپزخانهها و حمامها.
bereit
کلمه “bereit” در زبان آلمانی به معنای “آماده” است و معمولاً برای نشان دادن آمادگی برای انجام کاری یا پذیرش چیزی به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. آماده بودن برای انجام کاری: • Ich bin bereit zu gehen. “من آماده رفتن هستم.” 2. آماده بودن برای کمک یا پذیرش چیزی: • Sie ist bereit, dir zu helfen. “او آماده است به تو کمک کند.” 3. آمادگی ذهنی یا جسمی: • Bist du bereit für die Prüfung? “آیا برای امتحان آمادهای؟” 4. در اصطلاحات رایج: • Alles ist bereit. “همه چیز آماده است.” • Bereit sein zu sterben. “آماده بودن برای مرگ.”
نکات:
• “bereit” یک صفت است و معمولاً با افعال sein (بودن) یا werden (شدن) استفاده میشود. • در حالت رسمیتر، ممکن است با فعلهای مصدری (مانند zu + Infinitiv) همراه شود: Ich bin bereit, alles zu tun. “من آمادهام همهچیز را انجام دهم.”
kostet
کلمه “kostet” صرف سومشخص مفرد از فعل “kosten” در زبان آلمانی است. “kosten” به معنای “هزینه داشتن” یا “قیمت داشتن” میباشد و در برخی موارد به معنای “چشیدن” یا “مزه کردن” نیز استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
- قیمت داشتن / هزینه داشتن:• برای اشاره به مبلغی که باید برای چیزی پرداخت شود.
• مثال:
Wie viel kostet das Buch?
“این کتاب چقدر قیمت دارد؟”
Das Auto kostet 20.000 Euro.
“این ماشین ۲۰,۰۰۰ یورو قیمت دارد.” - چشیدن / مزه کردن (کمتر رایج):• برای اشاره به امتحان کردن مزه چیزی.
• مثال:
Der Kuchen kostet sehr gut.
“این کیک خیلی خوشمزه است.” - به هزینهای غیرمالی اشاره کردن:• میتواند به معنای هزینه دادن (زمان، انرژی، یا تلاش) باشد.
• مثال:
Das kostet viel Zeit.
“این زمان زیادی میبرد.”
صرف فعل kosten در زمان حال (Präsens):
شخص صرف
ich koste
du kostest
er/sie/es kostet
wir kosten
ihr kostet
sie/Sie kosten
نکته:
وقتی به معنای قیمت داشتن باشد، معمولاً در ساختار “Was kostet…?” یا “Wie viel kostet…?” استفاده میشود.
Schreibtisch
کلمه “Schreibtisch” در زبان آلمانی به معنای “میز تحریر” یا “میز کار” است. این واژه ترکیبی از دو بخش است:
• “Schreiben”: نوشتن
• “Tisch”: میز
بنابراین، “Schreibtisch” به طور دقیق به معنای “میزی برای نوشتن” است.
کاربردها:
1. به عنوان میز مطالعه یا کار: • میز مورد استفاده برای کارهای اداری، مطالعه یا نوشتن. • مثال: Ich habe einen großen Schreibtisch in meinem Zimmer. “من یک میز تحریر بزرگ در اتاقم دارم.” 2. در دفتر کار یا مدرسه: • Der Schreibtisch im Büro ist sehr ordentlich. “میز کار در دفتر خیلی مرتب است.” 3. لوازم جانبی مرتبط با Schreibtisch: • Schreibtischlampe: چراغ میز تحریر • Schreibtischstuhl: صندلی میز تحریر • Schreibtischschublade: کشوی میز تحریر
نکته:
Schreibtisch معمولاً به یک میز استاندارد با سطح صاف و اغلب دارای کشو یا فضای ذخیرهسازی اشاره دارد که برای کار یا مطالعه طراحی شده است.
Holz
کلمه “Holz” در زبان آلمانی به معنای “چوب” است. این واژه برای اشاره به مادهای که از درختان به دست میآید و به عنوان مصالح ساختمانی یا در ساخت وسایل مختلف استفاده میشود، به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. چوب به عنوان ماده اولیه: • Der Tisch ist aus Holz. “این میز از چوب ساخته شده است.” 2. چوب برای سوخت: • Wir brauchen Holz für den Kamin. “ما برای شومینه به چوب نیاز داریم.” 3. جنگل یا منطقهای که درختان زیادی دارد (به صورت استعارهای): • Ich mag den Geruch von frischem Holz. “من بوی چوب تازه را دوست دارم.” 4. به معنای نمادین: • در آلمانی، گاهی از چوب برای اشاره به سختی یا طبیعی بودن استفاده میشود. مثال: Er hat ein Herz aus Holz. “او قلبی از چوب دارد” (معمولاً برای اشاره به کسی که بیاحساس است).
ترکیبات رایج با Holz:
1. Holztisch: میز چوبی 2. Holzhaus: خانه چوبی 3. Holzstühle: صندلیهای چوبی 4. Brennholz: هیزم 5. Holzboden: کفپوش چوبی
نکته:
Holz به عنوان یک ماده بسیار پرکاربرد است که در صنایع مختلف مانند نجاری، ساختمانسازی، مبلمان و حتی هنر استفاده میشود.
meter
کلمه “Meter” در زبان آلمانی به همان معنای “متر” در زبان فارسی است و به عنوان یک واحد اندازهگیری برای طول یا مسافت استفاده میشود.
کاربردها:
1. اندازهگیری طول یا مسافت: • Das Zimmer ist fünf Meter lang. “این اتاق پنج متر طول دارد.” 2. در ترکیبات رایج برای بیان فاصلهها: • Er wohnt nur 100 Meter von hier entfernt. “او فقط ۱۰۰ متر از اینجا فاصله دارد.” 3. به عنوان واحد در ابزارهای اندازهگیری: • Hast du einen Meterstab? “آیا خطکش متر داری؟” 4. در مقیاسهای ورزشی یا ساختوساز: • Die Laufstrecke ist 400 Meter lang. “مسیر دویدن ۴۰۰ متر طول دارد.”
نکات زبانی:
• جمع کلمه: Meter (در آلمانی جمع و مفرد یکسان است). مثال: Zehn Meter sind genug. “ده متر کافی است.” • تلفظ مشابه: در آلمانی و فارسی، تلفظ Meter بسیار مشابه است.
ترکیبات مرتبط:
1. Quadratmeter: متر مربع • Das Haus hat 120 Quadratmeter. “این خانه ۱۲۰ متر مربع مساحت دارد.” 2. Kilometer: کیلومتر • Die Stadt ist zehn Kilometer entfernt. “شهر ده کیلومتر دورتر است.” 3. Zentimeter: سانتیمتر • Der Tisch ist 80 Zentimeter hoch. “این میز ۸۰ سانتیمتر ارتفاع دارد.”
Meter واحدی رایج در زندگی روزمره و کاربردی در حوزههای مختلف است.
zentimeter
کلمه “Zentimeter” در زبان آلمانی به معنای “سانتیمتر” است که واحدی برای اندازهگیری طول یا مسافت است. یک سانتیمتر برابر با یک صدم متر (0.01 متر) است.
کاربردها:
1. اندازهگیری طول یا مسافت: • Der Tisch ist 80 Zentimeter hoch. “این میز ۸۰ سانتیمتر ارتفاع دارد.” 2. در بیان ابعاد یا اندازهگیری دقیقتر: • Das Bild ist 50 Zentimeter breit. “این تصویر ۵۰ سانتیمتر عرض دارد.” 3. در ترکیبات رایج: • Die Strecke ist nur 10 Zentimeter lang. “این فاصله فقط ۱۰ سانتیمتر طول دارد.” 4. برای اشاره به مقدار کوچک یا دقیق: • Er hat sich um 2 Zentimeter verbessert. “او ۲ سانتیمتر بهبود یافته است.”
نکات:
• Zentimeter معمولاً برای اندازهگیری اجسام کوچکتر از متر استفاده میشود. • جمع: همانند “Meter”، کلمه “Zentimeter” در جمع نیز تغییر نمیکند.
ترکیبات مرتبط:
1. Millimeter (میلیمتر): کوچکتر از سانتیمتر • Der Nagel ist 10 Millimeter lang. “این میخ ۱۰ میلیمتر طول دارد.” 2. Kilometer (کیلومتر): بزرگتر از سانتیمتر • Der nächste Supermarkt ist 2 Kilometer entfernt. “سوپرمارکت بعدی ۲ کیلومتر فاصله دارد.”
“Zentimeter” بیشتر برای اندازهگیری دقیقتر ابعاد و طولهایی که کمتر از یک متر هستند به کار میرود.
mal
کلمه “mal” در زبان آلمانی چندین کاربرد مختلف دارد و بسته به زمینههای مختلف معنای متفاوتی پیدا میکند. به طور کلی، “mal” به معنای “بار” یا “مرتبه” است.
معانی و کاربردهای مختلف:
1. برای بیان تعداد دفعات یا مرات (زمانها): • Einmal (یک بار) • Zweimal (دو بار) • Dreimal (سه بار) • مثال: Ich habe das nur einmal gemacht. “من فقط یک بار این کار را انجام دادهام.” 2. در اصطلاحات و جملات محاورهای برای ملایمتر کردن درخواستها یا پیشنهادها: • Kannst du mir mal helfen? “میتوانی کمی به من کمک کنی؟” • Gib mir mal das Buch. “لطفاً کتاب را به من بده.” 3. برای نشان دادن یک حالت غیررسمی یا دوستانه: • Komm mal her! “بیا اینجا!” • Schau mal! “نگاه کن!” 4. در جملات پرسشی برای اشاره به یک زمان یا فرصت خاص: • Wann bist du mal wieder da? “کی دوباره اینجا خواهی بود؟” 5. در ساختارهای ضربالمثل یا عبارات رایج: • Das ist nicht das erste Mal. “این اولین بار نیست.”
نکته:
• “mal” اغلب در جملات غیررسمی و محاورهای برای دادن حس دوستانه یا ملایم به گفتار استفاده میشود. • ترکیبهایی مانند einmal (یک بار)، zweimal (دو بار)، و غیره برای بیان تعداد دفعات استفاده میشوند.
“Mal” میتواند بسته به موقعیت معنای متفاوتی داشته باشد، اما معمولاً به مفهوم دفعات یا مرتبهها اشاره دارد و به گفتار غیررسمی کمک میکند.
tun
فعل “tun” در زبان آلمانی به معنای “انجام دادن” یا “کردن” است و یکی از افعال پایهای و پرکاربرد در زبان آلمانی به شمار میرود. این فعل به طور معمول در موقعیتهای مختلف برای بیان انجام یک عمل یا اقدام به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. انجام دادن یا انجام عمل: • Ich tue meine Hausaufgaben. “من تکالیفم را انجام میدهم.” 2. استفاده به معنای “مناسب بودن”: • Es tut mir leid. “متاسفم.” (در این حالت فعل “tun” به معنای “حس کردن” یا “عمل کردن” است.) 3. در عبارات اصطلاحی: • Was tust du da? “تو آنجا چه کار میکنی؟” • Das tut gut. “این خوب است.” (در اینجا به معنای “احساس خوبی دادن” است.) 4. در افعال مرکب: • tun در ترکیب با دیگر کلمات میتواند افعال مرکبی بسازد که معانی خاصتری داشته باشند: • etwas tun (چیزی انجام دادن) • so tun, als ob (انگار که…) • مثال: Er tut so, als ob er krank ist. “او وانمود میکند که بیمار است.”
صرف فعل tun در زمان حال (Präsens):
شخص صرف فعل
ich tue
du tust
er/sie/es tut
wir tun
ihr tut
sie/Sie tun
نکته:
• “Tun” یکی از افعال بیقاعده است و صرفهای آن در زمانهای مختلف باید حفظ شود. • این فعل به صورتهای مختلف و در جملات مختلف برای اشاره به انجام دادن یا اقدام به کاری به کار میرود.
kalt
کلمه “kalt” در زبان آلمانی به معنای “سرد” است و برای توصیف دما یا حس سرمای یک جسم یا محیط استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. برای اشاره به دمای سرد: • Es ist kalt draußen. “بیرون سرد است.” 2. برای توصیف احساس یا وضعیت سرد: • Das Wasser ist kalt. “آب سرد است.” • Ich habe kalte Hände. “دستهایم سرد است.” 3. در عبارات استعاری یا غیرمستقیم: • Ein kaltes Herz haben. “قلبی سرد داشتن” (برای اشاره به فردی بیاحساس یا بیرحم). • Eine kalte Beziehung. “یک رابطه سرد” (برای اشاره به روابطی که احساسات کمتری دارند). 4. در ترکیبات و اصطلاحات: • Kaltblütig: خون سرد (بیرحم یا با آرامش در شرایط استرسزا) • Er hat das kaltblütig getan. “او این کار را با خون سرد انجام داد.” • Kalt erwischen: غافلگیر کردن • Ich wurde kalt erwischt. “غافلگیر شدم.”
نکته:
“Kalt” بیشتر برای توصیف حالتهای فیزیکی دما و همچنین در معانی استعاری برای ویژگیهای غیرعاطفی و سرد افراد به کار میرود.
warm
کلمه “warm” در زبان آلمانی به معنای “گرم” است و برای توصیف دما یا احساس گرما در یک جسم یا محیط استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. برای اشاره به دمای گرم: • Es ist heute warm. “امروز هوا گرم است.” • Das Wasser ist warm. “آب گرم است.” 2. برای توصیف احساس یا وضعیت گرما: • Ich habe warme Hände. “دستهایم گرم است.” • Es fühlt sich warm an. “احساس میشود که گرم است.” 3. در عبارات استعاری یا غیرمستقیم: • Ein warmes Herz haben. “قلبی گرم داشتن” (برای اشاره به فردی مهربان و با احساس). • Eine warme Beziehung. “یک رابطه گرم” (برای اشاره به روابطی که صمیمانه و با احساس هستند). 4. در ترکیبات و اصطلاحات: • Warmherzig: مهربان، با قلب گرم • Sie ist eine warmherzige Person. “او فردی مهربان است.” • Warm werden: احساس راحتی کردن یا نزدیک شدن به چیزی • Ich muss mich erst warm werden. “من باید ابتدا احساس راحتی کنم.”
نکته:
“Warm” معمولاً برای توصیف دما یا احساس گرما در افراد، اجسام، یا محیطها به کار میرود و برعکس “kalt” (سرد)، نشاندهنده راحتی یا صمیمیت است.
Ich bin erkältet
جمله “Ich bin erkältet” در زبان آلمانی به معنای “من سرما خوردهام” است.
• “erkältet” صفتی است که برای توصیف حالتی به کار میرود که فرد مبتلا به سرماخوردگی شده است. این کلمه از فعل “erkälten” به معنی “سرما خوردن” مشتق شده است.
مثال:
• “Ich bin erkältet und habe Halsschmerzen.” “من سرما خوردهام و گلودرد دارم.”
نکته:
• این جمله معمولاً زمانی استفاده میشود که فرد بخواهد به کسی بگوید که به دلیل سرما خوردگی احساس بیماری میکند.
Erkältung
کلمه “Erkältung” در زبان آلمانی به معنای “سرماخوردگی” است و به بیماری ویروسی معمول که با علائمی مانند گلودرد، سرفه، تب خفیف، احتقان بینی و ضعف عمومی همراه است، اطلاق میشود.
کاربردها:
1. برای اشاره به سرماخوردگی به عنوان یک بیماری: • Ich habe eine Erkältung. “من سرما خوردهام.” • Er hat sich eine Erkältung eingefangen. “او دچار سرماخوردگی شده است.” 2. در ترکیبات مرتبط: • Erkältungssymptome: علائم سرماخوردگی • Erkältungsmittel: داروهای سرماخوردگی • Mit einer Erkältung ins Bett gehen: به دلیل سرماخوردگی به رختخواب رفتن
نکته:
• “Erkältung” به طور معمول به بیماریهای خفیف و موقتی اطلاق میشود که معمولاً بدون نیاز به درمان خاص و با استراحت بهبود مییابند.
funktionieren
فعل “funktionieren” در زبان آلمانی به معنای “عمل کردن” یا “کار کردن” است و معمولاً برای توصیف این استفاده میشود که یک دستگاه، سیستم یا چیزی به درستی کار میکند یا عمل میکند.
معانی و کاربردها:
1. عمل کردن (در رابطه با دستگاهها یا سیستمها): • Der Computer funktioniert nicht. “کامپیوتر کار نمیکند.” • Die Lampe funktioniert. “چراغ کار میکند.” 2. به معنای انجام دادن یا اثر دادن در یک موقعیت خاص: • Es funktioniert nicht so, wie ich es mir vorstelle. “اینطور که من تصور میکردم عمل نمیکند.” • Das Konzept funktioniert gut. “این مفهوم خوب عمل میکند.” 3. در مکالمات غیررسمی برای اشاره به عملکرد یا وضعیت به درستی انجام شدن: • Alles funktioniert bestens. “همه چیز به بهترین نحو کار میکند.”
نکات:
• “Funktionieren” معمولاً در مورد چیزی استفاده میشود که در حالت عملی و فنی قرار دارد، مانند دستگاهها، وسایل یا روشها. • این فعل به صورت بیقاعده صرف میشود و هیچگاه به معنی “انجام دادن کارهای انسانی” (مانند “tun”) به کار نمیرود، بلکه بیشتر به عملکرد فنی و دستگاهها مربوط است.
صرف فعل “funktionieren” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich funktioniere
du funktionierst
er/sie/es funktioniert
wir funktionieren
ihr funktioniert
sie/Sie funktionieren
Das Fernsehen funktioniert nicht
جمله “Das Fernsehen funktioniert nicht” در زبان آلمانی به معنای “تلویزیون کار نمیکند” است.
• “Das Fernsehen” به معنی تلویزیون است (در اینجا اشاره به دستگاه تلویزیون).
• “funktioniert” شکل صرف شده فعل “funktionieren” است که به معنای “کار کردن” یا “عمل کردن” است.
• “nicht” به معنای “نمی” است که برای منفی کردن جمله استفاده میشود.
ترجمه:
“تلویزیون کار نمیکند.”
این جمله زمانی به کار میرود که تلویزیون دچار مشکلی شده باشد و دیگر به درستی کار نکند.
Dusche (f)
کلمه “Dusche” در زبان آلمانی به معنای “دوش” است و معمولاً برای اشاره به حمام یا سیستم دوش گرفتن به کار میرود. این واژه در زبان آلمانی به طور خاص به دستگاه یا مکان خاصی اشاره دارد که در آن شخص میتواند بدن خود را شستشو دهد.
کاربردها:
1. برای اشاره به سیستم دوش گرفتن: • Ich gehe jetzt unter die Dusche. “الان میروم دوش بگیرم.” 2. برای اشاره به مکان دوش گرفتن: • Die Dusche ist im Badezimmer. “دوش در حمام است.” 3. ترکیب با افعال: • Duschen (دوش گرفتن) • Ich dusche jeden Morgen. “من هر صبح دوش میگیرم.”
نکات:
• Dusche یک اسم مؤنث است (die Dusche) و به سیستم یا مکان دوش اشاره دارد. • واژه “duschen” به معنای “دوش گرفتن” به عنوان فعل استفاده میشود.
Badewanne (f)
کلمه “Badewanne” در زبان آلمانی به معنای “وان حمام” است. این واژه به حمام بزرگی اشاره دارد که برای شستشو و استراحت در آب استفاده میشود.
کاربردها:
1. برای اشاره به خود وان حمام: • Die Badewanne ist groß. “وان حمام بزرگ است.” 2. در ترکیب با افعال: • Ich nehme ein Bad in der Badewanne. “من در وان حمام یک حمام میگیرم.” 3. برای اشاره به فعالیتی که در وان انجام میشود: • Ich entspanne mich in der Badewanne. “من در وان حمام استراحت میکنم.”
نکات:
• Badewanne یک اسم مؤنث است (die Badewanne). • این کلمه بیشتر برای وانهای حمام استفاده میشود که برای پر کردن با آب گرم و حمام کردن طراحی شدهاند. • در آلمانی، ترکیبهای مختلفی برای اشاره به فعالیتهای مربوط به Badewanne وجود دارد، مانند “ein Bad nehmen” (حمام گرفتن).
öffnen = aufmachen
بله، کلمات “öffnen” و “aufmachen” در زبان آلمانی به معنای “باز کردن” هستند، اما تفاوتهای خاصی دارند.
- öffnen:• “öffnen” یک فعل رسمیتر و عمومیتر است که برای باز کردن هر چیزی مانند درها، پنجرهها، بستهها، یا هر چیزی که به صورت فیزیکی بسته شده باشد، استفاده میشود.
• این فعل معمولاً در زبان نوشتاری یا رسمیتر کاربرد دارد.
مثالها:
• Ich öffne das Fenster.
“من پنجره را باز میکنم.”
• Die Tür öffnet sich automatisch.
“در به طور خودکار باز میشود.” - aufmachen:• “aufmachen” نیز به معنای “باز کردن” است، اما بیشتر در زبان محاورهای و غیررسمی استفاده میشود.
• این فعل بیشتر برای باز کردن چیزهایی که معمولاً نیاز به حرکت یا باز کردن فیزیکی دارند (مانند درها، جعبهها یا بستهها) به کار میرود.
مثالها:
• Kannst du die Tür aufmachen?
“میتوانی در را باز کنی؟”
• Ich mache das Geschenk auf.
“من هدیه را باز میکنم.”
تفاوتها:
• “öffnen” بیشتر در موقعیتهای رسمی و برای توصیف باز کردن اشیاء غیرمادی مانند حسابها، درگاهها یا موضوعات دیگر به کار میرود. • “aufmachen” بیشتر در مکالمات غیررسمی و برای باز کردن فیزیکی چیزها مثل در، جعبه یا بستهها استفاده میشود.
نتیجه:
اگر بخواهید عبارتی غیررسمی بگویید، “aufmachen” مناسبتر است، در حالی که “öffnen” برای موقعیتهای رسمی یا نوشتههای دقیقتر بهتر است.
schließen = zumachen
بله، کلمات “schließen” و “zumachen” در زبان آلمانی به معنای “بستن” هستند، اما تفاوتهایی در کاربرد دارند.
- schließen:• “schließen” یک فعل رسمیتر و عمومیتر است که برای بستن هر چیزی (مانند درها، پنجرهها، کتابها و غیره) استفاده میشود. این فعل معمولاً در زبان نوشتاری و رسمی کاربرد بیشتری دارد.
• “schließen” به معنای بستن درها، پنجرهها، سیستمها و غیره به کار میرود.
مثالها:
• Ich schließe die Tür.
“من در را میبندم.”
• Das Geschäft schließt um 18 Uhr.
“فروشگاه ساعت ۱۸ میبندد.” - zumachen:• “zumachen” بیشتر در زبان محاورهای و غیررسمی استفاده میشود. این فعل معمولاً برای بستن چیزهایی به کار میرود که نیاز به حرکت فیزیکی دارند، مانند درها، پنجرهها یا جعبهها.
• “zumachen” به معنای بستن با تمرکز بر حرکت فیزیکی یا عمل بستن است.
مثالها:
• Kannst du bitte die Tür zumachen?
“لطفاً در را ببند.”
• Ich mache das Fenster zu.
“من پنجره را میبندم.”
تفاوتها:
• “schließen” بیشتر برای موقعیتهای رسمی و نوشتهها به کار میرود. • “zumachen” بیشتر در مکالمات غیررسمی و برای اشیاء فیزیکی مورد استفاده قرار میگیرد.
نتیجه:
• اگر در مکالمات غیررسمی هستید، “zumachen” مناسبتر است. • اگر به صورت رسمی یا در نوشتهها صحبت میکنید، “schließen” را ترجیح دهید.
abschließen ≠ aufschließen
بله، کلمات “abschließen” و “aufschließen” در زبان آلمانی به معنای “بستن” یا “باز کردن” هستند، اما تفاوتهای مشخصی دارند.
- abschließen:• “abschließen” به معنای “بستن” چیزی است که به قفل کردن آن اشاره دارد. این فعل معمولاً به بستن درها، دربها، یا وسایل دیگر با استفاده از قفل به کار میرود.
• “abschließen” همچنین به معنای “تمام کردن” یا “پایان دادن” نیز میآید.
مثالها:
• Ich habe die Tür abgeschlossen.
“من در را قفل کردهام.”
• Der Vertrag wird nächste Woche abgeschlossen.
“قرارداد هفته آینده تمام میشود.”
• Ich schließe meine Arbeit für heute ab.
“من کارم را برای امروز تمام میکنم.” - aufschließen:• “aufschließen” به معنای “باز کردن” چیزی است که قفل شده باشد. این فعل به باز کردن دربها یا چیزهای قفلشده با استفاده از کلید اشاره دارد.
مثالها:
• Kannst du die Tür aufschließen?
“میتوانی در را باز کنی؟”
• Ich habe das Auto aufgeschlossen.
“من ماشین را باز کردم (قفل را باز کردم).”
تفاوتها:
• “abschließen” یعنی “قفل کردن” چیزی یا “تمام کردن” عملی (برای مثال بستن در یا تکمیل یک کار). • “aufschließen” یعنی “باز کردن” چیزی که قفل شده است (مثل باز کردن در با کلید).
نتیجه:
• “abschließen” برای بستن و قفل کردن و همچنین برای اشاره به تمام کردن چیزی استفاده میشود. • “aufschließen” برای باز کردن چیزی که قفل شده است (مثلاً در یا درب) به کار میرود.
tun = machen
کلمات “tun” و “machen” در زبان آلمانی هر دو به معنای “انجام دادن” یا “کردن” هستند، اما تفاوتهایی در استفاده و کاربرد آنها وجود دارد.
- tun:• “tun” یک فعل عمومی است که به معنای “انجام دادن” یا “کردن” است، ولی بیشتر در زبان محاورهای و در موقعیتهای غیررسمی استفاده میشود.
• این فعل اغلب در ترکیبهای خاص یا برای اشاره به انجام یک عمل عمومی به کار میرود.
مثالها:
• Was tust du?
“چه کاری انجام میدهی؟”
• Ich tue mein Bestes.
“من تمام تلاشم را میکنم.”
• Das tut mir leid.
“متاسفم” (به معنای “این باعث ناراحتی من است”). - machen:• “machen” نیز به معنای “انجام دادن” است، اما بیشتر به معنای “ساختن” یا “ایجاد کردن” چیزی است. این فعل در زبان آلمانی کاربرد بسیار گستردهای دارد و در موقعیتهای مختلف، به خصوص در ترکیب با اسمها، استفاده میشود.
مثالها:
• Ich mache meine Hausaufgaben.
“من تکالیفم را انجام میدهم.”
• Was machst du am Wochenende?
“آخر هفته چه کار میکنی؟”
• Sie macht einen Kuchen.
“او یک کیک درست میکند.”
تفاوتها:
• “tun” بیشتر برای اشاره به انجام دادن عملی به طور کلی استفاده میشود و در عبارات محاورهای و عمومی کاربرد دارد. • “machen” برای اشاره به ساختن، ایجاد کردن یا انجام دادن کارهای خاص (مانند درست کردن یا آماده کردن چیزی) استفاده میشود و کاربرد بیشتری دارد.
نتیجه:
• اگر بخواهید به طور عمومی و غیررسمی از فعل “انجام دادن” استفاده کنید، “tun” مناسب است. • اگر در حال صحبت کردن از ساختن یا انجام کاری خاص باشید، از “machen” استفاده میکنید.
Guten Tag, was kann ich für Sie tun?
جمله “Guten Tag, was kann ich für Sie tun?” در زبان آلمانی به معنای “سلام، چطور میتوانم به شما کمک کنم؟” است.
• “Guten Tag” یعنی “روز بخیر” یا “سلام”.
• “was kann ich für Sie tun?” به معنای “چطور میتوانم برای شما کاری انجام دهم؟” یا “چطور میتوانم به شما کمک کنم؟” است. این عبارت معمولاً در موقعیتهای رسمی یا هنگام مواجهه با مشتریان یا مهمانها استفاده میشود.
مثالهای مشابه:
• “Wie kann ich Ihnen helfen?” “چطور میتوانم به شما کمک کنم؟” • “Kann ich etwas für Sie tun?” “آیا میتوانم کاری برای شما انجام دهم؟”
این جملهها برای نشان دادن تمایل به کمک و سرویسدهی به دیگران استفاده میشوند.
Es tut mir leid!
جمله “Es tut mir leid!” در زبان آلمانی به معنای “متاسفم!” است. این عبارت برای ابراز پشیمانی یا عذرخواهی استفاده میشود و معادل فارسی آن “ببخشید” یا “پوزش میطلبم” است.
کاربردها:
• زمانی که کسی اشتباهی مرتکب شده یا اتفاقی ناخوشایند افتاده، میتواند از این جمله برای ابراز پشیمانی استفاده کند. مثالها: • Es tut mir leid, dass ich zu spät bin. “ببخشید که دیر آمدم.” • Es tut mir leid, ich habe das vergessen. “متاسفم، من این را فراموش کردهام.”
این جمله یک عبارت رایج برای عذرخواهی در موقعیتهای مختلف است.
bringen
فعل “bringen” در زبان آلمانی به معنای “آوردن” یا “بردن” است. این فعل برای اشاره به عمل انتقال چیزی از یک مکان به مکان دیگر یا رساندن چیزی به کسی استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. آوردن چیزی به مکان یا شخصی دیگر: • Kannst du mir bitte das Buch bringen? “میتوانی لطفاً کتاب را به من بیاوری؟” • Ich bringe die Post zur Poststelle. “من پست را به اداره پست میبرم.” 2. بردن چیزی به مکانی دیگر: • Er bringt das Essen in die Küche. “او غذا را به آشپزخانه میبرد.” • Sie hat mir einen Stift gebracht. “او یک خودکار برای من آورد.”
نکات:
• “bringen” معمولاً به معنای انتقال یا حمل چیزی از مکانی به مکان دیگر است. • این فعل به صورت غیرمستقیم به حرکت اشیاء اشاره دارد، بهطور مثال، وقتی چیزی را به جایی میبرید یا به کسی میآورید.
صرف فعل “bringen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich bringe
du bringst
er/sie/es bringt
wir bringen
ihr bringt
sie/Sie bringen
ترکیبات:
• “mitbringen”: به معنی آوردن چیزی با خود • Ich bringe einen Freund mit. “من یک دوست با خود میآورم.” • “abbringen”: به معنی منصرف کردن یا از چیزی باز داشتن • Er konnte mich nicht vom Plan abbringen. “او نتواست من را از نقشه منصرف کند.”
mitbringen
فعل “mitbringen” در زبان آلمانی به معنای “با خود آوردن” است. این فعل ترکیبی از دو بخش است:
• “mit” به معنای “با”
• “bringen” به معنای “آوردن”
این فعل برای اشاره به آوردن چیزی یا کسی همراه با خود به مکانی دیگر استفاده میشود.
مثالها:
1. آوردن چیزی با خود: • Kannst du bitte das Buch mitbringen? “میتوانی لطفاً کتاب را با خود بیاوری؟” • Ich bringe einen Kuchen mit. “من یک کیک با خود میآورم.” 2. آوردن کسی با خود: • Er hat seine Freunde zur Party mitgebracht. “او دوستانش را به مهمانی آورد.” • Sie bringt ihre Schwester mit. “او خواهرش را با خود میآورد.”
نکات:
• “mitbringen” همیشه به معنای آوردن چیزی است که از پیش در مکان دیگری بوده است و حالا همراه با خود به مکانی دیگر میآورید. • این فعل معمولاً در مکالمات غیررسمی و در موقعیتهایی که چیزی را به کسی هدیه میدهید یا از جایی به جایی میبرید، استفاده میشود.
صرف فعل “mitbringen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich bringe mit
du bringst mit
er/sie/es bringt mit
wir bringen mit
ihr bringt mit
sie/Sie bringen mit
مثالهای دیگر:
• Kannst du etwas zu trinken mitbringen? “میتوانی چیزی برای نوشیدن با خود بیاوری؟” • Wir haben viele Geschenke mitgebracht. “ما هدایای زیادی با خود آوردیم.”
verbringen
فعل “verbringen” در زبان آلمانی به معنای “گذراندن” است و معمولاً برای اشاره به گذراندن زمان در یک مکان یا با یک فعالیت استفاده میشود.
کاربردها:
• “verbringen” به معنای گذراندن زمان در مکانی خاص یا انجام یک فعالیت است، مانند گذراندن تعطیلات یا وقت با دوستان.
مثالها:
1. گذراندن زمان در مکانی خاص: • Wir haben unseren Urlaub in den Alpen verbracht. “ما تعطیلات خود را در آلپ گذراندیم.” • Ich habe den ganzen Tag zu Hause verbracht. “من تمام روز را در خانه گذراندم.” 2. گذراندن زمان با دیگران: • Er hat viel Zeit mit seiner Familie verbracht. “او وقت زیادی را با خانوادهاش گذراند.” • Ich verbringe gerne Zeit mit meinen Freunden. “من دوست دارم وقت خود را با دوستانم بگذرانم.”
نکات:
• “verbringen” معمولاً در ترکیب با یک زمان (مانند روز، تعطیلات) یا یک مکان (مانند خانه، آلمان) استفاده میشود. • این فعل بیشتر برای اشاره به فعالیتهایی به کار میرود که زمان خاصی را به خود اختصاص میدهند، مانند سفر یا تفریح.
صرف فعل “verbringen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich verbringe
du verbringst
er/sie/es verbringt
wir verbringen
ihr verbringt
sie/Sie verbringen
ترکیبات:
• “verbringen” میتواند در ترکیب با مکانها و زمانها برای توصیف چگونگی گذراندن زمان به کار رود: • Ich habe den Abend mit einem Buch verbracht. “من شب را با یک کتاب گذراندم.” • Wir haben eine tolle Zeit in Berlin verbracht. “ما وقت عالی را در برلین گذراندیم.”
Akk. Suchen
فعل “suchen” در زبان آلمانی به معنای “جستجو کردن” یا “دنبال چیزی گشتن” است. این فعل برای اشاره به فرایند جستجو یا یافتن چیزی که گم شده یا مورد نیاز است، استفاده میشود.
کاربردها:
1. جستجو برای پیدا کردن چیزی: • Ich suche meine Schlüssel. “من کلیدهای خود را جستجو میکنم.” • Er sucht nach einem neuen Job. “او به دنبال یک شغل جدید میگردد.” 2. جستجو برای یک مکان یا شخص: • Wir suchen das Restaurant in der Nähe. “ما رستوران را در نزدیکی جستجو میکنیم.” • Sie sucht ihren Freund. “او دوستش را جستجو میکند.”
نکات:
• “suchen” میتواند به معنای دنبال چیزی گشتن یا جستجو کردن در مکانها یا برای افراد باشد. • این فعل برای مواردی که نیاز به جستجو یا یافتن چیزی دارند، به کار میرود.
صرف فعل “suchen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich suche
du suchst
er/sie/es sucht
wir suchen
ihr sucht
sie/Sie suchen
ترکیبات:
• “nachsuchen” (به معنی جستجو کردن برای چیزی خاص، معمولاً در ترکیب با “nach”): • Er sucht nach einem Weg aus der Stadt. “او به دنبال راهی برای بیرون رفتن از شهر میگردد.” • “sich umschauen” (به معنی جستجو کردن یا نگاه کردن به اطراف): • Sie schaut sich im Geschäft um. “او در فروشگاه به اطراف نگاه میکند.”
مثالهای دیگر:
• Ich suche nach einem Hotel. “من به دنبال یک هتل میگردم.” • Er sucht einen guten Film zum Anschauen. “او به دنبال یک فیلم خوب برای تماشا میگردد.”
Hausmeister
کلمه “Hausmeister” در زبان آلمانی به معنای “سرایدار” است. این واژه به شخصی اطلاق میشود که مسئول نگهداری و مراقبت از یک ساختمان، معمولاً یک مجتمع مسکونی یا تجاری است. سرایدار معمولاً مسئول نظافت، تعمیرات کوچک، مدیریت سیستمهای گرمایشی و تهویه، و سایر مسائل مرتبط با نگهداری ساختمان است.
مثالها:
• Der Hausmeister repariert das Licht im Flur. “سرایدار چراغهای راهرو را تعمیر میکند.” • Der Hausmeister sorgt für die Sauberkeit im Gebäude. “سرایدار مسئول نظافت ساختمان است.”
نکات:
• “Hausmeister” معمولاً به طور خاص در مجتمعهای مسکونی، مدارس، یا دفاتر تجاری برای اشاره به شخصی که مسئول تعمیرات و نظافت است، به کار میرود. • این واژه ترکیبی از دو بخش است: “Haus” به معنای “خانه” یا “ساختمان” و “Meister” به معنای “استاد” یا “کارشناس”.
Heizung (f)
کلمه “Heizung” در زبان آلمانی به معنای “گرمایش” یا “سیستم گرمایشی” است. این واژه معمولاً به سیستمهایی اشاره دارد که برای گرم کردن فضاهای داخلی مانند خانهها، آپارتمانها یا ساختمانهای تجاری استفاده میشود.
کاربردها:
• Heizung به طور کلی به سیستم گرمایشی که دمای محیط را بالا میبرد، اطلاق میشود. این میتواند شامل سیستمهای مرکزی گرمایشی (مانند بخاریها، رادیاتورها، پکیجهای گرمایشی) و سایر تجهیزات گرمایشی باشد.
مثالها:
1. استفاده از سیستم گرمایشی در خانه: • Die Heizung ist sehr laut. “سیستم گرمایش بسیار پرصدا است.” • Wir müssen die Heizung einschalten, es ist kalt. “باید سیستم گرمایش را روشن کنیم، سرد است.” 2. درخواست تعمیر یا بررسی سیستم گرمایشی: • Die Heizung funktioniert nicht richtig. “سیستم گرمایشی به درستی کار نمیکند.” • Kannst du die Heizung überprüfen? “میتوانی سیستم گرمایشی را بررسی کنی؟”
نکات:
• “Heizung” معمولاً به گرمایش مرکزی اشاره دارد، ولی در مواردی ممکن است به پکیجهای گرمایشی شخصی مانند بخاریهای الکتریکی یا شومینهها نیز اطلاق شود. • در آلمانی، این کلمه معمولاً به صورت مؤنث (die Heizung) به کار میرود.
ترکیبها:
• Zentralheizung: گرمایش مرکزی • Fußbodenheizung: گرمایش کف • Heizkörper: رادیاتور • Heizöl: نفت برای سیستم گرمایشی
vergehen
فعل “vergehen” در زبان آلمانی به معنای “گذشتن” یا “تمام شدن” است، به ویژه زمانی که از زمان یا مدت زمانی صحبت میکنیم که به مرور از بین میرود یا به پایان میرسد. این فعل معمولاً برای اشاره به گذر زمان یا ناپدید شدن چیزی به کار میرود.
کاربردها:
1. گذر زمان: • Die Zeit vergeht sehr schnell. “زمان خیلی سریع میگذرد.” • Wie schnell die Jahre vergehen! “چقدر سالها سریع میگذرند!” 2. پایان یافتن یا از بین رفتن چیزی: • Die Schmerzen vergehen langsam. “دردها به آرامی از بین میروند.” • Die Erinnerung an diesen Tag wird nie vergehen. “یاد این روز هرگز از بین نخواهد رفت.”
نکات:
• “vergehen” بیشتر برای زمانهایی استفاده میشود که به تدریج از بین میروند یا از گذر زمان صحبت میشود. • این فعل معمولاً برای اشاره به گذراندن مدت زمان به کار میرود، بهویژه وقتی که احساسات یا تجربیات خاصی در ارتباط با زمان مطرح میشوند.
صرف فعل “vergehen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich vergehe
du vergehst
er/sie/es vergeht
wir vergehen
ihr vergeht
sie/Sie vergehen
مثالهای دیگر:
• Das schlechte Wetter vergeht bald. “هوای بد به زودی تمام میشود.” • Seine Wut verging sehr schnell. “خشم او خیلی سریع از بین رفت.”
schreckliches
کلمه “schreckliches” در زبان آلمانی به معنای “وحشتناک” یا “ترسناک” است. این واژه معمولاً برای توصیف چیزی استفاده میشود که باعث ترس، ناراحتی، یا احساس بدی میشود.
“Schreckliches” در واقع شکل اسمگونه از صفت “schrecklich” است و معمولاً به طور کلی برای اشاره به چیزی که بسیار منفی، ناخوشایند یا ترسناک است، به کار میرود.
مثالها:
1. چیزهای ترسناک یا ناخوشایند: • Das war ein schreckliches Erlebnis. “این یک تجربه وحشتناک بود.” • Es gab ein schreckliches Unglück auf der Straße. “یک حادثه وحشتناک در خیابان رخ داد.” 2. توصف چیزی به شدت بد یا ناخوشایند: • Der Film war wirklich schrecklich. “فیلم واقعاً وحشتناک بود.” • Es war ein schreckliches Gefühl, allein zu sein. “احساس وحشتناکی بود که تنها باشم.”
نکات:
• “schrecklich” یک صفت است که برای توصیف چیزی منفی، ناراحتکننده یا ترسناک استفاده میشود. وقتی این کلمه به صورت اسم استفاده میشود (مثل “schreckliches”)، معمولاً به یک تجربه، حادثه، یا وضعیتی که وحشتناک یا ناخوشایند بوده است، اشاره دارد.
Ich gehe am Abend aus
جمله “Ich gehe am Abend aus” در زبان آلمانی به معنای “من شبها بیرون میروم” است.
• “Ich gehe” به معنای “من میروم” است.
• “am Abend” به معنای “در شب” یا “در عصر” است.
• “aus” به معنای “بیرون” است و معمولاً در ترکیب با افعال حرکتی برای اشاره به بیرون رفتن از مکانی استفاده میشود.
مثالهای مشابه:
• “Ich gehe am Wochenende aus.” “من در آخر هفته بیرون میروم.” • “Wir gehen heute Abend ins Kino.” “ما امشب به سینما میرویم.”
این جمله معمولاً برای اشاره به این است که فرد در شب وقت خود را بیرون از خانه میگذراند، مانند رفتن به مهمانی، ملاقات با دوستان، یا شرکت در فعالیتهای اجتماعی.
Das Radio geht aus
جمله “Das Radio geht aus” در زبان آلمانی به معنای “رادیو خاموش میشود” یا “رادیو خاموش میکند” است.
• “Das Radio” به معنای “رادیو” است.
• “geht aus” به معنای “خاموش میشود” یا “خاموش کردن” است. در اینجا “ausgehen” به معنای خاموش شدن یا به حالت خاموش درآمدن است.
کاربرد:
این جمله زمانی به کار میرود که رادیو به طور خودکار خاموش شود یا فرد آن را خاموش کند. میتواند اشاره به این داشته باشد که رادیو از کار میافتد یا به دلایلی خاموش میشود.
مثالهای مشابه:
• “Das Licht geht aus.” “چراغ خاموش میشود.” • “Der Fernseher geht aus.” “تلویزیون خاموش میشود.”
این عبارت بهطور کلی زمانی استفاده میشود که دستگاهی به حالت خاموش درآید یا خاموش شود.
ausgehen
فعل “ausgehen” در زبان آلمانی به معنای “بیرون رفتن” یا “خاموش شدن” است و بسته به زمینهی استفادهاش، معانی مختلفی دارد.
معانی و کاربردها:
1. بیرون رفتن (از خانه یا مکانی خاص): • این معنی معمولاً وقتی به کار میرود که فرد قصد دارد از خانه یا محل سکونت خود بیرون برود، معمولاً برای تفریح، ملاقات با دوستان، یا انجام فعالیتی خاص. • Am Wochenende gehen wir oft aus. “ما در آخر هفتهها اغلب بیرون میرویم.” • Ich gehe heute Abend mit Freunden aus. “من امشب با دوستانم بیرون میروم.” 2. خاموش شدن (دستگاهها یا چراغها): • در این کاربرد، “ausgehen” به معنی خاموش شدن چیزی است، مثلاً یک چراغ یا دستگاه. • Die Lichter gehen um Mitternacht aus. “چراغها نیمهشب خاموش میشوند.” • Der Fernseher geht aus. “تلویزیون خاموش میشود.” 3. اتمام یا از کار افتادن (چیزها یا منابع): • “ausgehen” میتواند به معنای تمام شدن چیزی مانند سوخت، پول یا منابع باشد. • Mir geht das Geld aus. “پولم تمام شده است.” • Die Batterie geht aus. “باتری تمام میشود.”
صرف فعل “ausgehen” در زمان حال:
شخص صرف فعل
ich gehe aus
du gehst aus
er/sie/es geht aus
wir gehen aus
ihr geht aus
sie/Sie gehen aus
نکات:
• “ausgehen” معمولاً به فعلهای حرکتی مربوط میشود، مخصوصاً برای بیرون رفتن از خانه یا انجام فعالیتهای اجتماعی. • بسته به زمینه، “ausgehen” میتواند معانی مختلفی مانند خاموش شدن، تمام شدن، یا بیرون رفتن داشته باشد.
Sehr geehrter Herr Müller
عبارت “Sehr geehrter Herr Müller” در زبان آلمانی یک عبارت محترمانه برای شروع یک نامه یا مکاتبه رسمی است و به معنای “آقای مولر گرامی” است.
تحلیل عبارت:
• “Sehr geehrter”: این عبارت به معنای “گرامی” یا “با احترام” است و به طور رسمی برای خطاب به یک شخص استفاده میشود. • “Herr”: به معنای “آقا” است و برای خطاب به یک مرد در مکاتبات رسمی استفاده میشود. • “Müller”: نام فرد است که در اینجا “مولر” است.
این عبارت معمولاً در نامهها، ایمیلها، یا مکاتبات رسمی برای نشان دادن احترام به شخصی استفاده میشود. به طور مشابه، در نامههایی که به زنان خطاب میشود، عبارت “Sehr geehrte Frau Müller” (خانم مولر گرامی) استفاده میشود.
مثال:
• “Sehr geehrter Herr Müller, ich hoffe, es geht Ihnen gut.” “آقای مولر گرامی، امیدوارم حالتان خوب باشد.”
ein Problem haben
عبارت “ein Problem haben” در زبان آلمانی به معنای “مشکلی داشتن” یا “با مشکلی روبرو بودن” است.
مثالها:
1. “Ich habe ein Problem mit meinem Computer.” “من با کامپیوترم مشکل دارم.” 2. “Er hat ein Problem, das er lösen muss.” “او مشکلی دارد که باید آن را حل کند.” 3. “Hast du ein Problem?” “آیا مشکلی داری؟”
این عبارت برای اشاره به داشتن یک مشکل یا مسئله در هر زمینهای استفاده میشود. میتواند شامل مشکلات فنی، عاطفی، اجتماعی یا هر نوع دیگر باشد.
Akk. Erreichen
فعل “erreichen” در زبان آلمانی به معنای “رسیدن” یا “دستیابی به” است. این فعل معمولاً برای اشاره به رسیدن به یک هدف، مکانی خاص، یا برقراری ارتباط با شخصی استفاده میشود.
کاربردها:
1. رسیدن به یک مکان یا مقصد: • Ich erreiche den Bahnhof um 10 Uhr. “من ساعت 10 به ایستگاه قطار میرسم.” 2. دستیابی به یک هدف یا نتیجه: • Er hat sein Ziel erreicht. “او به هدف خود رسید.” • Sie hat hohe Leistungen erreicht. “او دستاوردهای بالایی کسب کرده است.” 3. برقراری ارتباط یا تماس با شخصی: • Kann ich dich am Wochenende erreichen? “آیا میتوانم در آخر هفته با تو تماس بگیرم؟” • Ich konnte ihn telefonisch nicht erreichen. “من نتواستم با او تلفنی تماس بگیرم.”
نکات:
• “erreichen” معمولاً برای اشاره به دستیابی به یک هدف، رسیدن به مکانی یا دستیابی به موفقیت استفاده میشود. • این فعل معمولاً با اهداف ملموس یا انتزاعی به کار میرود، مانند رسیدن به یک مقصد فیزیکی یا تحقق یک هدف شخصی.
Ich habe Sie nicht erreicht
جمله “Ich habe Sie nicht erreicht” در زبان آلمانی به معنای “من نتواستم با شما تماس بگیرم” یا “من نتواستم شما را پیدا کنم” است.
تجزیه و تحلیل جمله:
• “Ich habe”: به معنای “من دارم” یا “من کردم” است. • “Sie”: ضمیر “Sie” در این جمله به معنای “شما” (مخاطب محترمانه) است. • “nicht erreicht”: به معنای “نتواستم رسیدن” یا “نتواستم تماس بگیرم” است. فعل “erreichen” به معنای رسیدن به چیزی یا برقراری ارتباط با کسی است.
کاربرد:
این جمله معمولاً زمانی استفاده میشود که شخصی نتواسته با فرد دیگری تماس بگیرد یا ارتباط برقرار کند، مثلاً در صورتی که تلفن زدن یا پیام ارسال کردن نتیجهای نداشته باشد.
مثالهای مشابه:
• “Ich konnte dich nicht erreichen.” “من نتواستم با تو تماس بگیرم.” • “Hast du ihn erreicht?” “آیا توانستی با او تماس بگیری؟”
Akk. Vergessen
فعل “vergessen” در زبان آلمانی به معنای “فراموش کردن” است. زمانی که “vergessen” با Akkusativ (مفعول مستقیم) استفاده میشود، معمولاً به این معناست که چیزی را فراموش کردهایم.
مثالها:
1. “Ich habe meinen Schlüssel vergessen.” “من کلیدم را فراموش کردهام.” 2. “Hast du deinen Termin vergessen?” “آیا وقت ملاقاتت را فراموش کردهای؟” 3. “Sie hat ihren Pass vergessen.” “او گذرنامهاش را فراموش کرده است.”
در این جملهها، “Schlüssel” (کلید)، “Termin” (وقت ملاقات) و “Pass” (گذرنامه) مفعول مستقیم هستند که بعد از “vergessen” آمدهاند و در حالت Akkusativ (مفعول مستقیم) قرار دارند.
نکات:
• “vergessen” فعل جداشدنی نیست، بنابراین نیازی به جدا کردن پیشوند “ver-” نداریم. • این فعل معمولاً برای اشاره به فراموش کردن چیزی یا عدم یادآوری چیزی در گذشته یا حال استفاده میشود.
Ich habe meine Tasche vergessen.
جمله “Ich habe meine Tasche vergessen.” در زبان آلمانی به معنای “من کیفم را فراموش کردهام.” است.
تجزیه و تحلیل جمله:
• “Ich habe”: به معنای “من دارم” است. این بخش از جمله نشاندهنده استفاده از زمان حال کامل (Perfekt) است. • “meine Tasche”: “meine” ضمیر ملکی است که به معنای “کیف من” است و “Tasche” به معنای “کیف” است. • “vergessen”: فعل اصلی جمله است که به معنای “فراموش کردن” است.
معنی:
این جمله زمانی به کار میرود که فردی چیزی را فراموش کرده باشد، در این مورد، “کیف” خود را. این جمله معمولاً نشاندهنده فراموشی یک شیء در حال حاضر یا در گذشته است.
مثالهای مشابه:
• “Ich habe meinen Schlüssel vergessen.” “من کلیدم را فراموش کردهام.” • “Sie hat ihre Brille vergessen.” “او عینک خود را فراموش کرده است.”
Vermieter (m)
Vermieterin (f)
کلمه “Vermieterin” در زبان آلمانی به معنای “موجر زن” است. این واژه برای اشاره به زنی استفاده میشود که مالک ملکی است که آن را به شخص دیگری اجاره میدهد.
توضیحات:
• “Vermieterin” از ترکیب کلمه “Vermieter” (موجر مرد) و پسوند ”-in” که برای ساختن شکل مؤنث اسمها به کار میرود، ساخته شده است. • “Vermieterin” به طور خاص به زنی اشاره دارد که ملکی را اجاره میدهد.
مثالها:
• “Die Vermieterin ist sehr nett.” “موجر زن خیلی مهربان است.” • “Unsere Vermieterin hat uns eine neue Wohnung angeboten.” “موجر زن ما یک آپارتمان جدید به ما پیشنهاد داد.”
اگر بخواهیم به مردی اشاره کنیم که صاحب ملک و موجر است، از “Vermieter” استفاده میکنیم.
erholen
فعل “erholen” در زبان آلمانی به معنای “استراحت کردن” یا “ریکاوری کردن” است. این فعل معمولاً برای اشاره به فرآیند بازیابی انرژی پس از خستگی یا استراحت برای بهبود جسمی و روحی استفاده میشود.
کاربردها:
1. استراحت کردن یا بهبود یافتن از خستگی: • Nach der langen Reise muss ich mich erholen. “بعد از سفر طولانی باید استراحت کنم.” • Sie erholt sich von der Krankheit. “او از بیماری بهبود مییابد.” 2. ریکاوری یا بهبود روانی: • Er holt sich nach der anstrengenden Woche eine Auszeit. “او بعد از هفتهای پرمشغله استراحت میکند.”
نکات:
• “erholen” اغلب با ضمیر بازتابی “sich” استفاده میشود. بنابراین، باید گفته شود “sich erholen” (استراحت کردن یا بهبود یافتن). • این فعل معمولاً به روند بازسازی انرژی و بهبود از خستگی یا بیماری اشاره دارد.
bestehen
فعل “bestehen” در زبان آلمانی چندین معنی مختلف دارد که بسته به زمینه استفاده میتواند متفاوت باشد. در اینجا به مهمترین معانی و کاربردهای آن اشاره میکنیم:
- وجود داشتن، برقرار بودن (برای اشاره به چیزی که وجود دارد یا پایدار است):• Die Stadt besteht seit dem 12. Jahrhundert.
“این شهر از قرن دوازدهم وجود دارد.”
• Unsere Freundschaft besteht seit Jahren.
“دوستی ما سالهاست که برقرار است.” - قبول شدن یا قبول کردن (در زمینه امتحان یا آزمون):• Er hat die Prüfung bestanden.
“او آزمون را قبول شد.”
• Hast du die Prüfung bestanden?
“آیا آزمون را قبول شدی؟” - متشکل بودن از (برای اشاره به اجزای تشکیلدهنده یک چیز):• Das Team besteht aus zehn Spielern.
“تیم از ده بازیکن تشکیل شده است.”
• Das Buch besteht aus drei Teilen.
“کتاب از سه بخش تشکیل شده است.”
نکات:
• “bestehen” در این معانی میتواند به طور جداگانه یا در ترکیب با ساختارهای مختلف استفاده شود. • این فعل معمولاً با معنای “وجود داشتن” یا “قبول کردن” به کار میرود و به شکلی گسترده در زمینههای مختلف استفاده میشود.
abholen
فعل “abholen” در زبان آلمانی به معنای “برداشتن” یا “تحویل گرفتن” چیزی از جایی است. این فعل معمولاً برای اشاره به این استفاده میشود که فرد چیزی یا کسی را از جایی میبرد یا میآورد.
کاربردها:
1. برداشتن چیزی یا کسی از جایی: • Ich hole meinen Bruder vom Bahnhof ab. “من برادرم را از ایستگاه قطار میآورم.” • Kannst du das Paket für mich abholen? “آیا میتوانی بسته را برای من تحویل بگیری؟” 2. تحویل گرفتن یا دریافت چیزی: • Er hat das Buch in der Bibliothek abgeholt. “او کتاب را از کتابخانه گرفت.” • Ich hole meine Tickets ab. “من بلیتهای خود را دریافت میکنم.”
نکات:
• “abholen” معمولاً با ضمیر “sich” استفاده نمیشود و یک فعل جداشدنی است. پس در جملههای فعل به صورت “abholen” قرار میگیرد. • این فعل به طور کلی برای اشاره به اقدام به برداشتن یا تحویل گرفتن چیزی از مکانی خاص استفاده میشود.
ähnlich
کلمه “ähnlich” در زبان آلمانی به معنای “شبیه” یا “مشابه” است. از این کلمه برای توصیف شباهت بین دو چیز یا دو نفر استفاده میشود.
کاربردها و مثالها:
1. شباهت بین افراد یا اشیا: • Die Zwillinge sehen sich sehr ähnlich. “دوقلوها خیلی شبیه به هم هستند.” • Dieses Haus ist dem anderen ähnlich. “این خانه شبیه به آن یکی است.” 2. مشابه بودن در رفتار یا ویژگیها: • Sein Verhalten ist dem seines Bruders ähnlich. “رفتار او شبیه به رفتار برادرش است.” • Die beiden Lösungen sind ähnlich. “هر دو راهحل مشابه هستند.” 3. به عنوان قید (مشابه یا شبیه به چیزی): • Er denkt ähnlich wie ich. “او شبیه من فکر میکند.”
نکات گرامری:
• “ähnlich” معمولاً با Dativ (مفعول غیر مستقیم) استفاده میشود: • Das ist mir ähnlich. “این شبیه من است.” • اگر بخواهید بگویید چیزی شبیه به چیزی دیگر است، میتوانید از ساختار زیر استفاده کنید: • “ähnlich wie …” Das funktioniert ähnlich wie ein Computer. “این شبیه به یک کامپیوتر کار میکند.”
مترادفها:
• gleichartig (مشابه) • vergleichbar (قابل مقایسه)
Art (f)
کلمه “Art” در زبان آلمانی یک اسم مؤنث (die Art) است و معانی مختلفی دارد که بستگی به متن و زمینه جمله دارد. به طور کلی، “Art” به معنای “نوع”، “شیوه”، “روش” یا “گونه” است.
معانی و کاربردها:
1. نوع یا گونه (برای توصیف دستهبندی یا ویژگیها): • Es gibt verschiedene Arten von Blumen. “انواع مختلفی از گلها وجود دارد.” • Diese Art von Musik gefällt mir nicht. “این نوع موسیقی را دوست ندارم.” 2. روش یا شیوه: • Ich mag die Art, wie er spricht. “من شیوهای که او صحبت میکند را دوست دارم.” • Auf diese Art kann man das Problem lösen. “با این روش میتوان مشکل را حل کرد.” 3. رفتار یا خصوصیت: • Seine Art ist sehr freundlich. “رفتار او بسیار دوستانه است.” • Sie hat eine besondere Art, Dinge zu erklären. “او یک روش خاص برای توضیح دادن دارد.” 4. زیستشناسی (گونه یا گونههای جانداران): • Diese Art von Tieren lebt nur in Afrika. “این گونه از حیوانات فقط در آفریقا زندگی میکند.”
نکات:
• حالت جمع کلمه “Art” به صورت “Arten” است: • Es gibt viele Arten von Pflanzen. “انواع زیادی از گیاهان وجود دارد.” • معمولاً همراه با صفات ملکی یا حروف اضافه مانند “von” یا “auf” استفاده میشود: • Die Art von Arbeit gefällt mir. “این نوع کار را دوست دارم.”
مترادفها:
• Typ (نوع) • Weise (روش) • Sorte (گونه)
Ausrufezeichen
کلمه “Ausrufezeichen” در زبان آلمانی به معنای “علامت تعجب” است و در نوشتار به شکل ! نمایش داده میشود.
کاربرد:
علامت تعجب برای بیان احساسات قوی، دستورات، یا تأکید در جمله استفاده میشود.
مثالها:
1. برای ابراز احساسات قوی: • Oh nein! “اوه نه!” • Wie schön! “چه زیبا!” 2. برای دستورات یا درخواستها: • Sei still! “ساکت باش!” • Komm hierher! “اینجا بیا!” 3. برای تأکید: • Das ist wirklich unglaublich! “این واقعاً باورکردنی نیست!”
توضیحات گرامری:
• در زبان آلمانی، “Ausrufezeichen” معمولاً در پایان جملههای امری، تعجبی، یا تأکیدی قرار میگیرد. • از آن برای جلب توجه بیشتر یا تأکید بر اهمیت موضوع استفاده میشود.
ترکیبات:
• Satz mit Ausrufezeichen: جملهای که با علامت تعجب تمام میشود. • Ein Ausrufezeichen setzen: علامت تعجب گذاشتن.
مترادف:
• در انگلیسی: exclamation mark یا exclamation point.
Fragezeichen
کلمه “Fragezeichen” در زبان آلمانی به معنای “علامت سؤال” است و در نوشتار به شکل ? نمایش داده میشود.
کاربرد:
علامت سؤال برای نشان دادن اینکه جملهای پرسشی است استفاده میشود.
مثالها:
1. برای جملات پرسشی مستقیم: • Wie heißt du? “اسمت چیست؟” • Kommst du morgen? “آیا فردا میآیی؟” 2. برای ابراز شک یا تردید: • Das soll wahr sein? “این باید درست باشد؟” • Er hat das wirklich getan? “او واقعاً این کار را انجام داده است؟”
توضیحات گرامری:
• علامت سؤال (Fragezeichen) همیشه در انتهای جملات پرسشی قرار میگیرد. • جملات غیرمستقیم که به صورت نقل قول بیان میشوند، معمولاً بدون علامت سؤال نوشته میشوند: • Er fragte, wie es dir geht. “او پرسید که حالت چطور است.”
ترکیبات:
• Satz mit Fragezeichen: جملهای که با علامت سؤال تمام میشود. • Ein Fragezeichen setzen: علامت سؤال گذاشتن. • Fragezeichen im Gesicht haben: (اصطلاح) یعنی گیج شدن یا متعجب بودن (انگار سوالی در ذهن دارید).
مترادف:
• در انگلیسی: question mark.
Angst (f) haben
کلمه “Angst” در زبان آلمانی به معنای “ترس” یا “اضطراب” است. این کلمه برای توصیف یک احساس منفی ناشی از ترس، نگرانی، یا استرس استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. ترس (Fear): • Ich habe Angst vor Hunden. “من از سگها میترسم.” • Er hat große Angst vor der Dunkelheit. “او از تاریکی خیلی میترسد.” 2. اضطراب یا نگرانی (Anxiety): • Sie hat Angst, die Prüfung nicht zu bestehen. “او نگران است که در امتحان قبول نشود.” • Ich habe Angst, etwas falsch zu machen. “من نگرانم که کاری را اشتباه انجام دهم.”
نکات گرامری:
• “Angst haben vor (+ Dativ)”: این ساختار برای بیان ترس یا نگرانی از چیزی استفاده میشود. • Ich habe Angst vor der Zukunft. “من از آینده میترسم.” • “Angst um (+ Akkusativ)”: این ساختار برای بیان نگرانی در مورد کسی یا چیزی به کار میرود. • Ich habe Angst um dich. “من نگران تو هستم.”
ترکیبات رایج:
• Angst machen: ترساندن. • Das macht mir Angst. “این مرا میترساند.” • Angst überwinden: بر ترس غلبه کردن. • Er hat seine Angst überwunden. “او بر ترسش غلبه کرد.” • Angst vor etwas haben: از چیزی ترسیدن. • Hast du Angst vor Spinnen? “آیا از عنکبوتها میترسی؟”
مترادفها:
• Furcht (ترس) • Sorge (نگرانی)
اصطلاحات:
• “Angsthase”: اصطلاحی طنزآمیز برای کسی که بسیار ترسو است (به معنای “آدم ترسو”). • Du bist ein Angsthase! “تو یک آدم ترسو هستی!”
Sorgen (pl) haben
کلمه “Sorgen” در زبان آلمانی به معنای “نگرانیها” یا “دغدغهها” است و معمولاً برای بیان اضطراب یا نگرانی درباره چیزی یا کسی به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. نگرانیها یا دغدغهها (Plural von Sorge): • Ich habe viele Sorgen wegen meiner Arbeit. “من نگرانیهای زیادی در مورد کارم دارم.” • Seine Sorgen um die Familie sind verständlich. “نگرانیهای او برای خانواده قابل درک است.” 2. به عنوان فعل (sich Sorgen machen): • sich Sorgen machen (um + Akkusativ) به معنای “نگران بودن برای کسی یا چیزی”. • Ich mache mir Sorgen um dich. “من نگران تو هستم.” • Mach dir keine Sorgen! “نگران نباش!”
نکات گرامری:
• “Sorge” در حالت مفرد به معنای “یک نگرانی” است: • Eine große Sorge belastet ihn. “یک نگرانی بزرگ او را تحت فشار قرار داده است.” • “Sorgen” حالت جمع این کلمه است و به “نگرانیها” یا “دغدغهها” اشاره دارد.
ترکیبات رایج:
• Sorgen haben: داشتن نگرانی. • Hast du Sorgen wegen der Prüfung? “آیا به خاطر امتحان نگرانی داری؟” • Sorgen loswerden: از نگرانی خلاص شدن. • Ich möchte meine Sorgen loswerden. “میخواهم از نگرانیهایم خلاص شوم.” • Sorgen teilen: نگرانیها را با کسی در میان گذاشتن. • Du kannst deine Sorgen mit mir teilen. “میتوانی نگرانیهایت را با من در میان بگذاری.”
مترادفها:
• Ängste (ترسها) • Bedenken (تردیدها) • Probleme (مشکلات)
اصطلاحات:
• “Sorgenkind”: کسی یا چیزی که همیشه باعث نگرانی است. • Das Projekt ist unser Sorgenkind. “این پروژه دغدغه اصلی ماست.”
leise
کلمه “leise” در زبان آلمانی به معنای “آرام”، “بیصدا”، “کمصدا” یا “آهسته” است و معمولاً برای توصیف صدا، حرکت، یا رفتار به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. آرام یا کمصدا (برای توصیف صدا): • Sprich bitte leise! “لطفاً آرام صحبت کن!” • Die Musik ist zu leise. “موسیقی خیلی کمصدا است.” 2. بیصدا یا آهسته (برای توصیف حرکت یا رفتار): • Sie ging leise ins Zimmer, um niemanden zu wecken. “او آرام وارد اتاق شد تا کسی را بیدار نکند.” • Der Hund lief leise durch den Garten. “سگ آرام از باغ عبور کرد.” 3. برای اشاره به چیزی که به سختی شنیده میشود: • Ich habe eine leise Stimme gehört. “من یک صدای آرام شنیدم.” • Er sprach so leise, dass niemand ihn verstand. “او آنقدر آرام صحبت کرد که کسی متوجه حرفش نشد.”
مترادفها:
• ruhig (آرام) • still (بیصدا) • sanft (ملایم)
متضادها:
• laut (بلند، پرصدا) • heftig (شدید)
مثالهای بیشتر:
• Die Kinder spielen leise im Wohnzimmer. “بچهها آرام در اتاق نشیمن بازی میکنند.” • Kannst du das Radio ein bisschen leiser machen? “میتوانی رادیو را کمی کمصدا کنی؟”
نکته:
• “leise” میتواند به عنوان صفت (برای توصیف صدا یا رفتار) یا قید (برای توصیف چگونگی انجام کاری) استفاده شود.
vorsichtig
کلمه “vorsichtig” در زبان آلمانی به معنای “با احتیاط”، “محتاطانه” یا “دقیق” است و برای توصیف رفتاری که شامل توجه و مراقبت است به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. با احتیاط (برای توصیف رفتار): • Sei bitte vorsichtig mit dem Glas! “لطفاً با این لیوان با احتیاط رفتار کن!” • Er fährt immer sehr vorsichtig. “او همیشه بسیار با احتیاط رانندگی میکند.” 2. محتاطانه (برای تصمیمگیری یا کار دقیق): • Sie hat die Aufgabe vorsichtig gelöst. “او این کار را با دقت انجام داد.” • Wir sollten vorsichtig sein, bevor wir eine Entscheidung treffen. “ما باید قبل از گرفتن تصمیم، محتاط باشیم.” 3. هشدار یا نصیحت: • Vorsichtig! Der Boden ist nass. “مراقب باش! زمین خیس است.”
مترادفها:
• achtsam (هوشیار) • sorgfältig (دقیق) • bedacht (با فکر)
متضادها:
• unvorsichtig (بیاحتیاط) • leichtsinnig (بیدقت)
مثالهای بیشتر:
• Er hat das Geschenk vorsichtig geöffnet. “او هدیه را با احتیاط باز کرد.” • Bitte geh vorsichtig die Treppe hinunter. “لطفاً با احتیاط از پلهها پایین برو.”
نکته:
• “vorsichtig” هم به عنوان صفت و هم به عنوان قید استفاده میشود: • به عنوان صفت: Er ist ein vorsichtiger Mensch. (او فردی محتاط است.) • به عنوان قید: Sie fährt vorsichtig. (او با احتیاط رانندگی میکند.)
höflich
کلمه “höflich” در زبان آلمانی به معنای “مودب” یا “با ادب” است و برای توصیف رفتاری محترمانه و همراه با نزاکت استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. مودبانه (برای توصیف رفتار): • Sei bitte höflich zu den Gästen. “لطفاً با مهمانها مودب باش.” • Er hat die Frage sehr höflich beantwortet. “او به سؤال خیلی مودبانه پاسخ داد.” 2. برای درخواست مودبانه: • Könnten Sie mir bitte höflich helfen? “آیا ممکن است لطفاً مودبانه به من کمک کنید؟” 3. احترام و نزاکت در گفتار و رفتار: • Eine höfliche Begrüßung ist wichtig. “یک خوشآمدگویی مودبانه مهم است.”
مترادفها:
• freundlich (دوستانه) • respektvoll (محترمانه) • anständig (شایسته)
متضادها:
• unhöflich (بیادب) • frech (بینزاکت)
مثالهای بیشتر:
• Höfliche Menschen werden überall geschätzt. “افراد مودب در همهجا مورد احترام هستند.” • Es ist höflich, sich zu bedanken. “تشکر کردن، نشانه ادب است.”
نکته:
• “höflich” هم به عنوان صفت و هم به عنوان قید استفاده میشود: • به عنوان صفت: Er ist ein höflicher Mann. (او مردی مودب است.) • به عنوان قید: Sie fragt höflich nach dem Weg. (او مودبانه آدرس میپرسد.)
Kleid (n)
Kleider (pl)
کلمه “Kleid” در زبان آلمانی به معنای “لباس زنانه” یا به طور کلی “پیراهن زنانه” است. این کلمه همیشه حالت خنثی (Neutrum) دارد و جمع آن “Kleider” به معنای “لباسها” است.
معانی و کاربردها:
1. لباس زنانه (پیراهن): • Das Kleid ist sehr schön. “این لباس خیلی زیبا است.” • Ich brauche ein neues Kleid für die Party. “من به یک لباس جدید برای مهمانی نیاز دارم.” 2. جمع: Kleider (لباسها): • Ihre Kleider sind modern und elegant. “لباسهای او مدرن و شیک هستند.” • Ich habe meine Kleider im Schrank aufgehängt. “من لباسهایم را در کمد آویزان کردهام.”
نکات گرامری:
• جنسیت: خنثی (Neutrum) • مفرد: das Kleid • جمع: die Kleider • وقتی Kleider در حالت جمع استفاده میشود، به معنای کلی “لباسها” است و میتواند به هر نوع لباس اشاره داشته باشد.
ترکیبات رایج:
• Abendkleid: لباس شب • Sie trägt ein elegantes Abendkleid. “او یک لباس شب شیک پوشیده است.” • Sommerkleid: لباس تابستانی • Ein leichtes Sommerkleid ist ideal für heiße Tage. “یک لباس تابستانی سبک برای روزهای گرم ایدهآل است.” • Brautkleid: لباس عروس • Das Brautkleid ist wunderschön. “لباس عروس فوقالعاده زیبا است.”
مترادف:
• Gewand (قدیمی یا ادبی، به معنای پوشاک یا لباس)
مثالهای بیشتر:
• Das Kleid passt dir perfekt. “این لباس کاملاً به تو میآید.” • Ich suche ein rotes Kleid. “من دنبال یک لباس قرمز هستم.”
Klamotten (pl)
کلمه “Klamotten” در زبان آلمانی به معنای “لباسها” یا “پوشاک” است. این کلمه به طور غیررسمی برای اشاره به لباسها و پوشاک استفاده میشود و معمولاً در مکالمات روزمره و غیررسمی به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. لباسها یا پوشاک (به طور کلی): • Ich habe meine Klamotten auf dem Boden liegen lassen. “من لباسهایم را روی زمین انداختهام.” • Sie trägt immer die neuesten Klamotten. “او همیشه جدیدترین لباسها را میپوشد.” 2. پوشاک به صورت غیررسمی (گاهی اوقات به عنوان کلمهای خودمانی برای لباسها): • Er kauft sich ständig neue Klamotten. “او همیشه لباسهای جدید میخرد.” • Die Klamotten im Geschäft sind teuer. “لباسها در فروشگاه گران هستند.”
نکات گرامری:
• جنسیت: جمع (Plural) • die Klamotten • “Klamotten” همیشه در جمع استفاده میشود و معمولاً برای اشاره به لباسها یا پوشاک به صورت کلی و غیررسمی به کار میرود.
مترادفها:
• Kleidung (لباسها، پوشاک - رسمیتر) • Kleider (لباسها) • Outfit (ظاهر، لباسهای مورد استفاده برای یک موقعیت خاص)
مثالهای بیشتر:
• Hast du deine Klamotten für das Wochenende gepackt? “آیا لباسهایت را برای آخر هفته بستهای؟” • Ich muss meine Klamotten waschen. “من باید لباسهایم را بشویم.”
نکته:
• “Klamotten” به طور کلی برای اشاره به لباسها یا پوشاک در حالت غیررسمی و گاه طنزآمیز یا خودمانی به کار میرود.
Freunde machen
عبارت “Freunde machen” در زبان آلمانی به معنای “دوست پیدا کردن” یا “دوست شدن” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به فرایند آشنایی و برقراری رابطه دوستانه با دیگران استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. دوست پیدا کردن (برای اشاره به شروع یک رابطه دوستانه): • Es ist nicht immer einfach, neue Freunde zu machen. “پیدا کردن دوستان جدید همیشه آسان نیست.” • Ich habe während meiner Reise viele neue Freunde gemacht. “من در طول سفرم دوستان جدید زیادی پیدا کردم.” 2. دوست شدن (برای اشاره به برقراری رابطه دوستانه با کسی): • Wir haben uns in der Schule kennengelernt und sofort Freunde gemacht. “ما در مدرسه همدیگر را شناخته و بلافاصله دوست شدیم.”
نکات گرامری:
• “Freunde machen” یک فعل مرکب است که از دو کلمه “Freunde” (دوستان) و “machen” (ساختن، انجام دادن) تشکیل شده است. این عبارت به معنای “دوست شدن” یا “دوست پیدا کردن” است.
مترادفها:
• sich anfreunden (دوست شدن) • Freundschaften schließen (دوستیها را آغاز کردن)
مثالهای بیشتر:
• Es ist wichtig, gute Freunde zu machen, die einem in schwierigen Zeiten helfen. “مهم است که دوستان خوبی پیدا کنید که در زمانهای سخت به شما کمک کنند.” • Wie hast du deinen besten Freund gemacht? “چطور بهترین دوستت را پیدا کردی؟”
نکته:
• این عبارت به طور غیررسمی و در مکالمات روزمره استفاده میشود، و ممکن است در موقعیتهای مختلف مانند مدرسه، محل کار یا سفر برای اشاره به فرایند آشنایی و دوستیابی استفاده شود.
Wäsche (f)
کلمه “Wäsche” در زبان آلمانی به معنای “لباسهای شسته شده” یا “لباسها” است و معمولاً به مجموعه لباسها و پوشاکی اطلاق میشود که نیاز به شستن دارند یا شسته شدهاند. این کلمه در زبان آلمانی به صورت مونث (feminine) است.
معانی و کاربردها:
1. لباسهای شسته شده یا در حال شستن: • Ich muss die Wäsche waschen. “من باید لباسها را بشویم.” • Die Wäsche hängt im Garten. “لباسها در باغ آویزان هستند.” 2. لباسها به صورت کلی: • Hast du deine Wäsche schon gemacht? “آیا لباسهایت را شستهای؟” • Die Wäsche ist noch nicht trocken. “لباسها هنوز خشک نشدهاند.” 3. ماشین لباسشویی (به طور غیررسمی): • Ich stelle die Wäsche in die Waschmaschine. “من لباسها را در ماشین لباسشویی میگذارم.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مونث (feminine) • die Wäsche • کلمه “Wäsche” میتواند به لباسهای شسته شده یا به فرایند شستن لباسها اشاره داشته باشد. • جمع: در حالت جمع، “Wäsche” به معنای مجموعهای از لباسها یا شستن لباسها است.
ترکیبات رایج:
• Wäschekorb: سبد لباس • Ich lege die schmutzige Wäsche in den Wäschekorb. “من لباسهای کثیف را در سبد لباس میگذارم.” • Wäscheleine: طناب لباس • Häng die Wäsche auf die Wäscheleine. “لباسها را به طناب لباس آویزان کن.” • Bettwäsche: رختخواب • Ich muss die Bettwäsche wechseln. “من باید رختخواب را عوض کنم.”
مترادفها:
• Kleidung (لباسها - در معنای کلی، برای پوشاک به کار میرود) • Waschwäsche (لباسهای شسته نشده)
مثالهای بیشتر:
• Meine Mutter ist gerade dabei, die Wäsche zu waschen. “مامانم در حال شستن لباسها است.” • Ich brauche noch etwas Wäsche für morgen. “من برای فردا به لباسهای بیشتری نیاز دارم.”
نکته:
• “Wäsche” معمولاً در فرایند شستوشو، خشک کردن یا لباسهای تمیز استفاده میشود و میتواند به مجموعهای از لباسهای شسته شده یا در حال شستن اشاره داشته باشد.
Waschmaschine (f)
کلمه “Waschmaschine” در زبان آلمانی به معنای “ماشین لباسشویی” است. این کلمه مونث (feminine) است و برای اشاره به دستگاهی استفاده میشود که برای شستن لباسها به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. ماشین لباسشویی: • Die Waschmaschine ist kaputt. “ماشین لباسشویی خراب است.” • Ich muss die Wäsche in die Waschmaschine legen. “من باید لباسها را در ماشین لباسشویی بگذارم.” 2. استفاده از ماشین لباسشویی (در شستن لباسها): • Kannst du bitte die Waschmaschine anstellen? “میتوانی لطفاً ماشین لباسشویی را روشن کنی؟” • Die Waschmaschine läuft schon seit einer Stunde. “ماشین لباسشویی از یک ساعت پیش در حال کار است.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مونث (feminine) • die Waschmaschine • این کلمه به طور خاص به دستگاهی اشاره دارد که برای شستن لباسها و پارچهها استفاده میشود.
ترکیبات رایج:
• Waschmaschinenreiniger: تمیزکننده ماشین لباسشویی • Man sollte regelmäßig Waschmaschinenreiniger verwenden. “باید به طور منظم از تمیزکننده ماشین لباسشویی استفاده کرد.” • Waschmaschinenprogramm: برنامه شستشوی ماشین لباسشویی • Ich wähle das Waschmaschinenprogramm für feine Wäsche. “من برنامه شستشوی مناسب برای لباسهای ظریف را انتخاب میکنم.”
مترادفها:
• Wäscheautomat (ماشین لباسشویی - معمولاً در برخی مناطق آلمانی به کار میرود)
مثالهای بیشتر:
• Die Waschmaschine braucht noch 30 Minuten. “ماشین لباسشویی هنوز ۳۰ دقیقه دیگر نیاز دارد.” • Hast du die Waschmaschine ausgeräumt? “آیا ماشین لباسشویی را خالی کردهای؟”
نکته:
“Waschmaschine” معمولاً در مکالمات روزمره برای اشاره به دستگاهی که برای شستن لباسها استفاده میشود به کار میرود.
Möglichkeiten
کلمه “Möglichkeiten” در زبان آلمانی جمع کلمه “Möglichkeit” است که به معنای “امکانها” یا “فرصتها” میباشد. این کلمه به موارد یا شرایطی اشاره دارد که انجام چیزی را ممکن میسازند یا به شما اجازه میدهند که انتخابهایی داشته باشید.
معانی و کاربردها:
1. امکانها یا فرصتها (جمع): • Es gibt viele Möglichkeiten, dieses Problem zu lösen. “امکانهای زیادی برای حل این مشکل وجود دارد.” • Welche Möglichkeiten habe ich, um das Ziel zu erreichen? “چه فرصتهایی دارم تا به هدف برسم؟” 2. گزینهها یا روشها (برای انجام چیزی): • Du hast viele Möglichkeiten, deine Freizeit zu gestalten. “تو فرصتهای زیادی برای گذراندن وقت آزاد داری.” • Es gibt mehrere Möglichkeiten, wie du uns helfen kannst. “چندین راه وجود دارد که میتوانی به ما کمک کنی.”
نکات گرامری:
• جمع: die Möglichkeiten (امکانها) • جنسیت: مؤنث (feminine) • مفرد: die Möglichkeit (امکان) • جمع: die Möglichkeiten (امکانها)
مترادفها:
• Optionen (گزینهها) • Chancen (فرصتها) • Alternativen (گزینهها، بدیلها)
مثالهای بیشتر:
• Wir müssen alle Möglichkeiten prüfen, bevor wir eine Entscheidung treffen. “ما باید تمام امکانها را بررسی کنیم قبل از اینکه تصمیم بگیریم.” • Es gibt viele Möglichkeiten, wie man gesund bleiben kann. “روشهای زیادی برای سالم ماندن وجود دارد.”
نکته:
کلمه “Möglichkeiten” معمولاً برای اشاره به انتخابها، فرصتها یا روشهای مختلفی به کار میرود که میتوان در شرایط مختلف آنها را در نظر گرفت.
Wäscherei
کلمه “Wäscherei” در زبان آلمانی به معنای “رختشویی” یا “خشکشویی” است. این کلمه به محل یا کسبوکارهایی اشاره دارد که در آنها لباسها و پارچهها شسته، اتو و یا خشک میشوند.
معانی و کاربردها:
1. رختشویی یا خشکشویی (محل یا کسبوکار): • Ich habe meine Kleidung in der Wäscherei abgegeben. “من لباسهایم را به رختشویی تحویل دادم.” • Die Wäscherei reinigt auch Teppiche. “رختشویی حتی فرشها را هم تمیز میکند.” 2. خدمات شستشو و نظافت: • In der Wäscherei können Sie Ihre Wäsche waschen lassen. “در رختشویی میتوانید لباسهای خود را برای شستن بدهید.” • Ich muss meine Hemden in die Wäscherei bringen. “من باید پیراهنهایم را به خشکشویی ببرم.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Wäscherei (رختشویی، خشکشویی)
ترکیبات رایج:
• Selbstbedienungs-Wäscherei: رختشویی خودپرداز (که در آن افراد خودشان لباسها را میشویند) • In der Nähe gibt es eine Selbstbedienungs-Wäscherei. “در نزدیکی یک رختشویی خودپرداز وجود دارد.” • Textilreinigung (به معنای خدمات خشکشویی): خشکشویی • Die Textilreinigung nimmt keine Wäsche an, die starke Flecken hat. “خشکشویی لباسهایی که لکههای شدید دارند را قبول نمیکند.”
مترادفها:
• Waschsalon (رختشویی یا مکان عمومی برای شستن لباسها) • Reinigung (خشکشویی، برای شستن لباسهای خاص مانند کتها یا پالتوها)
مثالهای بیشتر:
• Die Wäscherei ist am Sonntag geschlossen. “رختشویی روز یکشنبه بسته است.” • Ich werde meine Bettwäsche morgen in die Wäscherei bringen. “من فردا رختخوابم را به رختشویی میبرم.”
نکته:
کلمه “Wäscherei” معمولاً برای اشاره به محلهایی که در آنها لباسها شسته یا تمیز میشوند به کار میرود و بیشتر به رختشوییهای حرفهای یا خشکشوییها اشاره دارد.
Veranstaltung (f)
کلمه “Veranstaltung” در زبان آلمانی به معنای “رویداد” یا “مناسبت” است. این کلمه به هر نوع برنامه یا فعالیتی اطلاق میشود که برای هدف خاصی برگزار میشود، مانند کنسرت، سخنرانی، همایش، نمایشگاه و غیره.
معانی و کاربردها:
1. رویداد یا مراسم (عمومی و رسمی): • Die Veranstaltung beginnt um 18 Uhr. “این رویداد ساعت ۱۸ شروع میشود.” • Ich habe eine Einladung für eine Veranstaltung morgen Abend. “من دعوتنامهای برای یک رویداد فردا شب دارم.” 2. همایشها یا برنامههای خاص: • Die Veranstaltung war sehr gut organisiert. “این رویداد به خوبی سازماندهی شده بود.” • Er hat an einer internationalen Veranstaltung teilgenommen. “او در یک رویداد بینالمللی شرکت کرده بود.” 3. مناسبات خاص و برنامههای اجتماعی: • Die Veranstaltung wurde von der Universität organisiert. “این رویداد توسط دانشگاه سازماندهی شده بود.” • Es gibt viele Veranstaltungen in der Stadt dieses Wochenende. “این آخر هفته رویدادهای زیادی در شهر برگزار میشود.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Veranstaltung (رویداد، مراسم) • جمع: die Veranstaltungen • Es gibt viele Veranstaltungen in dieser Woche. “در این هفته رویدادهای زیادی وجود دارد.”
مترادفها:
• Event (رویداد، در زبان آلمانی نیز به کار میرود، البته معمولاً به طور غیررسمی) • Ereignis (حادثه، رویداد، معمولاً برای اتفاقات بزرگتر یا غیرمنتظره)
مثالهای بیشتر:
• Die Veranstaltung war ein voller Erfolg. “این رویداد کاملاً موفق بود.” • Ich werde an der Veranstaltung am Wochenende teilnehmen. “من در رویداد آخر هفته شرکت خواهم کرد.”
نکته:
کلمه “Veranstaltung” بیشتر برای اشاره به رویدادهای عمومی، مراسم، کنفرانسها، جشنها و برنامههای فرهنگی به کار میرود. این کلمه برای اشاره به فعالیتهایی استفاده میشود که معمولاً تعداد زیادی از افراد در آنها مشارکت دارند.
Kultur (f)
کلمه “Kultur” در زبان آلمانی به معنای “فرهنگ” است و به مجموعهای از باورها، آداب، رسوم، هنر، زبان، تاریخ و شیوههای زندگی یک جامعه یا ملت اشاره دارد.
معانی و کاربردها:
1. فرهنگ (به معنای کلی): • Die Kultur eines Landes spiegelt seine Geschichte wider. “فرهنگ یک کشور تاریخ آن را بازتاب میدهد.” • Jede Nation hat ihre eigene Kultur. “هر ملت فرهنگ خاص خود را دارد.” 2. فرهنگ به معنای هنر و ادب: • Ich interessiere mich für europäische Kultur. “من به فرهنگ اروپایی علاقه دارم.” • Die Kultur der Renaissance hat die europäische Kunst beeinflusst. “فرهنگ رنسانس بر هنر اروپایی تاثیر گذاشته است.” 3. فرهنگ اجتماعی و رفتارهای اجتماعی: • In vielen Kulturen gibt es ähnliche Bräuche. “در بسیاری از فرهنگها رسوم مشابهی وجود دارد.” • Kultur ist nicht nur Kunst, sondern auch die Art, wie Menschen miteinander umgehen. “فرهنگ فقط هنر نیست، بلکه نحوه برخورد مردم با یکدیگر هم هست.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Kultur (فرهنگ) • جمع: در این کلمه جمع وجود ندارد، چون معمولاً به مفهوم کلی اشاره دارد، اما میتوان از “Kulturen” برای اشاره به فرهنگهای مختلف استفاده کرد. • Es gibt viele verschiedene Kulturen auf der Welt. “فرهنگهای مختلفی در جهان وجود دارند.”
ترکیبات رایج:
• Kulturgeschichte: تاریخ فرهنگ • Die Kulturgeschichte Europas ist sehr spannend. “تاریخ فرهنگ اروپا بسیار جالب است.” • Kulturprogramm: برنامه فرهنگی • Das Kulturprogramm umfasst viele interessante Veranstaltungen. “برنامه فرهنگی شامل بسیاری از رویدادهای جالب است.” • Kulturzentrum: مرکز فرهنگی • Im Kulturzentrum finden regelmäßig Ausstellungen statt. “در مرکز فرهنگی نمایشگاههایی به طور منظم برگزار میشود.”
مترادفها:
• Zivilisation (تمدن) • Brauchtum (آداب و رسوم)
مثالهای بیشتر:
• Die Kultur der Antike hat die westliche Welt stark beeinflusst. “فرهنگ دوران باستان تاثیر زیادی بر دنیای غرب گذاشته است.” • Kultur ist ein wesentlicher Bestandteil des menschlichen Lebens. “فرهنگ بخش ضروری زندگی انسان است.”
نکته:
“Kultur” معمولاً به مفاهیم گستردهای از جمله هنر، آداب و رسوم، زبان، تاریخ و الگوهای اجتماعی در یک جامعه اشاره دارد و یکی از مهمترین مفاهیم در زمینههای انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ است.
Kulturveranstaltung (-en)
کلمه “Kulturveranstaltung” در زبان آلمانی به معنای “رویداد فرهنگی” است. این واژه به یک برنامه یا رویدادی اشاره دارد که معمولاً جنبه فرهنگی دارد، مانند کنسرت، نمایش، نمایشگاه هنری، جشنواره یا هر فعالیت دیگری که در زمینه هنر، موسیقی، تئاتر، سینما یا سایر بخشهای فرهنگ برگزار میشود.
معانی و کاربردها:
1. رویداد فرهنگی: • Die Kulturveranstaltung findet im Theater statt. “رویداد فرهنگی در تئاتر برگزار میشود.” • Wir haben Tickets für eine Kulturveranstaltung am Wochenende. “ما بلیط برای یک رویداد فرهنگی در آخر هفته داریم.” 2. مراسم یا برنامههای فرهنگی عمومی: • Die Stadt organisiert viele Kulturveranstaltungen im Sommer. “شهر در تابستان رویدادهای فرهنگی زیادی برگزار میکند.” • Diese Kulturveranstaltung zieht jedes Jahr viele Touristen an. “این رویداد فرهنگی هر ساله گردشگران زیادی را جذب میکند.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Kulturveranstaltung (رویداد فرهنگی) • جمع: die Kulturveranstaltungen • Es gibt viele Kulturveranstaltungen in dieser Stadt. “در این شهر رویدادهای فرهنگی زیادی وجود دارد.”
مترادفها:
• Kunstveranstaltung (رویداد هنری) • Kulturereignis (حوادث یا رویدادهای فرهنگی)
مثالهای بیشتر:
• Die Kulturveranstaltung war ein großer Erfolg. “رویداد فرهنگی موفق بزرگی بود.” • Ich plane, an der Kulturveranstaltung im Museum teilzunehmen. “من قصد دارم در رویداد فرهنگی موزه شرکت کنم.”
نکته:
“Kulturveranstaltung” به طور معمول برای اشاره به هر رویدادی استفاده میشود که در آن جنبههای مختلف فرهنگ و هنر نمایش داده میشوند، از جمله کنسرتها، جشنوارهها، تئاترها و سایر برنامههای مشابه.
Inhaber (m)
Inhaberin (f)
کلمه “Inhaber” در زبان آلمانی به معنای “دارنده” یا “مالک” است. این کلمه به شخصی اطلاق میشود که صاحب چیزی است، بهویژه در زمینههای کسبوکار یا مالکیت قانونی یک شیء، کسبوکار یا دارایی.
معانی و کاربردها:
1. مالک یا دارنده (در زمینه کسبوکار یا اموال): • Der Inhaber des Geschäfts ist sehr freundlich. “مالک مغازه خیلی مهربان است.” • Er ist der Inhaber eines Restaurants in der Stadt. “او صاحب یک رستوران در شهر است.” 2. دارنده (برای اشاره به مالکیت یک سند یا عنوان): • Der Inhaber der Karte muss diese bei sich tragen. “دارنده کارت باید آن را همراه خود داشته باشد.” • Sie ist die Inhaberin des Patents. “او مالک پتنت است.” 3. مالکیت به عنوان عنوان شغلی یا حرفهای: • Der Inhaber eines Unternehmens trägt die Verantwortung. “مالک یک شرکت مسئولیت را بر عهده دارد.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مذکر (maskulin) • der Inhaber (مالک، دارنده) • جمع: die Inhaber • Die Inhaber der Firma treffen sich morgen. “مالکین شرکت فردا ملاقات میکنند.”
ترکیبات رایج:
• Geschäftsinhaber: صاحب کسبوکار • Der Geschäftsinhaber plant, den Laden zu erweitern. “صاحب کسبوکار قصد دارد مغازه را گسترش دهد.” • Inhaber einer Lizenz: دارنده مجوز • Der Inhaber einer Lizenz muss alle Regeln befolgen. “دارنده مجوز باید تمام قوانین را رعایت کند.”
مترادفها:
• Besitzer (صاحب) • Eigentümer (مالک، معمولاً در زمینه املاک و دارایی)
مثالهای بیشتر:
• Der Inhaber des Unternehmens hat eine neue Strategie entwickelt. “مالک شرکت یک استراتژی جدید توسعه داده است.” • Die Inhaberin des Cafés begrüßte uns herzlich. “مالک کافه ما را با گرمی استقبال کرد.”
نکته:
کلمه “Inhaber” به طور خاص به کسانی که صاحب یک چیز هستند، اشاره دارد و بیشتر در زمینههای تجاری و مالکیت قانونی به کار میرود. این کلمه در زبان آلمانی نسبت به “Besitzer” (صاحب) و “Eigentümer” (مالک) معمولاً در موقعیتهای رسمیتر استفاده میشود.
Weg (m)
کلمه “Weg” در زبان آلمانی به معنای “راه” یا “مسیر” است و میتواند به مسیری برای حرکت از یک مکان به مکان دیگر یا حتی استعارهای از مسیر زندگی یا کار اشاره داشته باشد.
معانی و کاربردها:
1. راه یا مسیر (مادی): • Der Weg zum Bahnhof ist nicht weit. “راه ایستگاه قطار دور نیست.” • Wir haben den richtigen Weg gefunden. “ما راه درست را پیدا کردیم.” 2. مسیر (استعاری، برای رسیدن به هدف یا مقصد): • Er hat einen langen Weg vor sich. “او یک مسیر طولانی در پیش دارد.” • Der Weg zum Erfolg ist oft schwierig. “راه به سوی موفقیت اغلب دشوار است.” 3. از دست دادن مسیر یا گم شدن: • Ich habe mich auf dem Weg zum Hotel verirrt. “من در راه به هتل گم شدم.” • Der Weg ist blockiert. “راه مسدود شده است.” 4. در ترکیب با افعال (در مفاهیم مختلف مانند رفتن یا از بین رفتن): • Ich gehe den Weg entlang. “من در طول مسیر میروم.” • Das Problem wird seinen Weg finden. “مسئله راه خود را پیدا خواهد کرد.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مذکر (maskulin) • der Weg (راه، مسیر) • جمع: die Wege • Es gibt viele Wege, um zum Ziel zu kommen. “راههای زیادی برای رسیدن به هدف وجود دارد.”
ترکیبات رایج:
• Weg gehen: رفتن، حرکت کردن • Wir müssen jetzt los, der Weg ist weit. “ما باید حالا برویم، راه دور است.” • Weg finden: پیدا کردن راه • Er hat seinen Weg in der neuen Stadt gefunden. “او راه خود را در شهر جدید پیدا کرده است.” • Weg sein: از بین رفتن یا ناپدید شدن • Der Schlüssel ist weg! “کلید گم شده است!”
مترادفها:
• Pfad (مسیر، معمولاً برای راههای طبیعی یا جنگلی) • Straße (خیابان، مسیر عمومی)
مثالهای بیشتر:
• Der Weg zum Erfolg ist nicht immer gerade. “راه به سوی موفقیت همیشه صاف نیست.” • Ich habe den Weg nicht erkannt. “من راه را تشخیص ندادم.” • Auf diesem Weg wirst du viele Herausforderungen begegnen. “در این مسیر با چالشهای زیادی روبهرو خواهی شد.”
نکته:
“Weg” معمولاً برای اشاره به مسیرهایی که برای رسیدن به مقصد یا هدف خاصی استفاده میشود به کار میرود، و میتواند هم به معنای فیزیکی (راه یا جاده) و هم به معنای استعاری (مسیر زندگی یا اهداف) باشد.
Beschreibung (f)
کلمه “Beschreibung” در زبان آلمانی به معنای “شرح” یا “توصیف” است و به فرایند یا نتیجه توضیح و توصیف ویژگیها، خصوصیات یا جزئیات یک چیز یا شخص اشاره دارد.
معانی و کاربردها:
1. شرح یا توصیف ویژگیها: • Die Beschreibung des Produkts ist sehr detailliert. “شرح محصول بسیار دقیق است.” • Kannst du mir eine Beschreibung von dem Auto geben? “میتوانی یک توصیف از خودرو به من بدهی؟” 2. توصیف یک شخص یا موقعیت: • Die Beschreibung der Person passt genau zu ihm. “توصیف شخص دقیقاً با او همخوانی دارد.” • Die Beschreibung der Szene im Buch ist sehr anschaulich. “توصیف صحنه در کتاب بسیار تصویری است.” 3. تعریف یا توضیح یک وضعیت یا ویژگی خاص: • Die Beschreibung der Landschaft war atemberaubend. “توصیف مناظر نفسگیر بود.” • Ich brauche eine genaue Beschreibung des Problems. “من به یک توصیف دقیق از مشکل نیاز دارم.”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Beschreibung (شرح، توصیف) • جمع: die Beschreibungen • Die Beschreibungen der verschiedenen Touren sind auf der Website. “توصیفهای مختلف تورها در وبسایت موجود است.”
ترکیبات رایج:
• Produktbeschreibung: شرح محصول • Die Produktbeschreibung gibt alle wichtigen Informationen. “شرح محصول تمام اطلاعات مهم را ارائه میدهد.” • Stellenbeschreibung: شرح شغلی • Die Stellenbeschreibung enthält die Anforderungen für den Job. “شرح شغلی شامل الزامات برای شغل است.” • Beschreibung der Situation: توصیف وضعیت • Er gab eine ausführliche Beschreibung der Situation. “او یک توصیف مفصل از وضعیت داد.”
مترادفها:
• Darstellung (نمایش، توصیف) • Erläuterung (توضیح)
مثالهای بیشتر:
• Die Beschreibung des neuen Films klingt sehr spannend. “توصیف فیلم جدید خیلی هیجانانگیز به نظر میرسد.” • Kannst du mir die Beschreibung des Problems noch einmal erklären? “میتوانی دوباره شرح مشکل را برای من توضیح بدهی؟”
نکته:
“Beschreibung” بیشتر برای توضیح یا توصیف ویژگیها، جزئیات و خصوصیات یک شیء، شخص، وضعیت یا اتفاق استفاده میشود. این کلمه در موقعیتهای مختلف از جمله تبلیغات، توضیحات شغلی، گزارشها یا حتی داستاننویسی کاربرد دارد.
Wegbeschreibung
کلمه “Wegbeschreibung” در زبان آلمانی به معنای “دستورالعمل مسیر” یا “شرح مسیر” است. این کلمه به توصیف یا توضیح مسیر رسیدن به یک مکان خاص اشاره دارد. معمولاً در مواقعی استفاده میشود که بخواهید به کسی بگویید چگونه به یک مقصد خاص برسد.
معانی و کاربردها:
1. دستورالعمل برای رسیدن به یک مکان خاص: • Kannst du mir bitte eine Wegbeschreibung zum Bahnhof geben? “آیا میتوانید دستورالعمل مسیر به ایستگاه قطار را به من بدهید؟” • Die Wegbeschreibung war sehr klar und einfach zu folgen. “دستورالعمل مسیر بسیار واضح و آسان برای دنبال کردن بود.” 2. شرح مسیر (برای رسیدن به مقصد): • Er gab mir eine genaue Wegbeschreibung zum Hotel. “او یک دستورالعمل دقیق برای رسیدن به هتل به من داد.” • Hast du die Wegbeschreibung zur Party bekommen? “آیا دستورالعمل مسیر برای مهمانی را دریافت کردهای؟”
نکات گرامری:
• جنسیت: مؤنث (feminine) • die Wegbeschreibung (دستورالعمل مسیر) • جمع: die Wegbeschreibungen • Die Wegbeschreibungen zu den Sehenswürdigkeiten sind gut ausgeschildert. “دستورالعملهای مسیر به جاذبههای توریستی به خوبی علامتگذاری شدهاند.”
ترکیبات رایج:
• genaue Wegbeschreibung: دستورالعمل دقیق مسیر • Eine genaue Wegbeschreibung hilft dir, dich nicht zu verirren. “یک دستورالعمل دقیق مسیر به تو کمک میکند که گم نشوی.” • Wegbeschreibung erhalten: دریافت دستورالعمل مسیر • Hast du die Wegbeschreibung zum Hotel erhalten? “آیا دستورالعمل مسیر به هتل را دریافت کردهای؟”
مترادفها:
• Anfahrtbeschreibung (شرح مسیر) • Routenbeschreibung (توصیف مسیر)
مثالهای بیشتر:
• Die Wegbeschreibung zum Museum war auf der Website zu finden. “دستورالعمل مسیر به موزه در وبسایت قابل مشاهده بود.” • Kannst du mir eine Wegbeschreibung zum nächsten Supermarkt geben? “آیا میتوانی دستورالعمل مسیر به نزدیکترین سوپرمارکت را به من بدهی؟”
نکته:
“Wegbeschreibung” بیشتر در موقعیتهایی استفاده میشود که نیاز به توضیح دادن مسیر برای رسیدن به یک مقصد خاص باشد، چه از طریق پیادهروی، خودرو یا وسایل حملونقل عمومی.
waschen
فعل “waschen” در زبان آلمانی به معنای “شستن” است و برای اشاره به عمل تمیز کردن چیزی با آب (معمولاً همراه با صابون یا مواد شوینده) استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. شستن اجسام (لباس، دستان، ظرفها و غیره): • Ich wasche meine Hände. “دستهایم را میشویم.” • Sie wäscht das Geschirr. “او ظرفها را میشوید.” • Ich muss meine Wäsche waschen. “من باید لباسهایم را بشویم.” 2. شستن در مورد مو یا بدن: • Er wäscht sich jeden Morgen. “او هر صبح بدنش را میشوید.” • Ich wasche mir die Haare. “موهایم را میشویم.” 3. شستن وسایل یا چیزهای دیگر (برای مثال ماشین یا اتومبیل): • Er wäscht das Auto. “او ماشین را میشوید.” • Ich habe das Fenster gewaschen. “من پنجره را شستم.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich wasche (من میشویم) • du wäschst (تو میشویی) • er/sie/es wäscht (او میشوید) • wir waschen (ما میشوییم) • ihr wascht (شما میشویید) • sie/Sie waschen (آنها میشویند / شما میشویید) • فعل بیقاعده: این فعل در صرف به صورت بیقاعده تغییر میکند، به ویژه در شکلهای “du wäschst” و “er/sie/es wäscht”.
ترکیبات رایج:
• Wäsche waschen: شستن لباس • Ich muss meine Wäsche waschen. “من باید لباسهایم را بشویم.” • Haare waschen: شستن موها • Ich wasche meine Haare jeden zweiten Tag. “من هر دو روز یکبار موهایم را میشویم.” • Geschirr waschen: شستن ظرفها • Kannst du bitte das Geschirr waschen? “آیا میتوانی لطفاً ظرفها را بشویی؟”
مترادفها:
• reinigen (پاک کردن، تمیز کردن، معمولاً برای سطوح خاص استفاده میشود) • abspülen (آبکشی کردن، معمولاً برای ظرفها یا شستن مو به کار میرود)
مثالهای بیشتر:
• Ich wasche das Auto am Wochenende. “من ماشین را در آخر هفته میشویم.” • Sie wäscht sich das Gesicht. “او صورتش را میشوید.” • Die Maschine wäscht automatisch die Wäsche. “ماشین لباسشویی بهطور خودکار لباسها را میشوید.”
نکته:
“Waschen” معمولاً به شستن با آب و مواد شوینده اشاره دارد، اما در برخی موارد به معنای تمیز کردن چیزی از هر نوع آلودگی نیز به کار میرود.
trocknen
Trockner (m)
فعل “trocknen” در زبان آلمانی به معنای “خشک کردن” است. این فعل به فرایند از دست دادن رطوبت یا تبدیل شدن چیزی از حالت مرطوب به خشک اشاره دارد.
معانی و کاربردها:
1. خشک کردن چیزی (مثلاً لباس، مو یا سطحها): • Ich trockne meine Haare mit einem Handtuch. “من موهایم را با یک حوله خشک میکنم.” • Die Wäsche hängt draußen und trocknet schnell. “لباسها بیرون آویزان هستند و سریع خشک میشوند.” • Er hat das Geschirr abgetrocknet. “او ظرفها را خشک کرده است.” 2. خشک شدن (فرایند خود به خودی یا با استفاده از وسیلهای خاص): • Der Boden trocknet schnell nach dem Regen. “زمین بعد از باران سریع خشک میشود.” • Das Gemälde muss für ein paar Tage trocknen. “تابلو باید چند روز خشک شود.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich trockne (من خشک میکنم) • du trocknest (تو خشک میکنی) • er/sie/es trocknet (او خشک میکند) • wir trocknen (ما خشک میکنیم) • ihr trocknet (شما خشک میکنید) • sie/Sie trocknen (آنها خشک میکنند / شما خشک میکنید) • فعل بیقاعده: این فعل معمولاً به صورت منظم صرف میشود و تغییرات خاصی ندارد.
ترکیبات رایج:
• Haare trocknen: خشک کردن موها • Ich muss meine Haare trocknen. “من باید موهایم را خشک کنم.” • Wäsche trocknen: خشک کردن لباسها • Nach dem Waschen muss die Wäsche getrocknet werden. “بعد از شستن، لباسها باید خشک شوند.” • Abtrocknen: خشک کردن (مثلاً با استفاده از دستمال یا حوله) • Sie hat sich nach dem Baden abgetrocknet. “او بعد از حمام بدنش را خشک کرد.” • Lufttrocknen: خشک شدن در هوا (بدون استفاده از وسایل خشککن) • Die Wäsche trocknet an der Luft. “لباسها در هوا خشک میشوند.”
مترادفها:
• abtrocken (خشک کردن بهویژه با استفاده از دستمال) • ausdörren (خشک کردن، بهویژه برای گیاهان یا مواد طبیعی)
مثالهای بیشتر:
• Ich trockne das Geschirr nach dem Spülen. “من ظرفها را بعد از شستشو خشک میکنم.” • Die Blumen sind nach dem Regen schnell getrocknet. “گلها بعد از باران سریع خشک شدند.” • Das Tuch trocknet schnell. “دستمال سریع خشک میشود.”
نکته:
“Trocknen” میتواند هم به معنای فرایند خود به خودی خشک شدن (مثلاً خشک شدن در هوا یا زیر نور خورشید) و هم به معنای استفاده از وسایل خاص برای خشک کردن (مانند خشککن یا حوله) باشد.
kopieren
فعل “kopieren” در زبان آلمانی به معنای “کپی کردن” است. این فعل برای اشاره به عمل ایجاد یک نسخه مشابه از چیزی، مانند کپی کردن متن، عکس یا سند، به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. کپی کردن اطلاعات (متن، فایلها، اسناد و غیره): • Kannst du bitte das Dokument kopieren? “آیا میتوانی لطفاً سند را کپی کنی؟” • Ich habe den Text kopiert und in die E-Mail eingefügt. “من متن را کپی کرده و در ایمیل چسباندم.” 2. کپی کردن اشیاء یا تصاویر (مثل عکاسی یا اسناد): • Ich muss diese Datei für meine Präsentation kopieren. “من باید این فایل را برای پرزنتیشنم کپی کنم.” • Er hat das Bild im Museum kopiert. “او تصویر را در موزه کپی کرد.” 3. کپی کردن اطلاعات از یک منبع به منبع دیگر (در کامپیوتر یا دنیای واقعی): • Ich kopiere die Daten auf einen USB-Stick. “من دادهها را روی یک فلش مموری کپی میکنم.” • Sie hat die Adresse aus dem Buch kopiert. “او آدرس را از کتاب کپی کرد.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich kopiere (من کپی میکنم) • du kopierst (تو کپی میکنی) • er/sie/es kopiert (او کپی میکند) • wir kopieren (ما کپی میکنیم) • ihr kopiert (شما کپی میکنید) • sie/Sie kopieren (آنها کپی میکنند / شما کپی میکنید) • فعل منظم: این فعل به صورت منظم در زبان آلمانی صرف میشود.
ترکیبات رایج:
• Text kopieren: کپی کردن متن • Ich habe den Text aus dem Buch kopiert. “من متن را از کتاب کپی کردم.” • Daten kopieren: کپی کردن دادهها • Er kopiert die Daten auf den Computer. “او دادهها را روی کامپیوتر کپی میکند.” • Bild kopieren: کپی کردن تصویر • Kannst du das Bild auf den Drucker kopieren? “آیا میتوانی تصویر را روی چاپگر کپی کنی؟” • Kopieren und Einfügen: کپی کردن و چسباندن • Ich kopiere den Text und füge ihn in das Dokument ein. “من متن را کپی کرده و در سند میچسبانم.”
مترادفها:
• duplizieren (تکرار کردن، کپی کردن، بهویژه برای فایلهای دیجیتال) • nachmachen (تقلب کردن، مشابهسازی، بهویژه برای کارها یا رفتارها)
مثالهای بیشتر:
• Kannst du mir bitte diese Seite kopieren? “آیا میتوانی لطفاً این صفحه را کپی کنی؟” • Sie hat die Fotos kopiert und in ihr Album eingefügt. “او عکسها را کپی کرده و در آلبوم خود قرار داد.” • Ich muss diese Dateien auf den Server kopieren. “من باید این فایلها را روی سرور کپی کنم.”
نکته:
“Kopieren” معمولاً برای کپی کردن اطلاعات در دنیای دیجیتال (مانند متن، تصاویر یا اسناد) و دنیای واقعی (مانند کپی کردن اسناد یا عکسها) به کار میرود.
surfen
فعل “surfen” در زبان آلمانی به معنای “گشت و گذار کردن” یا “وبگردی کردن” است. این فعل به طور خاص برای اشاره به جستجو یا مرور اینترنت به کار میرود. همچنین در معانی دیگر میتواند به معنای “سوار بر موج شدن” در ورزش موجسواری نیز استفاده شود.
معانی و کاربردها:
1. وبگردی (مرور اینترنت): • Ich surfe gerne im Internet. “من دوست دارم در اینترنت گشت و گذار کنم.” • Sie surft den ganzen Tag auf Social Media. “او تمام روز در شبکههای اجتماعی وبگردی میکند.” 2. موجسواری (ورزش): • Er surft auf den Wellen im Ozean. “او روی موجها در اقیانوس موجسواری میکند.” • Ich habe letzte Woche zum ersten Mal gesurft. “من هفته گذشته برای اولین بار موجسواری کردم.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich surfe (من وبگردی میکنم / موجسواری میکنم) • du surfst (تو وبگردی میکنی / موجسواری میکنی) • er/sie/es surft (او وبگردی میکند / او موجسواری میکند) • wir surfen (ما وبگردی میکنیم / ما موجسواری میکنیم) • ihr surft (شما وبگردی میکنید / شما موجسواری میکنید) • sie/Sie surfen (آنها وبگردی میکنند / شما وبگردی میکنید) • فعل منظم: این فعل به صورت منظم صرف میشود.
ترکیبات رایج:
• im Internet surfen: در اینترنت گشت و گذار کردن • Ich surfe jeden Tag im Internet. “من هر روز در اینترنت گشت و گذار میکنم.” • auf Wellen surfen: موجسواری کردن روی موجها • Er liebt es, auf den großen Wellen zu surfen. “او عاشق موجسواری روی موجهای بزرگ است.”
مترادفها:
• durch das Internet browsen (مرور اینترنت) • weben (در معنای
mailen
فعل “mailen” در زبان آلمانی به معنای “ایمیل فرستادن” یا “ایمیل نوشتن” است. این فعل از زبان انگلیسی گرفته شده و برای اشاره به ارسال یا دریافت ایمیلها به کار میرود.
معانی و کاربردها:
1. ایمیل فرستادن یا نوشتن: • Ich habe dir die Unterlagen gemailt. “من مدارک را برایت ایمیل کردم.” • Kannst du mir bitte die Datei mailen? “آیا میتوانی لطفاً فایل را به ایمیل کنی؟” 2. ایمیل دریافت کردن: • Hast du meine E-Mail bekommen? “آیا ایمیل من را دریافت کردی؟” • Ich habe dir gestern eine Mail gemailt. “من دیروز یک ایمیل برایت فرستادم.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich maile (من ایمیل میفرستم) • du mailst (تو ایمیل میفرستی) • er/sie/es mailt (او ایمیل میفرستد) • wir mailen (ما ایمیل میفرستیم) • ihr mailt (شما ایمیل میفرستید) • sie/Sie mailen (آنها ایمیل میفرستند / شما ایمیل میفرستید) • فعل منظم: این فعل به صورت منظم صرف میشود و مشابه دیگر افعال منظم در آلمانی است.
ترکیبات رایج:
• eine E-Mail mailen: ایمیلی ارسال کردن • Ich werde dir später eine E-Mail mailen. “من بعداً یک ایمیل برایت میفرستم.” • jemandem eine Mail senden/mailen: برای کسی ایمیل فرستادن • Kannst du mir die Informationen per E-Mail mailen? “آیا میتوانی اطلاعات را از طریق ایمیل برایم بفرستی؟”
مترادفها:
• senden (فرستادن، ارسال کردن - به طور کلی برای ایمیلها یا پیامها به کار میرود) • schicken (فرستادن، ارسال کردن - بهویژه برای ایمیل و نامه)
مثالهای بیشتر:
• Ich habe dir die Datei schon gemailt. “من فایل را قبلاً برایت ایمیل کردهام.” • Hast du die E-Mail von ihm schon gemailt bekommen? “آیا ایمیل او را دریافت کردهای؟” • Ich maile dir die Details morgen. “من جزئیات را فردا برایت ایمیل میکنم.”
نکته:
“Mailen” بیشتر در مکالمات غیررسمی و روزمره به کار میرود و به معنای ارسال یا دریافت ایمیل است. در زبان آلمانی رسمیتر، معمولاً از فعل “senden” یا “schicken” برای اشاره به ارسال ایمیل استفاده میشود.
Getränke
کلمه “Getränke” در زبان آلمانی به معنای “نوشیدنیها” است و به مجموعهای از مایعات که برای نوشیدن مصرف میشوند، اشاره دارد. این کلمه جمع است و به تمام انواع نوشیدنیها، اعم از غیرالکلی و الکلی، اشاره میکند.
معانی و کاربردها:
1. نوشیدنیها به طور کلی (همه انواع نوشیدنیها): • Welche Getränke hast du im Kühlschrank? “چه نوشیدنیهایی در یخچال داری؟” • In diesem Restaurant gibt es viele verschiedene Getränke. “در این رستوران نوشیدنیهای مختلف زیادی وجود دارد.” 2. نوشیدنیهای غیرالکلی و الکلی: • Ich möchte ein kaltes Getränk. “من یک نوشیدنی سرد میخواهم.” • Er trinkt selten alkoholische Getränke. “او به ندرت نوشیدنیهای الکلی مینوشد.”
نکات گرامری:
• جمع: کلمه “Getränke” جمع است و به معنی “نوشیدنیها” به کار میرود. • مفرد: برای مفرد این کلمه میتوان از “Getränk” استفاده کرد که به معنای “نوشیدنی” است. • Ich habe ein Getränk bestellt. “من یک نوشیدنی سفارش دادم.”
انواع رایج نوشیدنیها:
• Wasser (آب) • Saft (آبمیوه) • Limonade (لیموناد) • Kaffee (قهوه) • Tee (چای) • Bier (آبجو) • Wein (شراب)
مثالهای بیشتر:
• Die Getränke werden kostenlos angeboten. “نوشیدنیها به صورت رایگان ارائه میشوند.” • Hast du auch Getränke für die Party gekauft? “آیا نوشیدنیهایی برای مهمانی خریدی؟” • Ich habe durst, kannst du mir ein Getränk bringen? “من تشنهام، میتوانی یک نوشیدنی برایم بیاوری؟”
نکته:
“Getränke” یک واژه عمومی است که برای اشاره به تمامی انواع نوشیدنیها به کار میرود، خواه الکلی یا غیرالکلی.
Saft (m)
کلمه “Saft” در زبان آلمانی به معنای “آبمیوه” است و معمولاً برای اشاره به مایعاتی که از میوهها یا سبزیجات استخراج میشود، استفاده میشود. این کلمه به صورت مذکر (der Saft) صرف میشود.
معانی و کاربردها:
1. آبمیوه (مایعی که از میوهها گرفته میشود): • Ich trinke gerne Apfelsaft. “من آبمیوه سیب را دوست دارم.” • Kannst du mir bitte ein Glas Orangensaft geben? “آیا میتوانی لطفاً یک لیوان آبمیوه پرتقال به من بدهی؟” 2. آبمیوههای طبیعی یا صنعتی: • Dieser Saft ist frisch gepresst. “این آبمیوه تازه فشرده شده است.” • Ich kaufe immer den Saft ohne Zuckerzusatz. “من همیشه آبمیوه بدون افزودنی شکر میخرم.” 3. آب میوههای مختلف (غیر از آبمیوه): • Traubensaft (آبمیوه انگور) • Tomatensaft (آبمیوه گوجه فرنگی)
نکات گرامری:
• مفرد: der Saft (آبمیوه) • جمع: die Säfte (آبمیوهها)
ترکیبات رایج:
• Fruchtsaft: آبمیوه • Ich trinke jeden Morgen Fruchtsaft. “من هر روز صبح آبمیوه میخورم.” • Orangensaft: آبمیوه پرتقال • Zum Frühstück trinke ich immer Orangensaft. “من همیشه برای صبحانه آبمیوه پرتقال مینوشم.” • Apfelsaft: آبمیوه سیب • Hast du Apfelsaft im Kühlschrank? “آیا آبمیوه سیب در یخچال داری؟”
مثالهای بیشتر:
• Ich habe den Saft frisch gepresst. “من آبمیوه را تازه فشرده کردم.” • Sie trinkt lieber Saft als Cola. “او آبمیوه را به کوکا ترجیح میدهد.” • Der Saft ist sehr süß. “آبمیوه خیلی شیرین است.”
نکته:
“Saft” معمولاً به آبمیوههای طبیعی اشاره دارد، اما میتواند به هر نوع مایعی که از میوهها یا سبزیجات استخراج میشود، مانند آبمیوه گوجه فرنگی یا سبزیجات نیز اشاره کند.
schicken
فعل “schicken” در زبان آلمانی به معنای “فرستادن” یا “ارسال کردن” است و به طور کلی برای اشاره به ارسال چیزی به مقصدی خاص استفاده میشود. این فعل میتواند در مورد ارسال نامه، بسته، پیام، یا هر نوع دیگری از اشیاء یا اطلاعات به کار رود.
معانی و کاربردها:
1. فرستادن چیزی به مقصد: • Ich werde dir ein Paket schicken. “من یک بسته برایت ارسال خواهم کرد.” • Er hat mir einen Brief geschickt. “او یک نامه برایم فرستاد.” 2. ارسال پیام یا اطلاعات: • Kannst du mir bitte die Datei per E-Mail schicken? “آیا میتوانی لطفاً فایل را از طریق ایمیل ارسال کنی؟” • Ich schicke dir später die Details. “من جزئیات را بعداً برایت ارسال میکنم.”
نکات گرامری:
• صرف: • ich schicke (من ارسال میکنم) • du schickst (تو ارسال میکنی) • er/sie/es schickt (او ارسال میکند) • wir schicken (ما ارسال میکنیم) • ihr schickt (شما ارسال میکنید) • sie/Sie schicken (آنها / شما ارسال میکنند) • فعل منظم: فعل “schicken” یک فعل منظم است، بنابراین برای صرف آن از پسوندهای معمول استفاده میشود.
ترکیبات رایج:
• jemandem etwas schicken: برای کسی چیزی ارسال کردن • Ich habe dir das Buch gestern geschickt. “من دیروز کتاب را برایت ارسال کردم.” • eine Nachricht schicken: پیامی ارسال کردن • Kannst du mir eine Nachricht schicken, wenn du da bist? “آیا میتوانی وقتی رسیدی یک پیام برایم ارسال کنی؟”
مترادفها:
• senden (فرستادن) • schicken بیشتر به ارسال اشیاء فیزیکی یا اطلاعات دیجیتال اشاره دارد. Senden میتواند برای فرستادن پیامها یا ایمیلها استفاده شود، اما به طور کلی برای فرستادن هر نوع دادهای (چه فیزیکی چه غیر فیزیکی) کاربرد دارد.
مثالهای بیشتر:
• Ich schicke dir die Einladung per Post. “من دعوتنامه را از طریق پست برایت ارسال میکنم.” • Er schickt seine Kinder in die Schule. “او بچههایش را به مدرسه میفرستد.” • Sie schickt mir jeden Monat Fotos von ihrem Urlaub. “او هر ماه عکسهایی از تعطیلاتش برایم ارسال میکند.”
نکته:
“Schicken” معمولاً در مواقعی که به ارسال چیزهای فیزیکی (مانند بستهها یا نامهها) یا دیجیتال (مانند ایمیلها یا پیامها) اشاره میشود، به کار میرود.
Pause (f)
کلمه “Pause” در زبان آلمانی به معنای “وقفه” یا “استراحت” است. این کلمه به طور معمول برای اشاره به یک دوره زمانی کوتاه است که در حین یک فعالیت یا برنامه برای استراحت یا تغییر وضعیت صورت میگیرد.
معانی و کاربردها:
1. وقفه، استراحت در حین کار یا فعالیت: • Ich mache eine kurze Pause. “من یک وقفه کوتاه میکنم.” • Nach der Pause geht es weiter. “بعد از استراحت، کار ادامه مییابد.” 2. وقفه در برنامهها یا جلسات: • Die Besprechung hat eine Pause. “جلسه یک استراحت دارد.” • Wir haben jetzt eine Pause, danach geht die Präsentation weiter. “الان یک وقفه داریم، بعداً ارائه ادامه مییابد.” 3. توقف موقت در یک فعالیت یا اقدام: • Mach eine Pause, du bist schon lange am Arbeiten. “یک استراحت کن، مدت زیادی است که داری کار میکنی.” • Er macht immer eine Pause, wenn er Kaffee trinkt. “او همیشه وقتی قهوه مینوشد، یک استراحت میکند.”
نکات گرامری:
• مفرد: die Pause (استراحت / وقفه) • جمع: die Pausen (استراحتها / وقفهها)
ترکیبات رایج:
• Kaffeepause: استراحت قهوه • Lass uns eine Kaffeepause machen. “بیایید یک استراحت قهوه بگیریم.” • Mittagspause: استراحت نهار • Ich habe eine halbe Stunde Mittagspause. “من نیم ساعت استراحت نهار دارم.” • Pause machen: استراحت کردن، وقفه گرفتن • Wir machen eine Pause. “ما یک استراحت میکنیم.”
مثالهای بیشتر:
• Ich werde in 10 Minuten eine Pause machen. “من ده دقیقه دیگر یک استراحت میکنم.” • Die Pause ist um 15 Uhr. “وقفه در ساعت ۱۵ است.” • Nach der langen Reise brauchten wir eine lange Pause. “بعد از سفر طولانی، ما به یک استراحت طولانی نیاز داشتیم.”
نکته:
“Pause” معمولاً به یک استراحت کوتاهمدت در میان فعالیتها اشاره دارد، خواه در محل کار باشد، خواه در طول یک جلسه یا حتی در بین فصلهای یک برنامه تلویزیونی یا فیلم.
Mittagspause
کلمه “Mittagspause” در زبان آلمانی به معنای “استراحت نهار” یا “وقفه نهار” است. این کلمه معمولاً به زمانی اطلاق میشود که افراد در طول روز کاری برای خوردن نهار یا استراحت از کار خود فاصله میگیرند.
معانی و کاربردها:
1. وقفهای در طول روز کاری برای خوردن نهار: • Ich mache während meiner Mittagspause einen Spaziergang. “من در طول استراحت نهارم یک پیادهروی میکنم.” • Wann ist deine Mittagspause? “استراحت نهار تو کی است؟” 2. زمانی برای استراحت و تجدید انرژی در طول روز کاری: • Die Mittagspause dauert meistens eine Stunde. “استراحت نهار معمولاً یک ساعت طول میکشد.” • In der Mittagspause gehe ich oft zum Bäcker. “من در استراحت نهار اغلب به نانوایی میروم.”
نکات گرامری:
• مفرد: die Mittagspause (استراحت نهار) • جمع: die Mittagspausen (استراحتهای نهار)
ترکیبات رایج:
• lange Mittagspause: استراحت نهار طولانی • Heute habe ich eine lange Mittagspause. “امروز استراحت نهار طولانی دارم.” • kurze Mittagspause: استراحت نهار کوتاه • Ich nehme nur eine kurze Mittagspause. “من فقط یک استراحت نهار کوتاه میگیرم.” • Mittagspause genießen: از استراحت نهار لذت بردن • Ich genieße meine Mittagspause immer, weil ich dann abschalten kann. “من همیشه از استراحت نهارم لذت میبرم چون میتوانم استراحت کنم.”
مثالهای بیشتر:
• Um 12 Uhr habe ich Mittagspause. “من ساعت ۱۲ استراحت نهار دارم.” • Während der Mittagspause gehe ich nach Hause. “من در طول استراحت نهار به خانه میروم.” • Ich verbringe meine Mittagspause immer mit Kollegen. “من همیشه استراحت نهارم را با همکاران میگذرانم.”
نکته:
“Mittagspause” معمولاً به استراحتی گفته میشود که در نیمه روز (معمولاً حدود ساعت ۱۲ تا ۱۴) برای خوردن نهار یا استراحت کردن از فعالیتهای روزانه گرفته میشود.
Kantine (f)
کلمه “Kantine” در زبان آلمانی به معنای “کافهتریا” یا “غذاخوری” است. این واژه معمولاً برای اشاره به یک محل صرف غذا در محل کار، مدارس، دانشگاهها یا سایر موسسات عمومی استفاده میشود که غذا به صورت سلفسرویس یا وعدههای روزانه در آن سرو میشود.
معانی و کاربردها:
1. غذاخوری عمومی در محلهای کاری یا آموزشی: • Ich esse oft in der Kantine. “من اغلب در کافهتریا غذا میخورم.” • Die Kantine im Büro bietet günstige Mittagessen an. “کافهتریا در دفتر ناهارهای ارزان قیمت ارائه میدهد.” 2. محل سرو غذا برای کارکنان یا دانشجویان: • In der Kantine gibt es heute Spaghetti. “امروز در کافهتریا اسپاگتی سرو میشود.” • Die Kantine ist von 12 bis 14 Uhr geöffnet. “کافهتریا از ساعت ۱۲ تا ۱۴ باز است.”
نکات گرامری:
• مفرد: die Kantine (کافهتریا) • جمع: die Kantinen (کافهتریاها)
ترکیبات رایج:
• Kantinenessen: غذاهای کافهتریا • Das Kantinenessen ist heute besonders lecker. “غذای کافهتریا امروز خیلی خوشمزه است.” • Kantinenpreis: قیمت غذا در کافهتریا • Die Kantinenpreise sind sehr günstig. “قیمت غذاها در کافهتریا خیلی ارزان است.” • Kantinenbetrieb: اداره کافهتریا • Der Kantinenbetrieb ist von 8 bis 16 Uhr geöffnet. “اداره کافهتریا از ساعت ۸ تا ۱۶ باز است.”
مثالهای بیشتر:
• Wir gehen in der Mittagspause in die Kantine. “ما در استراحت نهار به کافهتریا میرویم.” • Die Kantine bietet gesunde Mahlzeiten an. “کافهتریا وعدههای غذایی سالم ارائه میدهد.” • Ich esse heute in der Kantine. “من امروز در کافهتریا غذا میخورم.”
نکته:
“Kantine” بیشتر در محیطهای سازمانی، آموزشی یا صنعتی برای محل غذا خوردن کارکنان یا دانشجویان استفاده میشود. این واژه در مقایسه با رستورانهای عمومی یا کافهها معمولاً اشاره به مکانی دارد که غذا به صورت سادهتر و با قیمتهای پایینتر سرو میشود.
da
کلمه “da” در زبان آلمانی یک واژه بسیار پرکاربرد است که معانی و کاربردهای مختلفی دارد. این کلمه به طور کلی به معنای “آنجا”، “در آنجا”، “حالا” یا “در آن موقع” است و معمولاً به اشاره به مکان، زمان یا وضعیت خاصی استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. در آنجا (اشاره به مکان): • Die Schlüssel sind da. “کلیدها آنجا هستند.” • Da ist der Bahnhof. “آنجا ایستگاه قطار است.” 2. حالا (اشاره به وضعیت یا زمان کنونی): • Da sind wir schon. “ما الان اینجا هستیم.” • Da ist es besser, wenn wir warten. “الان بهتر است که منتظر بمانیم.” 3. در آن موقع (اشاره به زمان گذشته): • Da war ich noch jung. “آن زمان من هنوز جوان بودم.” • Damals war alles anders als heute. “آن موقع همه چیز متفاوت از امروز بود.” 4. برای تأکید یا اشاره به چیزی در حال حاضر: • Da hast du recht. “در این مورد حق با تو است.” • Da ist noch etwas zu tun. “هنوز چیزی برای انجام دادن وجود دارد.” 5. در ترکیب با افعال جداشدنی: • Da hinfahren: به آنجا رفتن • Da bleiben: در آنجا ماندن • Da sein: آنجا بودن
نکات گرامری:
• “da” میتواند به عنوان یک قید مکان (مکانی که اشاره دارد) یا زمان (زمانی که اشاره دارد) به کار رود. • “da” همچنین میتواند در ترکیب با افعال جداشدنی برای اشاره به مکان یا وضعیت خاص استفاده شود.
ترکیبات رایج:
• da drüben: آن طرف، آنجا • Die Bank ist da drüben. “بانک آن طرف است.” • da unten: پایین آنجا • Das Geschäft ist da unten. “فروشگاه پایین آنجا است.” • da oben: بالای آنجا • Das Zimmer ist da oben. “اتاق بالا آنجا است.”
مثالهای بیشتر:
• Bist du da? “آیا تو آنجا هستی؟” • Da haben wir ein Problem. “در آنجا یک مشکل داریم.” • Ich weiß nicht, ob ich da sein kann. “من نمیدانم آیا میتوانم آنجا باشم یا نه.”
نکته:
کلمه “da” به طور خاص در مکالمات روزمره آلمانی بسیار متداول است و برای اشاره به مکان، زمان، یا وضعیتهای مختلف استفاده میشود. به علاوه، در برخی مواقع میتواند برای تأکید بر چیزی یا کسی در آن لحظه به کار رود.
Platz
کلمه “Platz” در زبان آلمانی به معنای “مکان”، “فضا”، “جا”، یا “محل” است و میتواند برای اشاره به یک محل فیزیکی، فضایی برای فعالیت، یا حتی برای موقعیتهای اجتماعی یا موقعیتهای مختلف در زندگی استفاده شود.
معانی و کاربردها:
1. مکان فیزیکی (فضای خاص): • Der Platz ist groß. “این مکان بزرگ است.” • Wir haben keinen Platz für einen weiteren Tisch. “ما فضای کافی برای یک میز دیگر نداریم.” 2. مکان عمومی یا فضای باز (مثل میدان یا پارک): • Wir treffen uns auf dem Platz. “ما در میدان ملاقات میکنیم.” • Der Marktplatz ist immer sehr voll. “میدان بازار همیشه خیلی شلوغ است.” 3. محل در یک ساختمان یا محیط بسته: • Ich habe keinen Platz mehr in meinem Zimmer. “من دیگر جا در اتاقم ندارم.” • Der Platz am Tisch ist frei. “جا در میز خالی است.” 4. موقعیت یا رتبه (در مسابقات یا رقابتها): • Sie hat den ersten Platz gewonnen. “او جایگاه اول را برنده شد.” • Er hat den dritten Platz erreicht. “او به جایگاه سوم رسید.” 5. موقعیت اجتماعی یا شغلی: • Er hat einen Platz in der Gesellschaft. “او جایگاه اجتماعی دارد.” • Sie hat einen Platz in der Firma bekommen. “او در شرکت جایگاه شغلی پیدا کرده است.”
نکات گرامری:
• “der Platz” (مفرد، مردانه) • “die Plätze” (جمع) • “Platz” معمولاً به یک مکان یا فضای خاص اشاره دارد و میتواند برای انواع مختلف فضاها و موقعیتها به کار رود.
ترکیبات رایج:
• Parkplatz: جای پارک • Wo ist mein Parkplatz? “جای پارک من کجاست؟” • Warteplatz: محل انتظار • Der Warteplatz ist hier drüben. “محل انتظار اینجا است.” • Freier Platz: فضای خالی • Es gibt keinen freien Platz mehr. “دیگر هیچ فضای خالی وجود ندارد.” • Platz nehmen: نشستن، جای خود را گرفتن • Bitte nehmen Sie Platz. “لطفاً بنشینید.”
مثالهای بیشتر:
• Ich finde keinen Platz zum Sitzen. “من جایی برای نشستن پیدا نمیکنم.” • Es gibt einen Platz für jedes Buch. “برای هر کتاب یک جا وجود دارد.” • Der Platz vor dem Kino ist sehr groß. “میدان جلوی سینما خیلی بزرگ است.”
نکته:
“Platz” در زبان آلمانی کاربردهای مختلفی دارد و میتواند به معنای فیزیکی، اجتماعی، یا حتی رتبهها و موقعیتهای مختلف باشد. این واژه در مکالمات روزمره و رسمی بسیار متداول است.
doch
کلمه “doch” در زبان آلمانی یکی از واژههای پرکاربرد است که معانی مختلفی دارد و در زمینههای گوناگون به کار میرود. این کلمه معمولاً برای تأکید، تضاد یا اصلاح گفتههای قبلی استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. برای تأکید (برای تقویت یک جمله یا جواب مثبت): • Hast du das nicht verstanden? Doch, ich habe es verstanden! “آیا این را نفهمیدی؟ بله، من آن را فهمیدم!” • Glaubst du nicht an ihn? Doch, ich glaube an ihn! “آیا به او ایمان نداری؟ بله، من به او ایمان دارم!” 2. برای پاسخ به جملات منفی (نه، در واقع بله): • Du hast keinen Hunger, oder? Doch, ich habe Hunger. “تو گرسنه نیستی، درست است؟ نه، من گرسنه هستم.” • Es regnet nicht, oder? Doch, es regnet. “باران نمیبارد، درست است؟ نه، باران میبارد.” 3. برای اصلاح یا رد کردن چیزی که گفته شده است (به معنای “اما” یا “ولی”): • Er ist nicht dumm. Doch, er ist wirklich sehr klug. “او احمق نیست. بله، او واقعاً خیلی باهوش است.” • Ich habe keine Zeit. Doch, du hast noch Zeit. “من وقت ندارم. نه، تو هنوز وقت داری.” 4. برای نشان دادن تضاد یا بیان چیزی مخالف: • Es ist kalt, aber doch schön. “هوا سرد است، اما با این حال زیبا است.” • Er hat den Test nicht bestanden, doch er hat viel gelernt. “او در امتحان قبول نشد، ولی او خیلی درس خوانده بود.” 5. برای نشان دادن شگفتی یا اعتراض (اغلب در جملات سوالی): • Warum hast du das doch nicht gemacht? “چرا این را انجام ندادی؟” • Wieso bist du doch so spät? “چرا اینقدر دیر آمدهای؟”
نکات گرامری:
• “doch” معمولاً برای تأکید یا بیان تضاد در جملات استفاده میشود. • “doch” میتواند در پاسخها، جملات سوالی یا برای اصلاح گفتههای منفی به کار رود.
ترکیبات رایج:
• Doch, das geht!: بله، این امکانپذیر است! • Das ist doch nicht wahr!: این درست نیست! • Du hast doch gesagt, dass du kommst.: تو گفته بودی که میآیی.
مثالهای بیشتر:
• Ich habe keine Lust. Doch, du hast Lust. “من حوصله ندارم. نه، تو حوصله داری.” • Es ist spät, aber doch nicht zu spät. “دیر است، ولی نه آنقدر دیر.” • Wir haben doch alles erledigt. “ما همه چیز را انجام دادهایم.”
نکته:
“doch” یک کلمه بسیار کاربردی است که میتواند در پاسخها، جملههای سوالی، یا در مواقعی که میخواهید چیزی را تأکید یا اصلاح کنید، به کار برود. این واژه برای تأکید، اصلاح و نشان دادن تضاد در زبان آلمانی بسیار مفید است.
Akk. Kennen
فعل “kennen” در زبان آلمانی به معنای “شناختن” یا “آشنا بودن با” است و معمولاً برای اشاره به آشنایی با اشخاص، مکانها یا چیزها استفاده میشود. این فعل برای اشاره به آشنایی و تجربهای که یک فرد با کسی یا چیزی دارد، به کار میرود. در مقابل، “wissen” به معنای “دانستن” است و برای اشاره به اطلاعات و حقایق استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. آشنا بودن با کسی یا چیزی (اشخاص، مکانها، مفاهیم): • Ich kenne ihn schon seit vielen Jahren. “من او را از سالها پیش میشناسم.” • Kennst du dieses Restaurant? “آیا این رستوران را میشناسی؟” • Ich kenne die Stadt sehr gut. “من این شهر را خیلی خوب میشناسم.” 2. آشنایی با تجربه یا اطلاعات (مفاهیم، موضوعات خاص): • Ich kenne die Regeln. “من قوانین را میشناسم.” • Er kennt sich gut mit Computern aus. “او با کامپیوترها خوب آشناست.” 3. در ترکیب با ضمایر برای اشاره به آشنایی با اشخاص: • Sie kennt den Weg. “او راه را میشناسد.” • Wir kennen uns noch nicht. “ما هنوز یکدیگر را نمیشناسیم.”
نکات گرامری:
• “kennen” یک فعل بیقاعده است و در زمانهای مختلف باید تصریف شود. • تصریف در زمان حال: • Ich kenne (من میشناسم) • Du kennst (تو میشناسی) • Er/sie/es kennt (او میشناسد) • Wir kennen (ما میشناسیم) • Ihr kennt (شما میشناسید) • Sie kennen (آنها میشناسند)
ترکیبات رایج:
• jemanden gut kennen: کسی را خوب شناختن • Ich kenne ihn gut. “من او را خوب میشناسم.” • sich auskennen: خوب آشنا بودن یا اطلاع داشتن • Er kennt sich gut mit Autos aus. “او با ماشینها خوب آشناست.” • etwas kennen lernen: چیزی را شناختن، آشنا شدن • Ich möchte dich besser kennen lernen. “میخواهم تو را بهتر بشناسم.” • sich kennen: آشنا بودن با یکدیگر • Wir kennen uns seit der Schule. “ما از دوران مدرسه یکدیگر را میشناسیم.”
مثالهای بیشتر:
• Ich kenne dieses Lied. “این آهنگ را میشناسم.” • Kennst du den Film? “این فیلم را میشناسی؟” • Er kennt die Lösung. “او راهحل را میشناسد.” • Wir haben uns gestern kennengelernt. “ما دیروز با یکدیگر آشنا شدیم.”
نکته:
فعل “kennen” برای اشاره به آشنایی و تجربههای شخصی استفاده میشود، در حالی که “wissen” به معنای دانستن حقایق، اطلاعات یا موضوعات خاص است. بنابراین، “kennen” بیشتر به آشنایی شخصی یا تجربیات روزمره مربوط میشود.
kleines Problem
عبارت “kleines Problem” در زبان آلمانی به معنای “مشکل کوچک” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به یک مشکل جزئی یا ساده استفاده میشود که حل کردن آن آسان است.
مثالها:
1. Ich habe ein kleines Problem mit meinem Computer. “من یک مشکل کوچک با کامپیوترم دارم.” 2. Es gibt nur ein kleines Problem, das wir lösen müssen. “فقط یک مشکل کوچک وجود دارد که باید حل کنیم.” 3. Das war nur ein kleines Problem, nichts Ernstes. “این فقط یک مشکل کوچک بود، هیچ چیز جدی نبود.”
در بسیاری از موارد، وقتی گفته میشود “kleines Problem”، ممکن است به طور غیرمستقیم این را بیان کند که مشکل بزرگ یا جدی نیست و حل کردن آن ساده است.
Gute Idee!
عبارت “Gute Idee!” در زبان آلمانی به معنای “ایده خوب!” یا “فکر خوبی است!” است. این عبارت معمولاً برای تایید یا تحسین یک پیشنهاد یا فکر خوب به کار میرود.
مثالها:
1. “Lass uns ins Kino gehen!” – “Gute Idee!” “بیایید برویم سینما!” – “فکر خوبی است!” 2. “Wir könnten später spazieren gehen.” – “Gute Idee!” “ما میتوانیم بعداً پیادهروی کنیم.” – “ایده خوبی است!”
این عبارت برای نشان دادن موافقت یا تشویق به یک پیشنهاد مفید یا جذاب به کار میرود.
schauennach
فعل “nachschauen” در زبان آلمانی به معنای “نگاه کردن به چیزی” یا “بررسی کردن” است. این فعل معمولاً برای اشاره به جستجو یا بررسی دقیق چیزی، مانند اطلاعات یا جزئیات، استفاده میشود. “Nachschauen” یک فعل جداشدنی است، به این معنی که در جملات مختلف میتواند به صورت دو بخش جدا از هم بیاید.
معانی و کاربردها:
1. بررسی کردن چیزی (مانند اطلاعات یا چیزی که نیاز به توجه دارد): • Ich muss noch nachschauen, ob der Zug pünktlich ist. “باید بررسی کنم که آیا قطار به موقع است یا نه.” • Kannst du nachschauen, ob das Geschäft geöffnet ist? “میتوانی بررسی کنی که آیا فروشگاه باز است یا نه؟” 2. نگاه کردن به چیزی (در معنای جستجو یا چک کردن): • Sie schaut in das Buch nach. “او به کتاب نگاه میکند (برای پیدا کردن چیزی).” • Ich werde nachschauen, ob wir noch genug Milch haben. “من بررسی میکنم که آیا هنوز شیر کافی داریم یا نه.”
نکات گرامری:
• “nachschauen” یک فعل جداشدنی است و در جمله به این صورت استفاده میشود: • تصریف در زمان حال: • Ich schaue nach (من بررسی میکنم) • Du schaust nach (تو بررسی میکنی) • Er/sie/es schaut nach (او بررسی میکند) • Wir schauen nach (ما بررسی میکنیم) • Ihr schaut nach (شما بررسی میکنید) • Sie schauen nach (آنها بررسی میکنند)
مثالهای بیشتر:
• Ich muss nachschauen, ob ich alle Aufgaben erledigt habe. “باید بررسی کنم که آیا تمام کارها را انجام دادهام یا نه.” • Kannst du nachschauen, ob das Licht aus ist? “میتوانی بررسی کنی که آیا چراغ خاموش است یا نه؟” • Ich werde nachschauen, ob es noch Plätze im Restaurant gibt. “من بررسی میکنم که آیا در رستوران هنوز جای خالی هست یا نه.”
“Nachschauen” به طور کلی برای جستجو یا بررسی دقیق اطلاعات، وضعیت یا چیزی که به آن نیاز دارید به کار میرود.
gleich
کلمه “gleich” در زبان آلمانی چندین معنی و کاربرد مختلف دارد و در شرایط مختلف میتواند معانی گوناگونی داشته باشد. در ادامه، معانی مختلف این کلمه را بررسی میکنیم.
معانی و کاربردها:
1. همین حالا، فوراً، به زودی: • “Ich komme gleich!” “همین الان میآیم!” • “Wir gehen gleich.” “ما به زودی میرویم.” • “Das Essen ist gleich fertig.” “غذا همین الان آماده میشود.” 2. یکسان، مشابه (برای اشاره به شباهت یا تفاوت نداشتن): • “Diese beiden Bücher sind gleich.” “این دو کتاب مشابه هم هستند.” • “Wir haben gleich viel zu tun.” “ما کارهای یکسان زیادی داریم.” • “Sie trägt das gleiche Kleid wie gestern.” “او همان لباس را که دیروز پوشیده بود، میپوشد.” 3. زود، بهطور فوری (معمولاً برای اشاره به وقوع چیزی در زمان خیلی نزدیک یا فوری): • “Das geht gleich los.” “این فوراً شروع میشود.” • “Ich muss gleich gehen.” “من باید به زودی بروم.” 4. مساوی، برابر (در زمینه مقایسه یا توصیف چیزی که هیچ تفاوتی ندارد): • “Ihre Noten sind gleich gut.” “نمرات او مشابه هم خوب هستند.” • “Die beiden Teams sind gleich stark.” “این دو تیم برابر قوی هستند.”
نکات گرامری:
• “Gleich” به عنوان یک قید در جملههای مختلف میتواند برای اشاره به زمان یا ویژگیهای مشابه استفاده شود. • همچنین “gleich” میتواند به عنوان صفت به کار رود تا شباهت یا برابری چیزی را نشان دهد.
مثالهای بیشتر:
• “Wir sind gleich alt.” “ما همسن هستیم.” • “Ich werde gleich mit der Arbeit anfangen.” “من فوراً شروع به کار خواهم کرد.” • “Das Wetter ist heute gleich wie gestern.” “هوای امروز مثل دیروز است.”
جمعبندی:
کلمه “gleich” میتواند معانی مختلفی همچون فوراً، به زودی، مشابه، یکسان داشته باشد و معمولاً برای اشاره به زمان یا شباهتها به کار میرود. این کلمه به عنوان قید یا صفت میتواند در جملات برای بیان نکات مختلف استفاده شود.
doch mal
عبارت “doch mal” در زبان آلمانی ترکیبی از دو کلمه “doch” و “mal” است که به طور کلی در موقعیتهای مختلف معنای خاصی پیدا میکند. این عبارت معمولاً در مکالمات غیررسمی برای تأکید یا درخواست استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. تأکید بر انجام کاری: • در بسیاری از مواقع “doch mal” به معنی “لطفاً انجام بده” یا “حتماً امتحان کن” است. این عبارت برای تأکید بر انجام کاری، به ویژه در مواقعی که فرد کمی شک دارد یا از طرف مقابل خواستهای دارد، استفاده میشود. • “Komm doch mal hierher!” “لطفاً بیا اینجا!” یا “اینجا بیا دیگه!” • “Sieh doch mal!” “نگاه کن دیگه!” یا “یه نگاهی بنداز!” 2. دعوتمندانه یا دوستانه (خواستار انجام کاری به صورت غیررسمی): • “Mach doch mal das Fenster auf.” “لطفاً پنجره را باز کن.” • “Probier doch mal dieses Restaurant.” “لطفاً این رستوران را امتحان کن.” 3. برای درخواست یا پیشنهاد با لحن ملایمتر: • “Komm doch mal zu uns.” “لطفاً به خانه ما بیا.” • “Hör doch mal auf!” “لطفاً متوقف شو!” 4. برای تغییر لحن در مکالمات: • “Doch mal!” میتواند به عنوان تأکیدی در مکالمات به کار رود تا بیان کند که باید کاری انجام شود یا فرد نباید کوتاهی کند. • “Warum hast du das nicht doch mal probiert?” “چرا این را امتحان نکردی؟”
نکات گرامری:
• “doch” به طور کلی به معنی “حتما، واقعاً، البته” و “mal” به معنای “یک بار، لطفاً” است. ترکیب این دو برای تأکید و درخواست در مکالمات غیررسمی استفاده میشود.
مثالهای بیشتر:
• “Komm doch mal mit uns ins Kino!” “لطفاً با ما بیا سینما!” • “Kannst du mir doch mal helfen?” “لطفاً میتوانی کمک کنی؟” • “Sieh doch mal, wie schön es hier ist!” “نگاه کن چقدر اینجا زیباست!”
جمعبندی:
عبارت “doch mal” معمولاً برای درخواست، پیشنهاد یا تأکید در مکالمات غیررسمی به کار میرود و به معنای “لطفاً” یا “حتماً” است. این عبارت اغلب برای درخواست انجام کاری یا توجه به چیزی به کار میرود.
Geben
فعل “geben” در زبان آلمانی به معنای “دادن” است و یکی از افعال پایهای در زبان آلمانی به شمار میآید. این فعل معمولاً برای اشاره به عمل دادن چیزی به شخص دیگر استفاده میشود.
تصریف فعل “geben” (در زمانهای مختلف):
1. زمان حال (Präsens): • Ich gebe (من میدهم) • Du gibst (تو میدهی) • Er/sie/es gibt (او میدهد) • Wir geben (ما میدهیم) • Ihr gebt (شما میدهید) • Sie geben (آنها میدهند) 2. زمان گذشته ساده (Präteritum): • Ich gab (من دادم) • Du gabst (تو دادی) • Er/sie/es gab (او داد) • Wir gaben (ما دادیم) • Ihr gabt (شما دادید) • Sie gaben (آنها دادند) 3. زمان آینده (Futur I): • Ich werde geben (من خواهم داد) • Du wirst geben (تو خواهی داد) • Er/sie/es wird geben (او خواهد داد) • Wir werden geben (ما خواهیم داد) • Ihr werdet geben (شما خواهید داد) • Sie werden geben (آنها خواهند داد)
معانی و کاربردها:
1. دادن چیزی به کسی: • “Ich gebe dir das Buch.” “من کتاب را به تو میدهم.” • “Sie gibt mir einen Apfel.” “او یک سیب به من میدهد.” 2. دریافت یا ارائه چیزی: • “Er gibt mir eine Idee.” “او یک ایده به من میدهد.” • “Kannst du mir bitte das Salz geben?” “آیا میتوانی لطفاً نمک را به من بدهی؟” 3. در موقعیتهای خاص مانند مراسم یا آداب و رسوم: • “Er gab ihr einen Ring.” “او به او یک حلقه داد.” 4. به معنای “ایجاد کردن” یا “منتقل کردن”: • “Der Lehrer gibt den Schülern Aufgaben.” “معلم به دانشآموزان تکالیف میدهد.”
ترکیبات و اصطلاحات:
• “jemandem etwas geben”: به معنای دادن چیزی به کسی • “Ich gebe dir mein Wort.” “من قول میدهم.” • “Geben und Nehmen”: دادن و گرفتن (در معنای تعامل یا همکاری متقابل) • “In einer Beziehung geht es um Geben und Nehmen.” “در یک رابطه، این مسئله به دادن و گرفتن مربوط میشود.” • “Etwas zu geben haben”: چیزی برای دادن داشتن (معمولاً به معنای داشتن چیزی برای ارائه یا بیان) • “Der Vortragende hat viel zu geben.” “سخنران چیزهای زیادی برای ارائه دارد.”
جمعبندی:
فعل “geben” یکی از افعال مهم و پرکاربرد در زبان آلمانی است که به معنای “دادن” است. این فعل میتواند در موقعیتهای مختلف از جمله انتقال اشیاء، ایدهها، و یا ایجاد تعاملات استفاده شود.
Zentrum (n)
کلمه “Zentrum” در زبان آلمانی به معنای “مرکز” است. این واژه به مکانی اشاره دارد که در آن فعالیتها یا اشیاء به طور متمرکز قرار دارند یا جایی که توجه خاصی به آن معطوف است.
معانی و کاربردها:
1. مرکز به معنای مکانی (برای مکانهای جغرافیایی، سازمانها یا فعالیتها): • “Das Zentrum der Stadt” “مرکز شهر” • “Das Einkaufszentrum” “مرکز خرید” • “Wir treffen uns im Zentrum.” “ما در مرکز ملاقات میکنیم.” 2. مرکز به معنای نقطه یا موقعیت مرکزی (در مورد مکانی که همه چیز در آن متمرکز است): • “Der Mittelpunkt ist das Zentrum des Kreises.” “مرکز نقطه مرکزی دایره است.” 3. مرکز به معنای مرکز توجه یا فعالیت: • “Das Zentrum der Diskussion.” “مرکز بحث” • “Das Zentrum der Forschung” “مرکز تحقیق”
نکات گرامری:
• “Zentrum” یک اسم *ن 중 (غیر قابل شمارش) است و معمولاً برای اشاره به مکانها، نهادها یا موقعیتهایی که در آنها فعالیتها متمرکز هستند، به کار میرود. • در حالت جمع، “Zentrum” به “Zentren” تبدیل میشود.
مثالهای بیشتر:
• “Das Kulturzentrum ist in der Nähe.” “مرکز فرهنگی در نزدیکی است.” • “Das Wissenschaftszentrum bietet viele Programme an.” “مرکز علمی برنامههای زیادی ارائه میدهد.”
جمعبندی:
کلمه “Zentrum” در زبان آلمانی به معنای “مرکز” است و میتواند به مکانی خاص یا نقطهای که در آن فعالیتها متمرکز هستند اشاره داشته باشد. این واژه در مکالمات روزمره برای توصیف مکانها، نهادها یا موقعیتهای مرکزی به کار میرود.
Schauen Sie mal
عبارت “Schauen Sie mal” در زبان آلمانی به معنای “لطفاً نگاه کنید” است و معمولاً به صورت غیررسمی برای جلب توجه کسی به چیزی استفاده میشود. این عبارت به نوعی درخواست برای نگاه کردن به چیزی یا توجه به یک موضوع خاص است. در این عبارت، “Schauen” فعل به معنای “نگاه کردن” است و “mal” به معنی “لطفاً” یا “یک بار” است که برای ایجاد تأکید یا پیشنهاد نرم استفاده میشود.
کاربردها:
1. در درخواست برای نگاه کردن به چیزی: • “Schauen Sie mal, was ich gefunden habe!” “لطفاً نگاه کنید، چه چیزی پیدا کردهام!” 2. در معرفی یا جلب توجه به چیزی: • “Schauen Sie mal, wie schön das ist!” “لطفاً نگاه کنید، چقدر این زیباست!” 3. برای توجه دادن به چیزی خاص: • “Schauen Sie mal hier!” “لطفاً اینجا نگاه کنید!”
نکات گرامری:
• “Schauen Sie mal” برای خطاب به فردی به صورت رسمی (با Sie) استفاده میشود. اگر با فردی غیررسمی (با du) صحبت کنید، به شکل “Schau mal” به کار میرود.
مثالهای بیشتر:
• “Schauen Sie mal, das ist eine tolle Idee!” “لطفاً نگاه کنید، این یک ایده عالی است!” • “Schau mal, der Hund ist so süß!” “لطفاً نگاه کن، این سگ چقدر ناز است!”
جمعبندی:
عبارت “Schauen Sie mal” معمولاً برای جلب توجه به چیزی یا درخواست از کسی برای نگاه کردن به چیزی استفاده میشود و در موقعیتهای رسمی به کار میرود.
Lösung (f)
کلمه “Lösung” در زبان آلمانی به معنای “حل، راهحل، جواب” است. این واژه معمولاً برای اشاره به پاسخی برای یک مشکل، معما، سوال یا مسأله استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. راهحل یا جواب برای یک مسأله: • “Ich habe die Lösung für das Problem.” “من راهحل این مشکل را دارم.” • “Kannst du die Aufgabe ohne Lösung machen?” “آیا میتوانی بدون جواب این تمرین را حل کنی؟” 2. حل یک مشکل: • “Wir müssen eine Lösung für dieses Problem finden.” “ما باید یک راهحل برای این مشکل پیدا کنیم.” 3. پاسخ به یک معما یا سوال: • “Die Lösung des Rätsels ist einfach.” “جواب معما ساده است.” 4. حل یک مسئله یا درگیری: • “Die Lösung des Konflikts war eine Einigung.” “حل و فصل این درگیری توافق بود.”
نکات گرامری:
• “Lösung” یک اسم مؤنث (feminine) است، بنابراین در جملهها با “die” همراه میشود. • در حالت جمع، “Lösung” به “Lösungen” تغییر میکند.
مثالهای بیشتر:
• “Hast du eine Lösung für dieses Problem?” “آیا برای این مشکل راهحلی داری؟” • “Wir brauchen eine schnelle Lösung.” “ما به یک راهحل سریع نیاز داریم.”
جمعبندی:
کلمه “Lösung” در زبان آلمانی به معنای “راهحل” یا “جواب” است و در زمینههای مختلفی برای اشاره به حل مسائل، مشکلات یا سوالات به کار میرود.
Hunger haben
عبارت “Hunger haben” در زبان آلمانی به معنای “گرسنه بودن” است. این عبارت برای بیان احساس گرسنگی یا نیاز به غذا استفاده میشود.
کاربردها:
• “Ich habe Hunger.” “من گرسنه هستم.” • “Hast du Hunger?” “گرسنه هستی؟” • “Wir haben Hunger und gehen jetzt essen.” “ما گرسنه هستیم و الان میخواهیم غذا بخوریم.”
نکات:
• “Hunger haben” یک عبارت رایج است که به صورت غیررسمی برای بیان نیاز به غذا به کار میرود. • “Hunger” در این عبارت به معنای “گرسنگی” است و معمولاً با فعل “haben” (داشتن) ترکیب میشود.
مثالهای بیشتر:
• “Nach dem langen Spaziergang habe ich großen Hunger.” “بعد از پیادهروی طولانی من خیلی گرسنه هستم.” • “Er hat immer Hunger nach der Schule.” “او همیشه بعد از مدرسه گرسنه است.”
جمعبندی:
عبارت “Hunger haben” به معنای “گرسنه بودن” است و برای بیان احساس نیاز به غذا یا گرسنگی استفاده میشود.
Durst haben
عبارت “Durst haben” در زبان آلمانی به معنای “تشنگی داشتن” است. این عبارت برای بیان احساس نیاز به نوشیدنی یا تشنگی به کار میرود.
کاربردها:
• “Ich habe Durst.” “من تشنه هستم.” • “Hast du Durst?” “تشنگی داری؟” • “Wir haben Durst, lass uns etwas trinken.” “ما تشنه هستیم، بیا چیزی بنوشیم.”
نکات:
• “Durst” به معنای “تشنگی” است و معمولاً با فعل “haben” (داشتن) ترکیب میشود. • این عبارت به طور غیررسمی برای بیان نیاز به نوشیدنی استفاده میشود.
مثالهای بیشتر:
• “Nach dem Sport habe ich großen Durst.” “بعد از ورزش خیلی تشنه هستم.” • “Er hat Durst, aber er möchte kein Wasser trinken.” “او تشنه است، اما نمیخواهد آب بنوشد.”
جمعبندی:
عبارت “Durst haben” به معنای “تشنگی داشتن” است و برای بیان احساس نیاز به نوشیدنی یا تشنگی استفاده میشود.
nehmen
فعل “nehmen” در زبان آلمانی به معنای “گرفتن” یا “برداشتن” است. این فعل یکی از افعال پرکاربرد در زبان آلمانی است و میتواند در زمینههای مختلفی استفاده شود.
تصریف فعل “nehmen” (در زمانهای مختلف):
1. زمان حال (Präsens): • Ich nehme (من میگیرم) • Du nimmst (تو میگیری) • Er/sie/es nimmt (او میگیرد) • Wir nehmen (ما میگیریم) • Ihr nehmt (شما میگیرید) • Sie nehmen (آنها میگیرند) 2. زمان گذشته ساده (Präteritum): • Ich nahm (من گرفتم) • Du nahmst (تو گرفتی) • Er/sie/es nahm (او گرفت) • Wir nahmen (ما گرفتیم) • Ihr nahmt (شما گرفتید) • Sie nahmen (آنها گرفتند) 3. زمان آینده (Futur I): • Ich werde nehmen (من خواهم گرفت) • Du wirst nehmen (تو خواهی گرفت) • Er/sie/es wird nehmen (او خواهد گرفت) • Wir werden nehmen (ما خواهیم گرفت) • Ihr werdet nehmen (شما خواهید گرفت) • Sie werden nehmen (آنها خواهند گرفت)
معانی و کاربردها:
1. گرفتن چیزی (به طور فیزیکی): • “Kannst du mir das Buch nehmen?” “میتوانی کتاب را به من بدهی؟” • “Er nimmt das Geld.” “او پول را میگیرد.” 2. برداشتن یا انتخاب چیزی: • “Ich nehme den roten Apfel.” “من سیب قرمز را برمیدارم.” • “Nimmst du den Bus?” “آیا تو اتوبوس میگیری؟” 3. استفاده از چیزی یا به عهده گرفتن چیزی: • “Er nimmt die Verantwortung.” “او مسئولیت را به عهده میگیرد.” • “Ich nehme einen Tag frei.” “من یک روز مرخصی میگیرم.” 4. اعمال یا رفتار در موقعیتهای مختلف: • “Nimm es ruhig.” “آرام باش.” • “Er nimmt das Leben leicht.” “او زندگی را به راحتی میگیرد.”
ترکیبات و اصطلاحات:
• “Mitnehmen”: همراه داشتن یا برداشتن چیزی (به جایی بردن) • “Kannst du mir das Brot mitnehmen?” “آیا میتوانی نان را همراه خود ببری؟” • “Abnehmen”: کم کردن، کاهش وزن • “Er hat zehn Kilo abgenommen.” “او ده کیلو وزن کم کرده است.” • “Annehmen”: پذیرفتن • “Ich nehme das Angebot an.” “من پیشنهاد را قبول میکنم.” • “Ausnehmen”: بیرون آوردن، خالی کردن • “Er hat den Fisch ausgenommen.” “او ماهی را باز کرد.”
جمعبندی:
فعل “nehmen” به معنای “گرفتن” یا “برداشتن” است و در موقعیتهای مختلف برای بیان عمل گرفتن، برداشتن یا انتخاب چیزی به کار میرود. این فعل همچنین در ترکیب با افعال دیگر معانی مختلفی دارد.
Tabletten
کلمه “Tabletten” در زبان آلمانی به معنای “قرصها” است و جمع کلمه “Tablette” به معنای “قرص” است. این واژه معمولاً برای اشاره به داروهایی که به صورت قرص مصرف میشوند به کار میرود.
کاربردها و معانی:
1. قرصهای دارویی: • “Ich nehme jeden Morgen Tabletten gegen Kopfschmerzen.” “من هر صبح قرصهایی برای سردرد میخورم.” 2. قرصهای ویتامین یا مکملها: • “Sie nimmt Tabletten, um ihre Immunität zu stärken.” “او قرصهایی برای تقویت سیستم ایمنی خود میخورد.” 3. قرصهای پزشکی در قالب درمانها: • “Der Arzt hat mir Tabletten verschrieben.” “پزشک برای من قرص تجویز کرده است.”
نکات گرامری:
• “Tabletten” جمع کلمه “Tablette” است که در زبان آلمانی مؤنث است. • در جملات، معمولاً با “die” همراه است (چرا که جمع است): • “Die Tabletten sind in der Apotheke erhältlich.” “قرصها در داروخانه موجود هستند.”
مثالهای بیشتر:
• “Nimm bitte die Tabletten nach dem Essen.” “لطفاً قرصها را بعد از غذا بخور.” • “Hast du die Tabletten schon genommen?” “آیا قرصها را قبلاً خوردهای؟”
جمعبندی:
کلمه “Tabletten” در زبان آلمانی به معنای “قرصها” است و برای اشاره به داروهایی که به صورت قرص مصرف میشوند، استفاده میشود.
Anleitung
کلمه “Anleitung” در زبان آلمانی به معنای “راهنما” یا “دستورالعمل” است. این واژه برای اشاره به مجموعهای از دستورالعملها یا مراحل برای انجام کاری استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. دستورالعمل یا راهنمایی برای انجام کاری: • “Die Anleitung erklärt, wie man das Gerät benutzt.” “دستورالعمل نشان میدهد که چگونه از دستگاه استفاده کنیم.” 2. راهنمای استفاده از محصول: • “Hast du die Anleitung für den Fernseher?” “آیا راهنمای تلویزیون را داری؟” 3. راهنمای مراحل یک فرایند یا پروژه: • “Folge der Anleitung, um das Problem zu lösen.” “دستورالعملها را دنبال کن تا مشکل حل شود.”
نکات گرامری:
• “Anleitung” یک اسم مؤنث (feminine) است و معمولاً با “die” در جملهها به کار میرود: • “Die Anleitung ist sehr einfach zu verstehen.” “راهنما بسیار ساده برای فهمیدن است.”
ترکیبات:
• “Benutzeranleitung”: راهنمای کاربر (راهنمای استفاده از دستگاه یا نرمافزار) • “Die Benutzeranleitung hilft mir, das Gerät richtig zu verwenden.” “راهنمای کاربر به من کمک میکند تا از دستگاه به درستی استفاده کنم.” • “Montageanleitung”: دستورالعمل مونتاژ • “Die Montageanleitung ist im Lieferpaket enthalten.” “دستورالعمل مونتاژ در بسته تحویلی گنجانده شده است.”
مثالهای بیشتر:
• “Ich habe die Anleitung nicht verstanden.” “من دستورالعمل را نفهمیدم.” • “Lies die Anleitung sorgfältig, bevor du beginnst.” “قبل از شروع، دستورالعمل را با دقت بخوان.”
جمعبندی:
کلمه “Anleitung” به معنای “راهنما” یا “دستورالعمل” است و برای توضیح مراحل یا روشهای انجام یک کار یا استفاده از چیزی به کار میرود.
Füllen
فعل “füllen” در زبان آلمانی به معنای “پر کردن” یا “پُر کردن” است. این فعل برای اشاره به عملی استفاده میشود که در آن چیزی با محتوا یا مادهای پر میشود.
کاربردها و معانی:
1. پر کردن ظرف یا فضای خالی: • “Ich fülle die Flasche mit Wasser.” “من بطری را با آب پر میکنم.” • “Der Raum ist mit Möbeln gefüllt.” “اتاق با اثاثیه پر شده است.” 2. پر کردن فرم یا اسناد: • “Füllen Sie bitte das Formular aus.” “لطفاً فرم را پر کنید.” • “Er muss seine Steuererklärung ausfüllen.” “او باید اظهارنامه مالیاتی خود را پر کند.” 3. پُر کردن زمان یا مقدار: • “Wir füllen die Zeit mit vielen Aktivitäten.” “ما زمان را با فعالیتهای زیادی پر میکنیم.” 4. پر کردن شکاف یا فضا: • “Er füllt die Lücke im Team.” “او شکاف تیم را پر میکند.”
ترکیبات:
• “ausfüllen”: پر کردن (به طور خاص برای پر کردن فرمها یا تکمیل اطلاعات) • “Bitte füllen Sie das Formular aus.” “لطفاً فرم را پر کنید.” • “überfüllen”: پر کردن بیش از حد • “Du hast die Tasse überfüllt.” “تو فنجان را بیش از حد پر کردهای.” • “auffüllen”: دوباره پر کردن، پر کردن مجدد • “Ich muss die Vorräte auffüllen.” “من باید موجودیها را دوباره پر کنم.”
مثالهای بیشتر:
• “Kannst du den Becher bitte füllen?” “آیا میتوانی لطفاً لیوان را پر کنی؟” • “Die Firma füllt die Bestellungen schnell.” “شرکت سفارشها را سریع پر میکند.”
جمعبندی:
فعل “füllen” در زبان آلمانی به معنای “پر کردن” است و در زمینههای مختلفی برای اشاره به عملی که چیزی را با مادهای پر میکند یا فرمها را تکمیل میکند، استفاده میشود.
Wählen
فعل “wählen” در زبان آلمانی به معنای “انتخاب کردن” یا “رأی دادن” است. این فعل در زمینههای مختلف از جمله انتخابات، تصمیمگیری، یا انتخاب گزینهای از میان چند مورد استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. انتخاب کردن: • “Ich wähle das rote Kleid.” “من لباس قرمز را انتخاب میکنم.” • “Welchen Film möchtest du wählen?” “کدام فیلم را میخواهی انتخاب کنی؟” 2. رأی دادن در انتخابات: • “Hast du schon gewählt?” “آیا رأی دادهای؟” • “Wir wählen morgen einen neuen Präsidenten.” “ما فردا یک رئیسجمهور جدید انتخاب میکنیم.” 3. شمارهگیری کردن (تلفن): • “Wählen Sie die Nummer 112 im Notfall.” “در مواقع اضطراری شماره ۱۱۲ را بگیرید.” • “Er wählt gerade die Nummer seiner Mutter.” “او در حال شمارهگیری شماره مادرش است.”
ترکیبات رایج:
1. “auswählen”: انتخاب کردن (از میان گزینهها) • “Du kannst ein Buch aus der Liste auswählen.” “میتوانی یک کتاب از لیست انتخاب کنی.” 2. “abwählen”: لغو انتخاب، از مقام برکنار کردن • “Der Politiker wurde abgewählt.” “آن سیاستمدار برکنار شد.” 3. “anwählen”: انتخاب کردن شماره تلفن • “Ich wähle die Nummer auf meinem Handy an.” “من شماره را در گوشی خود انتخاب میکنم.”
نکات گرامری:
• زمان حال (Präsens): • Ich wähle (من انتخاب میکنم) • Du wählst (تو انتخاب میکنی) • Er/sie/es wählt (او انتخاب میکند) • Wir wählen (ما انتخاب میکنیم) • Ihr wählt (شما انتخاب میکنید) • Sie wählen (آنها انتخاب میکنند) • گذشته ساده (Präteritum): • Ich wählte (من انتخاب کردم) • گذشته کامل (Perfekt): • Ich habe gewählt (من انتخاب کردهام)
مثالهای بیشتر:
• “Man kann den Kurs frei wählen.” “میتوان دوره را آزادانه انتخاب کرد.” • “Sie wurde zur Klassensprecherin gewählt.” “او به عنوان نماینده کلاس انتخاب شد.” • “Bitte wählen Sie einen anderen Weg.” “لطفاً یک مسیر دیگر را انتخاب کنید.”
جمعبندی:
فعل “wählen” به معنای “انتخاب کردن” یا “رأی دادن” است و میتواند در زمینههای تصمیمگیری، انتخابات یا شمارهگیری در تلفن استفاده شود.
Kassen
کلمه “Kassen” جمع کلمه “Kasse” در زبان آلمانی است و به معنای “صندوقها” یا “صندوقهای پرداخت” است. این کلمه معمولاً در مکانهایی مانند فروشگاهها، سوپرمارکتها، یا ادارهها برای اشاره به مکان یا دستگاهی که پرداختها در آن انجام میشود استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. صندوق پرداخت در فروشگاه یا سوپرمارکت: • “Die Kassen sind vorne im Geschäft.” “صندوقها در جلوی فروشگاه قرار دارند.” • “Es gibt lange Schlangen an den Kassen.” “صفهای طولانی در صندوقها وجود دارد.” 2. صندوق مالی یا صندوق بودجه: • “Die Kassen der Firma sind leer.” “صندوقهای شرکت خالی هستند.” • “Die öffentlichen Kassen müssen überprüft werden.” “صندوقهای عمومی باید بررسی شوند.” 3. بخش صندوق در یک سازمان یا اداره: • “Bitte melden Sie sich an der Kasse.” “لطفاً به صندوق مراجعه کنید.”
ترکیبات رایج:
1. “Kasse machen”: حساب و کتاب کردن یا جمعبندی صندوق • “Der Verkäufer macht am Abend die Kasse.” “فروشنده در پایان شب صندوق را بررسی میکند.” 2. “Kassenbon”: رسید خرید • “Haben Sie den Kassenbon noch?” “آیا هنوز رسید صندوق را دارید؟” 3. “Krankenkasse”: صندوق بیمه درمانی • “Meine Krankenkasse übernimmt die Kosten.” “صندوق بیمه درمانی من هزینهها را پوشش میدهد.” 4. “Kassenautomat”: دستگاه خودکار پرداخت • “Bezahle dein Ticket am Kassenautomat.” “بلیط خود را در دستگاه خودکار پرداخت کن.”
نکات گرامری:
• “Kasse” یک اسم مؤنث است، بنابراین شکل مفرد آن همراه با “die” میآید: • “Die Kasse ist geschlossen.” “صندوق بسته است.” • جمع آن “Kassen” است و معمولاً با “die” استفاده میشود: • “Die Kassen sind geöffnet.” “صندوقها باز هستند.”
مثالهای بیشتر:
• “An welcher Kasse kann ich bezahlen?” “در کدام صندوق میتوانم پرداخت کنم؟” • “Die Kassen schließen um 20 Uhr.” “صندوقها ساعت ۸ شب بسته میشوند.” • “Unsere Kassen sind gut gefüllt.” “صندوقهای ما خوب پر شدهاند.”
جمعبندی:
کلمه “Kassen” به معنای “صندوقها” است و معمولاً در زمینه پرداخت در فروشگاهها، صندوق مالی سازمانها، یا حتی بیمهها استفاده میشود. این کلمه در زندگی روزمره و امور مالی بسیار کاربردی است.
Kassenautomaten
کلمه “Kassenautomaten” جمع کلمه “Kassenautomat” است. “Kassenautomat” به معنای “دستگاه خودکار پرداخت” یا “دستگاه صندوق اتوماتیک” میباشد. این دستگاهها معمولاً در مکانهایی مانند پارکینگها، ایستگاههای حملونقل، بیمارستانها یا فروشگاهها استفاده میشوند و به کاربران امکان میدهند که هزینه خدمات یا کالاها را بهصورت خودکار پرداخت کنند.
معانی و کاربردها:
1. دستگاه خودکار پرداخت: • “Die Kassenautomaten stehen am Eingang.” “دستگاههای خودکار پرداخت در ورودی قرار دارند.” • “Am Kassenautomat kann man nur mit Karte bezahlen.” “در دستگاه خودکار پرداخت فقط میتوان با کارت پرداخت کرد.” 2. پرداخت بلیت یا پارکینگ: • “Bitte zahlen Sie Ihr Parkticket am Kassenautomat.” “لطفاً بلیت پارکینگ خود را در دستگاه خودکار پرداخت کنید.” • “Die Kassenautomaten akzeptieren Bargeld und Kreditkarten.” “دستگاههای خودکار پرداخت پول نقد و کارت اعتباری را قبول میکنند.” 3. پرداخت سریع و بدون نیاز به کارمند: • “Durch die Kassenautomaten geht die Zahlung viel schneller.” “با دستگاههای خودکار پرداخت، پرداختها خیلی سریعتر انجام میشوند.”
ترکیبات رایج:
1. Parkhaus-Kassenautomat: دستگاه خودکار پرداخت در پارکینگها • “Im Parkhaus gibt es mehrere Kassenautomaten.” “در پارکینگ چندین دستگاه خودکار پرداخت وجود دارد.” 2. Ticket-Kassenautomat: دستگاه صدور و پرداخت بلیت • “Kaufen Sie Ihr Ticket bitte am Kassenautomat.” “لطفاً بلیت خود را در دستگاه خودکار پرداخت بخرید.” 3. Karten-Kassenautomat: دستگاه پرداخت با کارت • “Dieser Kassenautomat funktioniert nur mit EC-Karten.” “این دستگاه خودکار پرداخت فقط با کارت بانکی کار میکند.”
نکات گرامری:
• “Kassenautomat” یک اسم مذکر است: • مفرد: der Kassenautomat • جمع: die Kassenautomaten • مثال برای مفرد: “Der Kassenautomat ist defekt.” “دستگاه خودکار پرداخت خراب است.” • مثال برای جمع: “Die Kassenautomaten sind rund um die Uhr verfügbar.” “دستگاههای خودکار پرداخت بهصورت شبانهروزی در دسترس هستند.”
مثالهای بیشتر:
• “Die Kassenautomaten befinden sich in der Nähe des Ausgangs.” “دستگاههای خودکار پرداخت در نزدیکی خروجی قرار دارند.” • “An den Kassenautomaten können Sie Ihr Ticket entwerten.” “در دستگاههای خودکار پرداخت میتوانید بلیت خود را اعتبارسنجی کنید.” • “Viele Kunden bevorzugen Kassenautomaten für schnelle Zahlungen.” “بسیاری از مشتریان برای پرداختهای سریع دستگاههای خودکار پرداخت را ترجیح میدهند.”
جمعبندی:
“Kassenautomaten” به دستگاههای خودکاری اشاره دارد که پرداختها را ساده و سریع میکنند. این دستگاهها برای صرفهجویی در زمان و کاهش نیاز به نیروی انسانی طراحی شدهاند و در بسیاری از مکانهای عمومی مورد استفاده قرار میگیرند.
Bezahlen
فعل “bezahlen” در زبان آلمانی به معنای “پرداخت کردن” است و برای اشاره به عمل پرداخت پول در ازای کالا، خدمات، یا بدهی استفاده میشود.
معانی و کاربردها:
1. پرداخت هزینه کالا یا خدمات: • “Ich bezahle die Rechnung im Restaurant.” “من صورتحساب را در رستوران پرداخت میکنم.” • “Wie möchten Sie bezahlen? Bar oder mit Karte?” “چطور میخواهید پرداخت کنید؟ نقدی یا با کارت؟” 2. تسویه کردن بدهیها: • “Er hat seine Schulden bezahlt.” “او بدهیهایش را پرداخت کرده است.” 3. پرداخت حقوق یا دستمزد: • “Die Firma bezahlt ihre Mitarbeiter gut.” “شرکت به کارکنانش خوب حقوق میدهد.”
ساختارهای رایج:
1. “etwas bezahlen” (پرداخت چیزی): • “Ich bezahle die Miete jeden Monat.” “من اجاره را هر ماه پرداخت میکنم.” 2. “für etwas bezahlen” (هزینه چیزی را پرداخت کردن): • “Du musst für das Parken bezahlen.” “تو باید هزینه پارک را پرداخت کنی.”
نکات گرامری:
• صرف در زمان حال (Präsens): • Ich bezahle (من پرداخت میکنم) • Du bezahlst (تو پرداخت میکنی) • Er/sie/es bezahlt (او پرداخت میکند) • Wir bezahlen (ما پرداخت میکنیم) • Ihr bezahlt (شما پرداخت میکنید) • Sie bezahlen (آنها پرداخت میکنند) • صرف در گذشته ساده (Präteritum): • Ich bezahlte (من پرداخت کردم) • صرف در گذشته کامل (Perfekt): • Ich habe bezahlt (من پرداخت کردهام)
مثالهای بیشتر:
1. پرداخت نقدی یا با کارت: • “Ich bezahle mit Kreditkarte.” “من با کارت اعتباری پرداخت میکنم.” • “Kann ich bar bezahlen?” “آیا میتوانم نقدی پرداخت کنم؟” 2. پرداخت هزینه خدمات: • “Hast du den Handwerker bezahlt?” “آیا به تعمیرکار پرداخت کردهای؟” 3. پرداخت در خرید آنلاین: • “Wie kann ich meine Bestellung bezahlen?” “چطور میتوانم سفارش خود را پرداخت کنم؟” 4. جملات منفی: • “Ich habe die Rechnung noch nicht bezahlt.” “من هنوز صورتحساب را پرداخت نکردهام.”
تفاوت “bezahlen” و “zahlen”:
• “bezahlen” معمولاً برای پرداخت کامل هزینه یا چیزی مشخص استفاده میشود: • “Ich bezahle die Rechnung.” “من صورتحساب را پرداخت میکنم.” • “zahlen” میتواند کلیتر باشد و گاهی فقط به عمل پرداخت اشاره کند: • “Ich zahle bar.” “من نقدی پرداخت میکنم.”
جمعبندی:
فعل “bezahlen” یکی از افعال پرکاربرد آلمانی است که برای اشاره به عمل پرداخت پول به کار میرود. این فعل در مکالمات روزمره، خرید، و تسویه بدهیها بسیار استفاده میشود.
Drücken
فعل “drücken” در زبان آلمانی به معنای “فشردن”، “فشار دادن” یا “فشار وارد کردن” است. این فعل در زمینههای مختلفی استفاده میشود و کاربردهای آن بسته به موقعیت تغییر میکند.
معانی و کاربردها:
1. فشار دادن فیزیکی (برای کلیدها، دکمهها، و غیره): • “Drück den Knopf, um die Tür zu öffnen.” “دکمه را فشار بده تا در باز شود.” • “Er drückt die Türklinke herunter.” “او دستگیره در را پایین میفشارد.” 2. بغل کردن یا در آغوش گرفتن (غیررسمی): • “Ich drücke dich ganz fest!” “من تو را محکم در آغوش میگیرم!” • “Die Mutter drückt ihr Kind liebevoll.” “مادر فرزندش را با عشق در آغوش میگیرد.” 3. اعمال فشار ذهنی یا احساسی: • “Die Sorgen drücken ihn schwer.” “نگرانیها او را شدیداً تحت فشار قرار دادهاند.” • “Das schlechte Gewissen drückt mich.” “عذاب وجدان مرا تحت فشار قرار میدهد.” 4. پنهان کردن یا اجتناب کردن: • “Er drückt sich vor der Arbeit.” “او از کار فرار میکند.” • “Sie versucht, sich vor der Verantwortung zu drücken.” “او سعی میکند از مسئولیت شانه خالی کند.”
ترکیبات رایج:
1. “auf etwas drücken” (فشار دادن روی چیزی): • “Drück auf den Knopf, um die Maschine zu starten.” “روی دکمه فشار بده تا دستگاه شروع به کار کند.” 2. “sich drücken vor” (شانه خالی کردن از چیزی): • “Er drückt sich vor der Arbeit.” “او از کار شانه خالی میکند.” 3. “etwas drücken” (چیزی را فشار دادن): • “Ich drücke das Kissen fester.” “من بالش را محکمتر فشار میدهم.”
صرف فعل “drücken”:
زمان حال (Präsens):
• Ich drücke (من فشار میدهم) • Du drückst (تو فشار میدهی) • Er/sie/es drückt (او فشار میدهد) • Wir drücken (ما فشار میدهیم) • Ihr drückt (شما فشار میدهید) • Sie drücken (آنها فشار میدهند)
گذشته ساده (Präteritum):
• Ich drückte (من فشار دادم) • Du drücktest (تو فشار دادی)
گذشته کامل (Perfekt):
• Ich habe gedrückt (من فشار دادهام)
مثالهای بیشتر:
1. در زمینه مکانیکی: • “Drücken Sie den Schalter, um das Licht einzuschalten.” “کلید را فشار دهید تا چراغ روشن شود.” 2. در زمینه احساسی: • “Die Traurigkeit drückt auf mein Herz.” “اندوه بر قلبم فشار میآورد.” 3. در زمینه اجتناب: • “Er drückt sich immer vor unangenehmen Aufgaben.” “او همیشه از کارهای ناخوشایند شانه خالی میکند.” 4. در مکالمات دوستانه (بغل کردن): • “Komm her, ich will dich drücken!” “بیا اینجا، میخواهم تو را بغل کنم!”
جمعبندی:
فعل “drücken” به معنای “فشار دادن” یا “اعمال فشار” است، اما بسته به زمینه میتواند معانی دیگری مانند “در آغوش گرفتن” یا “شانه خالی کردن” داشته باشد. این فعل در مکالمات روزمره، هم به شکل فیزیکی و هم به شکل استعاری، بسیار استفاده میشود.
aber(Tone)
لحن ( خبر نداشتن)
کلمه “aber” در زبان آلمانی به معنای “اما” است و در جملات بهعنوان یک حرف ربط (Konjunktion) یا یک کلمه تقویتی (Partikel) استفاده میشود. “aber” همچنین میتواند بر اساس لحن و موقعیت، معانی مختلفی داشته باشد. بیایید موارد مختلف استفاده از آن را بررسی کنیم:
۱. “aber” بهعنوان حرف ربط (Konjunktion):
در این حالت، “aber” برای نشان دادن تضاد یا مقابله بین دو ایده یا جمله استفاده میشود، مانند “اما” در فارسی.
مثالها:
• “Ich möchte ins Kino gehen, aber ich habe keine Zeit.” “من میخواهم به سینما بروم، اما وقت ندارم.” • “Er ist reich, aber nicht glücklich.” “او ثروتمند است، اما خوشحال نیست.”
۲. “aber” بهعنوان کلمه تقویتی (Partikel):
“aber” میتواند برای تأکید بر یک احساس، نظر یا وضعیت استفاده شود. در این حالت، معمولاً به معنی “واقعاً”، “خیلی” یا “عجب” است.
مثالها:
• “Das ist aber schön!” “عجب زیباست!” / “این واقعاً زیباست!” • “Das war aber teuer!” “این خیلی گران بود!” • “Du bist aber groß geworden!” “تو واقعاً بزرگ شدهای!”
۳. تأکید بر تعجب یا شگفتی (در مکالمات غیررسمی):
“aber” گاهی بهتنهایی یا با حالت خاصی از لحن، برای ابراز تعجب یا تأکید استفاده میشود.
مثالها:
• “Aber hallo!” “عجب!” / “سلام! (با تعجب)” • “Aber sicher!” “البته که بله!” / “مطمئناً!” • “Das glaube ich aber nicht.” “اما من این را باور نمیکنم.”
۴. ترکیب با دیگر کلمات:
• “Ja, aber…” “بله، اما…” (برای ابراز موافقت با یک شرط یا اعتراض). • “Das ist richtig, ja, aber es gibt ein Problem.” “این درست است، بله، اما یک مشکلی وجود دارد.” • “Nein, aber…” “نه، اما…” (برای مخالفت با توضیح). • “Das ist falsch, nein, aber wir können es klären.” “این اشتباه است، نه، اما ما میتوانیم آن را روشن کنیم.”
۵. نقش در آهنگ یا لحن (Tone):
“aber” میتواند با لحنهای مختلف معانی متفاوتی منتقل کند.
• لحن تعجب:
• “Das ist aber unglaublich!”
“این واقعاً باورنکردنی است!”
(با لحن شگفتزده)
• لحن اعتراض:
• “Aber das habe ich dir doch gesagt!”
“اما من این را به تو گفتم!”
(با لحن اعتراضآمیز)
• لحن صمیمیت یا شوخی:
• “Na, aber sicher doch!”
“خب، البته که بله!”
(با لحن دوستانه)
جمعبندی:
“aber” یکی از کلمات پرکاربرد و متنوع در آلمانی است.
• بهعنوان “اما” برای تضاد استفاده میشود.
• بهعنوان کلمه تقویتی برای تأکید بر احساسات، شگفتی یا وضعیت.
• بر اساس لحن، معانی یا حسهای مختلفی مانند تعجب، اعتراض، یا توافق دوستانه را منتقل میکند
ja(Tone)
لحن(معتقدم تو یه جیزی رومیدپنی)
کلمه “ja” در زبان آلمانی، علاوه بر معنای اصلی خود یعنی “بله”، در مکالمات روزمره با توجه به لحن (Tone) و موقعیت کاربردهای بسیار متنوعی دارد. این کلمه میتواند برای تأیید، تعجب، تأکید، یا حتی هشدار به کار رود. در ادامه به بررسی این کاربردها میپردازیم:
۱. “ja” به معنای سادهی تأیید (بله):
• در پاسخ به یک سؤال یا بیان موافقت: • “Kommst du mit?” “آیا همراه میآیی؟” • “Ja.” “بله.” • “Ist das dein Buch?” “آیا این کتاب توست؟” • “Ja, das ist mein Buch.” “بله، این کتاب من است.”
۲. “ja” بهعنوان تأکید در جمله:
“ja” در میانه یا ابتدای جمله میتواند برای تأکید بر چیزی استفاده شود. در این حالت، میتوان آن را به “قطعاً”، “که البته” یا “معلوم است که” ترجمه کرد.
مثالها:
• “Das ist ja toll!” “این که فوقالعاده است!” • “Er ist ja noch ein Kind.” “او که هنوز بچه است.”
۳. “ja” بهعنوان نشاندهنده تعجب یا شگفتی:
در این کاربرد، “ja” به معنای “واقعاً” یا “عجب” به کار میرود.
مثالها:
• “Das ist ja unglaublich!” “این که باورنکردنی است!” • “Du bist ja schon fertig!” “تو که از قبل کارت را تمام کردهای!”
۴. “ja” بهعنوان هشدار یا اشاره به یک حقیقت واضح:
“ja” گاهی برای اشاره به چیزی که گوینده فکر میکند واضح است یا برای هشدار ملایم استفاده میشود.
مثالها:
• “Pass auf, das ist ja gefährlich!” “مواظب باش، این که خطرناک است!” • “Das weißt du ja schon.” “این را که تو از قبل میدانی.”
۵. “ja” در ترکیب با لحنهای مختلف:
لحن دوستانه یا آرام:
• “Ja, das stimmt.” “بله، درست است.” (با لحن آرام و تأیید)
لحن تعجب:
• “Das hast du ja gut gemacht!” “این را که خیلی خوب انجام دادی!” (با لحن شگفتزده)
لحن اعتراض یا هشدار:
• “Das habe ich dir ja gesagt!” “این را که من به تو گفتم!” (با لحن هشدار یا اعتراض)
۶. “ja” در ترکیب با دیگر کلمات:
1. “Na ja” (خب، حالا): • “Na ja, es ist nicht so schlimm.” “خب، آنقدرها هم بد نیست.” 2. “Ja, aber…” (بله، اما…): • “Ja, aber das ist nicht so einfach.” “بله، اما این خیلی ساده نیست.” 3. “Ja doch!” (قطعاً، چرا که نه!): • “Das klappt nicht.” “این جواب نمیدهد.”
schon(Tone)
لحن( کافی بودن)
کلمه “schon” در زبان آلمانی یکی از کلمات پرکاربرد و چندمنظوره است که بسته به لحن (Tone) و موقعیت، معانی مختلفی دارد. در ادامه، به بررسی معانی مختلف “schon” و نقش لحن در تغییر کاربردهای آن میپردازیم:
۱. معنای پایه: “قبلاً” (already):
“schon” میتواند نشان دهد که چیزی در گذشته اتفاق افتاده یا بهپایان رسیده است.
مثالها:
• “Ich habe das schon gemacht.” “من این را قبلاً انجام دادهام.” • “Bist du schon fertig?” “آیا کارت را تمام کردهای؟”
۲. معنای تقویتی: “دیگر” یا “همین حالا” (by now):
گاهی “schon” نشاندهنده این است که چیزی زودتر از حد انتظار یا در حال حاضر رخ داده است.
مثالها:
• “Es ist schon spät.” “دیگر دیر شده است.” • “Sie ist schon angekommen.” “او همین حالا رسیده است.”
۳. بهعنوان تقویتکننده یا آرامکننده (Emphasizer):
“schon” میتواند تأکید کند که همهچیز تحت کنترل است یا نیازی به نگرانی نیست. در این حالت، معمولاً به معنی “همه چیز خوب است”، “نگران نباش” استفاده میشود.
مثالها:
• “Das wird schon klappen.” “همه چیز درست خواهد شد.” • “Es ist schon in Ordnung.” “همه چیز خوب است.”
۴. معنای تعجب یا شگفتی (Surprise):
با لحن خاصی، “schon” میتواند تعجب یا تأکید بر شدت چیزی را بیان کند. این کاربرد معمولاً در کنار صفتها یا قیدها دیده میشود.
مثالها:
• “Das ist schon teuer!” “این خیلی گران است!” (با لحن شگفتزده) • “Du bist schon groß geworden!” “تو واقعاً بزرگ شدهای!”
۵. بهعنوان نشانه تردید یا تضعیف:
گاهی “schon” میتواند برای بیان تردید ملایم یا تضعیف یک جمله استفاده شود. در این حالت، معنی آن نزدیک به “شاید” یا “احتمالاً” است.
مثالها:
• “Ich denke schon.” “فکر میکنم (شاید) بله.” • “Das könnte schon sein.” “این احتمالاً درست است.”
۶. بهعنوان کلمهای برای تأکید مثبت:
“schon” گاهی در جملات به معنی “مطمئناً” یا “قطعاً” استفاده میشود، بهویژه در پاسخ به پرسشها.
مثالها:
• “Hast du das verstanden?” “آیا این را فهمیدی؟” • “Ja, schon.” “بله، قطعاً.”
۷. ترکیبهای رایج با “schon”:
• “schon wieder” (باز هم): • “Bist du schon wieder krank?” “آیا دوباره مریض شدهای؟” • “schon mal” (تا حالا): • “Hast du das schon mal gemacht?” “آیا تا حالا این کار را انجام دادهای؟” • “na schon” (خب، چطور بود): • “Na, schon fertig?” “خب، کارت تمام شده؟”
۸. نقش لحن در تغییر معنا:
لحن آرام و مطمئن:
• “Das klappt schon.” (با لحن مطمئن) “این درست خواهد شد.”
لحن شگفتزده:
• “Das ist schon seltsam!” (با لحن تعجب) “این واقعاً عجیب است!”
لحن اعتراض یا تأکید:
• “Ich habe es dir schon gesagt!” (با لحن اعتراض) “من این را قبلاً به تو گفتهام!”
جمعبندی:
“schon” یکی از کلمات چندمنظوره در آلمانی است که میتواند معانی مختلفی از جمله “قبلاً”، “دیگر”، “همه چیز خوب است”، “احتمالاً”، “خیلی” یا “قطعاً” داشته باشد. لحن گوینده و موقعیت جمله نقش مهمی در تعیین معنی و کاربرد “schon” دارند.
erst(Tone)
لحن(کافی نبودن)
کلمه “erst” در زبان آلمانی کاربردهای متنوعی دارد و بسته به لحن (Tone) و زمینه جمله میتواند معانی متفاوتی را بیان کند. در ادامه، این معانی و نقش لحن در تغییر مفهوم آن را بررسی میکنیم:
۱. معنای پایه: “تازه” یا “فقط” (اشاره به زمان)
“erst” معمولاً نشان میدهد که چیزی دیرتر از حد انتظار اتفاق افتاده یا در مراحل ابتدایی خود است.
مثالها:
• “Ich bin erst 10 Minuten hier.” “من فقط ۱۰ دقیقه است که اینجا هستم.” (یعنی هنوز مدت زیادی نگذشته است.) • “Es ist erst 6 Uhr.” “تازه ساعت ۶ است.” (تأکید بر این که هنوز خیلی زود است.)
۲. “erst” برای نشان دادن تقدم زمانی:
در این کاربرد، “erst” به معنای “اول” یا “ابتدا” به کار میرود.
مثالها:
• “Zuerst musst du lernen, dann kannst du spielen.” “اول باید درس بخوانی، بعد میتوانی بازی کنی.” • “Wir essen erst, wenn alle da sind.” “ما غذا میخوریم فقط وقتی که همه اینجا باشند.”
۳. تأکید بر محدودیت (Only):
“erst” گاهی برای تأکید بر این که چیزی فقط بهتازگی یا به مقدار کم رخ داده، به معنی “فقط” استفاده میشود.
مثالها:
• “Ich habe erst die Hälfte gelesen.” “من فقط نیمی را خواندهام.” • “Er hat erst zwei Jahre Deutsch gelernt.” “او تازه دو سال است که آلمانی یاد گرفته.”
۴. بیان شدت یا تعجب (اشاره به اهمیت):
“erst” گاهی برای تأکید بر اهمیت چیزی یا شگفتی استفاده میشود. در این حالت، معمولاً میتوان آن را به “واقعاً”، “فوقالعاده” یا “چقدر” ترجمه کرد.
مثالها:
• “Das ist erst interessant!” “این که واقعاً جالب است!” • “Jetzt wird es erst richtig spannend.” “حالا تازه واقعاً هیجانانگیز میشود.”
۵. “erst” در ترکیب با لحن:
لحن آرام و توضیحی:
• “Ich bin erst angekommen.” (با لحن آرام و توضیحی) “من تازه رسیدهام.” (تأکید بر این که هنوز تازه است.)
لحن تعجب یا اعتراض:
• “Erst jetzt kommst du?” (با لحن تعجب یا اعتراض) “تازه الآن میآیی؟”
لحن شگفتی:
• “Das ist erst unglaublich!” (با لحن شگفتزده) “این که واقعاً باورکردنی نیست!”
۶. تفاوت “erst” و “schon”:
• “erst” تأکید میکند که چیزی هنوز در مراحل ابتدایی است یا دیرتر از انتظار رخ داده: • “Es ist erst 6 Uhr.” “تازه ساعت ۶ است.” (یعنی هنوز زود است.) • “schon” تأکید میکند که چیزی زودتر از انتظار رخ داده: • “Es ist schon 6 Uhr.” “دیگر ساعت ۶ است.” (یعنی دیر شده است.)
۷. ترکیبهای رایج با “erst”:
• “erst einmal” (اول از همه، در ابتدا): • “Lass uns erst einmal überlegen.” “اجازه بده اول کمی فکر کنیم.” • “erst jetzt” (تازه الآن): • “Warum kommst du erst jetzt?” “چرا تازه الآن میآیی؟” • “erst heute” (تازه امروز): • “Ich habe es erst heute erfahren.” “من تازه امروز این را فهمیدم.” • “erst später” (تازه بعداً): • “Das klären wir erst später.” “این را بعداً حل میکنیم.”
جمعبندی:
“erst” بسته به لحن و بافت جمله میتواند معانی مختلفی از جمله “تازه”، “فقط”، “اول”، “واقعاً” و غیره داشته باشد.
• لحن آرام: برای توضیح یا اشاره به زمان.
• لحن تعجب: برای شگفتی یا اعتراض.
• لحن تأکیدی: برای تأکید بر اهمیت یا شدت.
لحن نقش کلیدی در تعیین معنی نهایی “erst” دارد.
doch(Tone)
لحن(تاکید و اطمینان)
کلمه “doch” در زبان آلمانی بسیار پرکاربرد است و بسته به لحن (Tone) و موقعیت، معانی و نقشهای مختلفی را ایفا میکند. در ادامه، معانی اصلی “doch” و تأثیر لحن بر کاربرد آن را بررسی میکنیم:
۱. بهعنوان تأکید مثبت یا اصلاح منفی:
“doch” برای پاسخ مثبت به یک سوال منفی یا برای تأکید بر “برعکس آن چیزی که فکر میکردید” استفاده میشود.
مثالها:
• “Hast du das nicht gemacht?” “این کار را نکردی؟” • “Doch, ich habe es gemacht.” “چرا، من انجامش دادم.” (پاسخ مثبت به یک سوال منفی) • “Es ist doch wahr!” “این واقعاً حقیقت دارد!” (تأکید بر صحت چیزی)
۲. بهعنوان نشانه اعتراض یا تعجب (با لحن محکم):
“doch” میتواند اعتراض یا تعجب را نشان دهد، به معنای “اما”، “ولی” یا “چرا اینطور فکر میکنی؟” استفاده میشود.
مثالها:
• “Das hast du doch gewusst!” “تو این را که میدانستی!” (اعتراض یا شگفتی) • “Das ist doch unglaublich!” “این که واقعاً باورکردنی نیست!” (با لحن تعجب)
۳. برای تأکید دوستانه (آرام کردن یا تشویق):
“doch” میتواند برای آرام کردن یا تشویق کسی استفاده شود، به معنای “البته”، “نگران نباش”.
مثالها:
• “Komm doch mit!” “خب، بیا با ما!” (تشویق با لحن دوستانه) • “Das ist doch nicht schlimm.” “این که مشکلی ندارد.” (آرام کردن)
۴. بیان دلگرمی یا انتقاد ملایم:
با لحن آرام، “doch” میتواند به معنای “نهایتاً” یا “چرا نه؟” باشد.
مثالها:
• “Versuch es doch mal.” “یک بار امتحانش کن.” (دلگرمی یا پیشنهاد ملایم) • “Das hätte ich dir doch gesagt.” “این را که قبلاً بهت گفته بودم.” (انتقاد ملایم)
۵. برای نرم کردن دستورات یا درخواستها:
اضافه کردن “doch” به جملات امری میتواند لحن را مودبانهتر کند.
مثالها:
• “Setz dich doch!” “بنشین، لطفاً!” (مودبانهتر از “Setz dich!”) • “Ruf mich doch an!” “یک زنگ بهم بزن!” (مودبانه و دوستانه)
۶. نقش تأکیدی (تقویت مثبت یا منفی):
“doch” گاهی برای تقویت تأکید مثبت یا منفی در جملات به کار میرود.
مثالها:
• “Ich habe dir doch gesagt, dass es klappt.” “به تو گفته بودم که درست میشود!” (تأکید بر گفته قبلی) • “Das klappt doch nie.” “این که هیچوقت درست نمیشود.” (تقویت منفی)
۷. در جملات سوالی:
در سوالات، “doch” میتواند برای نشان دادن انتظاری خاص یا تأیید چیزی که قبلاً فکر میکردید درست است، استفاده شود.
مثالها:
• “Du kommst doch morgen, oder?” “تو که فردا میآیی، درست است؟” (انتظار تأیید) • “Das weißt du doch, oder?” “تو که این را میدانی، درست است؟” (انتظار اطمینان)
۸. ترکیبهای رایج با “doch”:
• “aber doch” (اما خب): • “Das war aber doch klar!” “اما خب این که واضح بود!” • “ja doch” (خب بله): • “Ja doch, ich komme gleich.” “بله خب، الآن میآیم.” • “doch mal” (خب یک بار): • “Schau doch mal hier.” “یک بار اینجا را ببین.”
۹. نقش لحن در تغییر معنی:
لحن آرام و مطمئن:
• “Das wird doch gehen.” (با لحن آرام) “این قطعاً جواب میدهد.”
لحن تعجب یا اعتراض:
• “Das kannst du doch nicht machen!” (با لحن اعتراض) “تو که نمیتوانی این کار را انجام دهی!”
لحن دوستانه و دعوت:
• “Komm doch mit!” (با لحن دوستانه) “بیا با ما!”
جمعبندی:
“doch” یکی از انعطافپذیرترین کلمات در زبان آلمانی است و میتواند معانی مختلفی از جمله “چرا”، “اما”، “البته”، “تازه” و غیره داشته باشد. لحن گوینده نقش بسیار مهمی در تعیین معنی “doch” دارد و بسته به موقعیت میتواند نشاندهنده اعتراض، تعجب، آرامش، تأکید یا دعوت مودبانه باشد.
doch mal(Tone)
لحن (تاکید و اطمینان مودبانه تر)
عبارت “doch mal” در زبان آلمانی نیز مانند “doch” کاربردهای مختلفی دارد که بستگی به لحن (Tone) و بافت جمله میتواند معنای متفاوتی پیدا کند. این عبارت به طور کلی به معنای “یک بار”، “فقط”، “لطفاً” یا “حتماً” است، و تأکید خاصی را به فعل اصلی جمله اضافه میکند. در ادامه، کاربردهای مختلف و تأثیر لحن را بررسی میکنیم:
- دعوت یا تشویق با لحن دوستانه:
وقتی از “doch mal” برای دعوت یا تشویق استفاده میشود، معمولاً به معنای “یک بار” یا “لطفاً” است و لحن دوستانه و مودبانهای دارد.
مثالها:
• “Komm doch mal vorbei!” “یک بار بیا اینجا!” (دعوت دوستانه) • “Versuch doch mal, es so zu machen.” “یک بار اینطور امتحان کن.” (تشویق برای انجام کاری)
- تأکید یا پیشنهاد نرم:
در این حالت، “doch mal” میتواند به معنای “حتماً” یا “واقعاً” باشد و لحن آن نرم و پیشنهادی است.
مثالها:
• “Schau doch mal hier!” “لطفاً یک بار اینجا را نگاه کن!” (پیشنهاد و دعوت دوستانه) • “Mach doch mal eine Pause.” “یک استراحت کوتاه بگیر.” (پیشنهاد آرام و دوستانه)
- اعتراض یا شگفتی با لحن قاطع:
“doch mal” میتواند در جملات اعتراضی به کار رود که در آن، گوینده انتظار دارد طرف مقابل به کاری که گفته توجه کند یا تغییر رفتاری ایجاد شود. لحن این جمله معمولاً کمی قاطعتر است.
مثالها:
• “Das kannst du doch mal wieder machen!” “تو باید یک بار دیگر این کار را انجام دهی!” (اعتراض یا تأکید بر نیاز به اقدام) • “Komm doch mal schneller!” “یک کمی سریعتر بیا!” (با لحن قاطعانه)
- ابراز تعجب یا ناراحتی:
در برخی مواقع، “doch mal” در جملات تعجبی استفاده میشود که میتواند به معنای “چطور ممکن است؟” یا “چرا اینطور نیست؟” باشد.
مثالها:
• “Wie kannst du das doch mal vergessen?” “چطور ممکن است این را فراموش کرده باشی؟” (با لحن تعجب) • “Das solltest du doch mal wissen!” “این که باید میدانستی!” (با لحن شگفتی یا اعتراض)
- در جملات سؤال برای تأکید یا تایید:
وقتی “doch mal” در سوالات به کار میرود، معمولاً از لحن تأکیدی استفاده میشود و انتظار پاسخ یا اقدام خاصی را دارد.
مثالها:
• “Hast du das doch mal gesehen?” “آیا واقعاً این را دیدی؟” (با لحن تأکیدی) • “Kannst du das doch mal tun?” “میتوانی این کار را انجام دهی؟” (انتظار تأیید یا پاسخ مثبت)
- ترکیبهای رایج با “doch mal”:• “schau doch mal!”
“لطفاً یک بار نگاه کن!”
• “komm doch mal!”
“یک بار بیا!”
• “versuch doch mal!”
“یک بار امتحان کن!”
• “hör doch mal!”
“یک بار گوش کن!”
جمعبندی:
“doch mal” ترکیبی از “doch” (که تأکید و تأیید را اضافه میکند) و “mal” (که به معنای “یک بار” یا “لطفاً” است) است. بسته به لحن، این عبارت میتواند به معنای “لطفاً”، “یک بار”، “حتماً” یا “با تأکید” باشد. لحن گوینده میتواند از مودبانه و دوستانه تا قاطعانه یا تعجبآمیز تغییر کند.
Wohin
کلمه “wohin” در زبان آلمانی به معنای “به کجا” است و برای پرسیدن در مورد مقصد یا جهت حرکت به کار میرود. این کلمه به طور خاص برای سوالاتی که به مکان مقصد اشاره دارند، استفاده میشود.
مثالها:
1. Wohin gehst du? “به کجا میروی؟” 2. Wohin soll ich das stellen? “این را کجا باید بگذارم؟” 3. Wohin fährt der Zug? “قطار به کجا میرود؟” 4. Wohin möchtest du reisen? “تو میخواهی به کجا سفر کنی؟”
نکته:
• “Wohin” همیشه با حرکتی به سمت مقصد (مثلاً به جایی رفتن یا حمل چیزی به جایی) مرتبط است. برای پرسیدن در مورد مکان یا موقعیت بدون اشاره به حرکت، از “wo” (کجا) استفاده میشود.
مثال:
• Wo bist du? “کجا هستی؟” (بدون اشاره به حرکت)
“Wohin” تنها زمانی استفاده میشود که حرکت یا مقصدی مورد نظر باشد.
Ziel
کلمه “Ziel” در زبان آلمانی به معنای “مقصد” یا “هدف” است و میتواند هم به معنای مکانی که فرد به آن میرود (مقصد سفر یا حرکت) و هم به معنای هدف یا مقصودی که فرد قصد دستیابی به آن را دارد (مانند هدف در زندگی، شغل، یا پروژه) استفاده شود.
معانی و کاربردهای مختلف “Ziel”:
1. مقصد (مکان): • “Ich weiß nicht, was mein Ziel ist.” “من نمیدانم مقصد من کجاست.” • “Unser Ziel ist Berlin.” “مقصد ما برلین است.” 2. هدف (در معنای هدف زندگی یا پروژه): • “Das Ziel des Projekts ist es, die Umwelt zu schützen.” “هدف این پروژه حفاظت از محیط زیست است.” • “Er hat sein Ziel erreicht.” “او به هدف خود رسیده است.” 3. هدف در ورزش (برای مثال در فوتبال): • “Er hat ein tolles Ziel erzielt!” “او یک گل عالی به ثمر رسانده است!”
نکات:
• “Ziel” در ترکیب با فعلهای مختلف میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد. • “ein Ziel erreichen” = “به هدف رسیدن” • “sein Ziel verfolgen” = “دنبال هدف خود رفتن”
جمعبندی:
“Ziel” به معنای “مقصد” یا “هدف” است و میتواند هم به مکانی که به آن حرکت میکنید اشاره کند، هم به هدف یا مقصدی که میخواهید به آن دست یابید.
Wo
کلمه “wo” در زبان آلمانی به معنای “کجا” است و برای پرسیدن درباره مکان یا وضعیت چیزی که بدون اشاره به حرکت خاصی است، استفاده میشود. این کلمه به طور خاص برای سوالاتی که به مکان، موقعیت، یا جایی اشاره دارند که شخص یا چیزی در آن قرار دارد، کاربرد دارد.
کاربردهای “wo”:
1. برای پرسیدن در مورد مکان: • Wo bist du? “کجا هستی؟” • Wo ist das Restaurant? “رستوران کجاست؟” 2. برای پرسیدن در مورد وضعیت: • Wo ist mein Schlüssel? “کلید من کجاست؟” • Wo sind meine Freunde? “دوستان من کجا هستند؟” 3. در جملات پرسشی برای مکان بدون اشاره به حرکت: • Wo wohnen Sie? “شما کجا زندگی میکنید؟” • Wo arbeitet er? “او کجا کار میکند؟”
تفاوت با “Wohin”:
• “wo” برای پرسیدن در مورد مکان ثابت و وضعیت چیزی به کار میرود، در حالی که “Wohin” برای پرسیدن در مورد مقصد یا جایی است که حرکت به سمت آن است.
مثالها:
• Wo gehst du hin? “کجا میروی؟” (در اینجا، “gehst hin” به معنای حرکت به سمت یک مکان است، پس باید از “wohin” استفاده کنیم.) • Wohin gehst du? “کجا میروی؟” (در اینجا به مقصد اشاره دارد.)
جمعبندی:
“Wo” به معنای “کجا” است و برای پرسیدن درباره مکان، موقعیت یا وضعیت استفاده میشود. این کلمه بدون اشاره به حرکت خاصی به کار میرود.
Ort
کلمه “Ort” در زبان آلمانی به معنای “مکان” یا “محل” است. این کلمه میتواند به یک موقعیت خاص جغرافیایی، مکانی مشخص یا حتی به یک نقطه یا منطقه اشاره داشته باشد. استفاده از این کلمه میتواند در زمینههای مختلف، از جمله مکانهای فیزیکی، اجتماعی یا حتی انتزاعی، باشد.
معانی و کاربردهای “Ort”:
1. مکان فیزیکی (محل): • “Der Ort ist sehr schön.” “این مکان بسیار زیبا است.” • “Welcher Ort gefällt dir am besten?” “کدام مکان بیشترین خوشایندی را برایت دارد؟” 2. محل زندگی یا سکونت: • “Er lebt an einem ruhigen Ort.” “او در یک مکان آرام زندگی میکند.” • “Ich komme aus einem kleinen Ort.” “من از یک مکان کوچک میآیم.” 3. محل رویداد یا حادثه: • “Der Unfall ereignete sich an diesem Ort.” “حادثه در این مکان رخ داد.” • “Der Ort des Geschehens war der Park.” “محل وقوع حادثه پارک بود.” 4. مکان انتزاعی (به معنای نقطه یا وضعیت خاص): • “Ich bin an einem Wendepunkt in meinem Leben.” “من در یک نقطه چرخشی در زندگیام هستم.” • “Der richtige Ort für diese Diskussion ist das Büro.” “محل مناسب برای این بحث، دفتر است.” 5. استفاده در ترکیبات: • “Gute Orte zum Essen” “مکانهای خوب برای غذا خوردن” • “Ein öffentlicher Ort” “یک مکان عمومی”
تفاوت با “Platz”:
• هرچند “Ort” و “Platz” به معنای “مکان” هستند، ولی معمولاً “Platz” به مکانی خاصتر و محدودتر (مثل میدان یا صندلی) اشاره دارد، در حالی که “Ort” میتواند به معنای یک منطقه وسیعتر یا بهطور کلی یک محل باشد.
مثالها:
• “Der Platz vor dem Rathaus ist sehr schön.” “میدان جلوی شهرداری بسیار زیبا است.” (در اینجا “Platz” اشاره به یک میدان مشخص دارد.) • “Der Ort des Treffens war das Café.” “محل ملاقات کافه بود.” (در اینجا “Ort” برای اشاره به مکانی عمومی استفاده شده است.)
جمعبندی:
کلمه “Ort” به معنای “مکان” یا “محل” است و میتواند به هر نوع مکانی از نظر جغرافیایی یا موقعیتی اشاره داشته باشد. این کلمه برای اشاره به محلهای فیزیکی، نقاط خاص در زندگی یا حتی مکانی که یک رویداد اتفاق میافتد، استفاده میشود.
draußen
کلمه “draußen” در زبان آلمانی به معنای “بیرون” یا “در فضای باز” است. این کلمه برای اشاره به جایی که خارج از یک ساختمان یا مکان بسته قرار دارد، استفاده میشود. “Draußen” معمولاً به فضای بیرون یا فضای باز اشاره دارد، خواه در مورد فضای طبیعی مثل پارک یا خیابان باشد یا فضای عمومی مانند حیاط خانه.
معانی و کاربردهای “draußen”:
1. فضای بیرون (در مقابل داخل): • “Es ist kalt draußen.” “بیرون سرد است.” • “Ich bleibe heute drinnen, es regnet draußen.” “من امروز داخل میمانم، چون بیرون باران میبارد.” 2. فضای باز: • “Lass uns draußen spielen.” “بگذار بیرون بازی کنیم.” • “Es ist schön draußen, gehen wir spazieren.” “بیرون هوا خوب است، بیایید قدم بزنیم.” 3. در فضای باز (گاهی به معنای عمومی یا طبیعی): • “Er arbeitet draußen im Garten.” “او بیرون در باغ کار میکند.” • “Die Kinder spielen draußen im Park.” “کودکان در پارک بیرون بازی میکنند.”
تفاوت با “drinnen”:
• “Draußen” به معنای “بیرون” یا “در فضای باز” است، در حالی که “drinnen” به معنای “داخل” یا “درون” میباشد و برای اشاره به فضای داخلی یک مکان استفاده میشود. • “Es ist ruhig drinnen.” “داخل آرام است.” • “Wir gehen draußen spazieren.” “ما بیرون قدم میزنیم.”
جمعبندی:
“Draußen” به معنای “بیرون” یا “در فضای باز” است و برای اشاره به مکانهایی خارج از یک ساختمان یا مکان بسته استفاده میشود. این کلمه در جملات مختلف برای اشاره به فضای بیرونی، طبیعت یا مکانهای عمومی کاربرد دارد.