Unit3 Flashcards
popular
پر طرفدار، محبوب
Extras
be/become popular
معروف شدن
become popular with/among some people
در میان برخی از افراد محبوب شدن
Examples
Sweet black beans are popular in Japan on New Year’s.
لوبیا سیاه شیرین موقع سال نو توی ژاپن محبوبه.
Learning English is a popular interest among people in the world.
یادگیری زبان انگلیسی یکی از علاقهمندیهای محبوب مردم تو دنیاست
friendly
دوستانه، مهربان، صمیمی
friendliness (n.)
صمیمیت
friend (n.)
دوست، رفیق
Extras
a friendly person/meeting
یک آدم/جلسه صمیمی
be friendly with somebody
با کسی صمیمی بودن
make friends with somebody
با کسی دوست شدن
have a friend
دوست داشتن
Examples
Are you a friendly person?
تو آدم مهربونی هستی؟
I am friendly with everyone because I like people.
من با همه دوستم چون مردم رو دوست دارم
personality
شخصیت
personal (adj.)
شخصی
person (n.)
شخص
Extras
a personality trait
یک ویژگی شخصیتی
have a strong/charismatic/weak personality
شخصیت قوی/باجذبه/ضعیف داشتن
Examples
I’m more interested in someone’s personality.
من بیشتر به شخصیت یه نفر علاقه دارم.
Everyone knows that personality is more important than appearance.
همه میدونن که شخصیت مهمتر از ظاهره
differently
به طور متفاوت
different (adj.)
متفاوت
difference (n.)
تفاوت
Extras
think differently
متفاوت فکر کردن
be different from
متفاوت بودن از
Examples
Now I think differently about the cold winter months.
حالا در مورد ماههای سرد زمستون یه جور دیگه فکر میکنم.
Learning a second language can make you think and act differently.
یادگیری زبان دوم میتونه باعث بشه شما به طور متفاوتی فکر و عمل کنین
opinion
نظر، عقیده
Extras
In my opinion,
به نظر من،
your opinion about
نظر شما در مورد
Examples
In my opinion, meat is bad for your heart.
به نظر من گوشت واسه قلبت ضرر داره.
What’s your opinion about having a boyfriend/girlfriend?!
نظرت در مورد دوست پسر / دوست دختر داشتن چیه؟!
famous
معروف
fame (n.)
شهرت
Extras
a famous place/actor etc
یک مکان/بازیگر و … مشهور
famous for something
به خاطر چیزی مشهور بودن
Examples
Walk around and enjoy the famous places.
اطراف [شهر] قدم بزن و از مکان های معروف شهر لذت ببر.
New York is a famous city for its nightlife!
نیویورک شهریه که واسه زندگی شبانهاش معروفه
ordinary
معمولی، ساده، عادی
Extras
ordinary people
مردم عادی
an ordinary day
یک روز معمولی
out of the ordinary
غیرعادی
Examples
But according to Glass, a story about even the most ordinary events can be interesting.
اما به گفته گلس، یه داستان درباره معمولی ترین اتفاقات هم میتونه جالب باشه.
He is not an ordinary teacher; he is the most creative teacher in the world.
اون یه معلم معمولی نیست؛ اون خلاق ترین معلم جهانه.
unusual
غیرعادی، عجیب
usual (adj.)
معمول، عادی
usually (adv.)
معمولا
Extras
unusual behavior
رفتار غیرعادی
as usual
طبق معمول، مثل همیشه
Examples
We have some unusual weather today, John.
جان امروز آب و هواهای غیرمعمول داریم.
You are late as usual!
طبق معمول دیر کردی
pronounce
تلفظ کردن
pronunciation (n.)
تلفظ
Extras
pronounce something correctly
چیزی را به درستی تلفظ کردن
Examples
And another reason some stars change their names is that they want a name that is easy to pronounce in English.
و دلیل دیگهای که بعضی از ستارهها اسمشون رو تغییر میدن اینه که اسمی رو میخوان که تلفظش توی انگلیسی آسون باشه.
Do I pronounce this word correctly, teacher?
استاد، این واژه رو درست تلفظ میکنم
choose
انتخاب کردن
choice (n.)
انتخاب
Extras
choose wisely
هوشمندانه انتخاب کردن
choose to do something
انجام کاری را انتخاب کردن
a bad/good choice
یک انتخاب بد/خوب
make a choice
انتخاب کردن
Examples
How do you choose your food?
غذات رو چه طوری انتخاب میکنی؟
Choose your friends wisely and remember that you don’t need a lot of them!
دوستات رو عاقلانه انتخاب کن و به یاد داشته باش که به تعداد زیادی از اونا نیاز نداری
similar
مشابه، یکسان، شبیه
similarity (n.)
شباهت
Extras
be similar to
شبیه بودن به
Examples
You like similar things.
شما چیزای مشابه رو دوست دارین.
We have similar interests and hobbies!
ما علایق و سرگرمیهای مشابهی داریم
similar
مشابه، یکسان، شبیه
similarity (n.)
شباهت
Extras
be similar to
شبیه بودن به
Examples
You like similar things.
شما چیزای مشابه رو دوست دارین.
We have similar interests and hobbies!
ما علایق و سرگرمیهای مشابهی داریم
She eats like a bird
مثل یه پرنده غذا میخوره. (کم غذاست.)
choose
انتخاب کردن
choice (n.)
انتخاب
Extras
choose wisely
هوشمندانه انتخاب کردن
choose to do something
انجام کاری را انتخاب کردن
a bad/good choice
یک انتخاب بد/خوب
make a choice
انتخاب کردن
Examples
How do you choose your food?
غذات رو چه طوری انتخاب میکنی؟
Choose your friends wisely and remember that you don’t need a lot of them!
دوستات رو عاقلانه انتخاب کن و به یاد داشته باش که به تعداد زیادی از اونا نیاز نداری
tradition
سنت، رسم
traditional (adj.)
سنتی، مرسوم
Extras
unusual traditions
رسوم غیر معمول
a family tradition
یک سنت خانوادگی
traditional beliefs
باورهای سنتی
Examples
Some cultures have some unusual traditions for the New Year.
بعضی فرهنگا واسه سال نو سُنَتای غیرمعمولی دارن.
Sometimes teenagers don’t like their family’s traditions.
بعضی وقتا نوجوونا سُنَتای خانوادگیشون رو دوست ندارن
generation
نسل
Extras
a generation poem
شعر یک نسل
the younger/older generation
نسل جوانتر/ مسنتر
Examples
Many Chinese names have three parts: the family name (or the last name), the generation name, and the given name (or first name).
خیلی از اسمای چینی سه تا بخش دارن: نام خانوادگی (یا اسم پایانی)، اسم نسل و اسم کوچک.
Many people of the younger generation don’t know what hard work is.
خیلی از آدمای نسل جَوون نمیدونن کار سخت چیه
poem
شعر
poet (n.)
شاعر
poetry (n.)
شعر، فن شاعری
Extras
a poem about
شعری دربارهیِ
write a poem
یک شعر نوشتن
learn a poem
یک شعر را حفظ کردن
a poetry book
یک کتاب شعر
Examples
The generation name comes from the words in a poem.
اسم نسل از کلمه های یه شعر میاد.
I’m not good at learning poems at all!
من اصلا توی یاد گرفتن شعر مهارت ندارم
relative
خویشاوند، فامیل
Extras
a close relative
یک فامیل نزدیک
friends and relatives
دوستان و بستگان
Examples
Usually the Chinese don’t name their children after famous people or relatives.
چینیا معمولا اسم آدمای مشهور یا فامیلا رو واسه بچههاشون نمیذارن.
We want to invite about 100 friends and relatives to the birthday party.
میخوایم حدود ۱۰۰ نفر از دوستا و فامیلا رو به جشن تولد دعوت کنیم
popular
پر طرفدار، محبوب
Extras
be/become popular
معروف شدن
become popular with/among some people
در میان برخی از افراد محبوب شدن
Examples
Sweet black beans are popular in Japan on New Year’s.
لوبیا سیاه شیرین موقع سال نو توی ژاپن محبوبه.
Learning English is a popular interest among people in the world.
یادگیری زبان انگلیسی یکی از علاقهمندیهای محبوب مردم تو دنیاست
dust
No more dust on the shelves.
هیچ گرد و غباری روی قفسه ها نیست
ماشین ظرفشویی پره.
Dishwasher’s loaded.
گاز رو روشن گذاشتم.
I left my stove on
schedule
Her schedule’s on the refrigerator. Did you check?
برنامه ش روی یخچاله؟ چک کردی؟
couch
That’s my couch. That’s my coffee table.
اون مبل منه. اون میز جلومبلی منه.