Unit2 Flashcards
over
در طی (یک مدت زمان)
over (prep.)
بالای
Extras
over the years
در طول سالها
over a period of time (two years)
طی یک بازه زمانی (دو سال)
be over somebody
بی خیال کسی شدن، دیگر به کسی حس و علاقه نداشتن
over and over (again)
دوباره و دوباره
Examples
Over the years, some ideas were successful, but others were not.
در طول سالها، بعضی از ایدهها موفق بودن، اما بعضی دیگه نه.
I’m over you and I don’t want to see you anymore.
من قیدتو زدم و دیگه نمیخوام ببینمت.
Over
در طی (یک مدت زمان)
over (prep.)
بالای
Extras
over the years
در طول سالها
over a period of time (two years)
طی یک بازه زمانی (دو سال)
be over somebody
بی خیال کسی شدن، دیگر به کسی حس و علاقه نداشتن
over and over (again)
دوباره و دوباره
Examples
Over the years, some ideas were successful, but others were not.
در طول سالها، بعضی از ایدهها موفق بودن، اما بعضی دیگه نه.
I’m over you and I don’t want to see you anymore.
من قیدتو زدم و دیگه نمیخوام ببینمت.
Get into
قبول شدن و وارد شدن به
Extras
get into college/university
قبول شدن در دانشگاه
Examples
He knew that if my grades were bad, I might have difficulty getting into a good university.
اون میدونست که اگه نمره هام بد باشه، ممکنه برای ورود به یه دانشگاه خوب به مشکل بربخورم.
Asal failed to get into Shahid Beheshti University.
عسل نتونست توی دانشگاه شهید بهشتی قبول بشه.
grow up
بزرگ شدن
Extras
grow up in a place
بزرگ شدن در جایی
Grow up!
یکم بزرگ شو!، کمی بالغانهتر رفتار کن!
Examples
They grow up in different families, and they don’t know that they have a twin.
اونا توی خانوادههای مختلفی بزرگ میشن و نمیدونن که برادر دوقلو دارن.
They were born in Iran, but they grew up in America.
اونا توی ایران به دنیا اومدن، اما توی آمریکا بزرگ شدن.
competition
مسابقه، رقابت
compete (v.)
رقابت کردن
Extras
win/lose a competition
برنده شدن / بازنده شدن در یک رقابت
a strong competition
یک رقابت شدید
a(n) fair/unfair competition
یک رقابت منصفانه/غیرمنصفانه
compete with somebody
با کسی رقابت کردن
Examples
How old was Ania in her first important music competition?
آنیا تو اولین مسابقه مهم موسیقیش چند ساله بود؟
Sometimes there is not a fair competition between the students.
گاهی وقتا رقابت عادلانهای بین دانش آموزا نیست.
competition
مسابقه، رقابت
compete (v.)
رقابت کردن
Extras
win/lose a competition
برنده شدن / بازنده شدن در یک رقابت
a strong competition
یک رقابت شدید
a(n) fair/unfair competition
یک رقابت منصفانه/غیرمنصفانه
compete with somebody
با کسی رقابت کردن
Examples
How old was Ania in her first important music competition?
آنیا تو اولین مسابقه مهم موسیقیش چند ساله بود؟
Sometimes there is not a fair competition between the students.
گاهی وقتا رقابت عادلانهای بین دانش آموزا نیست.
achievement
دستاورد، موفقیت
achieve (v.)
به دست آوردن، موفق شدن
Extras
a sense of achievement
حس موفقیت
a major/important achievement
یک دستاورد بزرگ/مهم
achieve a goal
به هدفی رسیدن
Examples
I’m going to ask you some questions about Ania’s achievements.
من قصد دارم از شما چند تا سوال در مورد دستاوردای آنیا بپرسم.
It is a great achievement for Bayan-E-Bartar to win an award in the US.
این یه دستاورد بزرگ واسه بیان برتره که توی آمریکا جایزه گرفته.
genius
نابغه
Extras
violin/math genius
نابغه ویولن/ریاضی
Examples
A Young Genius
یه نابغه جوان
Everyone knows that Einstein was a genius.
همه میدونن که اینشتین یه نابغه بود.
novel
رمان
Extras
read a novel
یک رمان خواندن
a historical/romantic novel
یک رمان تاریخی/عاشقانه
Examples
He wrote the novel, Palace Walk.
اون رمان بین القصرین رو نوشته.
I usually read a novel before I go to bed.
من معمولا قبل از خواب یه رمان میخونم.
government
دولت، حکومت
Extras
form a government
تشکیل حکومت/دولت دادن
work for the government
برای دولت کار کردن
Examples
Mahfouz was also interested in politics because his father worked for the government.
محفوظ به سیاست هم علاقه داشت چون پدرش واسه دولت کار میکرد.
Do you really want to work for the government?
واقعاً میخوای واسه دولت کار کنی؟
attend
رفتن، شرکت کردن، حضور یافتن
Extras
attend a meeting/conference
در یک جلسه/کنفرانس شرکت کردن
attend school
به مدرسه رفتن
Examples
Students don’t go to school on Wednesday afternoon, but we attend school on Saturday morning.
دانش آموزا چهارشنبه بعد از ظهر به مدرسه نمی رن، ولی ما صبح شنبه هم میریم.
Everyone should attend the meeting that we have tomorrow.
همه باید توی جلسهای که فردا داریم شرکت کنن.
graduate
فارغ التحصیل شدن
graduation (n.)
فارغ التحصیلی
Extras
graduate from a university
از دانشگاهی فارغ التحصیل شدن
graduate in history/physics/architecture
فارغ التحصیل شدن در رشته تاریخ/ فیزیک/معماری
Examples
He graduated from Cairo University in 1934.
اون سال ۱۹۳۴ از دانشگاه قاهره فارغ التحصیل شد.
- What plans do you have after you graduate from university?! + Nothing!
- بعدِ فارغ التحصیلی از دانشگاه چه برنامهای داری؟! + هیچی!
promotion
ترفیع
promote (v.)
ترفیع دادن
Extras
get promoted / get a promotion
ترفیع گرفتن
Examples
He got many promotions and often had important jobs in the government.
اون ترفیعهای زیادی گرفت و بیشتر وقتا شغلایِ مهمی توی دولت داشت.
Finally, I got promoted after 3 years of hard work!
بالاخره بعد از ۳ سال کار سخت ترفیع گرفتم!
retire
بازنشسته شدن
retired (adj.)
بازنشسته
retirement (n.)
بازنشستگی
Extras
be retired
بازنشسته بودن
retirement age
سن بازنشستگی
Examples
He finally retired in 1972.
در نهایت سال ۱۹۷۲ بازنشسته شد.
I want to be a healthy man, not an old one when I retire!
من میخوام وقتی بازنشسته میشم یه مرد سالم باشم نه پیر!
literature
ادبیات
Extras
study Literature at university
در دانشگاه ادبیات خواندن
Examples
In 1988, he won the Nobel Prize for Literature.
اون تو سال ۱۹۸۸ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
I am studying English Literature at SBU.
من توی دانشگاه شهید بهشتی رشته ادبیات انگلیسی میخونم.
Get along
Close friends get along well.
دوستای نزدیک خوب با هم کنار میان.
Get along:
کنار اومدن
Close friend:
دوست نزدیک
Successful
My mother’s business is very successful. She has many customers.
کسب و کار مادر من خیلی موفقه. اون مشتری های زیادی داره.
Successful:
موفق
Custumer:
مشتری
Get in touch
I tried to get in touch with you yesterday evening, but I think you were out.
من دیروز عصر سعی کردم باهات تماس بگیرم اما فکر کنم بیرون بودی.
Get in touch:
تماس گرفتن
Were:
بودی
Past form of “are”
Tried:
تلاش کرد
گذشته فعل try که جزو افعال با قاعده ست.
mathematical
Sam is a mathematical genius. He’s very young, but he can do difficult math problems.
سم یه نابغه ریاضیه. اون خیلی جوونه اما می تونه مسئله های سخت ریاضی رو حل کنه.
Genius:
نابغه
یادتون نره که بعد از can فعل به صورت ساده باید باشه.
But:
اما
کاربرد: موقع نوشتن قبل از این کلمه ویرگول بزارید.
got along
We got along fine for years.
ما سال ها به خوبی با هم کنار اومدیم.
Get along:
کنار اومدن
Got:
گذشته فعل get
Won
Rob ran very fast and won an important race.
راب خیلی سریع دوید و یه مسابقه مهم رو برد.
Won:
برنده شد
حالت گذشته فعل win.
این دسته از افعال بی قاعده، در تبدیل به زمان گذشته، شکلشون کامل عوض می شه.
Ran:
دوید
گذشته فعل run.
Championship
She won the championship four times.
Championship:
مسابقات قهرمانی
Win
یه فعل بی قاعده ست که وقتی به گذشته تبدیل می شه، ed نمی گیره. حالت گذشته این فعل won هست.
Get engaged
نامزد کردن
Get sick
Carlos got sick last week. He has a terrible cold.
کارلوس هفته پیش مریض شد. خیلی بد سرما خورده.
Get sick:
مریض شدن
Last week
قید زمانه که معمولا اول یا آخر جمله میاد.
Get hurt
آسیب دیدن
Got
John got 100% of the answers correct on his exam. He studied a lot. He’s happy about his achievement.
۱۰۰ درصد جواب های جان تو امتحانش درست بود. اون برای این دستاوردش خوشحاله.
Achievement:
دستاورد
Got:
گرفت
یک فعل بی قاعده دیگه که در تبدیل به حالت گذشته، شکلش عوض می شه.(get)
Studied
حالت گذشته فعل study که با قاعده ست.