speaking Flashcards
قیدها
Adverbs
تا به حال – هرگز
already- not yet
آیا تا به حال در برلین بوده اید؟
Have you already been to Berlin?
نه، هرگز
no, not yet
کسی – هیچکس
someone, no one
شما اینجا کسی را میشناسید؟
Do you know someone here?
نه، من کسی را اینجا نمیشناسم.
no i don’t know anyone here.
یک کم دیگر - نه خیلی زیاد
a little longer, not much longer.
شما مدت بیشتری اینجا میمانید؟
will you stay here a little longer?
نه، من خیلی زیاد اینجا نمیمانم.
no, I won’t stay here much longer.
چیز دیگری - هیچ چیز دیگر
something else, nothing else
میخواهید چیز دیگری بنوشید?
Would you like to drink something else?
نه، دیگر چیزی نمیخواهم
No, I don’t want anything else.
قبلا چیزی – هنوز هیچ چیز
something already, nothing yet.
شما چیزی خورده اید؟
Have you already eaten something?
نه، هنوز چیزی نخورده ام.
No, I haven’t eaten anything yet.
کس دیگری – هیچکس دیگر
someone else, no one else
کس دیگری قهوه میخواهد؟
Does anyone else want a coffee?
نه، هیچ کسی نمیخواهد
No, no one else
حالت اضافه
genitive
گربه دوست دخترم
my girlfriend’s cat
سگ دوست پسرم
my boyfriend’s dog
اسباب بازی بچههایم
my children’s toys
این پالتوی همکار من است.
This is my colleague’s overcoat
این خودروی همکار (زن) من است
This is my colleague’s car
این کار همکاران من است.
That is my colleagues’ work
دکمه ی پیراهن افتاده است
The button from the shirt is gone
کلید گاراژ گم شده است
The garage key is gone
کامپیوتر رئیس خراب است
The boss’ computer is not working.
والدین دختر چه کسانی هستند؟
Who are the girl’s parents?
چطور به خانه ی والدین او بروم؟
How do I get to her parent’s house?
خانه در انتهای خیابان قرار دارد
The house is at the end of the road.
پایتخت سوئیس چه نام دارد؟
What is the name of the capital city of Switzerland?
عنوان کتاب چیست؟
What is the title of the book?
اسم بچههای همسایه چیست؟
What are the name’s of the neighbor’s children?
تعطیلات مدرسه ی بچهها چه موقع است؟
When are the children’s holidays?
ساعت ویزیت دکتر چه زمانهایی است؟
What are the doctor’s consultation’s times?
ساعات کاری موزه چه زمان هایی است؟
What time is the museum open?
حروف ربط مضاعف
double connectors
اگرچه مسافرت خوب بود، اما خیلی خسته کننده بود
The journey was beautiful, but too tiring.
اگرچه قطار سر وقت آمد، اما خیلی پر بود
The train was on time, but too ful.
اگرچه هتل خوب و راحت بود، اما خیلی گران بود
The hotel was comfortable, but too expensive.
او (مرد) یا با اتوبوس میرود یا با قطار
He’ll take either the bus or the train.
او (مرد) یا امشب میآید یا فردا صبح
He’ll come either this evening or tomorrow morning.
او (مرد) یا پیش ما میماند یا در هتل.
He’s going to stay either with us or in the hotel.
او (زن) هم اسپانیایی صحبت میکند و هم انگلیسی
She speaks Spanish as well as English
او هم در مادرید زندگی کرده است و هم در لندن
she has lived in Madrid as well as in London.
او هم اسپانیا را میشناسد و هم انگلیس را
She knows Spain as well as England.
او نه تنها احمق است، بلکه تنبل هم هست
He is not only stupid, but also lazy.
او (زن) نه تنها زیباست بلکه باهوش هم هست
she is not only pretty, but also intelligent.
او (زن) نه تنها آلمانی، بلکه فرانسوی هم صحبت میکند.
She speaks not only German, but also French.
من نه میتوانم پیانو بنوازم و نه گیتار.
I can neither play the piano nor the guitar.
من نه میتوانم والس برقصم و نه سامبا.
I can neither waltz nor do the samba.
من نه از آواز اپرا خوشم میآید و نه از رقص باله
Ik like neither opera nor ballet.
هر چه سریعتر کار کنی، زودتر کارت تمام میشود
The faster you work, the earlier you will be finished.
هرچه زودتر بیایی، زودتر هم میتوانی بروی.
The earlier you come, the earlier you can go.
هر چه سن بالا میرود، احساس راحت طلبی بیشتر میشود.
The older one gets, the more complacent one gets.
حروف ربط
conjunctions
با اینکه تلویزیون روشن بود، او (مرد) خوابش برد
He fell asleep although the TV was on.
با اینکه دیروقت بود، او (مرد) مدتی آنجا ماند
He stayed a while although it was late.
با اینکه قرار داشتیم، او (مرد) نیامد
He didn’t come although we had made an appointment.
تلویزیون روشن بود. با وجود این او (مرد) خوابش برد
The TV was on. Nevertheless
, he fell asleep.
دیر وقت بود. با وجود این او (مرد) مدتی آنجا ماند.
It was already late, nevertheless, he stayed a while.
ما با هم قرار ملاقات داشتیم. با وجود این او (مرد) نیامد
We had made an appointment, nevertheless, he didn’t come.
با وجود اینکه گواهی نامه ی رانندگی ندارد، رانندگی میکند
Although he has no license, he drives the car.
با وجود اینکه خیابان لغزنده است، با سرعت رانندگی میکند.
Although the road is slippery, he drives so fast.
با وجود اینکه مست است، با دوچرخه میرود
Although he is drunk, he rides his bicycle.
او (مرد) گَواهی نامه ندارد. با وجود این او (مرد) رانندگی میکند
Despite having no license, he drives the car.
خیابان لغزنده است. باوجود این او (مرد) تند میراند
Despite the road being slippery, he drives fast.
او (مرد) مست است. با وجود این با دوچرخه میرود
Despite being drunk, he rides the bike.
با اینکه او (زن) تحصیل کرده است، کار پیدا نمیکند
Although she went to college, she can’t find a job.
با اینکه او (زن) درد دارد، به دکتر نمیرود.
Although she is in pain, she doesn’t go to the doctor.
با اینکه او (زن) پول ندارد، ماشین میخرد
Although she has no money, she buys a car.
او (زن) تحصیل کرده است. با وجود این کار پیدا نمیکند
She went to college. Nevertheless, she can’t find a job.
او (زن) درد دارد. با وجود این پیش دکتر نمیرود
She is in pain. Nevertheless
she doesn’t go to the doctor.
او (زن) پول ندارد. با وجود این یک خودرو میخرد
She has no money. Nevertheless, she buys a car.
من به محض اینکه ساعت زنگ بزند، بیدار میشوم
I get up as soon as the alarm rings.
من به محض اینکه شروع به درس خواندن میکنم خسته میشوم.
I become tired as soon as i have to study.
به محض اینکه به سن 60 سالگی برسم دیگر کار نمیکنم.
I will stop working as soon as i am 60.
کی تلفن میکنید؟
When will you call?
به محض اینکه چند لحظه فرصت پیدا کنم
As soon as i have a moment.
او (مرد) به محض اینکه فرصت پیدا کند تلفن میکند
He will call, as soon as he has a little time.
چه مدت شما کار خواهید کرد؟
How long will you work?
تا زمانی که بتوانم، کار خواهم کرد.
I’ll work as long as I can.
من تا زمانی که سالم باشم کار خواهم کرد.
I’ll work as long as I am healthy.
او (مرد) به جای اینکه کار کند در رختخواب لم داده است.
he lies in bed instead of workin.
او (زن) به جای اینکه غذا بپزد روزنامه میخواند
She reads the newspaper instead of cooking.
او (مرد) به جای اینکه به خانه برود در بار مینشیند.
He is at the bar instead of going home.
تا آنجا که من اطلاع دارم او (مرد) اینجا زندگی میکند
As far as I know, he lives here.
تا آنجا که من اطلاع دارم همسرش مریض است.
As far as I know, his wife is ill.
تا آنجا که من اطلاع دارم او (مرد) بیکار است.
As far as I know, he is unemployed.
من خواب ماندم، وگرنه به موقع میرسیدم.
I overslept; otherwise I’d have been on time.
من به اتوبوس نرسیدم وگرنه به موقع میرسیدم.
I missed the bus; otherwise I had been on time.
من راه را پیدا نکردم (گم شدم) وگرنه به موقع میرسیدم.
I didn’t find the way/ I got lost; otherwise I’d have been on time.
او (زن) از کی دیگر کار نمیکند؟
Since when is she no longer working?
از زمان ازدواجش؟
Since her marriage?
بله، او از وقتی که ازدواج کرده است، دیگر کار نمیکند
Yes, she is no longer working since she got married.
او (زن) از وقتی که ازدواج کرده است دیگر کار نمیکند
Since she got married, she’s no longer working.
آنها از وقتی که با هم آشنا شدند خوشبخت هستند
Since they have met eacht other, they are happy.
آنها از وقتی بچه دار شده اند به ندرت بیرون میآیند.
Since they have had children, they rarely go out.
او (زن) کی تلفن میکند؟
When does she call?
در حین رانندگی؟
When driving?
بله، وقتی که رانندگی میکند.
Yes, when she is driving.
او (زن) ضمن رانندگی تلفن میکند؟
She calls while she drives.
او ضمن اتو کردن تلویزیون تماشا میکند
She watches TV while she irons.
او (زن) ضمن انجام تکالیف مدرسه موسیقی گوش میدهد
She listens to music while she does her work.
من موقعی که عینک نمیزنم هیچ چیز نمیبینم.
I can’t see anything when I don’t have glasses.
من موقعی که موسیقی بلند است هیچ چیز نمیفهمم
I can’t understand anything when the music is so loud.
من موقعی که سرما خورده ام هیچ بویی را حس نمیکنم
I can’t smell anything when I have a cold.
موقعی که باران میبارد ما سوار تاکسی میشویم.
We’ll take a taxi if it rains.
اگر در بخت آزمایی برنده شویم، به دور دنیا سفر میکنیم
We’ll travel around the world if we win the lottery.
اگر او زود نیاید ما غذا را شروع میکنیم.
We’ll start eating if he doesn’t come soon.
صبر کن تا باران بند بیاد.
Wait until the rain stops.
صبر کن تا من کارم تمام شود.
Wait until i’m finished.
صبر کن تا او برگردد
Wait until he comes back.
من صبر میکنم تا موهایم خشک شوند
I’ll wait until my hair is dry.
من صبر میکنم تا فیلم تمام شود
I’ll wait until the film is over.
من صبر میکنم تا چراغ راهنما سبز شود
I’ll wait until the traffic light is green.
تو کی به مسافرت میروی؟
When do you go on holiday?
قبل از تعطیلات تابستان؟
Before the summer holidays?
بله، قبل از اینکه تعطیلات تابستان شروع شود
yes, before the summer holidays begin.
قبل از اینکه زمستان شروع شود، سقف را تعمیر کن.
repair the roof before the winter begins.
قبل از اینکه سر میز بنشینی، دست هایت را بشوی
Wash your hands before you sit at the table.
قبل از اینکه خارج شوی، پنجره را ببند
Close the window before you go out.
کی به خانه میآیی؟
When will you come home?
بعد از کلاس؟
After class?
بله، بعد از اینکه کلاس تمام شد
Yes, after the class is over.
بعد از اینکه او (مرد) تصادف کرد دیگر نتوانست کار کند.
After he had an accident, he could not work anymore.
بعد از اینکه او (مرد) کارش را از دست داد به آمریکا رفت.
After he had lost his job, he went to America.
بعد از اینکه او (مرد) به آمریکا رفت ثروتمند شد
After he went to America, he became rich.
جملات وابسته با “آیا”
Subordinate clauses:if
من نمیدانم آیا او (مرد) مرا دوست دارد
I don’t know if he loves me.
من نمیدانم آیا او (مرد) بر میگردد
I don’t know if he’ll come back.
من نمیدانم آیا او (مرد) به من تلفن میکند
I don’t know if he’ll call me.
شاید او (مرد) مرا دوست ندارد؟
Maybe he doesn’t love me.
شاید او (مرد) برنگردد؟
Maybe he won’t come back?
شاید او (مرد) به من زنگ نزند؟
Maybe he won’t call me.
برایم سوال است که آیا او (مرد) به من فکر میکند.
I wonder if he thinks about me.
برایم سوال است که آیا او (مرد) کس دیگری را دارد
I wonder if he has someone else.
برایم سوال است که آیا او (مرد) دروغ میگوید
I wonder if he lies.
آیا او (مرد) به من فکر میکند؟
Maybe he thinks of me?
آیا او (مرد) فرد (زن) دیگری را دارد؟
Maybe he has someone else?
آیا او (مرد) واقعیت را میگوید؟
Maybe he tells me the truth?
من تردید دارم که آیا او (مرد) مرا واقعاً دوست دارد
I doubt whether he really likes me.
من تردید دارم که آیا او (مرد) برایم نامه بنویسد.
I doubt whether he’ll write to me.
من تردید دارم که آیا او (مرد) با من ازدواج میکند
I doubt whether he’ll marry me.
آیا او (مرد) واقعاً از من خوشش میآید؟
Does he really like me?
آیا او (مرد) برایم نامه مینویسد؟
Will he write to me?
آیا او (مرد) با من ازدواج میکند؟
Will he marry me?
جملات وابسته با “که”
Subordinate clauses: that
اینکه خروپف میکنی ازیتم (ناراحتم) میكند.
I am angry that you snore.
اینکه اینقدر آبجو مینوشی ازیتم (ناراحتم) میكند.
I’m angry that you drink so much beer.
اینکه اینقدر دیر میآیی ازیتم (ناراحتم) میكند.
I’m angry that you come so late.
من فکر میکنم که او احتیاج به پزشک دارد.
I think he needs a doctor.
من فکر میکنم که او مریض است.
I think he is ill.
من فکر میکنم که او الان خوابیده است
I think he is sleeping now.
امیدواریم که او (مرد) با دختر ما ازدواج کند.
We hope that he marries our daughter.
امیدواریم که او (مرد) پول زیادی داشته باشد
We hope that he has a lot of money.
امیدواریم که او (مرد) میلیونر باشد.
We hope that he is a millionaire.
من شنیده ام که همسرت تصادف کرده است
I heard that your wife had an accident.
من شنیده ام که او در بیمارستان بستری است
I heard that she is in the hospital.
من شنیده ام که خودروی تو کاملا داغان شده است
I heard that your car is completely wrecked.
خوشحالم که آمدید.
I’m happy that you came.
خوشحالم که علاقمندید.
I’m happy that you are interested.
خوشحالم که میخواهید خانه را بخرید.
I’m happy that you want to buy the house.
میترسم که آخرین اتوبوس رفته باشد
I’m afraid the last bus has already gone.
میترسم که مجبور شویم با تاکسی برویم.
I’m afraid we will have to take a taxi.
میترسم که پول همراه نداشته باشم
I’m afraid I have no more money.
فردا احتمالاً هوا بهتر میشود
Perhaps the weather will get better tomorrow.
از کجا این موضوع را میدانید؟
How do you know that?
امیدوارم که هوا بهتر بشود
I hope that it gets better.
او(مرد) قطعاً میآید
He will definitely come.
مطمئن هستی؟
Are you sure?
من میدانم که او (مرد) میآید.
I know that h’ll come.
او (مرد) قطعاً تلفن میکند.
He’ll definitely come.
من فکر میکنم که او (مرد) تلفن میکند
I believe that he’ll call.
این شراب حتماً قدیمیاست.
The wine is definitely old.
این را شما دقیقاً میدانید؟
do you know that for sure?
من احتمال میدهم که شراب قدیمیباشد.
I think that it is old.
رئیس ما خوش تیپ است
Our boss is goed-looking
نظر شما این است؟
Do you think so?
به نظر من او خیلی خوش تیپ است.
I find him very handsome.
رئیس حتماً یک دوست دختر دارد
The boss definitely has a girlfriend.
واقعاً چنین فکری میکنید؟
Do you really think so?
خیلی احتمال دارد که او دوست دختر داشته باشد
It is very possible that he has a girlfriend.
امری
imperative
صورتت را بتراش (ریشت را بزن)!
Shave!
خودت را بشوی (تمیز کن)!
Wash yourself!
موهایت را شانه بزن!
Comb your hair!
تلفن کن! شما تلفن کنید!
Call!
شروع کن! شما شروع کنید!
Begin!
بس کن! شما بس کنید
Stop!
رها کن! شما رها کنید!
Leave it!
بگو! شما بگویید!
Say it!
بخرش! شما بخریدش!
Buy it!
هیچ وقت متقلب نباش!
Never be dishonest!
هیچ وقت گستاخ نباش!
Never be naughty!
هیچ وقت بی ادب نباش!
Never be impolite!
هیچ وقت بی ادب نباش!
Always be honest!
همیشه مهربان باش!
Always be nice!
همیشه مؤدب باش!
Always be polite!
به سلامت به خانه برسید!
Hope you arrive home safely!
خوب مواظب خودتان باشید!
Take care of yourself!
به زودی باز به دیدن ما بیایید
do visit us again soon!
تو خیلی تنبلی – اینقدر تنبل نباش!
You are so lazy - don’t be so lazy!
تو خیلی میخوابی – اینقدر نخواب!
You sleep for so long - don’t sleep so late!
تو خیلی دیر میآیی – اینقدر دیر نیا!
You come home so late - don’t come home so late!
تو خیلی بلند میخندی – اینقدر بلند نخند!
You laugh so loudly - don’t laugh so loudly!
تو آهسته حرف میزنی – اینقدر آهسته حرف نزن!
You speak so softly - don’t speak so softly!
تو خیلی (مشروب) مینوشی – اینقدر ننوش!
You drink too much - don’t drink so much!
تو خیلی سیگار میکشی – اینقدر سیگار نکش!
You smoke too much - don’t smoke so much!
تو خیلی کار میکنی – اینقدر کار نکن!
You work too much - don’t work so much!
تو خیلی تند رانندگی میکنی – اینقدر تند نران!
You drive too fast - don’t drive so fast!
آقای مولر، بلند شوید!
Get up, Mr.Miller!
آقای مولر، سر جای خود بنشینید!
Remain seated Mr. Miller!
صبور باشید!
Be patient!
از وقتتان استفاده کنید (عجله نکنید)!
Take your time!
یک لحظه صبر کنید!
Wait a moment!
وقت شناس باشید!
Be punctual!
احمق نباشید!
Don’t be stupid!
زمان گذشته ی افعال معین
past tense of modal verbs
پسرم نمیخواست با عروسک بازی کند.
my son did not want to play with the doll.
دخترم نمیخواست فوتبال بازی کند.
My daughter did not want to play soccer/ football.
همسرم نمیخواست با من شطرنج بازی کند.
My wife did not want to play chess with me.
بچههایم نمیخواستند به پیاده روی بروند.
My children did not want to go for a walk.
آنها نمیخواستند اتاق را مرتب کنند
They did not want to tidy the room.
آنها نمیخواستند به رختخواب بروند
They did not want to go to bed.
او (مرد) اجازه نداشت بستنی بخورد.
He was not allowed to eat ice cream.
او (مرد) اجازه نداشت شکلات بخورد.
he was not allowed to eat chocolate
او (مرد) اجازه نداشت آب نبات بخورد
He was not allowed to eat sweets.
من اجازه داشتم (برای خودم) آرزویی بکنم
I was allowed to make a wish/
من اجازه داشتم برای خودم لباس بخرم
I was allowed to buy myself a dress.
من اجازه داشتم یک شکلات مغزدار بردارم
I was allowed to take a chocolate.
اجازه داشتی در هواپیما سیگار بکشی؟
Were you allowed to smoke in the airplane?
اجازه داشتی در بیمارستان آبجو بنوشی؟
Were you allowed to drink beer in the hospital?
اجازه داشتی سگ را با خودت به هتل ببری؟
Were you allowed to take the dog in to the hotel?
بچهها در تعطیلات اجازه داشتند مدت زیادی بیرون باشند
During the holidays the children were allowed to remain outside late.
آنها اجازه داشتند مدت زیادی در حیاط بازی کنند
They were allowed to play in the yard for a long time.
آنها اجازه داشتند مدت زیادی (تا دیروقت) بیدار باشند.
They were allowed to stay up late.
ما باید به گلها آب میدادیم
We had to water the flowers
ما باید آپارتمان را تمیز میکردیم.
We had to clean the apartment.
ما باید ظرفها را میشستیم
We had to wash the dishes.
آیا شما مجبور بودید صورت حساب را پرداخت کنید؟
Did you have to pay the bill?
آیا شما مجبور بودید ورودی را پرداخت کنید؟
Did you have to pay an entrance fee?
آیا شما مجبور بودید جریمه را پرداخت کنید؟
Did you have to pay a fine?
کی باید خداحافظی میکرد؟
Who had to say goodbye?
کی باید زود به خانه میرفت؟
Who had to go home early?
کی باید با قطار میرفت؟
Who had to take the train?
ما نمیخواستیم زیاد بمانیم.
We did not want to stay long.
ما نمیخواستیم چیزی بنوشیم
We did not want to drink anything.
ما نمیخواستیم مزاحم بشویم
We did not want to disturb you.
من فقط میخواستم تلفن کنم.
I just wanted to make a call.
من میخواستم تاکسی سفارش بدهم.
I just wanted to call a taxi.
چون میخواستم به خانه بروم.
Actually I wanted to drive home.
من فکر کردم تو میخواستی به همسرت تلفن کنی
I thought you wanted to call your wife.
من فکر کردم تو میخواستی به اطلاعات تلفن کنی
I thought you wanted to call information.
من فکر کردم تو میخواستی پیتزا سفارش بدهی
I thought you wanted to order a pizza.
تو کدام کراوات را زده بودی؟
Which tie did you wear?
تو کدام خودرو را خریده بودی؟
Which car did you buy?
تو اشتراک کدام روزنامه را گرفته بودی؟
Which newspaper did you subscribe to?
شما چه کسی را دیده اید؟
Who did you see?
شما با کی ملاقات کرده اید؟
Who did you meet?
شما چه کسی را شناخته اید؟
Who did you recognize?
شما کی از خواب بلند شده اید؟
When did you get up?
شما کی کار را متوقف کرده اید؟
When did you finish?
شما چرا بیدار شده اید؟
Why did you wake up?
چرا شما معلم شده اید؟
Why did you become a teacher?
چرا شما سوار تاکسی شده اید؟
Why did you take a taxi?
شما از کجا آمده اید؟
Where did you come from?
شما به کجا رفته اید؟
Where did you go?
کجا بودید؟
Where were you?
تو به کی کمک کرده ای؟
Who did you help?
تو به کی نامه نوشته ای؟
Who did you write to?
تو به کی جواب داده ای؟
Who did you replay to?
شما چقدر نوشیده اید؟
How much did you drink?
شما چقدر کار کرده اید؟
How much did you work?
شما چقدر نوشته اید؟
How much did you write?
شما چطور خوابیدید؟
How did you sleep?
شما چطور در امتحان قبول شدید؟
How did you pass the exam?
شما چطور راه را پیدا کردید؟
How did you find the way?
شما با کی صحبت کرده اید؟
Who did you speak to?
شما با کی قرار ملاقات گذاشته اید؟
With whom did you make an appointment.
شما با کی جشن تولد گرفته اید؟
With whom did you celebrate your birthday?
کجا بودید؟
Where were you?
کجا زندگی میکردید؟
Where did you live?
کجا کار میکردید؟
Where did you work?
چه توصیه ای داشتید؟
What did you suggest?
شما چی خورده اید؟
What did you eat?
چی فهمیدید؟
What did you experience? What did you come to know?
با چه سرعتی رانندگی میکردید؟
How fast did you drive?
چه مدت پرواز کرده اید؟
How long did you fly?
تا چه ارتفاعی پریده اید؟
How high did you jump?
من تمام رمان را خوانده ام.
I read the whole novel.
من فهمیده ام
I understood.
من تمام متن را فهمیده ام/فهمیدم.
I understood the whole text.
من پاسخ داده ام
I answered
من به تمامیسوالات پاسخ داده ام
I answered all the questions
من آن را میدانم – من آن را میدانستم
I know that - I knew that
من آن را مینویسم – من آن را نوشته ام.
I write that - I wrote that
من آن را میشنوم – من آن را شنیده ام
I hear that - I heard that
من آن را میگیرم – من آن را گرفته ام.
I’ll get it - I got it
من آن را میآورم – من آن را آورده ام.
I’ll bring that - I brought that
من آن را میخرم – من آن را خریده ام
I’ll buy that - I bought that
من منتظر آن هستم – من منتظر آن بوده ام.
I expect that - I expected that
من آن را توضیح میدهم – من آن را توضیح داده ام
I’ll explain that - I explained that.
من آن را میشناسم – من آن را میشناختم.
I know that - I knew that
تلفن زدن
to make a call
من تلفن زده ام
I made a call
من تمام مدت با تلفن صحبت میکردم
I was talking on the phone all the time.
من سؤال کرده ام.
I asked
من همیشه سوال میکردم
I always asked.
تعریف کردن
to narrate
من تعریف کرده ام
I narrated
من تمام داستان را تعریف کرده ام/کردم.
I narrated the whole story.
یاد گرفتن
to study
من یاد گرفته ام
I studied
من تمام شب مشغول یادگیری بودم.
I studied the whole evening
من تمام روز کار میکردم
I worked all day long.
من غذا خورده ام.
I ate
من تمام غذا را خوردم.
I ate all the food.
زمان گذشته
past tense
آیا مجبور بودی یک آمبولانس صدا کنی؟
Did you have to call an ambulance?
آیا مجبور بودی پزشک را خبر کنی؟
Did you have to call the doctor?
آیا مجبور بودی پلیس را خبر کنی؟
Did you have to call the police?
شما شماره تلفن اش را دارید؟ تا الان من آن را داشتم.
Do you have the telephone number? I had it just now
شما آدرسش را دارید؟ تا الان من آن را داشتم.
Do you have the address? I had it just now.
شما نقشه شهر را دارید؟ تا الان من آن را داشتم.
Do you have the city map? I had it just now.
او (مرد) سر وقت آمد؟ او (مرد) نتوانست سر وقت بیاید.
Did he come on time? he could not come on time.
او (مرد) راه را پیدا کرد؟ او (مرد) نتوانست راه را پیدا کند
Did he find the way? he could not find the way.
او (مرد) حرف تو را متوجه شد؟ او (مرد) نتوانست حرف مرا بفهمد.
Did he understand you? he could not understand me.
چرا تو نتوانستی به موقع بیایی؟
Why could you not come on time?
چرا تو نتوانستی راه را پیدا کنی؟
Why could you not find the way?
چرا تو نتوانستی حرف هایش را بفهمی؟
Why could you not understand him?
من نتوانستم بموقع بیایم چون هیچ اتوبوسی حرکت نمیکرد
I could not come on time because there were no buses.
من نتوانستم راه را پیدا کنم چون نقشه شهر را نداشتم.
I could not find the way because i had no the city map.
من حرفش را نفهمیدم چون صدای آهنگ بلند بود
I could not understand him because the music was so loud.
من مجبور بودم تاکسی سوار شوم.
I had to take a taxi.
من مجبور بودم نقشه شهر بخرم
I had to buy a city map.
من مجبور بودم رادیو را خاموش کنم
I had to switch of the radio.
او (مرد) یک نامه نوشت.
He wrote a letter.
و او (زن) یک کارت پستال نوشت
And she wrote a card.
او (مرد) یک مجله خواند
He read a magazine.
و او (زن) یک کتاب خواند.
And she read a book.
او (مرد) یک سیگار برداشت
He took a cigarette.
او (زن) یک تکه شکلات برداشت
She took a piece of chocolate.
او (مرد) بی وفا بود، اما او (زن) با وفا بود
he was disloyal, but she was loyal.
او (مرد) تنبل بود، اما او (زن) کاری بود
He was lazy, but she was hardworking.
او (مرد) فقیر بود، اما او (زن) ثروتمند بود
He was poor, but she was rich.
او (مرد) پول نداشت، بلکه بدهکار بود.
He had no money, only debts.
او (مرد) شانس نداشت، بلکه بد شانس بود
He had no luck, only bad luck.
او (مرد) موفق نبود، بلکه شکست خورد.
He had no success, only failure
او (مرد) راضی نبود، بلکه ناراضی بود
He was not satisfied, but dissatisfied.
او (مرد) خوشحال نبود، بلکه ناراحت بود
He was not happy, but sad.
او (مرد) دوست داشتنی نبود، بلکه ناخوشایند بود.
he was not friendly, but unfriendly.
صفت ها
adjectives
او (زن) یک سگ بزرگ دارد
She has a big dog.
او (زن) یک خانه ی کوچک دارد.
She has a small house.
خانه کوچک است
The house is small.
او (مرد) در هتل زندگی میکند.
he is staying in a hotel.
هتل ارزان است.
The hotel is cheap.
او در یک هتل ارزان اقامت دارد
He is staying in a cheap hotel
او یک خودروی گران دارد
He has an expensive car.
خودرو گران است.
The car is expensive
او (مرد) یک رمان میخواند.
He reads a novel
رمان خسته کننده است.
The novel is boring.
او (مرد) یک رمان خسته کننده میخواند.
he is reading a boring novel.
او (زن) یک فیلم تماشا میکند.
She is watching a movie.
فیلم مهیج است.
The movie is exciting.
او (زن) یک فیلم مهیج تماشا میکند
She is watching an exciting movie.
من لباس آبی به تن دارم.
I am wearing a blue dress.
من لباس قرمز به تن دارم
I am wearing a red dress.
من یک کیف سیاه میخرم
I am buying a black bag.
من یک کیف سفید میخرم
I am buying a white bag.
من یک خودروی جدید لازم دارم.
I need a new car.
من یک خودروی پرسرعت لازم دارم.
I need a fast car.
من یک خودروی راحت لازم دارم.
I need a comfortable car.
آن بالا یک خانم پیر زندگی میکند
And old lady lives at the top.
آن بالا یک خانم چاق زندگی میکند.
A fat lady lives at the top.
آن پائین یک خانم فضول زندگی میکند
A curious lady lives below.
مهمان های ما آدم های مهربانی (خوبی) بودند
Our guests were nice people.
مهمان های ما آدم های مودبی بودند.
Our guests were polite people.
مهمان های ما آدم های جالبی بودند.
Our guests were interesting people.
من بچههای نازنینی دارم.
I have lovely children.
اما همسایهها بچههای بی ادبی دارند
But the neighbors have naughty children.
بچههای شما با ادب هستند؟
Are your children wel behaved?
بچههای خوب و مؤدب
Well behaved children.
بچههای بی ادب (پررو)
cheeky children
دلیل آوردن برای چیزی
Giving reasons
چرا کیک را نمیخورید؟
Why aren’t you eating the cake?
من باید وزن کم کنم
I must lose weight.
من نمیخورم چون باید وزن کم کنم.
I’m not eating it because I must lose weight
چرا آبجو را نمینوشید؟
Why aren’t you drinking the beer?
چون باید رانندگی کنم.
I have to drive.
من آن را نمینوشم چون باید رانندگی کنم.
I’m not drinking it because I have to drive.
چرا قهوه را نمینوشی؟
Why aren’t you drinking the coffee?
سرد شده است.
It is cold.
من قهوه را نمینوشم چون سرد شده است.
I’m not drinking it because it is cold.
چرا چای را نمینوشی؟
Why aren’t you drinking the tea?
من شکر ندارم.
I have no sugar.
من چای را نمینوشم چون شکر ندارم.
I’m not drinking it because I don’t have any sugar.
چرا سوپ را نمیخورید؟
Why aren’t you eating the soup?
من سوپ سفارش نداده ام.
I didn’t order it.
من سوپ نمیخورم چون آن را سفارش نداده ام.
I’m not eating it because I didn’t order it.
چرا شما گوشت را نمیخورید؟
Why don’t you eat the meat?
من گیاه خوار هستم
I am a vegetarian.
من گوشت را نمیخورم چون گیاه خوار هستم.
I’m not eating it because i am a vegetarian.