new self reading since 1402.09.27 Flashcards
viable
وا یِ بِ ل
ماندنی، قابل دوام، زیست پذیر، زنده ماندنی
چون وا نمیده به مسخره بهش میگن وایبل، یعنی وا دادنی (ولی نیست)
correspond
کُرِس پُند
برابر بودن، به هم مرتبط یودن، مانند یا مشابه بودن، رابطه داشتن
##برابر یا مشابه بودن کُر با واحد پوند سنجیده میشود###
urge (verb)
اِرج
خواستار شدن، با اصرار خواستن، تاکید کردن، با اصرار وادار کردن
urge(noun)
میل، انگیزش
campaign
کَم پِین
کمپین، پویش
debate
دی بِیت
بحث، مناظره،مباحثه،
###داخل بیت بحث و مناظره هایی که انجام میشه###
astonish
اَس تا نیش
متحیر کردن، گیج کردن
astonished
متحیر، درشگفت، حیران، متعجب
astonied
اَس تُ نید
گیج، بی حس، کر
astonishment
شگفتی
astonishing
شگفت آور، عجیب
astound
گیج، متحیر، مبهوت کردن
contemporary
معاصر، همزمان، هم دوره
contemporary art
هنرهای معاصر
household
خانواده، اهل بیت، (مجازا)صمیمی، مستخدمین خانه، خانگی
interfere
دخالت کردن، مداخله کردن
اینتر فی یِر
expansion
توسعه، بسط، انبساط
proportion
nounتناسب، نسبت،سهم، بخش، قسمت
verbمتناسب کردن،تخصیص دادن،تقسیم کردن
prohibit
منع کردن، ممنوع کردن
prohibitive :منعی،گران،جلوگیری کننده
prohibitively: به طور ممانعت آمیز
variety (p)
وِ را یِ تی
تنوع، گوناگونی، گونه، مختلف
tackle
برخورد با، مقابله با
dispatch
ارسال، اعزام
extent
to what extent do you agree with this?
وسعت، اندازه،فراخی،حد
تا چه حد با این موضوع موافقی
nevertheless
با این وجود، با این همه
he had not slept that night, nevertheless he was alert and energic the next day.
outline
noun: طرح کلی، شکل بیرونی و پیرامونی هر چیزی، طرح،پیرامون،خلاصه
verb: مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن، طراحی اسکچ طور کردن، یه توضیح کلی که نکات اصلی چیزی را در بر داره
risen (p)
3>rise
ریزِن
attitude
طرز برخورد، روش و رفتار، نگرش، خلق، رویکرد
frankly
رک و پوست کنده، به صراحت
On the whole
کلا
کلا به نظر میرسد
“to sum it up, it seems”
significance (p)
سیگ نی فی کِنس
strength(p)
س ترنگس
significant(p)
سیگ نی فی کنت
controversy
مباحثه، جدل، بحث
کانترو وِرسی
controversial
مباحثه ای، جدلی، بحث انگیز
rough
roughly
زبر،خشن،درشت،زمخت،
ناتمام
با خشونت، تخمینا، تقریبا، حدودا، به طور کلی، کما بیش
content
محتوا، مضمون
راضی،خوشنود،راضی کردن، خرسند کردن
contentment
رضایت،قناعت،خرسندی
Household
خانواده، اهل بیت، مجازا صمیمی
Interfere اینتر فیِر
دخالت کردن، مداخله کردن
Expansion
توسعه، بسط، انبساط
Proportion
Noune
تناسب، نسبت، سهم، بخش، قسمت
Verb
متناسب کردن، تخصیص دادن، تقسیم کررم
Prohibit
منع کردن، ممنوع کردن
Prohibitive
منعی، گران، جلوگیری کننده
Prohibitively
به طور ممانعت آمیز
Variety (p)
وِ را یِدی
تنوع، گوناگونی، گونه، مختلف
Tackle
ابزار، لوازم
مهار کردن
از عهده بر آمدن، توانستن
برخورد با