new self reading since 1402.09.27 Flashcards

1
Q

viable

A

وا یِ بِ ل
ماندنی، قابل دوام، زیست پذیر، زنده ماندنی
چون وا نمیده به مسخره بهش میگن وایبل، یعنی وا دادنی (ولی نیست)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

correspond

A

کُرِس پُند
برابر بودن، به هم مرتبط یودن، مانند یا مشابه بودن، رابطه داشتن
##برابر یا مشابه بودن کُر با واحد پوند سنجیده میشود###

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

urge (verb)

A

اِرج
خواستار شدن، با اصرار خواستن، تاکید کردن، با اصرار وادار کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

urge(noun)

A

میل، انگیزش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

campaign

A

کَم پِین
کمپین، پویش

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

debate

A

دی بِیت
بحث، مناظره،مباحثه،
###داخل بیت بحث و مناظره هایی که انجام میشه###

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

astonish

A

اَس تا نیش
متحیر کردن، گیج کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

astonished

A

متحیر، درشگفت، حیران، متعجب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

astonied

A

اَس تُ نید
گیج، بی حس، کر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

astonishment

A

شگفتی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

astonishing

A

شگفت آور، عجیب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

astound

A

گیج، متحیر، مبهوت کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

contemporary

A

معاصر، همزمان، هم دوره
contemporary art
هنرهای معاصر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

household

A

خانواده، اهل بیت، (مجازا)صمیمی، مستخدمین خانه، خانگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

interfere

A

دخالت کردن، مداخله کردن
اینتر فی یِر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

expansion

A

توسعه، بسط، انبساط

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

proportion

A

nounتناسب، نسبت،سهم، بخش، قسمت

verbمتناسب کردن،تخصیص دادن،تقسیم کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

prohibit

A

منع کردن، ممنوع کردن

prohibitive :منعی،گران،جلوگیری کننده

prohibitively: به طور ممانعت آمیز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

variety (p)

A

وِ را یِ تی
تنوع، گوناگونی، گونه، مختلف

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

tackle

A

برخورد با، مقابله با

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

dispatch

A

ارسال، اعزام

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

extent

to what extent do you agree with this?

A

وسعت، اندازه،فراخی،حد

تا چه حد با این موضوع موافقی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

nevertheless

A

با این وجود، با این همه
he had not slept that night, nevertheless he was alert and energic the next day.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

outline

A

noun: طرح کلی، شکل بیرونی و پیرامونی هر چیزی، طرح،پیرامون،خلاصه

verb: مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن، طراحی اسکچ طور کردن، یه توضیح کلی که نکات اصلی چیزی را در بر داره

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
risen (p)
3>rise ریزِن
26
attitude
طرز برخورد، روش و رفتار، نگرش، خلق، رویکرد
27
frankly
رک و پوست کنده، به صراحت
28
On the whole
کلا کلا به نظر میرسد "to sum it up, it seems"
29
significance (p)
سیگ نی فی کِنس
30
strength(p)
س ترنگس
31
significant(p)
سیگ نی فی کنت
32
controversy
مباحثه، جدل، بحث کانترو وِرسی controversial مباحثه ای، جدلی، بحث انگیز
33
rough roughly
زبر،خشن،درشت،زمخت، ناتمام با خشونت، تخمینا، *تقریبا*، حدودا، به طور کلی، کما بیش
34
content
محتوا، مضمون راضی،خوشنود،راضی کردن، خرسند کردن
35
contentment
رضایت،قناعت،خرسندی
36
Household
خانواده، اهل بیت، مجازا صمیمی
37
Interfere اینتر فیِر
دخالت کردن، مداخله کردن
38
Expansion
توسعه، بسط، انبساط
39
Proportion
Noune تناسب، نسبت، سهم، بخش، قسمت Verb متناسب کردن، تخصیص دادن، تقسیم کررم
40
Prohibit
منع کردن، ممنوع کردن
41
Prohibitive
منعی، **گران**، جلوگیری کننده
42
Prohibitively
به طور ممانعت آمیز
43
Variety (p)
وِ را یِدی تنوع، گوناگونی، گونه، مختلف
44
Tackle
ابزار، لوازم مهار کردن از عهده بر آمدن، توانستن برخورد با
45
Dispatch
ارسال، اعزام
46
Extent
وسعت، فراخی، حد
47
To what extent do you agree with this?
تا چه حد با این موضوع موافقی؟
48
Nevertheless
با این وجود، با این همه He had not slepy that night. Nevertheless, he was alert and enenrgic the next day
49
Outline (noune)
طراحی کلی شکل بیرونی و ظاهری چیزی، طرح، پیرامون خلاصه،
50
Outline (verb)
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن، طراحی اسکچ طور کردن، یه توضیح کلی که نکات اصلی چیزیورا در بر داره ارائه دادن
51
Risen(p)
ریزِن شکل سوم rise
52
Attitude
طرز برخورد، روش و روفتار، نگرش، حلق، رویکرد
53
Frankly
رک و پوست کنده، به صراحت
54
On the whole
در کل به نظر میرسد کلا To sum it up,it seems
55
Significance (p)
سیگ نی فیکِنس
56
Strength (p)
س تِرِنگس
57
Controversy کانترو وِرسی
هم‌ستیزی، مباحثه، جدال، ستیزه، بحث
58
Controversial
مباحثه ای، بحث انگیز
59
Rough راف
زبر، خشن، درشت، زمخت، ناتمام
60
Roughly
با خشونت، تخمینا، تقریبا، حدودا، به طور کلی، کما بیش
61
The proportion of fuel and lighting expenditure was **roughly** the same
معنی که رافلی اسجاد میکنه: People spent a similar proportion on fuel and lighting
62
Content کِنتنت کانتنت
محتوا، مضمون راضی خشنود، راضی کردن، خرسند کردن
63
Contentment
رضایت، قناعت، خرسندی
64
Constitute
ساختن، تشکیل دادن
65
Prompt پرامپت
Adj سریع، بیدرنگ، آماده Verb واداشتن، برانگیختن، تحریک کررن، شوراندن
66
Substance
ماده
67
Substantial
اساسی، قابل توجه، ذاتی، جسمی
68
Promotion
ترفیع، ترقی، پیشرفت، جلواندازی، تبلیغ
69
Primitive پریمیتیو
بدوی، اولیه، باستانی، مربوط به انسان اولیه
70
Contemporary
هم دوره، هم زمان، معاصر Contemporary literature ادبیات معاصر
71
Advocate (verb)
دفاع کردن، طرفداری کردن، جانبداری کردن
72
Advocate (noune)
وکیل، مدافع، هوادار، خواهان، طرفدار
73
Assert
ادعا کردن، اثبات کردن
74
Underscore
تاکید، زیر چیزی رو خط کشیدن
75
Surpass سِر پَس
پیش افتادن، بهتر بودن
76
مخالفین
Opponents, the opposition, those against, the cons
77
Revenue رِوِنو
عایدی، نفع، بازده، درآمد Income, profit
78
Prosperity پراس پریدی
موفقیت، کامیابی
79
Merely مییِرلی
فقط، صرفا، تنها و بس I was merely looking من فقط داشتم نگاه میکردم Merely two dollars تنها دو دلار
80
merit
شایستگی
81
frustrate
باطل کردن، هیچ کردن، خنثی کردن، ناامید کردن
82
gist
جیست جان کلام، مخلص کلام،چکیده
83
context
کلمه های قبل و بعد از یه کلمه که از روی اونها میشه مفهوم اصلی کلمه رو فهمید
84
out of context
تحریف شده
85
dilemma دی لِ ما
دوراهی، انتخاب سخت، مسئله پیچیده،
86
detour دی تُر
انحراف، مسیر انحرافی
87
merit
شایستگی، استحقاق
88
eligible الی جی بل
قابل انتخاب،واجد شرایط، مطلوب
89
spontaneous
خودجوش، خودانگیز،بی اختیار
90
simultaneous سایمِل تِی نی یِس
همزمان
91
manifest
Noun:بارز،آشکار، معلوم verb:آشکار ساختن، فاش نمودن mani too fest (mosht) nemimone va az ye ja mizane biroon va ashkar mishe
92
aspire
آرزو داشتن، اشتیاق داشتن، بلندپروازی، ائج گرفتن،
93
aspiration
آرزو، عروج
94
firm فِرم
adj استوار، ثابت محکم،جدی، سختگیر adverb بهطور محکم verb استووار کردن،محکم کردن Noun شرکت، موسسه، کارخانه
95
absurd اَب سِرد
چرند، پوچ، ناپسند، یاوه اب زرد:نماد پیز پوچ و ناپسند و شاشکی
96
fortune (new meaning)
بخت و اقبال معنی دوم مال و دارایی و ثروت به جمله دقت شود مثلا وقتی میگه a fortune is spent on ... منظورش سرمایه و هزینه است
97
establish
بنیاد نهادن، پایه ریزی کردن،، محقق کردن، به اثبات رساندن رسمیت بخشیدن، رسمی کردن
98
established
تثبیت شده، پا بر جا، ریشه دار، چیزی که مدتی است از تاسیس آن گشته و ریشه گرفته و رسمیت دارد
99
to come up with st
to suggest or think of an idea or plan: He came up with a great idea for the ad campaign.
100
incur این کِر
متحمل شدن ، وارد آمدن
101
remarkably
قابل توجه
102
integrate
ادغام کردن
103
expansion
noun گسترش، توسعه
104
staff
کارکنان
105
year in, year out
سال به سال every year, especially in a way that seems boring: We go to Mike's parents every summer - it's the same thing year in, year out.
106
indeed
yes indeed بله واقعا درواقع،به راستی، واقعا، در حقیقت،جدی، جدا، مسلما
107
impose
تحمیل کردن
108
glee
شادی
109
comprehension
درک مطلب
110
incomprehension
عدم درک
111