Dars 8 Sicher C1.2 Flashcards
instinktiv ,spontan
غریزی
analytisch
تحلیلی
Unsortiert
شلخته
Jeweils
هربار،هر مرتبه
ausgewogen
متعادل-متوازن
Monotheistisch
تک موضوعی
inhaltlich
با محتوی
thematisch komplex
کسانی که به چند موضوع فکر میکنند
gefühlsorientiert
عاطفی گرا
ausschweifend
خوش گذران
pragmatisch
هدفمند-واضح
Psychosomatik
روان تنی-بیماری فیزیکی که دارای دلایل روحی است ،بیماری روحی روانی
emotionale Intelligenz
هوش اجتماعی
ausgeprägt
بارز ، چشمگیر،برجسته
abgrenzen
جدا کردن
verkennen(verkannt)
از نظر دور کردن-اشتباه تعبیر کردن -اشتباه فهمیدن-قضاوت غلط کردن
zurechtfinden : بلد بودن (zurechtgefunden)
zurechtfinden : راه خود را پیدا کردن (zurechtgefunden)
zurechtfinden : دانستن، آشنا بودن، سردرآوردن ()
Gradmesser
درجه اندازه گیری - پیمانه
abstrakt
انتزاعی-برداشتی-تصویری-ذهنی-غیر قابل لمس
variabel
تغییرپذیر-متغیر-قابل تغییر
umfassen
در بغل گرفتن، شامل شدن ، احاطه کردن،در برگرفتن
im Lauf eines Lebens
در جریان زندگی
relevant
باربط،مهم،عمده،دارای اهمیت
durchführend
انجام شده
verständnisvoll
با فهم و شعور
verlässlich
امین،دقیق،قابل اعتماد، مطمئن
untergeordnet
فرعی تابع
rationale
rationale Zahlen
منطقی
اعداد گویا
Das Quantum
اندازه،مقدار،میزان
Defizit/e
کسری-کمبود-کسر بودجه
Ich möchte meine eigene Schwächen und Stärken wahrnehmen und daran arbeiten
betrachtend
در نظر گرفته شده
Resistenz
مقاومت
instinktiv : غریزی
intuitiv : غریزی
triebhaft : غریزی
Das - Merkmal : علامت ( die Merkmale)
Das - Merkmal : مشخصه ( die Merkmale)
Das - Merkmal : نشانه ( die Merkmale)
merkmal : ویژگی ها
auszeichnen
برجسته نمودن-برچسب قیمت زدن-ممتاز شناختن
auf die innere Stimme hören
Seine Gefühle im Griff haben
Sich unter Kontrolle haben-rational und angemessen reagieren
Impuls
ضربه ،تکان ، حرکت
feindselig
خصمانه،خصومت آمیز
vor allem,sich in andere hineinversetzten zu können
از همه مهم تر بتونه خودشو جای بقیه بذاره
Selbstwertgefühl
احساس اعتماد به نفس
nachgehen : دنبال چیزی رفتن (nachgegangen)
nachgehen : عقب رفتن (ساعت) (nachgegangen)
nachgehen : پشت سر آمدن (nachgegangen)
nachgehen : پشت سر رفتن (nachgegangen)
nachgehen : چیزی را پیگیری کردن یا رسیدگی کردن ()
nachgehen : دنبال کردن چیزی (بعنوان سرنخ) ()
nachgehen : (به کاری) پرداختن، (کاری را) انجام دادن
پس ماندن، کُند بودن
(کسی را) ول نکردن، رها نکردن، آرام نگذاشتن ()
Gefühlsausbrüchen
طغیان های عاطفی
anhand
با استفاده از،بواسطه، به کمک
Ich bin über Ohr gehauen worden
کسی گوش منو زده یعنی سر من کلاه گذاشته
hauen(gehauen)
زدن- قطع کردن درخت
blamabel
شرم آور- افتضاح-ابروریزی - رسوایی
Gelegentlich
گاه گاه - بعضی مواقع
ertappen (ertappt)
غافلگیر کردن-مچ گرفتن
Ich komme zufällig auf die Schliche
من آروم روی نوک پا میام
Schleichen (geschlichen)
روی نوک پا رفتن-یواشکی -پاورچین رفتن
inakzeptabel
توجیه ناپذیر- غیر قابل پذیرش- غیر قابل قبول
Rückschlüss
نتیجه گیری
temperamentvoll
سرزنده،شاداب،تظاهر
Einfühlungsvermögen
حس همدردی-توان همدردی
Der Irre
irren
خل - دیوانه- مجنون
دیوانه بازی
Vertrauensselig
زود باور
misstrauisch
بدگمان - ناباور
Unterlaufen
اشتباه کردن- مرتکب چیزی شدن
Zutreffen
درست بودن- صدق کردن
hinnehmen
تحمل کردن- پذیرفتن-بر عهده گرفتن- بر خود گذراندن
Konzept
برنامه-طرح-نقشه-پیش نویس
Jemandem etw. nicht durchgehen lassen
احترام نمیندازم
Jemanden aus dem Konzept bringen
Sie bringen mich aus dem Konzept.
منو عصبی میکنند
einfühlsam
sensibel
vorliegenden
کنونی
erwidern
پاسخ دادن
anwidern(angewidern)
حال کسی را به هم زدن-منزجر کردن
ausfallen
از آب در آمدن-برگزار نشدن-ریختن-لغو شدن
Gesichtspunkt
نقطه نظر-
bedrücken(bedrückt)
رنجاندن-آزردن-غمگین کردن
Ausdrucksformen
نحوه بیان
auffordern
تقاضا کردن-خواستن-دعوت کردن-فراخواندن
Die Auseinandersetzung
درگیری-دعوا-زد و خورد-مشاوره-مناقشه-چالش
Ankündigungen
آگهی - اطلاعیه-بیانیه
Raster
چهارچوب - جدول
Hilfestellung
کمک رسانی
geplagt
رنجور،آزرده
Plagen(geplagt)
آزردن،به ستوه در آوردن،مصیبت دادن
derartig
این چنین،چنین
Problemlagen
موقعیت های مشکل ساز
versetzen : جا به جا کردن (versetzt)
versetzen : منتقل کردن (versetzt)
versetzen : منتظر گذاشتن ()
versetzen : جابەجا کردن، فرستادن، ترابردن، ترابری کردن
چشمبەراه گذاشتن ()
versetzen : [درخت، دیوار…] جایِ چیزی را جابەجا / جایگزین کردن
[کار و پیشه] جابەجا / جایگزین کردن
[دانشآموز] قبول کردن (و به دانشپایەیِ بالاتر بردن)
آمیختن، قاتی کردن، آمیزش دادن، افزودن
[بدون دودلی / با تندی] پاسخ دادن، در پاسخ گفتن
در جایی کاشتن، قال گذاشتن
[ساعت، …] گرو گذاشتن؛ فروختن
زدن، کوبیدن
دچار کردن، کردن
خود را جایِ کسی / چیزی گذاشتن، در ذهن دیدن / خیال کردن ()
angebrochen
آغاز شدن-شروع شدن-به تعویق انداختن
umwälzenden
انقلابی
Selbstbild
تصور از خود
geraten ins Wanken
گیر کردن در چیزی که ثابت نیست
Deshalb ist ein gesellschaftliches Umdenken dringend notwendig.
hineingeboren
Die Familie, in die wir hineingeboren werden,hat großen Einfluss auf uns-lebenslang
در آن متولد شدن
wiederkehrenden Beziehungsschwierigkeiten
مشکلات تکراری رابطه ها
Aufstellung
بر پا کردن
Gurus
استادان-مرشدها
dauerhaft
بادوام،ثابت،پایدار،پاینده