20 Flashcards
Absurd
ab‧surd /əbˈsɜːd, -ˈzɜːd $ -ɜːrd/ adjective
پوچ ، ناپسند ، یاوه ، مزخرف ، بی معنی ، نامعقول ، عبث ، مضحک
Aristocracy
ar‧is‧toc‧ra‧cy /ˌærəˈstɒkrəsi, ˌærɪˈstɒkrəsi $ -ˈstɑː-/ noun (plural aristocracies)
اریستو کراسی ، اشراف سالاری ، حکومت اشرافی ، طبقه ء اشراف ، قانون ـ فقه: حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است از امتیازات مالی یا نظامی یا اجتماعی و تربیتی خاص باشد ، روانشناسی: اشرافیت ، بازرگانی: اشرافیت
Attire
at‧tire /əˈtaɪə $ əˈtaɪr/ noun [uncountable]
اراستن ، ارایش کردن ، لباس پوشاندن ، لباس ، ارایش
Aristocrat
ar‧is‧to‧crat /ˈærəstəkræt, ˈærɪstəkræt, əˈrɪs- $ əˈrɪs-/ noun [countable]
عضو دسته ء اشراف ، طرفدار حکومت
Nobel
اشراف ، نجیب زاده ، بازرگانی: اشراف زاده
Denote
de‧note /dɪˈnəʊt $ -ˈnoʊt/ verb [transitive]
مشخص کردن ، تفکیک کردن ، علامت گذاردن ، علامت بودن ، معنی دادن
Craze
Noun
مد روز ،ترند
Enlarge
en‧large /ɪnˈlɑːdʒ $ -ɑːrdʒ/ verb [intransitive and transitive]
توسعه دادن ، بزرگ کردن ، باتفصیل شرح دادن ، توسعه دادن ، وسیع کردن ، بسط دادن ، علوم مهندسی: زیاد بحث کردن ، علوم نظامی: توسعه دادن
Swell
Excess
ex‧cess /ɪkˈses, ˈekses/ noun
ex‧cess /ˈekses/ adjective [only before noun]
افزونی ، اضافی ، فزونی ، زیادتی ، زیادی ، افراط ، بی اعتدالی ، اضافه ، علوم مهندسی: اضافه ، عمران: زیاده از حد ، قانون ـ فقه: افراط ، بازرگانی: مازاد ، علوم نظامی: اضافی
Hierarchy
hier‧ar‧chy /ˈhaɪrɑːki $ -ɑːr-/ noun (plural hierarchies)
گروه فرشتگان نه گانه ، سلسله سران روحانی وشیوخ ، سلسله مراتب ، قانون ـ فقه: سلسله مراتب ، حکومت و درجه بندی سران روحانی ، روانشناسی: مرتبه بندی ، بازرگانی: سلسله مراتب
Pad
Noun
Cushion
,ضربه گير،زانو بند
Predominant
pre‧dom‧i‧nant /prɪˈdɒmənənt, prɪˈdɒmɪnənt $ -ˈdɑː-/ adjective
غالب ، مسلط ، حکمفرما ، نافذ ، عمده ، برجسته ، بازرگانی: غالب
Reputable
rep‧u‧ta‧ble /ˈrepjətəbəl, ˈrepjʊtəbəl/ adjective
قابل شهرت ، مشهور ، قابل اطمینان ، بازرگانی: معروف
Signify
sig‧ni‧fy /ˈsɪɡnəfaɪ, ˈsɪɡnɪfaɪ/ verb (past tense and past participle signified, present participle signifying, third person singular signifies) [not in progressive]
دلالت کردن بر ، حاکی بودن از ، باشاره فهماندن ، معنی دادن ، معنی بخشیدن ، روانشناسی: دلالت کردن
Symbolize
Strap
strap /stræp/ noun [countable]
رکابی (در فولادگذاری در بتن) ، بند تفنگ ، حلقه ، تسمه چرمی نوار
(n.) بند رکاب ، تسمه رکاب ، بند چرمی ، فیش ، تازیانه زنی ، تسمه فلزی
(vt.& vi.) باتسمه بستن باتسمه نگاهداشتن ، کشیدن ، تیز کردن (تیغ) ، باتسمه اویختن ، عمران: کلاف ، معماری: رکابی ، علوم نظامی: باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
Vanity
van‧i‧ty /ˈvænəti, ˈvænɪti/ noun (plural vanities)
بادسری ، بطالت ، بیهودگی ، پوچی ،
Pride
غرور ، خودبینی