17 Flashcards

1
Q

Bankrupt

A

bank‧rupt /ˈbæŋkrʌpt/ adjective

ورشکسته ، ورشکست کردن و شدن ، قانون ـ فقه: ورشکسته ، بازرگانی: ورشکسته

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Expel

A

ex‧pel /ɪkˈspel/ verb (past tense and past participle expelled, present participle expelling) [transitive]
بیرون راندن ، بیرون انداختن ، منفصل کردن ، بزور خارج کردن ، علوم نظامی: اخراج کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Extension

A

ex‧ten‧sion /ɪkˈstenʃən/ noun
انبساط ، امتداد دادن ، طولانی کردن ، ملحقات ، امتداد ، گستردگی ، اضافی ، الحاقی ، کشش ، توسیع ، تمدید ، تعمیم ، تلفن فرعی ، بسط ، توسعه ، گسترش ، علوم مهندسی: تمدید قسمت الحاقی ، کامپیوتر: پسوند ، الکترونیک: کابل خرطومی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Forthcoming

A

forth‧com‧ing /ˌfɔːθˈkʌmɪŋ◂ $ ˌfɔːrθ-/ adjective

نزدیک ، درشرف ، اماده ارائه دادن ، اینده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Furnish

A

fur‧nish /ˈfɜːnɪʃ $ ˈfɜːr-/ verb [transitive]
انجام دادن ، تهیه دیدن ، مبله کردن ، دارای اثاثه کردن ، مجهز کردن ، مزین کردن ، تهیه کردن ، علوم نظامی: مجهز کردن دادن وسایل و اماد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Hygiene

A

hy‧giene /ˈhaɪdʒiːn/ noun [uncountable]
علم بهداشت ، بهداشت ، حفظ الصحه ، معماری: بهداشت ،
روانشناسی: بهداشت
Hygienic:adj:بهداشتي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Lease

A

lease /liːs/ noun [countable]
lease verb [transitive]
اجاره دادن (با) out ، اجاره نامه ، اجاره دادن ، کرایه کردن ، اجاره کردن ، کامپیوتر: کرایه ، معماری: امتیاز ، قانون ـ فقه: استیجار ، در Cl به معنی اخص به عقد اجاره ای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق می شود و الزاما “باید با سند کتبی برقرار شود ، بازرگانی: اجاره کردن ، کرایه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Mandatory

A

man‧da‧to‧ry /ˈmændətəri $ -tɔːri/ adjective

قیم ، اجباری ، الزامی ، الزام اور ، قانون ـ فقه: سرپرست ، بازرگانی: اجباری ، علوم نظامی: اجباری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Mend

A

mend /mend/ verb
تعمیر کردن ، مرمت کردن ، درست کردن ، رفو کردن ، بهبودی یافتن ، شفا دادن ، علوم مهندسی: اصلاح کردن جبران کردن
: mend (to)
تعمیر کردن ، معماری: درست کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Mortgage

A

mort‧gage /ˈmɔːɡɪdʒ $ ˈmɔːr-/ noun [countable]
گرو گذاشتن ، رهن گذاشتن ، رهن دادن ، رهن ، گرونامه ، گروگذاشتن ، معماری: گرو گذاشتن ، قانون ـ فقه: گرو ، رهن ، بازرگانی: رهن کردن ، گر و

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Plumbing

A

plumb‧ing /ˈplʌmɪŋ/ noun [uncountable]

لوله کشی خانه ها ، سرب کاری ، مساحی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Quote

A

quote /kwəʊt $ kwoʊt/ verb

قیمت دادن ، نقل قول کردن ، ایراد کردن ، مظنه دادن ، نقل بیان کردن ، نشان نقل قول ، بازرگانی: اعلام کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Tenant

A

ten‧ant /ˈtenənt/ noun [countable]
کرایه نشین متصرف ، کرایه نشین ، مستاجر ، اجاره دار ، اجاره کردن ، متصرف بودن ، قانون ـ فقه: مستاجر ، متنفع ، بازرگانی: مستاجر ، علوم نظامی: یکان مستقر در یک محل یا تاسیسات یکان پادگانی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Utility

A

u‧til‧i‧ty /juːˈtɪləti, juːˈtɪlɪti/ noun (plural utilities)
نفع ، منفعت ، مفید بودن ، باری ، بارکش ، تاسیسات و وسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی ، سودمندی ، مفیدیت ، سود ، فایده ، صنایع همگانی (مثل برق و تلفن) ، ، کاربردپذیری ، علوم مهندسی: منفعت ، کامپیوتر: برنامه سودمند ، معماری: سودمندی ، قانون ـ فقه: چیز سودمند ، روانشناسی: سودمندی ، بازرگانی: مطلوبیت ، ورزش: ذخیره همه فن حریف ، علوم نظامی: عمومی همه مصرفه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Whereby

A

where‧by /weəˈbaɪ $ wer-/ adverb

نظر به این که ، به وسیله ان ، که بوسیله ان ، که بموجب ان ، بچه وسیله ، قانون ـ فقه: که به موجب ان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Afford

A

af‧ford /əˈfɔːd $ -ɔːrd/ verb [transitive]

دادن ، حاصل کردن ، تهیه کردن ، موجب شدن ، از عهده برامدن ، استطاعت داشتن ، علوم نظامی: از عهده برامدن

17
Q

Take out

A

دراوردن ، پاک کردن ، از عهده برامدن ، به دست اوردن

18
Q

Keep up

A

خوب نگاهداشتن ، خودداری کردن ، تحمل کردن

  1. keep something ↔ up to continue doing
    something:
    I don’t think I can keep this up any longer.
    keep up the good work! (=continue to work hard and well)
19
Q

Slump

A

slump /slʌmp/ verb [intransitive]
slump noun [countable usually singular]
کسادی بازار ، زمین باتلاقی ، کاهش فعالیت ، رکود ، دوره رخوت ، افت ، ریزش ، یکباره پایین امدن یا افتادن ، یکباره فرو ریختن ، سقوط کردن ، خمیده شدن ، معماری: نشست ، بازرگانی: رکود اقتصادی

20
Q

Drastic

A
dras‧tic /ˈdræstɪk/ adjective
موثر ، قوی ، جدی ، عنیف ، کاری ، شدید
Synonyms & Related Words
drastic
[adjective]
Synonyms: extreme, desperate, dire, forceful, harsh, radical, severe, strong
21
Q

Inspection

A

in‧spec‧tion /ɪnˈspekʃən/ noun [uncountable and countable]
نظارت ، بازرسی و بازبینی ، بازرسی ، تفتیش ، بازدید ، معاینه ، سرکشی ، معماری: بازدید ، قانون ـ فقه: بازرسی ، معاینه ، روانشناسی: بازبینی ، بازرگانی: امتحان ، علوم هوایی: بازرسی ، علوم نظامی: بازدید کردن بازرسی کردن