17 Flashcards
Bankrupt
bank‧rupt /ˈbæŋkrʌpt/ adjective
ورشکسته ، ورشکست کردن و شدن ، قانون ـ فقه: ورشکسته ، بازرگانی: ورشکسته
Expel
ex‧pel /ɪkˈspel/ verb (past tense and past participle expelled, present participle expelling) [transitive]
بیرون راندن ، بیرون انداختن ، منفصل کردن ، بزور خارج کردن ، علوم نظامی: اخراج کردن
Extension
ex‧ten‧sion /ɪkˈstenʃən/ noun
انبساط ، امتداد دادن ، طولانی کردن ، ملحقات ، امتداد ، گستردگی ، اضافی ، الحاقی ، کشش ، توسیع ، تمدید ، تعمیم ، تلفن فرعی ، بسط ، توسعه ، گسترش ، علوم مهندسی: تمدید قسمت الحاقی ، کامپیوتر: پسوند ، الکترونیک: کابل خرطومی
Forthcoming
forth‧com‧ing /ˌfɔːθˈkʌmɪŋ◂ $ ˌfɔːrθ-/ adjective
نزدیک ، درشرف ، اماده ارائه دادن ، اینده
Furnish
fur‧nish /ˈfɜːnɪʃ $ ˈfɜːr-/ verb [transitive]
انجام دادن ، تهیه دیدن ، مبله کردن ، دارای اثاثه کردن ، مجهز کردن ، مزین کردن ، تهیه کردن ، علوم نظامی: مجهز کردن دادن وسایل و اماد
Hygiene
hy‧giene /ˈhaɪdʒiːn/ noun [uncountable]
علم بهداشت ، بهداشت ، حفظ الصحه ، معماری: بهداشت ،
روانشناسی: بهداشت
Hygienic:adj:بهداشتي
Lease
lease /liːs/ noun [countable]
lease verb [transitive]
اجاره دادن (با) out ، اجاره نامه ، اجاره دادن ، کرایه کردن ، اجاره کردن ، کامپیوتر: کرایه ، معماری: امتیاز ، قانون ـ فقه: استیجار ، در Cl به معنی اخص به عقد اجاره ای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق می شود و الزاما “باید با سند کتبی برقرار شود ، بازرگانی: اجاره کردن ، کرایه
Mandatory
man‧da‧to‧ry /ˈmændətəri $ -tɔːri/ adjective
قیم ، اجباری ، الزامی ، الزام اور ، قانون ـ فقه: سرپرست ، بازرگانی: اجباری ، علوم نظامی: اجباری
Mend
mend /mend/ verb
تعمیر کردن ، مرمت کردن ، درست کردن ، رفو کردن ، بهبودی یافتن ، شفا دادن ، علوم مهندسی: اصلاح کردن جبران کردن
: mend (to)
تعمیر کردن ، معماری: درست کردن
Mortgage
mort‧gage /ˈmɔːɡɪdʒ $ ˈmɔːr-/ noun [countable]
گرو گذاشتن ، رهن گذاشتن ، رهن دادن ، رهن ، گرونامه ، گروگذاشتن ، معماری: گرو گذاشتن ، قانون ـ فقه: گرو ، رهن ، بازرگانی: رهن کردن ، گر و
Plumbing
plumb‧ing /ˈplʌmɪŋ/ noun [uncountable]
لوله کشی خانه ها ، سرب کاری ، مساحی
Quote
quote /kwəʊt $ kwoʊt/ verb
قیمت دادن ، نقل قول کردن ، ایراد کردن ، مظنه دادن ، نقل بیان کردن ، نشان نقل قول ، بازرگانی: اعلام کردن
Tenant
ten‧ant /ˈtenənt/ noun [countable]
کرایه نشین متصرف ، کرایه نشین ، مستاجر ، اجاره دار ، اجاره کردن ، متصرف بودن ، قانون ـ فقه: مستاجر ، متنفع ، بازرگانی: مستاجر ، علوم نظامی: یکان مستقر در یک محل یا تاسیسات یکان پادگانی
Utility
u‧til‧i‧ty /juːˈtɪləti, juːˈtɪlɪti/ noun (plural utilities)
نفع ، منفعت ، مفید بودن ، باری ، بارکش ، تاسیسات و وسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی ، سودمندی ، مفیدیت ، سود ، فایده ، صنایع همگانی (مثل برق و تلفن) ، ، کاربردپذیری ، علوم مهندسی: منفعت ، کامپیوتر: برنامه سودمند ، معماری: سودمندی ، قانون ـ فقه: چیز سودمند ، روانشناسی: سودمندی ، بازرگانی: مطلوبیت ، ورزش: ذخیره همه فن حریف ، علوم نظامی: عمومی همه مصرفه
Whereby
where‧by /weəˈbaɪ $ wer-/ adverb
نظر به این که ، به وسیله ان ، که بوسیله ان ، که بموجب ان ، بچه وسیله ، قانون ـ فقه: که به موجب ان