۴-۵-۶ Flashcards
طبقه بندی دفاع
همساز با ایگو
ناهمساز با ایگو
ناهمساز و همساز یعنی چی
یعنی چقدر این دفاع جزئی از تاروپود شخصیتی شماست. در واقع چقدر بهش آگاهید ، چقدر ناآگاه
یعنی چقدر اتوماتیک شده
دفاع همساز با ایگو
ناآگاه (چقدر اتوماتیک شده)
Syntonic
دفاع ناهمساز با ایگو
آگاه
Dystonic
یه طبقه بندی دیگه هم از دفاع های سطح بالا داریم
دفاع های منش
دفاع های تاکتیکی
دفاع های منش یعنی یه چیزی تبدیل شده باشه به شخصیت فرد یعنی همساز است
معمولاً دفاع های تاکتیکی ناهمسازن
اگر من بگم زیر این لبخند اضطراب داری اگر بیمار مکث کنه بگه آره دارم این چه دفاعیه
ناهمساز با ایگو
اگر نپذیره دفاع شده همساز با ایگو است
همساز با ایگو بیش از اینکه نشانه آگاهی یا ناآگاهی باشه نشون میده بیمار به تبعات دفاعش آگاه نیست. به بهایی که داره میده آگاه نیست
نمونه های دفاع همساز با ایگو
عادتمه همینی که هست شخصیتم اینجوره ژنتیکیه ارثیه پدر و مادرمم همینطورین سالهاست همینه همیشه همینطور بودم و....
هر کاری که بیمار نوروتیک کرد تا از احساساتش اجتناب کنه
دفاع است
تشخیص دفاع های سطح بالا و پایین
سطح پایین یه نوع شیوه ارتباط اند
اصلیترین دفاع سطح پایین دفاع فرافکنی است یعنی تشخیص ناامنی و تهدید و سوءظن
پس هر موقع که بیمار وارد یه چلنجی میشه با شما یا به بیان دیگه هر مشکلی تو ارتباط باشه علتش فرافکنی و سوءظن است
پس توی دفاع های سطح پایین هر وقت سوظن نسبت داد دفاع سطح پایین است توش فرافکنی است
هر وقت سونیت نسبت داد
یعنی دفاع سطح پایین است
دفاع های تاکتیکی چند دسته اند
(ترس از صمیمیت منظورمونه در نوروتیکا)
- کلامی
- غیر کلامی: یعنی من چطوری با شما رفتار کنم که به شما بگم نزدیک نشو؟
غیرکلامی ها چیا هستن؟
-فقدان eye contact
Discharge-
-خنده ، لبخند
کلامی چیه؟ یعنی طرف برای فاصله گیری از شما از یه سری چیزا استفاده می کنه مثلا ممکنه بگه حالا دونستن اینا چه فایده ای داره؟
تفاوتshame با خجالت
خجالت توی آدمای نوروتیکه یعنی من در بیان احساساتم خجالت میکشم
شرم یعنی احساس حقارت و بی ارزشی
قاعده کلی در برخورد با دفاع ها
اگر سطح پایین بود: منتالایز
اگر سطح بالا بود: چلنج challenge
با کدوم دفاع ها چلنج نداریم
سطح پایین
اگر بیمار نوروتیک بود و دفاع تاکتیکی
چلنج
اصلیترین کارهایی که آدما میکنن که احساسات شون رو نبینن
به ترتیب اهمیت
هر چی اینجا مینویسم علاوه بر بیمار درمانگر هم نباید اینا رو انجام بده
١-کلی گویی
٢-ابهام
٣- تعمیم: از بچگی اینطور بودم
۴- cover word در لفافه حرف زدن. مثلاً بهم برخورد. بهم برخورد نشون نمی ده چه حسی دارم.
۵- گفتار غیر مستقیم: یه جور عقلانی سازیه مثلاً احتمالا، فکر میکنم، شاید،ممکنه
۶- جملات فرضی
٧- عقلانی سازی
٨- تغییر موضوع بحث، ازین شاخه به اون شاخه پریدن(مشروط بر اینکه دیسوشیت نباشه)
٩-فراموش کردن: میگی مثال بزن میگه یادم نمیاد
١٠-نمیدانم(باید تشخیص بدیم نمیدونه یا نمیخواد بدونه)
١١- مقدمه چینی ، وراجی(مشروط بر اینکهgallopingنباشه)
١٢ - حرف زدن به قصد اجتناب از احساسات
**وقتی بیمار اینا رو میگه باهاش صحبت کنید با چلنج باهاش برخورد بکنید یعنی راجع بهش بگید
اگر بیمار بگه حالم بده زندگی بده کلی گویی کرده
کلی گویی درمانگر چی میتونه باشه؟
از کی حالت بد شد کی ها حالت بده؟
اول بپرس حال بد چیه اصلا
ما هیچ وقت نمیپرسیم کلی چه حسی داری. کلی گویی نداریم
همیشه و همه و کلا نداریم
باید ذهن بیمارو متمرکز کنیم رو یه اتفاق خاصی
اسم پروتکل درمانی دوانلو
CBS
مراحل درمان(نوروتیک) دوانلوcbs
١- پرسشگری داینامیک: بپرسیم مشکل چیه. برسیم به تعارض.
بعد که مشکل رو پرسیدیم وارد مرحله بعد میشیم
٢-فشار: دعوت به تجربه احساس
به x بخاطر y چه احساسی داری؟(مثال: به مادرت بابت حرفی که اون شب زد چه احساسی داری؟)
اینو میپرسیم تا ظرفیت احساسی ایگوی بیمار روشن شه. کمک کنیم حس مخلوطش رو به اطرافیان ببینه.
اگر بیمار مشکل رو بصورت سیمپتوم مطرح کرد میگیم بعداً چطور به این سوال برسیم
٣- چالش - defence work: یعنی وقتی به طرف میگیم چه حسی داری شروع میکنه بامبول. حسی ندارم. ماله کشیدن.
۴- مقاومت انتقالی
۵-آنلاکینگ
۶- مرحله تحکیم یا consoliation: به لحاظ عقلانی جلسه رو مرور میکنید.
٧-کاوش دینامیک بر ناهشیار (تکرار این فرایند در مثال ها و روابط دیگه)
قاعده بی طرفی neutral
باید بعنوان درمانگر اینو به مراجع بقبولانیم که من در دنیای روانی تو طرف هیچی نیستم. فقط طرف سلامت تو هستم
طرح مشکل نوروتیک ها
معمولا آدم های نوروتیک مشکل رو درون روانی و منسجم میگن (یه چیزی تو منه)
آدمای مرزی مشکل رو بین فردی مطرح میکنن
به سه شکل بیمار مشکل خودشو طرح میکنه:
١-بیرونیسازی: معمولاً بیماران شکننده مرزی این کارو میکنن. یعنی مشکل درونی رو بیرونی میکنن، یا انکار میکنن، خلاصه به چیزی به اسم مشکل درونی اشاره نمیکنن .
بیرونی سازی با دو دفاع رایج همراه است(پرخاشگری-درماندگی(افسردگی)).
٢- سیمپتوم: افسردهام، وسواس دارم، فوبیا دارم، از خواب میپرم.
٣-مشکل درونی: یه زمینه ارتباطی داره اما بیمار میدونه مشکل از خودشه. (موقعی مشکل درونیه که مسئولیت رفتارم رو بپذیرم)
چرا وقتی مشکل رو بیرون از خودت میبینی پرخاشگری و درماندگی داری؟
طبیعتاً وقتی مشکل رو بیرون از خودت ببینی به سمتش حمله میکنی(پرخاشگری) و یا زورت نمیرسه و درمانده میشی(افسردگی)
فرافکنی تاکتیکی
یعنی آدم نوروتیک ممکنه فقط برای اینکه روی خودشون متمرکز نباشند یه کوچولو به این و اون پیله کنن یا مشکل رو بیرونی مطرح کنن. با یه challenge سریع رد میشه.
سوالهایی که از بیمار نباید پرسید
- *هرگز از بیمار درباره احساسش به مشکل نمیپرسیم. چه حسی داری به وسواست غلطه.
- سوالی که جوابش برای خودتون هم مشخصه نپرسید(مثلا از من چه انتظاری داری؟)
نظر روانکاوی درباره سیمپتوم
از نظر روانکاوی سیمپتوم نشانهی بیماری است نه خود بیماری
بنابراین نشانه یه چیز بیشتر نیست: ترومای ارتباطی
تروماها کلا ارتباطی اند ترومای غیر ارتباطی نداریم
سیمپتوم یک راه حل بیرونی ایگو است برای یک مسئله درونی (برای همین سیمپتوم ها رو در ضلع دفاع مثلث میگذاریم)
اگر بیمار طرح مشکل رو بصورت سیمپتوم مطرح کرد و ما خواستیم به مرحله دوم یعنی فشار برسیم و دعوت به تجربه احساس کنیم باید چطور به این سوال برسیم
هیچوقت نمی رسیم به وسواست چه حسی داری. بنابراین برای اینکه به این سوال برسیم(به ایکس بخاطر وای چه احساسی داری؟) سه تا کار میکنیم:
١- بپرسیم کی شروع میشه این سیمپتوم؟ (اینو میپرسیم چون گفتیم سیمپتوم یک واکنش است به ترومای ارتباطی) امکان نداره که بیمار نوروتیک باشه و ندونه. بپرسیم کی شروع شده ؟ کی بیشتر شده؟ ممکنه بگه من سالها افسرده بودم، خب چرا الان اومدی چرا الان بیشتر شده؟ اگر نوروتیک باشه حتما میدونه از کی بیشتر شده
٢- میتونید معناش هم بررسی کنید. اینکه این چه معنایی برای شما دارد؟
٣-اینکه چه مشکلی برات ایجاد کرده؟ (حواستون باشه به شروع به شکایت نکنه) البته حواستون باشه نپرسید چه حالی به وسواس تون دارید مثلاً.
*کی شروع شده
*کی تشدید میشه
*چه معنایی برایش داره
*کسی دور و برت این مشکل رو داشته؟
* کسی اینکارو باهات کرده؟ مگه نمیگی به خودت سختگیری
*چرا میخواد درمانش بکنه
و…
وقتی به تعارض درونی رسیدیم اونوقت یه مثال از رابطه بیرونی میگیریم. مثال کلی نه. جزیی. خاطره رو که گفت اونوقت درمان ما شروع میشه: به مامان بخاطر رفتار فلان توی فلان روز «الان» چه حسی داری؟
چه زمانی درباره اختلال بیمار سوال میکنیم مستقیماً؟
زمانی که بی اعتنایی ببینیم در اون
مثلاً با بی اعتنایی میگه من روزی ٣٠ بار دستم رو میشورم
بنا به اون چیزی که دارید میبینید و همخوانی ندارد تعارضی وجود داره به توجهش میارید
** اما راجع به حس بیمار به خودش و اختلالش سوال نمیکنید
چالش
Challenge
١- فقط یک اشاره میکنیم: دقت کردی میگی از دست مامان عصبانی هستی ولی داری لبخند میزنی؟ point out
٢- تردید: به نظرت بحث درباره انواع احساسات بهت کمکی میکنه؟ فک میکنی اگر به جای دیدن حست به مامان اونو پشت این خنده نگه داری مشکلت حل میشه؟همون اشاره ست با لحن تردید. داری میگی جواب نمیدهد روشت.
٣- روشنسازی کارکرد و بها: میتونی به جای حست بخندی این اضطرابت رو کم میکنه اما مشکلت رو حل میکنه؟ تا حالا حل کرده؟به کارکرد گذشته اشاره کنید. شاید یه وقتی کمک میکرده اما الان کمک میکنه؟این همدلی هم ایجاد میکنه یعنی یه وقتی چاره ای نداشتی اما اینجا چی؟
۴-مقابله کردن countering: مثل بالایی اما صریح تر. میخوای خودتو با اضطراب تنبیه کنی یا حست رو تجربه کنی؟ این یا اون؟ کدوم مفید تره؟
۵- بلاکینگblocking: بلاکینگ هم مال موقعیه که راجع به دفاع ها حرف زدیم. بهتره پشت این اضطراب پنهانش نکنیم. یا مال وقتی که بیمار میخواد مقدمه چینی کنه یا بحثو عوض کنه.
۶- ایگنور کردنignore کردن: وقتی فشار اولویت داره.
این مال وقتی است که فشار اولویت داره. یه جاهای خاصی باید استفاده کنید. چالش برای اینه که فشار بره جلو در واقع. چه احساسی داری به پدرت بابت اینکه تشویقت نکرد برای کنکور؟ خب اون موقع تهران نبود. احساست چیه الان وقتی که یادش میوفتی؟ به برادرم بیشتر توجه میکرد. احساست به پدرت چیه وقتی یادش میوفتی؟ با این مداخله داریم این پیام رو میدم که اصل مطلب رو بگو نزن به اون راه. البته این مال موقعیه که بیمارم رو سالم تشخیص دادم. (اضطراب سیگنال و عدم فرافکنی) یعنی فشار بیار چلنج کن فشار بیار چلنج کن نیم ساعت احساس میزنه بیرون
بین چلنج و فشار اولویت با کدومه
فشار
بخاطر پیمان درمانی و مقاومت کمتر(فقط فشار میتونه این کارو کنه)
هر جایی حس کردید درجه ای از احساسات در بیمار هست نیازی به چالش نیست
ملاک تشخیص مشکل درونی
- یه کار میکنم که نباید بکنم
- یه کاری نمیکنم که باید بکنم
-اگر کسی مدعی باشه که یه کاری میکنم و حق دارم که میکنم اون دیگه مشکل درونی نیست. تعارضی نیست اینجا. این آدم تو ساختار مرزی است. هر کسی که مسئولیت رفتارش رو نپذیرفت: مرزی
محرک مردم اند اما مسئول بخش دادن تویی.
بسته به ایننکه دفاع چقدر قویه و چقدر ضعیف میزان—فرق داره
چالش
Point out
اشاره مال موقعیه که قبلاً مفصل درباره ش حرف زدی حالا میخوای یه اشاره ای بکنی
مثلاً دقت میکنی داری میگی عصبانیم و داری لبخند میزنی؟میبینی باز دوباره ذهنت رفت سراغ مامان وخواستی توجیهش کنی؟ دیدی باز مضطرب شدی و دهنت خشک شد؟
اون چیزی که میبینی و یه بازخورد میدید فقط
توی ساختار نوروتیک سوپرایگو—است
خشن
توی ساختار مرزی سوپرایگو—است
ناقص
وقتی سوپرایگو خشنه
سرکوبی شدید پرخاش داریم
وقتی سوپر ایگو ناقصه
نشت پرخاش داریم
کارکرد پرخاش
حدومرز گذاشتن
مراقبت از خود
حفظ بقا
چرا توی سازمان نوروتیک پرخاش سرکوب میشه و سوپر ایگو خشن
اگر فکر کنم والدینم سختگیرن چون منو دوست دارن
چون پدرو مادر ما بخاطر دوست داشتن ما سخت گیری کردن بنابراین از پدر و مادر تقلید میکنیم
چرا تو سازمان مرزی سوپرایگو ناقص است و پرخاش نشت میکنه
اگر من فک کنم والدینم منو نادیده میگیرن یا آزار میدم دیگه برای چی درونیش کنم؟ برای چی خشمم رو قورت بدم؟ ما خشم رو قورت میدم که رابطه رو نگه داریم دیگه
سوپرایگو نماینده و نماد والدین است. خب یه والد باید خوب باشه که من بخوام درونم نگهش دارم دیگه. بچه ها از دو سالگی تشخیص میدن نیت رو. وقتی میگی زود بخواب میفهمه بخاطر خودش میگی یا خودت
چرا ما نسبت به خودمون خشن تریم تا پدرومادر؟
شما نسبت به پدرو مادر بخاطر سختگیریش چه احساسی داری؟ خشم
این خشم رو نگه میدارید توی خودتون جزئی از سوپرایگو میشه
خشمی که به والدین داریم اما به سمت اونا نرفته به سمت خودمون رفته
آدمی که احساس بی ارزشی بکنه چندتا راه حل داره
نارسیسیستیک
هیستریونیک
اینا راه حل هایی هستن برای اینکه احساس ارزش بکنه
بنیادی ترین انگیزه از نظر این رویکرد
احساس ارزشمندی
Attachment
ما باید احساس کنیم دوست مون دارن چون اتچمنت محوریم.
اون چیزی که باعث میشه آدمیزاد نسل ش اینطوری ادامه داشته باشه همدلی است
در اختلالات وخیم این همدلی مختل میشه ولی خیلی محدود است و نسل آدمیزاد رو تهدید نمیکنن
چرا وقتی دیگران کمک مون میکنن خشمگین میشیم
برای کمک کردن شما ناچاری ناکام بشید دیگه ( یه کسی باید یه چیزی از شما دریغ کنه)
بنابراین من میخوام کمکت کنم یعنی میخوام عادتت رو عوض کنم. تغییر عادت یعنی ناکامی
ناکامی یعنی پرخاشگری
احساس مخلوط پیامد چیه
صمیمیت
بنابراین یکی از راه هایی که من احساس مخلوط نداشته باشم چیه؟ اجتناب از صمیمیت ( همون دفاع تاکتیکی)
وقتی مرحله دو و سه مداخله رو انجام میدم ممکنه احساس مخلوط ایجاد بشه یعنی فشار و چالش باعث چی میشه؟
CTF برانگیخته میشه
Complex transference feeling
احساس انتقالی مخلوط/پیچیده
اسم دیگهش: مقاومت
وقتی مقاومت برانگیخته میشه بعدش پیمان درمانی ناهشیار رو داریم
وقتی (مقاومت) یا ctf برانگیخته میشه باعث میشه یه چیز دیگه هم برانگیخته شه
UTA پیمان درمانی ناهشیار
اسم دیگه uta
میل به بهبود /تغییر
اسم دیگه ctf
مقاومت
ترنسفرنس دوتا معنا داره
نوروتیک / سالم: در آدمهای سالم و نوروتیک به معنای انتقال احساس است. یعنی احساس منتقل میشه (احساسات مخلوط)
مرزی/سایکوتیک: رابطه منتقل میشه. یعنی آبجکت یا رابطه موضوعی بد آبجکت است. اگر تو رو ایدهآل میکنم برای اینه که اون بد به خوب تبدیل بشه.
یعنی اگر والدین بد داشته باشم در تمام عمر دنبال آدمهای بد میروم که بدی آدما رو تبدیل کنم به خوبی. که هیچ وقت هم موفق نمیشم چون دنبال آدمهای بد میگردم. یه لوپ فاسد ایجاد میشه.
وقتی چالش هست بیمار احساس میکنه داری به سمت یه چیز سالم هدایتش میکنی ولی اذیت هم داره میشه بنابراین چیکار میکنه؟
یه فاصله ای میگیره
«مقاومت انتقالی»
در واقع انگار ازین دفاع تاکتیکی استفاده میکنه برای اینکه بگه که برو ولم کن اصلا نمیخوام
**این پروتکل تا وقتی ادامه پیدا میکنه که احساس درمانجو به ما مثبته. یعنی حسن نیت. ( برعکس آدم مرزی)
یعنی با همه آزاری که داره میبینه داره حسن نیت به ما نسبت میده
اگر یکمرتبهctf از uta بزنه بالاتر چی میشه
Unlockingرخ میده
اول اینه:
CTF>UTA
یکم که کار میکنیم:
CTF=UTA
اگر مقاومت یا همون احساس انتقالی مخلوط بیشتر بشه: انلاکینگ رخ میده یعنی:
CTF
چطوری برسیم به uta
اینقدر این تکنیک (٣و۴) رو ادامه میدهیم تا انگیزه به تجربه احساساتuta پیدا بشه. یعنی بیمار حس کنه می ارزه حالا حسش رو ببینه
از کجا بفهمیم مقاومت انتقالی ctfداره برانگیخته میشه؟
نشانه: deact شدن
فاصله گیری
در خود فرورفتن و سرسنگین شدن
(اتفاقا اگر مرزی باشه فاصله نمیگیره. در اینجا دقت کنید داریم پروتکل نوروتیک رو میگیم. نه مرزی)
مراحل یک تا ۴ پروتکل نوروتیک رو اینقدر ادامه میدهیم تا
احساس رو تجربه بکنه
وقتی احساس رو تجربه کرد به این مرحله میگیم آنلاکینگ
مرحلهunlocking
معمولاً احساسی که باهاش انلاکینگ تجربه میشه چیه؟ اول rage
بعد guilt
بعد grief
بعد love
مرحله بعد انلاکینگ
اینارو که تجربه کردید برمیگردد جلسه رو خلاصه میکنید
یعنی مرحله تحکیم یا consolidation
مرحله تحکیم consolidation
به لحاظ عقلانی جلسه رو مرور میکنید. چه طوری شروع شد؟ چه جوری اومدیم تا اینجا؟ این چه ربطی به مشکلاتت داشته؟ از بیمار میخوایم این کارو کنه. این ارجح تره بعد ما کمکش میکنیم
اگر بیمار خیلی پرت و پلا گفت یعنی رگه های شکنندگی داشته ما کمکش میکنیم
مرحله بعد تحکیم
کاوش دینامیک بر ناهشیار
مرحله کاوش دینامیک بر ناهشیار
تکرار این فرآیند (١تا۶) در مثال ها و روابط دیگه
میریم سراغ روابط دیگهش، مثال های دیگهش
بر خلاف روش های دیگه ملاک تعداد جلسات سازمان شخصیت است، نه سیمپتوم
چرا قصاص و تنبیه پاتولوژیک است؟
کلاین میگه قصاص پاتولوژیک است. شما کی دست ب قصاص میزنی؟ وقتی از دست دادیloss. احساس مواجه شدن با این وضعیت چیه؟ سوگ اما قصاص رِیج است. همانطور که خودتنبیهی هم دینفنسِ روی گناه است در حالیکه گناه ترمیم است اما آدما میرن سراغ تنبیهخود. پس قصاص ریج است نه سوگ. یعنی شما به جای اینکه بری روی حس واقعی و سالم متمرکز بشی روی حس دیگه ای که کمتر دردناکه متمرکز میشی. در واقع یک واکنش منیک است. انکار فقدان کسی که دوستش داشتی. در واقع من با تمرکز روی انتقام از تو فقدانِ اون رو میخوام فراموش کنم. تو سوگ رو تجربه کن بعد همه رو بکش. اما کلاین میگه کسی که سوگ رو تجربه کنه دیگه دوست نداره ریج یا قصاص انجام بده.
تمرکز روی ریج و خشم ساده ست
تمرکز روی غم سخته
چرا میگیم سوگ
چون هیچی تکرار نمیشه قرار نیست گذشته رو تکرار کنیم
قراره رابطه رو ترمیم کنیم
هیچی تکرار نمیشه دقیقا واسه همین میگیم سوگ چون باید بفهمیم هر کاری کردیم کردیم و دیگه تموم شده و هیچی از گذشته بر نمیگرده
هدف ما در روان پویشی
تغییر ساختار درون روانی ( تغییر روابط موضوعی درونی)
از دید روانکاوی روابط فرد با آدمهای بیرونی خیلی معنا نداره ما با آدمهای درونی رابطه داریم
به بیان دیگه: رابطهای که با آدمهای بیرونی در دنیا واقعی داریم فعلیت یابی رابطه های درونی مون با آبجکت های درونی است
بیمار میگه این سوال چه ربطی به مشکل من داره
برای اینکه بفهمونید این سوال چه ربطی به مشکل داره یکبار مرور کنید.
یعنی قبلاً ازش پرسیدیم از کِی شروع شد؟ اونم گفته از موقعی که اینجوری شد….
پس این احساسات به این وضعیت یه ربطی داره.
«مایلید بررسی کنیم؟»
با این جمله در واقع اراده بیمار رو خطاب قرار بده. که بیمار فرافکنی نکنه. که حس نکنه با اراده شما داره میاد جلو و مجبورش کردی. بیمار و بنداز جلوی مسئولیت
چرا بین چلنج و فشار اولویت با فشاره
گفتیم پیمان درمانی هی باید بزرگتر بشه یعنی همون uta
و مقاومت هم کمتر بشه
فقط فشار میتونه این کارو کنه
به همین دلیل اولویت با فشاره
هر جا بیمار درجه ای از احساسات توش بود نیاز به چلنج نیست. محرک احساس رو در واقع مرور کنید. یعنی تاکید کنید رو محرک احساس
محرک احساس چیه؟ اون چیزی که باعث شده بیمار به شما «الان» یه همچین حسی داشته باشه
انواع گریه
گریه اصلی ناشی از گریف (loss موضع عشق)
گریه درماندگی helplessness
گریه قشقرق temper tantrum
گریه درماندگی
آه و ناله ویپینِس گریه بدون صدا لب و لوچه آویزون ارزش چانه میتونن حرف هم بزنن احساس بدبختی و مظلوم بودن مثل بچه ها معمولاً ساختار مرزی
توی این گریه خشم رو تبدیل میکنه به غم
به خاطر همینcomplainدارن این آدما برای شکایت و نق زدن
گریه قشقرش
جیغ و هوار
طوفان و فشار هیجانات میگیرتشون
در بهشت زهرا زیاد دیده میشه
معمولاً ساختار مرزی
غم رو تبدیل میکنه به خشم
گریه اصیل
ناشی از گریف و فقدان موضوع عشق یعنی اون آبجکت رو از دست دادم یا عشقش رو از دست دادم شانه ها میلرزه سابینگ و wave نمیتونه حرف بزنه سکوت هق هق
وقتی این مدل گریه رو میخوای ریپرس کنی قورتش میدید و اونوقت گلو درد میگیری
گریه های قشقرش و درماندگی جزو چه گریه های اند؟
بهشون میگیم عواطف دفاعی
یعنی اینا عواطف نیستند اینا رفتار و عادتند. یه سری عادتند که کارکرد دفاعی داره. پس اینا احساس نیستن. پس اگر یکی آه و ناله کرد خیلی اشتباهه بهش بگی چرا غمگینی؟
Break throw
رخنه در ناهشیار
به تجربه گریه اصیل برک ترو میگن
یه تک احساس اصیل واقعی
نه احساس مخلوط
این باعث میشه انگیزه بیمار به درمان و ارتباطش با درمانگر بهبود پیدا کنه
اما ساختار شخصیت رو تغییر نمیده. بیشتر انگیزه ادامه ست
محرک گریه اصیل
فقدان عشق
محرک گریه ها و تابع نوع دو: درماندگی
ویژگی احساس اصیل
غیر منتظره ست ( درحالیکه بقیه از قبل آماده شدن) احساس اصیل یه دفعه میگیرتت
دوم اینکه بزرگتر از ایگو است. یعنی هم شخص رو میگیره هم تورو. جفتی تحت تاثیرش هستید تحت کنترل نیست
در موارد دیگه مثل گریه درماندگی احساسات تحت کنترل اند و به همون سرعت میخوابن
نتیجه فشار بدون چلنج
فشار بدون چلنج بیمار رو درمانده میکنه
مثلاً هی میگی حست چیه پشت سر هم اونم هی جواب تکراری میده بعد شروع میکنه تبعیت کردن درمانده میشه
مداخله مناسب هنگام دفاع
Challenge
مداخله مناسب هنگامی که بیمار نمیخواهد حسش رو تجربه کنه
فشار
تفاوت ناهشیار با پیشهشیار
پیش هشیار احساسه. نه تصورات. تصورات در ناهشیارن
پس پیش هشیار در حوزه احساسات است. اگر تجربه میشه حتما میشه بهش آگاه شد
چیزی که در پیش هشیار شماست توی بدن شماست پس امکان ندارد بگم خشمگینم و بدنم نشون نده. خشم یا در بدنت هست یا نیست. یا پیش هشیاره یا نیست. میتونم الان عصبانی یا مضطرب باشم و آگاه نباشم ولی اگر یه نفر دیگه ببینه میفهمه
از کدوم بیماران نباید پرسید چه حسی داری
مرزی
فرافکنی اراده
یعنی چون تو میگی باشه
ما توی این روش همچین چیزی نباید داشته باشیم
پیوند c به t
در بیماران نوروتیک این کارو بکنید
اتفاقی که اینجا میوفته رو به مشکل بیمار ربط میدیم
هم ذهن بیمار رو روشن میکنه هم انگیزه میده بهش
در واقع به بیمار میفهمونیم چرا داریم این کارو میکنیم
مثلاً اون زمان هم چیزی حس نکردی و افسرده شدی اینجا هم داره همین اتفاق میوفته
اینجا هم به جای اینکه حست رو به من ببینی داری میری تو خودت کند میشی و افسرده میشی متوجه حرفم میشی
وقتی مقاومت فعال است هرگز دست از—برندارید
فشار
Head on coligen - HOC
یه جور چالشه منتهی در چالش مخاطب و موضوعdefenceبود در هد ان کولیژن مخاطب مقاومت است به جای دفاع.
یعنی به جای تک دفاعها، کل مقاومت است.
مقاومت چی بود؟ فاصله گیری(دیوار) هدف این hoc این دیوار و فاصله گیری است.
پس هدف hoc چیه؟ بیمار رو برانگیزد برای تجربه حسش به درمانگر
این مداخله هر جایی نباید استفاده بشه
بخشی از تو میخواد بره تو خودت بخشی میخواد ابراز کنه بخشی میخواد درمان رو خراب کنه مشکل رو ابدی کنه اما بخش دیگه ای اومده اینجا
هد آن کولیژن به زبان آوردن تعارض درونی بیماره
*اینجا باید پیامد مقاومت رو بگی . پیامد مقاومت چیه؟ شکست درمان
چه موقع از hoc استفاده میکنیم
فقط و فقط توی این موقعیت: وقتی مقاومت در انتقاله (یعنی از شما فاصله میگیره) و وقتی سیگناله و وقتی انگیزه بالاست. تنشن بالاست.
مثلاً وقتی بیمار حسش رو نمیبینه و بعد دوبار پرسش میری سراغ این کل درمان به هم میریزه
اولویت با بررسی چیه
احساسات
هیچی از جنس affectرو نادیده نگیرید همیشه اولویت با احساساته ازهر جنسی چه واقعی چه دفاعی
فشار چند نوع است
١-تجربه احساس مخلوط
٢-رعایت وظیفه درمانی
Therapeutic task T.T
رعایت وظیفه درمانی اولویت داره. چون تا اینو تجربه نکنی بالایی رو تجربه نمیکنی.
خصوصا در رابطه با بیمار شکننده.
توجه لحظه به لحظه به عواطف و سخنان درمانگر با کمک او اینجا و اکنون
چی مانع تمرکز است
گسستگی ذهن
چه موقعی اجازهchallengeو فشار دارید؟
اضطراب از سیگنال بالاتر نرفته (چراغ سبز)
دفاع های سطح بالا
*اضطراب میرفت تو عضلات صاف و بیمار شل میشد و نفسش بند میومد دیگه اجازه نداریم
انواع چالش
نادیده گرفتن اشاره کردن تردید توضیح میدیم جلوش وایمیسیم بلاکینگ
مقاومت انتقالی در نوروتیکها
گفتیم در آدم نوروتیک مقاومت به معنای انتقال احساس است. احساس مخلوط
پس من اگر دارم اذیت میشم یعنی تو درمانگری میخوایی به من کمک کنی اما من اذیت میشم
یعنی با نیت تشخیص میدیم
حسن نیت نسبت میده
پس این پروتکل رو تا وقتی ادامه میدیم که احساس بیمار به ما مثبت است با همه اذیتی که میشه حسن نیت به ما نسبت میده
چه موقع تمرکز میکنیم به احساس درمانجو به خودت یعنی درمانگر
گفتیم نوروتیک ها خشم شون رو سرکوب و از احساس مخلوط فرار میکنن
وقتی مقاومت انتقالی رخ میده و بیمار داره اذیت میشه اما حسن نیتی داره در عین حال و داره ریپرس میکنه و همینجا در عمل داره اتفاق میوفته دقیقا همون الگوی تکراری داره رخ میده پس بهترین وقته که تغییر کنه پس از احساسش به خودمون میپرسیم پس تمرکز میکنیم رو احساسش به خودت
چه حسی داری که داری فاصله میگیری؟
ممکنه بگه حسی ندارم. اونوقت نشانه هاش رو به توجهش میاری تو میگی به من حسی نداری اما سکوت کردی و به من نگاه نمیکنی(همون تکنیک همیشگی؛تفاوت بین گفتار و رفتار)
چرا انلاکینگ از ریج شروع میشه
گفتیم بیمار حس دوگانه داره. منتهی حسی که ازش فرار میکنه ریج است. عشق که نیست. عشق که برای آدم نوروتیک در رفتن و فرار کردن ندارد. ریج فرار کردن داره
از چه آدمی نپرسیم چه حسی داری؟
آدمی که سیگنال نداره
وقتی میپرسید چه حسی به من دارید حتما
دلیلش رو بگید
بگو چه حسی به من داری؟ «چون» بدنت فلان شد
به بدن اشاره میکنیم تا از پیش هشیار بیاریم هشیار
وقتی بیمار به ما اعتماد نداره
ساختار شکننده
اسم دیگه هد ان کولیژن
درگیری مستقیم
با دفاع کدوم بیماران challenge نمیکنیم؟
مرزی
اگر بیمار گفت عصبانیم اما در بدنش خشم نمیبینید
١- اشاره به تمایز ذهن و بدن. میگی عصبانیم اما دستات سرده. میگی خشمگینم اما بدنت مضطربه. جلوی خشمت رو با اضطراب میگیری
٢-فشار در جهت تجربه خشم. عصبانیت رو چطور حس میکنی؟ از کجا میفهمی عصبانی ای؟
بدترین مداخله وقتی بیمار میپرسه حالم خوب میشه؟
بدترین مداخله: بستگی به تلاش و انرژی خودت داره
مداخله خوب: آخر جلسه میگیم همین الان چی شد؟ این جلسه مفید بود؟ اگر مفید بود بقیه ش هم مفیده هر چیزی که تجربه کردیم نمونه ای از چیز دیگه ای هست که قراره تجربه بکنیم
من نسبت به پدرم خشمگینم. چرا حالم بده؟
قبل درمان یا حین درمان قرار نیست خشم کم یا زیاد بشه. یا از بین بره. اگر بگیم برای اینکه خشم رو به درستی تجربه نکردیم در اینصورت درمان میشه تجربه خشم. این اشتباهه.
حالا چرا حالم بده؟ چون احساسات مخلوط من به احساس گناهی تبدیل شده و من با اون حس گناه دارم خودمو آزار میدم. پس بعد درمان قرارها من دیگه خودمو با اون حس آزار ندم. قرار است به بهانهی عصبانیت از پدرم دیگه خودمو آزار ندم.
اگر خشم در بدن بیمار بود اشاره میکنیم؟
وقتی ما باید به بیمار بگیم در بدنت چه خبره که خشمی توش نیست. اگر هست بهش اشاره نکنید که یه موقع فرد یادش بره.
وقتی اضطراب یا چیز دیگه ای میدیدیم اینو میگفتیم. وقتی حس در بدن مشاهده میشه دیگه نمیگیم
وقتی میگیم که در بدن هیچی نیست یعنی دفاع داره شلش میکنه
مرحله بعد میرم سراغ میل رفتاری
وقتی حس رو در بدن بیمار میبینیم چیکار میکنیم؟
دیگه بهش اشاره نمیکنیم حواسش رو پرت نمیکنیم.
میرویم سراغ «میل رفتاری»
میخوای با خشمت چیکار کنی؟ اگر بخوای این خشمت رو در عالم خیال نشون بدید به ایکس چیکار میکنی؟
این جمله میخوای با خشمت چیکار کنی رو به موقع بگید ( بیموقع یعنی زمانیکه هیچی در بدن نیست) اگر بی موقع بپرسید بیمار خودش جواب میسازه یا چرت و پرت میگه. ممکنه حتی بعد جلسه حس کنه چه تکنیک خوبی که هروقت از کسی عصبانی شد بره یه گوشه دعوا کنه تو ذهنش. این کار act است. آدمهای مرزی خیلی دوست دارن اینکارو
وقتی نشانه در بدن هست
میپرسیم با این حس میخوای چیکار بکنی
چندتا دفاع رخ میده وقتی که توی بدن بیمار خشم مشاهده میکنید اما خودش متوجه نیست
١- انکار: اگر این کارو کرد میگیم پس این چیه؟ تو بدنت خشمه
٢- کوچک شماری: ( بیمار میگه حرف میزنم باهاش داد میکشم سرش) مداخله شما چیه: خشم کجای بدنت هست؟ توی تار صوتی توعه؟ دستات رو نگاه کن، انرژی توشه یانه؟ با این انرژی چیکار میخوای بکنی؟ بدنت چه پیغامی به تو میده؟ نمیگم تو واقعیت کاری بکن اما اگر تو ذهنت بذاری این انرژی خودش رو رها کنه دوست داره چیکار کنه؟ اگه دیدی بیمار خیلی میترسه بگو دوست داری این «انرژیه» چیکار کنه؟ نگو دوست داری چیکار کنی مسئولیت رو ازش بگیر. اگر بازم کوچک شماری کرد هلش میدم. اگر بازم کوچک شماری کرد چی؟ یعنی میگی چیکار میکنی اونم میگه همین. بهش بگو خشمت از بین رفت؟ من خشم میبینم هنوز. دستان هنوز انرژی داره. فک نمیکنی عمدا داری میگی بسه؟ عیبی نداره بسه، اما مشکل چی میشه پس؟ این بسه رو میلیون ها بار به خودت گفتی میخوای یه بار نگی ببینی چی میشه؟ مگه اینجا نیستی تا حالت بهتر شه؟
٣- جابهجایی: میپرسی میخوای چیکار کنی؟ میگه من کاری نمیکنم دوست دارم ماشین بزنه بهش لهش کنه یا یکی دیگه انجامش بده. مداخله چیه: میبینی داری مسئولیت احساست رو میندازی گردن دیگری؟ خشم توی بدن توعه. میخوای مسئولیتش رو قبول کنی؟ یا طبق معمول میخوای انکارش کنی؟ تو اینجایی که مسئولیت احساست رو قبول کنی. خودت خواستی. اگر میخوای بندازی گردن اینو اون با این خشمی که تو بدنته میخوای چیکار کنی؟
۴-تداوم خشم (برای اجتناب از احساس گناه است) یعنی بیمار برای اینکه با احساس گناهش مواجه نشه دست از خشم نمیکشه. یعنی چیکار میکنی؟ میزنم دیگه؟ میکشم، دیگه؟ میسوزونم بعدش؟ از نو زندهش میکنم. برای اینکه با حس گناه رو به رو نشه با تبعات خشمش نمیخواد مواجه شده.
۵- دست کشیدن از خشم: یا زود دست بکشه یا ول کن نباشه. این احساس گناهه که نمیذاره کاری رو درست انجام بده که ما باید متوجهش کنیم.
اگر بیمار هیستریونیک بود و ادای خشم در آورد چی؟ یعنی خشمگین نشون بده؟
در این صورت میگیم عصبانی هستی یا میخوای عصبانی نشون بدی؟ فکر میکنی من ببینم عصبانی هستی مشکل حل میشه؟ یهو میبینی اینو گفتی بعدش بغض کرد اصلا.
به احساس اصیل توجه کنید
مراقب باشید سر کار نمونید تو جلسه
بعد احساس ریج و میل رفتاری اون چیکار میکنیم؟
وقتی کارش رو کرد و آبجکت رو کشتو مطمئن شدی. بعدش روی چشم ها متمرکز میشی. (ابزار دلبستگی).
رِیج یا از طریق: مقاومت در انتقاله ( از طریق درمانگر) یا مستقیم ( مستقیم به آبجکت)
پس ، اگر خشم از طریق درمانگر اومد از احساس بعدی که گناه باشه بیاید تو آبجکت ها. پس اگر خشم رو به شما دید گیلت رو دیگه به خودتون بررسی نمیکنید. مداخله: وقتی داری منو میبینی چی میبینی؟ تو چشمای من یاد کی میوفتی؟ به چشمای من نگاه کن، یاد کی میوفتی؟
دانلود به این پدیده میگفت: ترنسفر ( با ترنسفرنس اشتباه نگیرید)
ممکنه یه دفاع برای فرار از گیلت ندیدن چشم باشه.
ممکنه بگه مامانم و داداشم رو میبینم. بگید اول رو اونی که انتخاب میکنی بیا متمرکز بشیم
وقتی چشمها رو نگاه میکنه بعد ریج یکمرتبه گیلت میاد و سابینگ اگر نشه چی
اگر سابینگ رخ نداد یعنی اون خشمه درست تجربه نشده یا spilit شده بوده
وقتی گیلت ادامه پیدا میکنید مراقب باشید که
به سرزنش خود ختم نشه
سرزنش و self attack یک دینفس است
توی تجربه حس گیلت به بیمار چی میگیم
میپرسیم به x چی میگی؟ x به تو چی میگه؟
اگر چیزی که رد و بدل میشه به غیر از عشق و حسرت باشه defence است
مثلاً چرا این کارو با من کردی؟ حق نداشتید(این دیفنس است)
محتوای عشق یعنی چی: کاش دوستم داشتی و اذیتم نمیکردی.
اون به تو چی میگه؟ از من عذر میخواد ( یعنی جبران و ترمیم) گفتیم میل رفتاری گیلت جبران و ترمیم است دیگه. بخشش نشانه جبران و ترمیم است. داره میگه عذر میخوام منم میبخشمش
مرحله بعد از guilt
یعنی مرحله گریف.
بپرسید با این جسد چیکار میکنی؟
یه دفاع رایج اینه: میتوان از شرش خلاص شم.
مداخله درست: این جسد رو با احساس بیمار یکی بگیرید. یعنی بگو جسدی در کار نیست تو داری از شر حسات خلاص میشی همون کاری که تا حالا کردی. تو به جسد بی احترامی نمیکنی تو داری به احساست بی احترامی میکنی. داری میگی میخوام بندازمش تو چاه توالت. چیو؟ احساست رو؟ کمک میکنیم با احترام این کارو کنه. با عشق.
تدفین کمک میکنه.
چطوری به خاک میسپاریش؟ (هر چیزی غیر از خاکسپاری محترمانه دفاع است)
میپرسیم که موقعی که آخرین بار که میخوای روشو بپوشونی برای آخرین بار چی میگی بهش؟ و اون چی میگه بهت؟
عشق باید بیاد بالا ( دوستت دارم) love
اسم دیگه اضطراب بالاتر یا فراتر از سیگنال
اضطراب فرافکنانه anxiety projective
مداخله فشار و چالش چه زمانیه؟ از نظر اضطراب
زمانی که اضطراب سیگناله. و فراتر از سیگنال نرفته
چه زمانی فلت میشیم؟
ممکنه در نتیجه فشار و چالش یه مرتبه شل بشی
این یعنی اضطراب از آستانه گذشت، ( دیگه چراغ سبز نیست) یعنی flat میشی
مداخله درست وقتی بیمار در نتیجه فشار و چالش شل یا flat میشه
Anxiety regulation
تنظیم اضطراب
مداخله تنظیم اضطراب anxiety regulation
اسم دیگه ش: فرمت گام به گام یا تدریجی graided format
اگر در حین مداخلات دیگه چراغ سبز نبود و اضطراب از آستانه گذشت و زد بالا: دست بردار.
در واقع تنظیم کن اضطراب رو و برگرد جای اول.
یعنی وقتی اضطراب اومد پایین دوباره برمیگردیم اینو اینقدر ادامه میدهیم تا ایگو قوی بشه که انلاکینگ اتفاق بیوفته
مداخله درست اضطراب فرافکنانه
وقتی میگیم اضطراب مون فراتر است یعنی اضطراب فرافکنانه از ابتدای جلسه
ابتدای جلسه یعنی اضطرابی که ناشی از فشار و چالش نیست ناشی از ترسه ناشی از ارتباطه. پس ترس رو دور کنی اضطراب کم میشه. محرک ترس رو دور کنی ترس میره.
پس این اضطراب ناشی از تکنیک نیست ناشی از ارتباطه
** پس مداخله درست : بازسازی ایگو است. یا همون بازسازی رابطه یا اصطلاحاً بازسازی فرافکنی
در واقعcapacity رو بیشتر میکنیم یعنی ظرفیت سازی میکینم
معمولا دسته دوم بیماران که مشکلات کارکردی داشتن و افسردگی
اینقدر تکرار میکنیم تا ایگو ظرفیت تحمل احساسات مخلوط (ظرفیت دوسوگرایی) رو پیدا کنه
کدوم اضطراب ناشی از ارتباطه و با اسکن بدن کم نمیشه
اضطراب فرافکنانه
از کجا بفهمیم ظرفیت دوسوگرایی و تحمل احساسات مخلوط به وجود اومده؟ (توی بازسازی فرافکنی)
سیگنال
کم کم توی این آدما به جای فلت شدن سیگنال میبیند
زیر بنای فکری پروجکشن
اینجا همون اونجاست
مداخله ما: اینجا، آنجا نیست
(منطق ما در بازسازی پروجکشن)
چطوری میشه اینو فهموند؟ اینکه این رابطه رابطه با بابای من نیست؟ بطور کلی باید نشون بدیم «من» او نیستم
چرا در بازسازی فرافکنی و اینکه نشون بدیم به بیمار که«من» اون نیستم از منتالایز استفاده میکنیم؟
منتالایز راهش است( یعنی باید زبانِ ناامنی بیمار باشید) یعنی مسیر نشان دادن این«من» هست. چرا؟ چون منتالایز داره به اون درد اشاره میکنه
زبان ناامنی یعنی هر حدسی درباره ناامنی های بیمار میزنید رو شما باید راجع بهش صحبت کنید
مثال: بیمار میگه شما پانزدهمین درمانگر هستید. ( زبان ناامنی). درمانگر میگه پس نگردانید منم مثل بقیه باشم؟
با اینکار مسئولیت درونیات بیمار رو هم میپذیرید.
اصلا مشکل آدمای مرزی این نیست که اطرافیانشون آزار دادن، بلکه مسئولیت حالات این بیمار رو نمیپذیرفتن.
سیمپتوم و مشکلات بیمار رو به دفاع هاش ربط بدید
تا انگیزه بره بالا
اگر بیمار در گیلت نخواست چشم رو ببینه یا بگه چشم نداره
میگیم فرض کن داره به چشمات نگاه میکنه
ابراز خشم تخیلی نداریم
اینا نمادین است. اما کارتون و تخیل که نیست. باید واقعی باشه. فانتزی از هر واقعیتی واقعیتره
مداخله؛ تو توی بدنت یه خشم داری یه خشم واقعی. فک نمیکنی برات سخته اذیتت میکنه میترسونتت برای همین میری سراغ یه تخیل؟
چرا آدم مرزی بدی به همه نسبت میده؟ خطر توی ذهنش است؟
او آشناست برای من و من شیوه برخورد با اونو میدونم. موضوع اینجا عاطفیه نه شناختی. یعنی من میتونم اینو کنترل کنم. و یه آدمی که با ناامنی بزرگ شده تمام ابسشناش کنترل است. قدرت.
اگر شما اون آبجکت بد نباشی پس کی هستی؟ اونوقت باز ناامنی و ابسشن جدید
اینکه در بیماران مرزی با منتالیزیشن قراره زبان ناامنی بیمار باشیم یعنی چی
یعنی هر حدسی درباره ناامنی های بیمار کردی باید به زبون بیاری
یعنی میگه شما دهمین درمانگری باید بهش بگی پس نگرانی منم مثل اونا باشم؟
اینکار رو که میکنی یکمرتبه میبینی کلی از مقاومتش کم شد
اگر بیمار موقعی که میپرسیم چه حسی داری act out کنه و فحش بده چیکار کنیم
نذاریم اکت کنه
سریع جلوش رو میگیریم
خشمت رو ابراز کن یعنی خواسته ت رو یعنی حد مرز و دفاع از خود یعنی قاطعیت
همون سه تا مرحله؛ تو داری یه کاری میکنی- اینکار منو اذیت میکنه- لطفاً نکن
اگر مراجع پرسید این تجربه تو بدن من آخه به چه دردی میخوره
باید پله پله به بیمار بفهمونی که چرا داری فلج میشی. شما داری میگی من عصبانی ام از شوهرم درسته؟ چرا فلجی پس؟ چرا دست و پات شله؟ مگه این همون افسردگی ای نیست که بخاطرش اومدی
پس: نشون نمیدی که چرا اینکار خوبه. در واقع داری به بیمار میفهمونی که بهای اینکه تجربه نمیکنه چیه؟ نه اینکه اگر بکنه چی
بیمار بفهمه که من عادت کردم احساسم رو اینجوری برخورد کنم باهاش اینم پیامدشه
مزیت این روش آینه تو جلسه دارید نشون میدید مکانیزم اختلال رو. چی میشه که افسرده میشه مضطرب میشه و…