درس ۷ Flashcards
بدان که از جمله نام های حسن یک جمال است و یکی کمال و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمال اند
اگاه باش که یکی از نام های حسن جمال است و نام دیگر ان کمال و همه موجودات چه روحانی و چه جسمانی،خواستار رسیدن به کمال و تعالی هستند
هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد.
هیچکس را نمی توانی پیدا کنی که جمال و زیبایی گرایش نداشته باشد.
پس چون نیک اندیشه کنی،همه طالب حسن اند و در ان می کوشند که خود را به حسن رسانند
پس اگر خوب فکر کنی،متوجه می شوی که همه موجودات،خواهان زیبایی هستند و تلاش می کنند و به ان دست پیدا کنند
به حسن که مطلوب همه است دشوار می توان رسید،زیرا که وصول حسن ممکن نشود الا به واسطه عشق
به حسن که خواسته همه است به دشواری می توان رسید زیرا رسیدن به زیبایی فقط به واسطه عشق امکان پذیر است
عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جا مأوا نکند و به هر دیده، روی ننماید
عشق هر کسی را نمی پذیرد و در هر جایی اقامت نکند و خود را به هر کسی نشان نمی دهد
محبت چون به غایت رسد ان را عشق خوانند و عشق خاص تر از محبت است زیرا که همه عشقی محبت باشد و همه محبتی عشق نباشد
محبت وقتی به اوج و نهایت برسد به آن عشق می گویند.عشق ویژه تر از محبت است زیرا در همه عشق ها،محبت هست اما در هر محبتی عشق وجود ندارد
و محبت خاص تر از معرفت است.زیرا که همه محبتی معرفت باشد اما همه معرفتی،محبت نباشد
و محبت ویژه تر از معرفت است.زیرا در همه محبت ها،معرفت هست اما در هر معرفتی عشق وجود ندارد
پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سیُم پایه،عشق
پس پله اول معرفت و شناخت است و پله دوم محبت است پله سوم عشق است
و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نباشد
و انسان تا زمانی که بر پله معرفت و محبت،قدم نگذاشته باشد نمی توان به عالم عشق که از همه بالاتر و ارزشمند تر است،دست یابد
در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند
کسی می تواند قطعا در عالم عشق وارد شود که وابستگی مادی خود را فراموش کند و خود را در راه عشق فدا کن
عشق اتش است و هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد،هر جا رسد سوزد و به رنگ خود گرداند
عشق مانند اتش است هر جا که باشد کسی دیگر نمی تواند بماند،عشق مانند اتش است هر جا برسد همه چیز را می سوزاند و به شکل خودش در می اورد
در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست. با جان بودن به عشق در سامان نیست
کسی می تواند عاشق باشد که جان خود را فدا کند.جان داشتن و عاشق بودن امکان پذیر نیست
ای عزیز به خدا رسیدن فرض است
ای عزیز به خدا رسیدن واجب است
و لابد هر چه به واسطه ان به خدا رسند،فرض باشد به نزدیک طالبان
و به ناچار در نظر عاشقان،هر چیزی که بتواند انسان را به خدا نزدیک کند،واجب است
عشق بنده را به خدا برساند؛پس عشق از بهر این معنی ،فرض راه امد
عشق انسان را به خدا می رساند؛پس عشق برای رسیدن به این هدف واجب است
کار طالب ان است که در خود جز عشق نطلبد.وجود عاشق از عشق است؛بی عشق چگونه زندگی کند؟!
کار عاشق این است که در وجود خود فقط به دنبال عشق باشد.وجود عاشق از عشق است،بی عشق نمی تواند زندگی کند
سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها افزود آید
دیوانگی عشق از زیرکی و هوشیاری این دنیا بهتر است و دیوانگی عشق از همه عقل ها برتر است
هر که عاشق نیست،خودبین و پرکین باشد،وخودرای بود.عاشقی بی خودی و بی رایی باشد
هر که عاشق نیست خودخواه و پرکینه و خود سر است.عاشقی بی هوشی و بی اندیشگی است
در عالم پیر هر کجا برنایی است. عاشق بادا که عشق خوش سودایی است
در این دنیای کهن هر کجا جوانی هست،ارزو می کنم که عاشق باشد که عشق بهترین خیال است
ای عزیز،پروانه قوت از عشق اتش خورد بی اتش قرار ندارد و در اتش وجود ندارد تا ان گاه که اتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان اتش بیند
ای عزیز،پروانه ،غذا و نیروی خود را از عشق به اتش می گیرد و بدون اتش ارام ندارد و در اتش،خود را نابود می بیند.اتش عشق او را چنان متحول می کند که همه چیز را در جهان اتش میبیند
چون به اتش رسد خود راه بر میان زند خود نداند فرقی کردن میان اتش و غیر اتش،چرا؟زیرا که عشق همه خود اتش است
وقتی به اتش می رسد،خود را به اتش می زند،فرقی بین اتش و غیر اتش نمی داند؛زیرا عشق همه اتش است