درس ۱ Flashcards
منت خدای را عزوجل که طاقتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت
شکر و سپاس مخصوص خداوند گرامی و بزرگ است که بندگی او موجب نزدیکی به اوست و شکرگزاری از او موجب افزایش نعمت می شود
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می اید مفرح ذات
هر نفسی که پایین می رود یاری کننده زندگی است و زمانی که بیرون می اید،شادی بخش وجود است
پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب
بنابراین در هر نفسی دو نعمت وجود دارد و شکرگزاری برای هر نعمتی واجب است
از دست و زبان که بر اید. کز عهده شکرش به در اید
هیچکس نمیتواند با دست و زبان خود،شکر نعمت های خداوند را به جای آورد
بنده همان به که ز تقصیر خویش. عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندی اش. کس نتواند که به جای آورد
همان بهتر است که انسان به خاطر کوتاهی در عبادت و شکرگزاری،از درگاه خداوند طلب آمرزش کند،بی شک هیچ کس نمی تواند حق نعمات خداوند را آن طور که شایسته خداوند است به جای بیاورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده وخوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده
رحمت بی اندازه خداوند مثل باران به همه موجودات رسیده و نعمت های بی مضایقه آش مثل سفره همه جا گسترده است
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندارد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد
ابروی بندگان را به خاطر گناه آشکار نمی برد و روزی مقرر آن ها را به دلیل خطای زشت قطع نمی کند
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد ودایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد
به باد صبا که مانند فرش گسترنده ای است گفته است تا فرشی سبز از چمن بگستراند و به ابر بهاری که همچون دایه ای است امر کرد تا گیاهان را مانند دخترانی در گهواره زمین پرورش دهد
درختان را به خلعتنوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخرا به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده
لباس سبز از برگ به عنوان جامه نوروزی بر تن درختان پوشانده و به مناسبت رسیدن فصل بهار بر سر شاخه ها کلاهی از شکوفه گذاشته است
عصاره تاکی به قدرت اوشهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
شیره درخت انگور به قدرت اوعسل خالص شده و هستهخرماییبه خاطر پرورشاونخل بلندی شده است
ابر و باد و مه وخورشید و فلک در کارند. تا تونانی به کف اری و به غفلت نخوری
کل افرینش در حال تلاش هستند تا تو روزی خود را به دست اوری و در عین حال از یاد خدا غافل نباشی
همه از بهرتوسرگشته و فرمانبردار. شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
همه پدیده ها به خاطر تو سرگشته و فرمانبردار شده اند.انصاف نیست که تو از خداوند فرمانبرداری نکنی
در خبر است از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت ادمیان و تتمه دور زمان،محمد مصطفی،صلی الله علیه و اله و سلم
از سرور و مایه افتخار موجودات و رحمت مردمجهان و برگزیده انسان ها و مایه کمال گردش روزگار محمد مصطفی کهدرود خداوند بر او و خاندامش باد….روایت شده است
شفیع و مطاع نبی کریم. قسیم جسیم نسیم وسیم
او پیامبر شفاعت کننده،فرمان روا،پیام اورد،بخشنده،صاحب جمال،خوش اندام،خوشبو و دارای نشان پیامبری است
چه غم دیوار امت که دارد چون تو پشتیبان. چه باک از موج بحران را که باشد نوح کشتیبان
پیروان تو وقتی پشتیبان وتکیت گاهی مثل تودارند،غمی ندارند،همانگونه که پیروان نوح هم به خاطر اینکه نوح ناخدای ان هاست،از موج دریا ترسی ندارند
هرگه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار،دست انابت به امید اجابت به درگاه حقجل وعلا بردارد،ایزد تعالی در او نظر نکند بازش بخواند؛باز اعراض فرماید.بار دیگرش به تضرع و زاری بخواند
هرگاه که یکی از بندگان گناهکار اشفته حال دستش را به امیدپذیرفتن توبه،بهدرگاه خداوند بلند کند،خدا به اوتوجه نمی کند،دوباره خدا را صدا می زند،اما باز هم خداوند از او روی بر میگرداند،بار دیگر با زاری وخواهش خدا را می خواند
دعوتش اجابت کردم و امیدش براوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همیشرم دارم
خواسته اش را پذیرفتم و ارزویش را براورده کردم که از بسیاری دعا و زاری بنده ام شرم دارم
کرم بین ولطف خداوندگار. گنه بنده کرده ست واو شرمسار
میزان بخشش و لطف خداوند راببین؛با اینکه بنده گناه کرده است.او شرمسار است
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که:ما عبدناک حق عبادتک،و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که:ما عرفناک حق معرفتک
گوشه نشینان خانه بزرگی خداوند به کوتاهی خود در عبادت این گونه اعتراف میکنند که: که تو را چنان که شایسته است،پرستش نکردیم و ستایندگان زیور و زیبایی او،متحیرند چرا که
می گویند:تو را چنان که سزاوار شناخت توست،نشناختیم
گر کسی وصف او زمنپرسد. بیدلاز بی نشان چه گوید باز
اگر کسی وصف خداوندرا از من بپرسد،من عاشق نمیتوانم سخنی از معشوق بی نشان خود بگویم
عاشقان کشتگان معشوق اند. برنیاید ز کشتگان اواز
عاشقان خود. را فدای معشوق میکنند واز ان ها سخن وفریادی شنیده نمی شود
یکی از صاحب دلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده؛ان گه که از این معاملت بازامد یکی از یاران به طریق انبساط گفت از این بوستان که بودی ،مارا چه تحفه کرامت کردی
یکیاز عارفان در تفکر عارفانه فرورفته وغرق دردریای کشف حقایق الهی بود.وقتی که از این اعمال و اندیشه بیرون امد ،یکی از دوستان به شکل خودمانی به او گفت از باغ شناخت خداوند که در ان بودی برای ما چه هدیه ای اوردی
گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را .چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت
گفت به خاطر داشتم کهچون به درخت گل معرفت نسبت به خداوند برسم به عنوان هدیه برای دوستان دامنم را از گل های معرفت پر کنم، اماوقتی به انجا رسیدم ،بوی گلچنان مرا مست کرد که از خود بیخود شدم
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز. کان سوخته را جان شد واواز نیامد
ای بلبل عشق واقعی را از پروانه بیاموز زیرا جان خود را در راه معشوق از دست داد،اما صدایی از او برنخاست
این مدعیان در طلبش بی خبران اند. کانرا که خبر شد ،خبری باز نیامد
مدعیان شناخت خدا که درجستجوی او هستند در واقع هیچ اگاهی و شناختی از او ندارند زیرا هر کس که به شناخت خدا دست یافت، دیگر سخنی اژ او نمی شنوی