TPO Flashcards
Meteoric (adj)
happening very suddenly and quickly
شهابی، درخشان و زودگذر
Pebble (n)
سنگريزه
Sand grain (n)
دانه ى شن
Loose (adj)
not firmly fastened in place
لق، بی پایه، سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط
consolidate (v)
یکی کردن، محکم کردن، یکپارچه کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن
Gravel (n) /ˈɡrævəl/
ماسه، سنگ مثانه، سنگ ریزه، شن، ریگ
beneath (adv,pre) /bɪˈniːθ/
in or to a lower position than something, or directly under something
تحت فشار، در زیر، پایین، از زیر، روی خاک
Sediment (n)
رسوب، ته نشین
laden (adj) /ˈleɪdn/
پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده
Glacial (n)
یخی
Permeable (adj)
نفوذ پذیر، نشت پذیر
Drain (v)
اب کشیدن از، زیر اب زدن، زه کشی کردن
Plugged (adj)
متصل شده
Dissolved
محلول
Percolate (v)
تراوش کردن، نفوذ کردن، رد شدن، صاف کردن
Porous (adj) /’pɔːrəs/
خلل وفرج دار، متخلل، پر منفذ
Cement(v)
سیمان، سمنت کردن، چسباندن، پیوستن
Attribute(n)
صفت، نسبت دادن
ascribe
Antecedent (n)
مقدمه، سابقه، تبار ،دودمان
پیشین، پیشی، سابق، مقدم، مقدمه
Imitate (v)
N
Adj
تقليد كردن
Imitation
Imitative
Penchant (n)
میل شدید، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی
Inclination
Aesthetic (adj) /esˈTHetik/
وابسته به زیبایی
Semiarid (adj)
نسبتا کم آب، نيمه خشك
Deciduous trees /dɪ’sɪdjʊəs/
گیاهی که در زمستان برگ میریزد
Prone to
متمایل، مستعد، مهیا، درازکش، دمر
Likely
Latitude
عرض جغرافیایی
Altitude (n)
فرازا، بلندی، ارتفاع، فراز، منتها درجه، مقام رفیع
ارتفاع از سطح دریا
Cessation (n)
ایست، توقف، انقطاع، پایان
Prevalent
رایج، شایع، متداول، فائق، مرسوم، برتر
Devoid of
تهی، عاری، خالی از
Hind leg
پاى عقب
Marine (adj)
دريايى
Propulsion (n)
نیروی محرکه، خروج، دفع، پیش راندن
Fluke
قلاب لنگر، زمین گیر، انتهای دمنهنگ
Spectator
تماشاگر،تماشاچی
Mass consumption
مصرف انبوه
Beam
تيرچه، تير
Desired
مطلوب، دلخواه
Plain
دشت
Rancher
دام دار، گله دار، چوپان
Cattle
حیوانات اهلی روستایی
Wheat
گندم
Aquifer /ak´wǝ fǝr/
سفره ي آب زيرزمينى
Unprecedented
بی سابقه
Ensue
از پس امدن
از دنبال امدن
بعد آمدن
منتج شدن
Subsequent
Virtually
تقریباً؛ کمابیش
Almost
Replenish
دوباره پر کردن؛ دوباره تکیل کردن
Succession
توالی، ترادف، ردیف، جانشینی، وراثت
Pale
رنگ پريده، بي اهميت
Loses significance
Patchy
تکه تکه، وصله وصله، جور بجور، وصله دار
In the same breath
a) (also in the next breath) used to say that someone has said two things at once that are so different from each other they cannot both be true
He criticized the film, then predicted in the same breath that it would be a great success.
b) if you mention two people or things in the same breath, you show that you think they are alike or are related
I became nervous when the doctor mentioned my mother’s name and ‘cancer’ in the same breath.
Game
شكار
Fate
تقدير
Well (n)
چاه
Offshore
از جانب ساحل، دور از ساحل، قسمت ساحلی دریا
far from shore; away from the shore
ساحل
Continent
فلات قاره
Trapping
تجملات و تزئینات
Herd
گله
Engrave
حک کردن
Decay (v)
پوسیدن، فاسدشدن
Gusher
چاه خودجوش
Spout (v)
فوران كردن
Sloping
سراشیب، سرازیر، مایل
Inclining
Foul (v) /faul/
Pollute
کثیف کردن، خطا كردن
Anthropology
مردم شناسى
Ethnology
علم مطالعه نژادها و قوم ها
Pitch in
با حرارت آغاز به کار کردن 2- همکاری کردن، سهیم شدن در کار، با سعی و جدیت شروع بکار کردن، شروع به خوردن غذاکردن
Low key
مهار شده، خوددارانه، بی سروصدا، بی کبکبه و دبدبه، ملایم، خفیف، کم شدت، باشدت کم، در مورد صدا دارای صدای گرفته
Versatile
زیرک، متحرک، روان، همه کاره، تطبیق پذیر، دارای استعداد و ذوق، متنوع و مختلط، چندسو گرد
Servant
خدمتکار،پیشخدمت
Moth
بيد
Emit (v)
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن
Offspring
فرزند، اولاد
Correlate
مرتبط، وابسته، همبستگی داشتن، مرتبط کردن
Savvy (adj,v)
فهمیدن، درک کردن، زرنگ ودانا
Endow (v)
وقف کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به
Provide
Endowing=providing
Size up
برآورد کردن، سنجیدن 2- برانداز کردن 3- واجد شرایط بودن یا شدن
Evaluate
Pretend
وانمود کردن، بخود بستن، دعوی کردن
معانی دیگر: خود را زدن (به چیزی)، تظاهر کردن، لافیدن، مدعی بودن یا شدن
Retail
خرده فروشی، جزئی، خرد، جز، خرده فروشی کردن
Ingredient
جز ترکیبی؛ عنصر
Beaver
سگ آبی
Meteorites /’mːɪtɪəraɪt/
سنگ اسمانی
Terrestrial rock /tɪ’restrɪəl/
سنگهای زمینی
Debris
خرده، باقی مانده، اثار مخروبه، اشغال روی هم ریخته
Astroids
شهاب آسمانى، خرده سياره
Comets
شهاب سنگ
ستاره دنباله دار
Perception
درک، ادراک، مشاهده قوه ادراک، اگاهی، دریافت
Pant (v)
نفس نفس زدن
Burrow /ˈbərō/
سوراخ زیرزمینی، نقب، پناهگاه، زیرزمین لانه کردن
Shaded
سایهدار، حباب دار، پوشیده
Squirrel /ˈskwər(ə)l/
سنجاب
Knack
فوت و فن، مهارت
Retreat
عقب نشینی کردن، عقب نشینی، کناره گیری، گوشه عزلت
Thaw
آب شدن؛ آب کردن
Superseded
جایگزین
Replaced
Supersede (جانشین شدن، جایگزین چیز دیگری شدن)
Sedentary
نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یک جا، غیر متحرک
Trade
معامله کردن
مبادله کردن
تجارت کردن با
داد و ستد کردن
Cramp
چپاندن؛ انباشتن
محدود کردن
Confine
Settlement
زیست گاه
Agencies
Changes
Prospect
دور نما، چشم انداز، انتظار
Possibility
Exposure
درمعرض گذاری، اشکاری، افشاء، نمایش، ارائه
Fuel
تقویت، سوخت، سوخت گیری کردن، تجدید نیرو کردن، تحریک کردن
Harness
تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن
Contention
نزاع، ستیز، مجادله، ستیزه، مباحثه، مشاجره، مغایرت، درگیری
Debate
Greedy
ازمند، حریص، طماع
Infrastructure
سازمان، زیر سازی، زیربنا
Expenditure
هزینه، خرج، مخارج
Glamorous
فریبنده، مسحور کننده، طلسم امیز
Genuine
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی
Firm
شرکت، کارخانه، تجارتخانه، موسسه بازرگانی، راسخ، مستحکم، پرصلابت، ثابت، پا بر جا، استوار
Come a cropper
Experience misfortune
تجربه بدبختی
Balk
طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن
Aim
هدف، منظور، مقصود، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن
Gamut /ˈɡæmət/
حدود، وسعت، حیطه
Range or extent
Divulge /dɪˈvəldʒ/
فاش کردن، منتشر کردن، بروز دادن، فاش شدن، علنی ساختن، منتشر شدن، افشاء کردن
Reveal
Embellish(ing)
آب و تاب دادن؛ دستکاری کردن
Making more attractive
enlist
کمک طلب کردن از، نام نویسی کردن، برای سربازی گرفتن، در فهرست نوشتن
معانی دیگر: (برای خدمت نظام) نام نویسی کردن، ثبت نام کردن، به خدمت
نظام رفتن یا درآوردن
Recruit (سرباز گرفتن؛ به خدمت سربازی در آمدن)
Luminous
درخشان، فروزان
Bright
Delegate
سپردن؛ اختیار دادن
Agenda
دستور جلسه؛ برنامه کار
Abound
فراوان بودن، زیاد بودن