Public word Flashcards
drained off
It’s drained off for the winter.
خالی کردن آب
jumper
بلوز
trousers
شلوار - شلوار پارچه ای
reputation
شهرت - خوشنامی
solitary
گوشه گیر / منزوی
انجام دادن کاری به تنهایی بدون مردم دیگه ، تکی
treat
برای خود چیزی گرفتن . مهمان کردن. چیز لذت بخش
dye
رنگ
رنگ کردن
fabric
پارچه
beetroot
چغندر
chop
تکه کته کردن، قطعه قطعه کردن، به قطعه های کوچک تبدیل کردن.
turmeric
زردچوبه
shellfish
حلزون صدف دار
rare
کمیاب
glove
دستکش
ingest
ingested
بلعیدن
خوردن
presumably
احتمالا
apparently
ظاهرا
rust
پوسیدن
زنگ زدن
dominate
تسلط داشتن، چیره شدن
emerge
ظهور کردن
ظاهر شدن
prominence
give prominence to sth
اهمیت دادن
اهمیت دادن به چیزی
regard
درنظر گرفتن
privileged
دارای امتیاز خاص
ممتاز
exploitation
سواستفاده
بهره کشی
revival
تجدید قوا
بازیابی نیرو
fairy
پری - موجود خیالی
tale
داستان ( تخیلی و پرماجرا )
fairy-tale
داستان جن و پری
turret
برجک
gallant
شجاع
repercussion
پیامد یک عمل یا واقعه، خصوصا پیامد منفی و ناخوشایند
in favour of
به نفع
به طرفداری از
pretence
ظاهری
تظاهر
take turn
به نوبت کاری را انجام دادن
take turn telling your idea
underpin
شاکله ( چیزی را ) تشکیل دادن
پایه و اساس
vertuse
فضایل
خصلت برجسته
extol
تحسین کردن
ستایش کردن
curtail
کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، کاستن، مختصر کردن
perception
آگاهی
spontaneous
یهویی
خودبخود
toddle
کودک تازه براه افتاده، کودک نو پا
stimulus
stimulate
محرک
تحریک کردن
backwater
کم اهمیت ( به ویژه در حوزه های مختلف علوم و کسب و کار )
debate
جر و بحث کردن
مناظره
controversy
جنجال ، بحث ، مجادله ، اختلاف نظر ، جدال ، ستیز
somehow
یه جورایی
trivial
پیش پا افتاده
کم اهمیت