Free time: relaxtion and leisure Flashcards
rewarding
با ارزش
ارزشمند
fruitful
پربرکت- پرسود
- پرفایده
lucrative
پرسود- پرمنفعت
therapeutic
شفابخش - مایه آرامش
درمانی
مثلا yoga
time consuming
وقت گیر
زمانبر
pursuit
کار حرفه پیشه
پیگیری
culture vulture
شیفته فرهنگ و هنر
couch potato
تنبل٬معتاد تلویزیون
amateur
غیر حرفهای
dabbler
کسی که یک کار یا سرگرمی را تا آخر انجام نمیدهد
chores
کارهای مربوط به خانه
mow
علف چیدن- چمن را زدن
lawn
چمن - مرغزار
shopaholic
معتاد به خرید
go off
در رفتن - ول کردن
I went off football and took up golf instead
lock away
دور شدن از مردم جهت درس خوندن یا انجام کاری، محدود یا محبوس کردن خود جهت مطالعه یا انجام کاری
she locks herself away for hours in her room and lisen to music.
hook on
He’s totally hooked on motor racing these days.
معتاد شدن به
get up to
خرابکاری کردن. انجام دادن ( معمولا یه چیز بد )
The children are very quite. I wonder what they are getting up to
full diary
a lot of activity
I have a pretty full diary.
keen participant
شرکت کردن مشتاقانه
Take up
شروع کردن چیزی به عنوان عادت
پر کردن زمان
