Lesson 8 Flashcards
trend
روند
no-spend-year
سال بدون خرج کردن
impulse purchases
خریدهای فوری و بدون برنامه
feelings cannot be fix we things
احساسات نمی توانند چیزها را اصلاح کنند
distract myself
حواس خودم را پرت کنم
destructure
تخریب
emergency funds
صندوق های اضطراری
i’ve never valued saving
من هرگز برای پس انداز ارزش قائل نبودم
consolidate
تحکیم کردن - تثبیت کردن
it has consolidated what i really felt
آن چیزی را که واقعاً احساس می کردم تثبیت کرده است
reduce
كاهش دادن
radical
افراطی
cosmetic
لوازم آرایشی
which lasted her a week
که یک هفته برایش دوام آورد
treatment
رفتار
moisturiser
مرطوب کننده
freer
آزادتر
adventure
ماجرا
sense of adventure
حس ماجراجویی
occasionally
گاه و بیگاه
insist
اصرار کردن
tent
چادر
afford
استطاعت داشتن
could’t afford to travel
feel more isolated
بیشتر احساس انزوا کردن
treat her friends to a night out
دوستانش را با یک شب بیرون از خانه پذیرایی کند - دعوت کردن