Lesson 3 Flashcards

1
Q

Tricky

A

نيرنگ آميز

مهارت آميز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Cast

A

پراكندن
پخش كردن
قالب گيري

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Vulnerable

A

آسيب پذير

قابل حمله

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Disaster

A

فاجعه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Portable

A

قابل حمل و نقل

سفري

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Freight

A

باري
باربري
كارگو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Innovation

A

نوآوري
ابداع
بدعت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

illuminator

A

روشن كننده نور

نورافكن و فروغ افكن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Knot

A
گروه
Small group of people standing together
گره
گره زدن
گير انداختن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Generate

A

توليد كردن

ساختن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Display

A

نمايش
نمايش دادن
نماياندن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Intense light
Intense cold
Intense study

A

شديد زياد عميق سخت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Drawback

A
مشكل
مانع
زيان
بي فايدگي
Problem
Disadvantage
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Equip

A

سازمند كردن
مجهز كردن
مسلح كردن

With

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Stringent

A

سخت
دقيق
غير قابل كشش
تنگنا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Rugged

A

ناهموار
سخت
شديد
تنومند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

Freight

A

كشتي باربري

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

Grate

A

رنده، بخاری پنجره‌ای، بخاری تو دیواری، شبکه، پنجره، میله‌های آهنی، قفس آهنی، زندان، صدای تصادم (نیزه و شمشیر)، حبس کردن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن دارای نرده و پنجره آهنی کردن، رنده کردن، (بهم) ساییدن، (مجازا) آزردن، صدای خشن درآوردن، بزور ستاندن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

extinguish

A

خاموش کردن، خفه کردن، فرونشاندن، کشتن، منقرض کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

Pine

A

چوب کاج
(Verb - intransitive) عزا گرفتن، گریه و زاری کردن، ماتم گرفتن
(Verb - intransitive) دلتنگی کردن، بی‌صبرانه منتظر بودن، روزشماری کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

Pile

A

توده، کپه، کومه، مقدار زیاد، کرک، یک تارموی، خوابپارچه، پارچه خزنما، ستون، ستون لنگرگاه، ستون پل،سد، موج شکن، توده کردن، کومه کردن، اندوختن، پرزقالی وغیره

22
Q

Intrinsic

A

ذاتی، اصلی، باطنی، طبیعی، ذهنی، روحی، حقیقی، مرتب، شایسته

23
Q

Intrinsic

A

Basic
ذاتي

(Adjective) ذاتی، اصلی، باطنی، طبیعی، ذهنی، روحی، حقیقی، مرتب، شایسته

24
Q

Clog up

A

گرفتن، بند آوردن، بند آمدن، گیر کردن

25
Q

Clog

A
گير كردن
بند آوردن
ترمز 
كنده
كلوخه
26
Q

Disruptive

A

(Adjective) درهم گسیخته، نفاق افکن

27
Q

Rival

A

هماورد، رقیب، حریف، هم چشم، هم چشمی کننده، نظیر،شبیه، هم چشمی، رقابت کردن

28
Q

Spring up

A

To appear

29
Q

Imprint

A

مهر زدن، نشاندن، گذاردن، زدن، منقوش کردن

30
Q

Chug

A

صدای لوکوموتیو، صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده می‌شود

31
Q

Statuary

A

مجسمه سای، مجسمه ساز، هیکل تراشی، تندیسی

32
Q

Statuary

A

مجسمه سازي

33
Q

Span

A

اندازه، ظرفیت، وجب، یکوجب، مدت معین، فاصله معین،وجب کردن، اندازه گرفتن، پل بستن، تاق بستن
محدوده، گستردگی، پوشش

34
Q

Rural

A

روستايي

35
Q

Suburban

A

حومه شهر

برون شهري

36
Q

Sprawl

A

پهن نشستن، گشاد نشستن، هرزه روییدن، بی پروا درازکشیدن یا نشستن، بطور غیرمنظم پخش شدن، پراکندگی

37
Q

Diminish

A

کم شدن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن

38
Q

Irreplaceable

A

غير قابل تعويض

39
Q

Consume

A

مصرف کردن، تحلیل رفتن، از پا درآمدن

40
Q

Fume

A

دود، بخار، بخور، گاز، غضب، بخار دادن، دود دادن، باغضب حرف زدن

41
Q

Hamper

A

از کار بازداشتن، مانع شدن، مختل کردن، قید

42
Q

Incentive

A

انگیزه، فتنه انگیز، اتش افروز، موجب، مشوق

43
Q

Embrace

A

دراغوش گرفتن، در بر گرفتن، بغل کردن، پذیرفتن، شامل بودن

44
Q

Flair

A

شمه
خصيصه
ويژگي

45
Q

Commuter

A

someone who regularly travels between work and home:

46
Q

Flair

A

شامه
خصيصه
Qualification

47
Q

Civilization

A

تمدن

48
Q

Writ

A

كتاب مقدس

49
Q

Sage

A

Noun) (رسمی) (آدم) فرزانه، (آدم) با خرد، (آدم) هوشمند، (آدم) بصیر، (آدم) دانا
(Adjective) (رسمی) فرزانه، با خرد، هوشمند، دانا، بصیر، حقیقت‌بین، هوشمندانه، داهیانه

50
Q

Mythology

A

(Noun) افسانه شناسی، اساطیر، اسطوره شناسی

51
Q

Settle

A

واریز، تسویه، جا دادن، ماندن، مقیم کردن، ساکن کردن، واریز کردن، تسویه کردن، معین کردن، ته نشین شدن، تسویه حساب کردن، نشست کردن

52
Q

Scholor

A

(Noun) دانشور، دانش پژوه، محقق، اهل تتبع، ادیب، شاگرممتاز