Lektion 1 Flashcards

1
Q

auch schon

A

‏„auch schon“ یک ترکیب است که به معنای „هم قبلاً“ یا „نیز از قبل“ می‌آید.

Mein Opa war auch schon Bäcker.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Sogar-

Das machst du sogar sehr gut.

Auf dem Berg war es so kalt. Es hat sogar geschneit.

A

حتی

مترادف :auch, selbst

(قید)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

drücken

‏Und jetzt die enden auf die Brezel drücken

Darf ich auf die Hupe drücken.

Ich habe ihn an meine Brust gedrückt.

A

فشار دادن

P2: gedrückt(haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Brezel

A

نان بریتزل، کلوچه نمکی
Artikel:Die
Plural:Brezeln

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Teig-

‏Wie viele Brezeln können wir aus dem Teig machen?

A

خمیر
Der
Teige

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Ungefähr-

Ich wiege ungefähr 70 Kilo.

A

تقریبا -حدودا-حدودی

(صفت)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Kompliziert -

Diese grammatische Regel ist kompliziert.

A

پیچیده

[حالت تفضیلی: komplizierter] [حالت عالی: kompliziertesten]

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Aber natürlich

A

اما البته ، مسلما

عبارت “Aber natürlich” در زبان آلمانی به معنای «البته» یا «مسلماً» است و در موقعیت‌های مختلفی برای تأیید، تأکید یا بیان موافقت به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Klappen-

Wie war die Reise? – Gut. Es hat alles prima geklappt.

A

به نتیجه رسیدن ، ثمر دادن ،پیش رفتن

عبارت “Es klappt” برای بیان موفقیت یا امکان‌پذیری چیزی استفاده می‌شود، زمانی که شرایط یا فعالیتی به خوبی پیش می‌رود.

P2: geklappt (haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Wiederholen-

Das wiederholen wir jetzt 30 mal.

Bitte wiederholen Sie den letzten Satz.

A

تکرار کردن

P2:wiederholt (haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Backen-

Er kann gute Kuchen backen.

Paul und Franka backen mit ihrem GroßVater Brezeln.

A

پختن ( در فر)

P2:gebacken (haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Anfang-

Am Anfang des Spiels war er besser.

Sie wohnt am Anfang der Straße.

‏ Paul findet Brezelnbacken am Anfang kompliziert

A

شروع ، ابتدا، اول

Der

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Von

A

حرف اضافه “von” در زبان آلمانی همواره با داتیو (Dativ) به کار می‌رود و به معنای “از” یا “توسط” است. این حرف اضافه معمولاً برای نشان دادن مبدأ، منشأ یا مالکیت استفاده می‌شود.

به مثال‌های زیر توجه کنید:

1.	مبدأ یا منشأ:
•	Ich habe das Buch von meinem Freund bekommen. (من این کتاب را از دوستم گرفتم.)
•	von meinem Freund: حالت داتیو.
  1. بیان مالکیت یا تعلق:
    • Das Auto von meiner Mutter.
    (ماشین متعلق به مادرم.)
    • von meiner Mutter: حالت داتیو.

در نتیجه، هر اسمی که پس از “von” بیاید، در حالت داتیو قرار می‌گیرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Immer noch

A

عبارت “immer noch” به معنای «هنوز» یا «همچنان» است و برای بیان استمرار یا تداوم یک وضعیت یا عمل به کار می‌رود.

به مثال‌های زیر توجه کنید:

1.	برای بیان استمرار یک وضعیت:
•	Er ist immer noch krank. (او هنوز بیمار است.)
  1. برای تأکید بر ادامه ‌دار بودن یک عمل یا وضعیت:
    • Sie arbeitet immer noch an dem Projekt.
    (او هنوز در حال کار بر روی پروژه است.)

این عبارت به طور کلی برای نشان دادن اینکه چیزی در حال حاضر نیز در حال انجام یا برقرار است، استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

mit

A

حرف اضافه “mit” در زبان آلمانی همیشه با داتیو (Dativ) به کار می‌رود. این حرف اضافه برای بیان همراهی، ابزار یا وسیله استفاده می‌شود.

به مثال‌ های زیر توجه کنید:

1.	برای بیان همراهی یا شریک:
•	Ich gehe mit meinem Freund ins Kino. (من با دوستم به سینما می‌روم.)
•	mit meinem Freund: حالت داتیو.
  1. برای بیان وسیله یا ابزار:
    • Er schreibt mit einem Stift.
    (او با یک قلم می‌نویسد.)
    • mit einem Stift: حالت داتیو.

در نتیجه، هر اسمی که پس از “mit” بیاید، در حالت داتیو قرار می‌گیرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

dauern-

Mir dauert das Studium zu lange.

Wie lange dauert der Film?

A

طول کشیدن ، وقت گرفتن

P2:gedauert(haben)

فعل “dauern” با داتیو (Dativ) به کار می‌رود. این فعل برای بیان مدت زمان یا طول کشیدن چیزی استفاده می‌شود و معمولاً نیاز به فاعل داتیو دارد که نشان دهد چه کسی مدت زمان را تجربه می‌کند.

مثال:

•	Mir dauert es zu lange. (برای من خیلی طول می‌کشد.)

در این مثال، “Mir” (به من) در حالت داتیو است و “dauert” (طول می‌کشد) به معنای مدت زمانی است که به نظر طولانی می‌آید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

Geschichte-

Er studierte Deutsch und Geschichte.

Er hat die Geschichte erzählt.

A

تاریخ ، داستان
Die
جمع: Geschichten

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

erzählen-

Ich möchte Ihnen eine Geschichte erzählen.

Was hat sie dir über Frank erzählt?

A

تعریف کردن ، گفتن ،توضیح دادن ، روایت کردن ، نقل کردن

P2:erzählt (haben)

‏erzählen” در زبان آلمانی به شکل زیر استفاده می‌شود:

1.	با مفعول مستقیم (اکوزاتیو) برای نشان دادن محتوای داستان:
•	Ich erzähle eine Geschichte. (من یک داستان را تعریف می‌کنم.)
2.	با مفعول غیرمستقیم (داتیو) برای نشان دادن کسی که داستان برای او تعریف می‌شود:
•	Ich erzähle meinem Freund eine Geschichte. (من به دوستم یک داستان تعریف می‌کنم.)

در این مثال، “meinem Freund” (به دوستم) در حالت داتیو است و “eine Geschichte” (یک داستان) مفعول مستقیم است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

Übernachten-

Du kannst bei mir übernachten.

Wir haben auf dem Campingplatz übernachtet.

A

شب (جایی) ماندن (شب جایی) خوابیدن، اقامت کردن

P2: übernachtet(haben)

فعل “übernachten” به معنای «شب را گذراندن» یا «شب را در جایی خوابیدن» است. این فعل به طور معمول برای اشاره به اقامت شبانه در یک مکان به کار می‌رود.

کاربردها:

1.	در اقامتگاه‌ها:
•	Ich übernachte in einem Hotel. (من در یک هتل شب را می‌گذرانم.)
  1. در خانه‌ های دوستان یا خانواده:
    • Wir übernachten bei meinen Eltern.
    (ما در خانه والدینم شب را می‌گذرانیم.)
  2. در فضای باز یا کمپینگ:
    • Wir wollen draußen übernachten.
    (ما می‌خواهیم در فضای باز شب را بگذرانیم.)

این فعل معمولاً بدون نیاز به مفعول مستقیم استفاده می‌شود و برای بیان فعالیتی است که در طول شب انجام می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

Bei

A

حرف اضافه “bei” همیشه با داتیو (Dativ) به کار می‌رود. این حرف اضافه به معنای «در نزدیکی»، «در خانه»، یا «با» است و برای نشان دادن مکان، همراهی، یا تعلق استفاده می‌شود.

مثال‌ها با حالت داتیو:

1.	مکان:
•	Ich bin bei meinen Eltern. (من در خانه والدینم هستم.)
2.	همراهی یا حضور:
•	Wir sind bei der Feier. (ما در جشن هستیم.)
3.	محل کار یا فعالیت:
•	Sie arbeitet bei einer großen Firma. (او در یک شرکت بزرگ کار می‌کند.)

در تمام این موارد، اسم بعد از “bei” در حالت داتیو قرار می‌گیرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

Draußen-

Es ist kalt draußen.

Wir müssen draußen warten.

Wollen wir draußen sitzen?

A

بیرون بیرون (از خانه یا اتاق)، محیط باز

قید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

Klettern-

Er kann auf Bäume klettern.

Die Kinder sind auf den Baum geklettert.

A

بالا رفتن ، صعود کردن

P2: geklettert(sein)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

auf

A

حرف اضافه “auf” در زبان آلمانی کاربردهای مختلفی دارد و می‌تواند با حالت‌های اکوزاتیو (Accusativ) و داتیو (Dativ) استفاده شود. در زیر نکات کلیدی درباره‌ی “auf” آمده است:

کاربرد با حالت اکوزاتیو (حالت حرکتی)

“Auf” با اکوزاتیو زمانی استفاده می‌شود که به حرکت یا تغییر مکان اشاره دارد:

1.	برای بیان حرکت به سمت چیزی:
•	Ich gehe auf den Baum. (من به سمت درخت می‌روم.)
2.	برای اشاره به مقصد یا مکان مشخص:
•	Er läuft auf die Straße. (او به سمت خیابان می‌دود.)

کاربرد با حالت داتیو (حالت استاتیک)

“Auf” با داتیو زمانی استفاده می‌شود که به وضعیت یا مکان ثابت اشاره دارد:

1.	برای بیان موقعیت در روی چیزی:
•	Das Buch liegt auf dem Tisch. (کتاب روی میز قرار دارد.)
2.	برای اشاره به مکان ثابت یا قرارگیری:
•	Die Kinder spielen auf dem Spielplatz. (کودکان در پارک بازی می‌کنند.)

نکات اضافی:

•	در ترکیب با زمان:
•	Auf lange Sicht = در درازمدت
•	Auf kurze Zeit = در مدت کوتاه
•	در اصطلاحات خاص:
•	Auf jeden Fall = به هر حال / در هر صورت
•	Auf der Suche nach = در جستجوی
•	برای بیان وضعیت‌های خاص:
•	Auf dem Weg = در مسیر

حرف اضافه “auf” با توجه به این که با حالت اکوزاتیو یا داتیو استفاده می‌شود، معانی مختلفی را به خود می‌گیرد که به نوع استفاده و موقعیت جملات بستگی دارد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

Sammeln-

Sammeln Sie Briefmarken?

Im Herbst sammeln wir im Wald Pilze.

A

جمع کردن ، جمع‌ آوری کردن

P2:gesammelt (haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

Sache-

1.Er hat zum Geburtstag viele Sachen bekommen.

2.Das ist nicht meine Sache.

A

1.چیز، کالا ، وسیله ، شی
2.موضوع ، مسئله
Die
Sachen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

Flohmarkt-

Diesen Hut habe ich am Flohmarkt gekauft.

A

بازار دست دوم فروشی , بازار دست فروشان
Der
Flohmärkte

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

Verkaufen-

Er verkauft sein altes Auto.

Meine alten Möbel habe ich verkauft

A

فروختن
P2:verkauft (haben)

فعل „verkaufen“:

معنای دقیق:

•	„verkaufen“ به معنای “فروختن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„verkaufen“ می‌تواند هم آکوزاتیو و هم داتیو بگیرد:
•	چیزی که فروخته می‌شود، آکوزاتیو است.
•	کسی که به او چیزی فروخته می‌شود، داتیو است.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Ich verkaufe mein Auto.“ (من ماشینم را می‌فروشم.)
•	„Auto“ = آکوزاتیو
2.	„Er verkauft seiner Schwester das Fahrrad.“ (او دوچرخه را به خواهرش می‌فروشد.)
•	„seiner Schwester“ = داتیو، „das Fahrrad“ = آکوزاتیو
3.	„Sie verkauft Bücher.“ (او کتاب‌ها را می‌فروشد.)
•	„Bücher“ = آکوزاتیو

توضیح:

•	مفعول مستقیم (چیزی که فروخته می‌شود) آکوزاتیو است.
•	مفعول غیرمستقیم (کسی که چیزی به او فروخته می‌شود) داتیو است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

Einrad

A

تک چرخ ،یک چرخه
Das

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

Skateboard

A

اسکیت برد
Das

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

Zeichnen

Zeichnen ist mein Hobby.

Meine Tochter kann sehr gut zeichnen.

A

طراحی کردن ، نقاشی کشیدن
P2:gezeichnet (haben)

در زبان آلمانی، “zeichnen” و “malen” هر دو به معنای «کشیدن» یا «تصویر کردن» هستند، اما تفاوت ‌هایی در کاربرد و نوع فعالیت دارند:

  1. Zeichnen (طراحی کردن)• “Zeichnen” به معنای طراحی کردن یا کشیدن تصاویری با مداد، خودکار یا هر وسیله‌ای است که شامل خطوط و طرح ‌ها باشد. این فعل بیشتر برای طراحی‌های خطی، اسکچ‌ ها یا نقاشی‌ هایی استفاده می‌شود که به جزئیات دقیق و خط‌کشی تمرکز دارند.
    ‎ • وسایل مورد استفاده: مداد، خودکار، زغال طراحی.
    مثال:
    • Er zeichnet ein Haus.
    (او یک خانه طراحی می‌کند.)
  2. Malen (نقاشی کردن)• “Malen” به معنای نقاشی کردن با رنگ است. این فعل زمانی به کار می‌رود که شما از رنگ‌ها برای ایجاد یک تصویر استفاده می‌کنید. معمولاً برای کار با رنگ‌های آبرنگ، روغنی، اکریلیک و غیره به کار می‌رود.
    ‎ • وسایل مورد استفاده: قلم‌مو، رنگ‌های آبرنگ، رنگ روغن، پاستل.
    مثال:
    • Sie malt ein Bild mit Wasserfarben.
    (او با آبرنگ یک تصویر نقاشی می‌کند.)

تفاوت اصلی:

•	Zeichnen :بیشتر بر خطوط و طراحی بدون رنگ تمرکز دارد.
•	Malen :به معنای نقاشی با رنگ است و معمولاً از رنگ‌ ها برای پر کردن طرح‌ ها استفاده می‌شود
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

Computerspiel

A

بازی کامپیوتری
Das
Computerspiele

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

Puppe-

Unsere kleine Tochter bekommt zum Geburtstag eine Puppe.

A

عروسک
Die
Puppen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

Süßigkeit-

Das Kind isst zu viele Süßigkeiten.

A

شکلات ، شیرینی جات
Die
Süßigkeiten

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

Witz-

Er kennt sehr gute Witze.

Wir haben Witze erzählt und viel gelacht.

A

جوک،لطیفه
Der
Witze

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

Rätsel-

Ich kann dieses Rätsel nicht lösen.

A

راز،معما
Das
Rätsel

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

Meinen-

Der Film war gut. Was meinst du?

A

نظر داشتن, منظور داشتن، اعتقاد داشتن

P2:gemeint (haben)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

Onkel-

Ich habe meinen Onkel lange nicht gesehen.

Nächste Woche fahre ich zu meinem Onkel nach Berlin.

A

عمو یا دایی شوهر خاله، شوهر عمه
Der
Onkel

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

Tante-

Ich wohne bei meiner Tante.

Meine Tante ist noch sehr jung.

A

عمه یا خاله زن عمو، زن دایی
Die
Tanten

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

Neffe-

Meine Schwester hat zwei Kinder. Meine Neffen sind drei und fünf Jahre alt.

A

پسر خواهر/برادر
Der
Neffen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

Nichte-

Die Tasche ist ein Geschenk von meiner Nichte.

A

دختر خواهر/برادر
Die
Nichten

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

Cousin-

Ich hab einen Cousin.

Mein Cousin wohnt jetzt in Brasilien.

A

پسر عمو/عمه/خاله/دایی
Der
Cousins

42
Q

Schwiegersohn

A

شوهر دختر , داماد
Der
Schwiegersöhne

43
Q

Schwiegertochter

A

زن پسر , عروس
Die
Schwiegertöchter

44
Q

Schwiegervater

A

پدر زن/شوهر
Der
Schwiegerväter

45
Q

Schwiegermutter

A

مادر زن/شوهر
Die
Schwiegermütter

46
Q

Bäckerei-

Wir kaufen unser Brot immer in der Bäckerei am Markt.

Wo hast du den Kuchen gekauft? -In der Bäckerei neben der Kirche.

A

نانوایی , شیرینی‌پزی
Die
Bäckereien

47
Q

Vor

A

حرف اضافه „vor“ در زبان آلمانی یکی از حروف اضافه‌ای است که می‌تواند با حالت داتیو (Dativ) یا آکوزاتیو (Akkusativ) بیاید، بسته به اینکه آیا جمله به مکان یا به حرکت و جهت‌گیری اشاره دارد. در ادامه توضیحات کامل‌تری در مورد „vor“ آورده شده است:

  1. „vor“ با حالت داتیو (Dativ):

هنگامی که „vor“ با حالت داتیو استفاده می‌شود، نشان‌دهنده موقعیت یا مکان است، یعنی چیزی در جلوی چیزی دیگر قرار دارد و تغییری در موقعیت وجود ندارد.

مثال:

•	„Ich stehe vor dem Haus.“ = من جلوی خانه ایستاده‌ام. (اینجا „vor“ با „dem Haus“ که حالت داتیو است استفاده شده است.)
•	„Das Auto parkt vor der Schule.“ = ماشین جلوی مدرسه پارک شده است.
  1. „vor“ با حالت آکوزاتیو (Akkusativ):

اگر از „vor“ برای اشاره به حرکت یا تغییر موقعیت استفاده شود، با حالت آکوزاتیو می‌آید. در این حالت، حرکت یا انتقال از یک نقطه به نقطه دیگر بیان می‌شود.

مثال:

•	„Ich gehe vor das Haus.“ = من به جلوی خانه می‌روم. (در این جمله، حرکت به سمت جلوی خانه است، بنابراین „vor“ با „das Haus“ در حالت آکوزاتیو آمده است.)
•	„Das Kind läuft vor die Tür.“ = کودک به سمت در می‌دود.
  1. „vor“ به معنای قبل از زمانی:

علاوه بر کاربردهای مکانی، „vor“ برای اشاره به زمان نیز استفاده می‌شود و به معنای „قبل از“ است.

مثال:

•	„Vor dem Essen waschen wir uns die Hände.“ = قبل از غذا، دستانمان را می‌شوییم.
•	„Vor einem Jahr bin ich nach Deutschland gezogen.“ = من یک سال پیش به آلمان نقل مکان کردم.

خلاصه:

•	با داتیو: برای بیان مکان ثابت (در جلوی چیزی).
•	با آکوزاتیو: برای بیان حرکت به سمت جلوی چیزی.
•	زمانی: برای بیان زمانی که اتفاقی قبل از چیزی رخ داده است.
48
Q

Verstehen-

Ich verstehe deine Reaktion.

Wie verstehst du dich mit deiner Schwiegermutter?

Er versteht sein Handwerk.

A

فهمیدن درک کردن، متوجه شدن

با هم) کنار آمدن همدیگر را فهمیدن (sich verstehen)

تسلط داشتن توانستن، مهارت داشتن

P2:verstanden (haben)

49
Q

Übergeben-

Mein Opa hat seine Bäckerei dann seinem Schwiegersohn übergeben.

A

دادن، تقدیم کردن ، تحویل دادن
P2: übergeben(haben)

‏ „übergeben“ یکی از افعالی است که مفعول داتیو می‌گیرد. این فعل معمولاً نیاز به دو مفعول دارد:

1.	مفعول مستقیم (آکوزاتیو): چیزی که تحویل یا واگذار می‌شود.
2.	مفعول غیرمستقیم (داتیو): شخصی که چیزی به او تحویل داده می‌شود.

برای مثال:

•	„Er übergibt seinem Freund (Dativ) das Buch (Akkusativ).“ به معنای: „او کتاب را به دوستش تحویل می‌دهد.“
•	„Ich habe meiner Schwester (Dativ) die Schlüssel (Akkusativ) übergeben.“ به معنای: „من کلیدها را به خواهرم واگذار کردم.“

در این مثال‌ها:

•	„das Buch“ و „die Schlüssel“ مفعول مستقیم هستند و در حالت آکوزاتیو قرار دارند.
•	„seinem Freund“ و „meiner Schwester“ مفعول غیرمستقیم هستند و در حالت داتیو قرار گرفته‌اند.

بنابراین، „übergeben“ همیشه به یک مفعول داتیو (برای شخصی که چیزی به او داده می‌شود) و یک مفعول آکوزاتیو (برای چیزی که داده می‌شود) نیاز دارد.

50
Q

auch mal

A

‏„auch mal“ یک ترکیب رایج است و در محاوره‌های روزمره به کار می‌رود، اما به عنوان یک اصطلاح رسمی در نظر گرفته نمی‌شود. این ترکیب به معنای „من هم یک روز“ یا „من هم گاهی“ است و به موقعیتی اشاره دارد که شخص ممکن است بخواهد کاری را در آینده یا به‌طور موقت انجام دهد.

کاربردهای رایج:

•	„Ich will auch mal ins Kino gehen.“ = من هم می‌خواهم یک روز به سینما بروم.
•	„Soll ich das auch mal probieren?“ = آیا من هم باید آن را امتحان کنم؟

در این ترکیب:

•	„auch“ = هم (also)
•	„mal“ = یک بار / یک روز (اشاره به زمان نامشخص در آینده)

این ترکیب اغلب برای بیان یک تمایل یا پرسش برای امتحان کردن چیزی یا انجام دادن کاری در آینده به کار می‌رود.

51
Q

Sonst-

Sonst muss ich so früh aufstehen und ich bin morgens immer so müde.

Hilf mir, sonst komme ich zu spät.

A

1.در غیر این صورت یا، وگرنه
2.دیگر

52
Q

Früh-

Ich bin heute sehr früh aufgestanden.

A

1.زود 2.اولیه 3.سابق

حالت تفضیلی: früher] [حالت عالی: frühesten]

53
Q

aufstehen-

Ich muss immer um vier Uhr aufstehen.

Ich stehe jeden Morgen um sechs Uhr auf.

Ich stehe vom Stuhl auf.

A

بیدار شدن ، بلند شدن

گذشته کامل: aufgestanden] [فعل کمکی: sein ]

فعل „aufstehen“:

معنای دقیق:

•	„aufstehen“ به معنای “بلند شدن” یا “برخاستن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„aufstehen“ معمولاً یک فعل غیر حرکتی است و داتیو یا آکوزاتیو نمی‌گیرد.

فعل کمکی:

•	„aufstehen“ در حالت پرفکت با فعل کمکی „sein“ صرف می‌شود.

حالت پرفکت:

•	„Ich bin aufgestanden.“ (من بلند شده‌ام.)

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Ich stehe um 7 Uhr auf.“ (من ساعت ۷ بلند می‌شوم.)
2.	„Wann stehst du auf?“ (کی بلند می‌شوی؟)
3.	„Er ist heute früh aufgestanden.“ (او امروز صبح زود بلند شده است.)

در این مثال‌ها، فعل „aufstehen“ نشان‌دهنده عمل بلند شدن است.

54
Q

Kostenlos-

Dann
bekomme ich immer alle Brezeln kostenlos!

Was kostet diese Zeitschrift? – Nichts. Die ist kostenlos.

A

رایگان ، بدون هزینه

55
Q

Dick-

Und wer ist der Mann mit dem dicken Bauch?

Iss nicht so viel Süßigkeiten, das macht dick!

Die Wand ist dick.

A

چاق ، ضخیم

(صفت)

56
Q

Recht-

Franka hat recht.

Das Recht ist auf eurer Seite.

A

حق، درست ،راست قانون
Das
Rechte

Recht haben:حق داشتن

57
Q

Quatsch-

Er hat viel Quatsch gemacht.

Das ist Quatsch!

Was für Quatsch ist das?

Er redet immer Quatsch.

Mach keinen Quatsch!

Das war total Quatsch.

A

چرند‌، مزخرف ، بی معنی ، بیهوده
Der

58
Q

Würfel-

die Form eines Würfels

A

مکعب
Der
Würfel

59
Q

Verrückt-

Mein Hund ist verrückt.

Der Film war verrückt.

„Heute ist das Wetter verrückter als gestern.“

A

دیوانه دیوانه‌ وار، احمقانه

صفت „verrückt“ به معنای „دیوانه“ یا „عجیب“ است. حالت تفضیلی (مقایسه‌ای) و عالی این صفت به این صورت است:

•	تفضیلی (مقایسه‌ای): verrückter = دیوانه‌تر / عجیب‌تر
•	حالت عالی: am verrücktesten = دیوانه‌ترین / عجیب‌ترین

مثال‌ها:

•	تفضیلی: „Er ist verrückter als sein Bruder.“ او از برادرش دیوانه‌تر است.
•	حالت عالی: „Das ist die verrückteste Idee, die ich je gehört habe.“ این دیوانه‌ترین ایده‌ای است که تا به حال شنیده‌ام.
60
Q

Aufpassen-

Er passt im Unterricht nicht richtig auf.

Na gut. Also passt auf: Onkel Willi war nicht sehr fleißig.

A

حواس جمع بودن ،توجه کردن، مواظب بودن

گذشته کامل: aufgepasst] [فعل کمکی: haben ]

1.	„Pass auf! Das Auto kommt!“ مراقب باش! ماشین می‌آید!
2.	„Ich passe auf meinen kleinen Bruder auf.“ من از برادر کوچکم مراقبت می‌کنم.
3.	„Kannst du auf meine Tasche aufpassen?“ می‌توانی مراقب کیفم باشی؟
4.	„Die Lehrerin sagt: ‚Passt bitte auf!‘“ معلم می‌گوید: لطفاً توجه کنید!
5.	„Du musst auf die Straße aufpassen.“ باید مراقب خیابان باشی.

به‌طور خاص، ساختار آن به این صورت است:

•	„aufpassen auf“ + مفعول آکوزاتیو
61
Q

Fleißig-

Er arbeitet fleißig und beschwert sich nie.

Pamela ist wirklich sehr fleißig.

Onkel Willi war nicht sehr fleißig.

A

سخت‌کوش کوشا، سخت‌کوشانه

حالت تفضیلی (مقایسه‌ای) برای صفت „fleißig“ (سخت‌کوش) به این صورت است:

•	تفضیلی: fleißiger = سخت‌کوش‌تر

مثال:

•	„Mein Bruder ist fleißiger als ich.“ برادر من از من سخت‌کوش‌تر است.

حالت عالی:

•	حالت عالی: am fleißigsten = سخت‌کوش‌ترین

مثال:

•	„Er ist der fleißigste Schüler in der Klasse.“ او سخت‌کوش‌ترین دانش‌آموز در کلاس است.
62
Q

Mädchen-

Er ist lieber mit den Mädchen tanzen gegangen.

Familie Kurz bekommt ein Baby. – Junge oder Mädchen?

In unserer Klasse gibt es nur Mädchen, keine Jungen.

A

دختر
Das
Mädchen

63
Q

darum-

Es regnet, darum bleibe ich zu Hause.

Ich habe keine Zeit, darum kann ich nicht kommen.

Also hat er Onkel Willi darum gebeten.

A

کلمه‌ی „darum“ به معنای „به همین دلیل“ یا „از این رو“ است. این کلمه معمولاً برای اشاره به دلیل یا علت یک عمل یا رفتار استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

1.	„Es regnet, darum bleibe ich zu Hause.“ باران می‌بارد، بنابراین من در خانه می‌مانم.
2.	„Ich habe keine Zeit, darum kann ich nicht kommen.“ من وقت ندارم، به همین دلیل نمی‌توانم بیایم.

در جمله‌ی „Also hat er Onkel Willi darum gebeten.“، „darum“ به این معناست که او به دلیل خاصی از عمو ویلی درخواست کرده،

64
Q

Bitten-

Wir müssen jemanden um Hilfe bitten.

Also hat er Onkel Willi darum gebeten.

A

خواهش کردن . درخواست کردن

P2: gebeten(haben)

فعل „bitten“ مفعول آکوزاتیو می‌گیرد. به این معنی که پس از این فعل، معمولاً یک مفعول مستقیم به کار می‌رود.

ساختار:

•	„bitten + مفعول آکوزاتیو + (für + چیزی)“

مثال:

•	„Ich bitte dich um Hilfe.“ من از تو درخواست کمک می‌کنم. (در اینجا، „dich“ مفعول آکوزاتیو است و „Hilfe“ به صورت پیش‌درآمدی با „um“ آمده است.)
•	„Er hat mich um einen Gefallen gebeten.“ او از من درخواست یک لطف کرد. (در اینجا، „mich“ مفعول آکوزاتیو است.)

بنابراین، بعد از „bitten“، معمولاً از مفعول آکوزاتیو استفاده می‌شود.

در اینجا چند مثال ساده با فعل „bitten“ در سطح A1 آورده شده است:

1.	„Ich bitte dich um Hilfe.“ من از تو درخواست کمک می‌کنم.
2.	„Kannst du mich bitte anrufen?“ می‌توانی لطفاً به من زنگ بزنی؟
3.	„Er bittet seine Schwester um einen Gefallen.“ او از خواهرش درخواست یک لطف می‌کند.
4.	„Wir bitten euch um Geduld.“ ما از شما درخواست صبر می‌کنیم.
5.	„Sie hat mich um Rat gebeten.“ او از من درخواست مشورت کرد.
65
Q

Bitten-

Wir müssen jemanden um Hilfe bitten.

Also hat er Onkel Willi darum gebeten.

A

خواهش کردن . درخواست کردن

P2: gebeten(haben)

فعل „bitten“ مفعول آکوزاتیو می‌گیرد. به این معنی که پس از این فعل، معمولاً یک مفعول مستقیم به کار می‌رود.

ساختار:

•	„bitten + مفعول آکوزاتیو + (für + چیزی)“

مثال:

•	„Ich bitte dich um Hilfe.“ من از تو درخواست کمک می‌کنم. (در اینجا، „dich“ مفعول آکوزاتیو است و „Hilfe“ به صورت پیش‌درآمدی با „um“ آمده است.)
•	„Er hat mich um einen Gefallen gebeten.“ او از من درخواست یک لطف کرد. (در اینجا، „mich“ مفعول آکوزاتیو است.)

بنابراین، بعد از „bitten“، معمولاً از مفعول آکوزاتیو استفاده می‌شود.

در اینجا چند مثال ساده با فعل „bitten“ در سطح A1 آورده شده است:

1.	„Ich bitte dich um Hilfe.“ من از تو درخواست کمک می‌کنم.
2.	„Kannst du mich bitte anrufen?“ می‌توانی لطفاً به من زنگ بزنی؟
3.	„Er bittet seine Schwester um einen Gefallen.“ او از خواهرش درخواست یک لطف می‌کند.
4.	„Wir bitten euch um Geduld.“ ما از شما درخواست صبر می‌کنیم.
5.	„Sie hat mich um Rat gebeten.“ او از من درخواست مشورت کرد.
66
Q

Niemand-

Niemand hatte Brötchen zum Frühstück.

Ich habe geklingelt. Aber es war niemand zu Hause.

A

هیچ کس
(ضمیر)

67
Q

Wütend-

Sein Vater war sehr wütend.

Warum bist du so wütend?

A

خشمگین , خیلی عصبانی

برای صفت „wütend“ (عصبانی)، حالت تفضیلی و عالی به صورت زیر است:

حالت تفضیلی:

•	wütender = عصبانی‌تر

مثال:

•	„Er ist wütender als sein Bruder.“ او از برادرش عصبانی‌تر است.

حالت عالی:

•	am wütendsten = عصبانی‌ترین

مثال:

•	„Sie ist am wütendsten von allen.“ او عصبانی‌ترین فرد از همه است.
68
Q

Streiten-

für die Freiheit streiten

Sie streiten jeden Tag.

Sie haben gestritten.

A

جر و بحث کردن , دعوا کردن
P2: gestritten (haben)

69
Q

Rufen-

Ich habe die Kinder gerufen, aber sie haben mich nicht gehört.

Wir haben sofort einen Arzt gerufen.

A

صدا زدن، صدا کردن ، خبر کردن

P2: gerufen(haben)

70
Q

Geh doch dahin, wo der Pfeffer wächst”.

A

جمله‌ی „Geh doch dahin, wo der Pfeffer wächst.“ به معنای „برو به جایی که فلفل می‌روید.“ است.

این عبارت در زبان آلمانی به عنوان یک اصطلاح استفاده می‌شود و به معنای „برو به جهنم“ یا „برو به جایی دور“ است.

توضیحات:

•	„Geh doch dahin“ = برو به آنجا
•	„wo der Pfeffer wächst“ = جایی که فلفل می‌روید (یک اصطلاح برای بیان دوری و جدایی)

این جمله معمولاً به عنوان یک واکنش به شخصی که مزاحمت ایجاد می‌کند یا برای بیان عدم تمایل به ادامه‌ی بحث به کار می‌رود.

71
Q

Pfeffer-

Bringen Sie uns bitte Pfeffer und Salz.

Dieser Pfeffer ist besonders scharf

A

فلفل
Der
Pfeffer

72
Q

Wachsen-

In diesem Boden wachsen Kartoffeln besonders gut.

Mein Sohn ist sehr gewachsen. Er ist jetzt schon größer als ich.

A

رشد کردن , بزرگ شدن، بلند شدن

P2:gewachsen(sein)

73
Q

Passieren-

Fahr bitte vorsichtiger, sonst passiert noch ein Unfall.

Wann ist der Unfall passiert?

A

اتفاق افتادن , رخ دادن, گذشتن
P2:passiert(sein)

74
Q

Vergessen-

Entschuldigung, ich habe Ihren Namen vergessen.

Ich habe meinen Schirm im Hotel vergessen.

Ich habe seine Telefonnummer vergessen.

A

فراموش کردن , از یاد بردن
P2:vergessen(haben)

عل „vergessen“:

معنای دقیق:

•	„vergessen“ به معنای “فراموش کردن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„vergessen“ یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Ich habe mein Buch vergessen.“ (من کتابم را فراموش کرده‌ام.)
2.	„Vergisst du oft deine Schlüssel?“ (آیا تو اغلب کلیدهایت را فراموش می‌کنی؟)
3.	„Er hat den Termin vergessen.“ (او قرار ملاقات را فراموش کرده است.)

در همه این مثال‌ها، “Buch”، “Schlüssel” و “Termin” مفعول آکوزاتیو هستند.

75
Q

Buchstabieren-

Bitte buchstabieren Sie Ihren Namen.

Würden Sie Ihren Namen bitte buchstabieren?

A

هجی کردن حرف به حرف گفتن
P2:buchstabiert(haben)

فعل „buchstabieren“:

معنای دقیق:

•	„buchstabieren“ به معنای “حروف‌چینی کردن” یا “هجاکردن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„buchstabieren“ یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Kannst du deinen Namen buchstabieren?“ (آیا می‌توانی نامت را هجاکنی؟)
2.	„Ich buchstabiere das Wort.“ (من کلمه را هجاکنی می‌کنم.)
3.	„Bitte buchstabiere die Adresse.“ (لطفاً آدرس را هجاکنی کن.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Namen“، „Wort“ و „Adresse“ هستند.

76
Q

ausmachen-

Er macht den Fernseher aus.

Mach bitte das Licht aus!

A

خاموش کردن
P2:ausgemacht(haben)

فعل „ausmachen“:

معنای دقیق:

•	„ausmachen“ به معنای “خاموش کردن” یا “تشکیل دادن” (در بعضی زمینه‌ها) است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„ausmachen“ معمولاً یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Kannst du das Licht ausmachen?“ (آیا می‌توانی چراغ را خاموش کنی؟)
2.	„Ich mache den Fernseher aus.“ (من تلویزیون را خاموش می‌کنم.)
3.	„Sie macht die Musik aus.“ (او موسیقی را خاموش می‌کند.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Licht“، „Fernseher“ و „Musik“ هستند.

77
Q

anmachen

A

فعل „anmachen“:

معنای دقیق:

•	„anmachen“ به معنای “روشن کردن” یا “فعال کردن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„anmachen“ معمولاً یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Kannst du das Licht anmachen?“ (آیا می‌توانی چراغ را روشن کنی؟)
2.	„Ich mache den Fernseher an.“ (من تلویزیون را روشن می‌کنم.)
3.	„Sie macht die Musik an.“ (او موسیقی را روشن می‌کند.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Licht“، „Fernseher“ و „Musik“ هستند.

78
Q

aufmachen

A

فعل „aufmachen“:

معنای دقیق:

•	„aufmachen“ به معنای “باز کردن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„aufmachen“ معمولاً یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Kannst du die Tür aufmachen?“ (آیا می‌توانی در را باز کنی؟)
2.	„Ich mache das Fenster auf.“ (من پنجره را باز می‌کنم.)
3.	„Sie macht das Buch auf.“ (او کتاب را باز می‌کند.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Tür“، „Fenster“ و „Buch“ هستند.

79
Q

Zumachen

A

فعل „zumachen“:

معنای دقیق:

•	„zumachen“ به معنای “بستن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„zumachen“ معمولاً یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Kannst du die Tür zumachen?“ (آیا می‌توانی در را ببندی؟)
2.	„Ich mache das Fenster zu.“ (من پنجره را می‌بندم.)
3.	„Sie macht das Buch zu.“ (او کتاب را می‌بندد.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Tür“، „Fenster“ و „Buch“ هستند.

80
Q

Stehen-

Der Bus steht schon an der Haltestelle.

Sie stehen vor Problemen.

A

فعل „stehen“:

معنای دقیق:

•	„stehen“ به معنای “ایستادن” یا “قرار داشتن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„stehen“ معمولاً فعل غیر حرکتی است و داتیو یا آکوزاتیو نمی‌گیرد.

فعل کمکی:

•	„stehen“ در حالت پرفکت با فعل کمکی „haben“ صرف می‌شود.

حالت پرفکت:

•	„Ich habe gestanden.“ (من ایستاده‌ام.)

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Ich stehe vor der Tür.“ (من جلوی در ایستاده‌ام.)
2.	„Die Lampe steht auf dem Tisch.“ (لامپ روی میز قرار دارد.)
3.	„Er steht im Garten.“ (او در باغ ایستاده است.)

در این مثال‌ها، فعل „stehen“ نشان‌دهنده وضعیت و موقعیت است.

81
Q

Verstehen-

keiner versteht mich!

Ich verstehe deine Reaktion.

Ich verstehe nicht, warum sie das macht.

A

فهمیدن درک کردن، متوجه شدن

فعل „verstehen“:

معنای دقیق:

•	„verstehen“ به معنای “درک کردن” یا “فهمیدن” است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„verstehen“ یک فعل آکوزاتیوساز است. یعنی مفعول مستقیم (Accusative) می‌گیرد.

فعل کمکی:

•	„verstehen“ در حالت پرفکت با فعل کمکی „haben“ صرف می‌شود.

حالت پرفکت:

•	„Ich habe verstanden.“ (من درک کرده‌ام.)

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Verstehst du die Frage?“ (آیا سوال را می‌فهمی؟)
2.	„Ich verstehe dich.“ (من تو را درک می‌کنم.)
3.	„Sie hat das Buch verstanden.“ (او کتاب را درک کرده است.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Frage“، „dich“ و „Buch“ هستند.

82
Q

bestehen-

Er hat mit „gut“ bestanden.

Der Verein besteht seit 1970.

A

موفق شدن گذراندن امتحان, وجود داشتن

فعل „bestehen“:

معنای دقیق:

•	„bestehen“ به معنای “وجود داشتن” یا “قبول شدن” (در آزمون) است.

داتیو یا آکوزاتیو؟

•	„bestehen“ معمولاً یک فعل آکوزاتیوساز است وقتی به معنای “قبول شدن” استفاده شود. در موارد دیگر، بسته به ساختار جمله، می‌تواند بدون مفعول هم استفاده شود.

فعل کمکی:

•	„bestehen“ در حالت پرفکت با فعل کمکی „haben“ صرف می‌شود.

حالت پرفکت:

•	„Ich habe bestanden.“ (من قبول شده‌ام.)

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Ich bestehe die Prüfung.“ (من امتحان را قبول می‌شوم.)
2.	„Die Schule besteht seit vielen Jahren.“ (مدرسه از سال‌های زیادی وجود دارد.)
3.	„Er hat die Prüfung bestanden.“ (او امتحان را قبول شده است.)

در این مثال‌ها، مفعول آکوزاتیو „Prüfung“ و „Schule“ هستند.

83
Q

Kursleiter

A

کلمه „Kursleiter“:

معنای دقیق:

•	„Kursleiter“ به معنای “مدرس دوره” یا “معلم کلاس” است. این واژه معمولاً به فردی اطلاق می‌شود که مسئول تدریس و راهنمایی در یک دوره آموزشی است.

جنسیت:

•	„Kursleiter“ مذکر است. برای زنان می‌توان از „Kursleiterin“ استفاده کرد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Der Kursleiter erklärt die Grammatik.“ (مدرس دوره دستور زبان را توضیح می‌دهد.)
2.	„Ich habe eine Frage an den Kursleiter.“ (من یک سوال از مدرس دوره دارم.)
3.	„Die Kursleiterin ist sehr nett.“ (مدرس زن دوره خیلی مهربان است.)

در این مثال‌ها، „Kursleiter“ به فردی اشاره دارد که مسئول تدریس است.

ارتیکل „Kursleiter“:

•	مفرد مذکر: „der Kursleiter“ (مدرس دوره)
•	مفرد مؤنث: „die Kursleiterin“ (مدرس زن دوره)

مثال‌ها:

1.	„Der Kursleiter ist freundlich.“ (مدرس دوره دوستانه است.)
2.	„Die Kursleiterin gibt viele Übungen.“ (مدرس زن دوره تمرین‌های زیادی می‌دهد.)
84
Q

Wahr-

Das ist nicht wahr!

Ist es wahr, dass du keinen Fernsehapparat hast?

A

درست واقعی، حقیقت

کلمه „wahr“:

معنای دقیق:

•	„wahr“ به معنای “درست” یا “واقعی” است. این کلمه برای توصیف حقیقت یا صحت یک موضوع به کار می‌رود.

جنسیت:

•	„wahr“ یک صفت است و به جنسیت خاصی تعلق ندارد.

مثال‌ها در سطح A1:

1.	„Das ist wahr.“ (این درست است.)
2.	„Sind deine Informationen wahr?“ (آیا اطلاعاتت درست است؟)
3.	„Es ist nicht wahr, dass es regnet.“ (این درست نیست که باران می‌بارد.)

در این مثال‌ها، „wahr“ به صحت و واقعیت اطلاعات اشاره دارد.

حالت تفضیلی و عالی برای „wahr“:

حالت تفضیلی:

•	„wahrer“ (درست‌تر)

حالت عالی:

•	„am wahrsten“ (درست‌ترین)

مثال‌ها:

1.	„Diese Information ist wahrer als die andere.“ (این اطلاعات از آن دیگری درست‌تر است.)
2.	„Das ist am wahrsten von allem.“ (این از همه چیز درست‌تر است.)
85
Q

Pünktlich-

Seien Sie bitte pünktlich.

Der Bus fährt pünktlich um acht Uhr.

A

دقیقاً ,دقیقاً سر وقت

„Pünktlich“ به معنای “سر وقت” یا “وقت‌شناس است.

حالت تفضیلی و عالی:

•	تفضیلی: pünktlicher (وقت‌شناس‌تر)
•	عالی: am pünktlichsten (وقت‌شناس‌ترین)

مثال‌ها:

•	Er ist immer pünktlich. (او همیشه سر وقت است.)
•	Heute war sie pünktlicher als gestern. (امروز او وقت‌شناس‌تر از دیروز بود.)
•	Er ist am pünktlichsten in der Gruppe. (او وقت‌شناس‌ترین فرد در گروه است.)
86
Q

Pech-

Es regnet. Unser Picknick fällt leider aus. – So ein Pech!

Wir hatten im Urlaub Pech mit dem Wetter.

A

„Pech“ به معنای “بدشانسی” است.

مثال‌ها:

•	Ich hatte gestern Pech. (من دیروز بدشانسی آوردم.)
•	Was für ein Pech! (چه بدشانسی‌ای!)
•	Er hat immer Pech mit dem Wetter. (او همیشه با آب‌وهوا بدشانسی می‌آورد.)
87
Q

Zufrieden-

Ich bin mit der Wohnung zufrieden. Sie ist nicht so groß, aber sie hat einen Balkon.

Ich bin damit zufrieden.

A

„Zufrieden“ به معنای “راضی” یا “خشنود” است.

حالت تفضیلی و عالی:

•	تفضیلی: zufriedener (راضی‌تر)
•	عالی: am zufriedensten (راضی‌ترین)

مثال‌ها:

•	Ich bin mit dem Ergebnis zufrieden. (من از نتیجه راضی هستم.)
•	Heute ist er zufriedener als gestern. (او امروز راضی‌تر از دیروز است.)
•	Sie ist am zufriedensten, wenn sie im Urlaub ist. (او در تعطیلات بیشترین رضایت را دارد.)
88
Q

Umziehen-

Familie Meier ist letzten Monat umgezogen. Sie wohnen nicht mehr hier.

Nächsten Monat ziehen wir um.

A

„Umziehen“ به معنای “اسباب‌کشی کردن” یا “لباس عوض کردن” است، بسته به زمینه جمله.

حالت پرفکت:

•	Perfekt: „ist umgezogen“ (اسباب‌کشی کرد)
•	Perfekt: „hat sich umgezogen“ (لباس عوض کرد)

مثال‌ها:

•	Wir ziehen nächste Woche um. (ما هفته آینده اسباب‌کشی می‌کنیم.)
•	Er ist vor zwei Jahren nach Berlin umgezogen. (او دو سال پیش به برلین اسباب‌کشی کرد.)
•	Ich habe mich umgezogen. (من لباسم را عوض کردم.)
89
Q

Jugendlich-

A

„Jugendlich“ به معنای “جوان” یا “نوجوانانه” است و به چیزی که مربوط به دوران نوجوانی یا جوانی است، اشاره می‌کند.

مثال‌ها:

•	Sie hat ein jugendliches Aussehen. (او ظاهری جوان دارد.)
•	Die Kleidung ist sehr jugendlich. (این لباس‌ها بسیار نوجوانانه هستند.)
90
Q

König-

A

پادشاه
Der
Könige

91
Q

Zuhören-

Hör mir doch mal zu!

Was hat sie gesagt? Ich habe nicht zugehört.

A

„Zuhören“ به معنای “گوش دادن” است و معمولا به معنای گوش دادن با دقت به صحبت‌های کسی یا چیزی است. این فعل با داتیو استفاده می‌شود.

حالت پرفکت:

•	Perfekt: hat zugehört

مثال‌ها:

•	Ich höre dir zu. (من به تو گوش می‌دهم.)
•	Hast du mir zugehört? (آیا به من گوش دادی؟)
•	Die Kinder hören dem Lehrer aufmerksam zu. (بچه‌ها با دقت به معلم گوش می‌دهند.)

توضیحاتی در رابطه با zuhören

فعل “zuhören” در زبان آلمانی به معنای با هشیاری تمام گوش دادن است و تفاوت آن با فعل “hören” در آگاه و یا ناآگاه بودن است.

92
Q

Zuerst-

1.Ich muss zuerst telefonieren.

2.Was soll zuerst gemacht werden?

3.Zuerst gibt es Mittagessen. Dann könnt ihr Schokolade essen.

A

„Zuerst“ به معنای “اول” یا “در ابتدا” است و به ترتیب زمانی یا اولویت اشاره می‌کند.

مثال‌ها:

•	Zuerst müssen wir die Hausaufgaben machen. (ابتدا باید تکالیف را انجام دهیم.)
•	Ich war zuerst hier. (من اول اینجا بودم.)
•	Zuerst frühstücken wir, dann gehen wir spazieren. (اول صبحانه می‌خوریم، بعد به پیاده‌روی می‌رویم.)
93
Q

Dann-

1.Erst das Programm wählen und dann einschalten.

2.Ich brauche noch eine Woche Zeit. Dann ist die Zeichnung bestimmt fertig.

3.Ich muss noch schnell zur Post, dann komme ich.

A

„Dann“ به معنای “سپس” یا “بعد” است و به ترتیب زمانی یا یک مرحله بعد از کاری اشاره می‌کند.

مثال‌ها:

•	Ich gehe zuerst einkaufen, dann koche ich. (اول خرید می‌کنم، بعد آشپزی می‌کنم.)
•	Wir sehen einen Film, dann gehen wir ins Bett. (ما یک فیلم می‌بینیم، بعد به رختخواب می‌رویم.)
•	Zuerst lernen wir, und dann spielen wir. (اول درس می‌خوانیم و سپس بازی می‌کنیم.)
94
Q

danach-

1.Erst war ich beim Arzt. Danach habe ich eingekauft.

2.Zuerst gehen wir einkaufen, danach grillen wir auf unserem Balkon.

A

„Danach“ به معنای “بعد از آن” یا “پس از آن” است و به ترتیب زمانی بعد از یک عمل یا رویداد خاص اشاره می‌کند.

مثال‌ها:

•	Wir essen zu Abend, danach sehen wir fern. (ما شام می‌خوریم و بعد از آن تلویزیون تماشا می‌کنیم.)
•	Er ging ins Büro, danach hatte er ein Meeting. (او به دفتر رفت و بعد از آن جلسه‌ای داشت.)
•	Zuerst waren wir im Kino, danach sind wir spazieren gegangen. (ابتدا به سینما رفتیم و بعد از آن به پیاده‌روی رفتیم.)
95
Q

Zum Schluss-

1.Ich möchte das zum Schluß sagen.

A

„Zum Schluss“ به معنای “در پایان” یا “در نهایت” است و برای اشاره به آخرین بخش یا مرحله از یک فرآیند یا رویداد استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

•	Zum Schluss haben wir alle zusammen ein Foto gemacht. (در پایان همه با هم یک عکس گرفتیم.)
•	Zum Schluss möchte ich mich bei allen bedanken. (در نهایت می‌خواهم از همه تشکر کنم.)
•	Wir besprachen viele Dinge, und zum Schluss haben wir uns geeinigt. (ما درباره خیلی چیزها صحبت کردیم و در پایان به توافق رسیدیم.)
96
Q

gemeinsam-

Wir benutzen die Garage gemeinsam mit den Nachbarn.

A

„Gemeinsam“ به معنای “با هم” یا “مشترکاً” است و برای توصیف انجام کاری به‌صورت گروهی یا اشتراکی به کار می‌رود.

مثال‌ها:

•	Wir haben das Problem gemeinsam gelöst. (ما این مشکل را با هم حل کردیم.)
•	Gemeinsam sind wir stärker. (با هم قوی‌تر هستیم.)
•	Sie haben gemeinsam ein Haus gekauft. (آن‌ها با هم یک خانه خریدند.)
97
Q

Abstimmung-

A

„Abstimmung“ به معنای,, انتخابات
“رأی‌گیری” یا “هماهنگی” است. این واژه بسته به زمینه می‌تواند به فرآیند اخذ رأی یا عمل تنظیم و هماهنگی بین افراد یا گروه‌ها اشاره داشته باشد.

مثال‌ها:

•	Die Abstimmung über das neue Gesetz findet morgen statt. (رأی‌گیری درباره قانون جدید فردا برگزار می‌شود.)
•	Wir brauchen eine bessere Abstimmung zwischen den Teams. (ما به هماهنگی بهتر بین تیم‌ها نیاز داریم.)
•	Die Abstimmung war sehr knapp. (نتیجه رأی‌گیری بسیار نزدیک بود.)

Die

98
Q

Käufer-

1.Ich habe einen Käufer für mein Haus gefunden.

2.Ich habe schon einen Käufer für den alten Tisch.

A

„Käufer“ به معنای “خریدار” است و به شخصی اشاره دارد که چیزی را خریداری می‌کند.

مثال‌ها:

•	Der Käufer hat das Auto gestern abgeholt. (خریدار دیروز ماشین را تحویل گرفت.)
•	Die Käufer waren mit dem Preis zufrieden. (خریداران از قیمت راضی بودند.)
•	Es gibt viele Käufer für dieses Produkt. (خریداران زیادی برای این محصول وجود دارد.)

Der

99
Q

Geschäft-

Wir müssen uns beeilen. Die Geschäfte schließen bald.

A

„Geschäft“ به معنای “فروشگاه” یا “کسب‌وکار” است. این کلمه می‌تواند به یک مکان تجاری یا به فعالیت‌های تجاری اشاره داشته باشد.

مثال‌ها:

•	Ich gehe ins Geschäft, um Brot zu kaufen. (من به فروشگاه می‌روم تا نان بخرم.)
•	Er hat ein eigenes Geschäft eröffnet. (او یک کسب‌وکار شخصی راه‌اندازی کرده است.)
•	Das Geschäft läuft gut. (کسب‌وکار خوب پیش می‌رود.)

Das
جمع:Geschäfte

100
Q

Zum Glück

A

معنی:

„Zum Glück“ به معنای “خوشبختانه” است و برای بیان یک موقعیت مثبت یا خوشایند استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

1.	„Zum Glück habe ich die Prüfung bestanden.“ (خوشبختانه من در آزمون قبول شدم.)
2.	„Zum Glück hat es nicht geregnet.“ (خوشبختانه باران نیامد.)
3.	„Zum Glück sind wir rechtzeitig angekommen.“ (خوشبختانه ما به موقع رسیدیم.)
4.	„Zum Glück ist die Operation gut verlaufen.“ (خوشبختانه عمل جراحی به خوبی انجام شد.)
5.	„Zum Glück habe ich Hilfe bekommen.“ (خوشبختانه من کمک گرفتم.)