I … To Call Him Father Flashcards
Gravelled
راه پوشیدن از ریگ، سنگکلیه و مثانه، سنگریزه، شن، ماسه
Flick
تکان دادن، حرکت کردن، ورق زدن صفحه، تلنگر، ضربه ملایم
Twilight
تاریک وروشن، هوای گرگ و میش، شفق
Lawn
چمن، علفزار، با پارچه صافی کردن
Pungent
پر ادویه، تند، زننده، نوک تیز، سوزناک
Snip
چیدن، زدن، قیچی کردن، ته سیگار
Float
شناور شدن، روی آب ایستادن
Willow
درخت بید
Scolding
چوبکاری، سرزنش کردن
Sturdy
محکم، ستبر، تنومند، قویهیکل، خوشبنیه، درشت
Crunchy
آنچه که صدای قروچقروچ ایجاد کند) خشخش کننده، کروچی، کلوچی، کروچگر، ترد، قاق
Uncanny
غیرطبیعی، غریب، وهمی، جدی، زیرک
Firm
B2
استوار، ثابت، راسخ، کامل، جامع، با وفا، ثابت قدم، متین، وظیفه شناس، پابرجا، مستحکم، پرصلابت، تزلزل ناپذیر، موثق، درست، بنیادین، راست، مستند، جدی، سخت گیر، بی گذشت، محکم و قانونی
Slam
ضربت سنگین، صدای بستن در و امثال آن با صدای بلند، در را باشدت بههم زدن، بههم کوفتن
Flutter
بالزنی دستهجمعی، لرزش، اهتزاز، بال و پر زنی،حرکت سراسیمه، بالبال زدن (بدون پریدن)، لرزیدن، در اهتزاز بودن، سراسیمه بودن، لرزاندن
Abruptly
adjective
C2
تند، پرتگاهدار، سراشیبی، ناگهان، ناگهانی، بیخبر، درشت، جداکردن
Piercing
گوشخراش، تیز، بلند، کرکننده (صدا), نافذ، گیرا، برا، سوزدار، پرسوز، گزنده (باد و سرما)، سوزناک
Piercing
گوشخراش، تیز، بلند، کرکننده (صدا), نافذ، گیرا، برا، سوزدار، پرسوز، گزنده (باد و سرما)، سوزناک
Filigree
ملیلهکاری، ملیلهدوزی، زردوزی, تزئین کردن، زینت دادن (با ملیلهکاری,
Utterly
مطلقا، بهکلی، کاملاً، تمامی، سراپا
Envision
مجسم کردن (پیش چشم)، تصور کردن، در نظر آوردن، خیال کردن، پیشبینی کردن
Interior
درونی، داخلی، دور از مرز، دور از کرانه
Parapet
جان پناه، سنگر، سپر، محجر، دیواره، نرده
railing
Haunting
آنچه که مکرراً به ذهن خطور کند) فراموشنشدنی، بازآیند
Haunting
آنچه که مکرراً به ذهن خطور کند) فراموشنشدنی، بازآیند
Lane
کوچه، راه باریک
Plump
گوشتالو، فربه، چاقوچله، فربه ساختن، گوشتالو کردن، چاق شدن، صدای تلپتلپ، محکم افتادن یا افکندن
Tinkle
جرنگجرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگجرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن
Giggle
با خنده اظهار داشتن، با نفس بریدهبریده (در اثر خنده) سخن گفتن، ول خندیدن
Clumsy
ناشی، ناشیانه، دستوپاچلفتی، خامدست، ناپخته، بیمهارت، سربههوا
Edict
فرمان، حکم، قانون
Stern
سختگیر، عبوس، سخت و محکم، عقب کشتی، کشتیدم
Ditch
ول کردن، از شر کسی یا چیزی راحت شدن، رها کردن، دور انداختن
chamber
اتاق، خوابگاه، قرار دادن، جا دادن، گذاشتن
Embroidered
قلابدوزی کردن، گلدوزی کردن، برودرهدوزی، آراستن
Glint
برق، تلألو، تابش، ظهور آنی، زودگذر، تابیدن، درخشیدن، درخشانیدن، تابانیدن
Dashing
بیپروا، زندهدل، جذاب، بیباک
Lustrous
فروزنده، رخشان، رخشنده، پرزرقوبرق، پرجلوه
Crumble
خرد شدن، فرو ریختن
Palatial
کاخی، مجلل
Palatial
کاخی، مجلل