death Flashcards
مریض شدن
become ill
مردن
die
died
بر اثر چیزی مردن
died of
بر اثر حمله قلبی مردن
died of a heart attack
بر اثر مریضی مردن
died of an illness
بخاطر سن بالا مردن
died of old age
سال گذشته
last year
funeral
تشییع جنازه (n)
ill
مریض (adj)
dead
مرده (adj)
death
مرگ (n)
die (adj/noun?)
die
dead
death
grave
قبر ، گور (n)
graveston
سنگ قبر (n)
mourner
عزادار ، سوگوار کننده (n)
mourning
سوگواری ، عزاداری (n)
coffin
تابوت (n)
widow
زن بیوه (n)
widower
مرد بیوه (n)
bury sb
دفن کردن ، به خاک سپردن (v)
burial
دفن ، تدفین (n)
cremate sb
سوزاندن ، خاکستر کردن (v)
cremation
مرده سوزانی (n)
cemetery
قبرستان (n)
will
وصیت (n)
inherit
ارث بردن (v)
inherited
inheritance
وراثت ، ارث (n)
leave sb sth
leave sth to sb
ارث گذاشتن
مادربزرگم مقداری پول برای مادرم در وصیت نامه اش به ارث گذاشت
my grandma left my mother some money in her will
my grandma left some money to my mother in her will
عمو من یک خانه به ارث برد
my uncle inherited a house
remarry
تجدید فراش کردن (v)
remmaried
burn
سوزاندن (v)
burned
روی سنگ قبر
on the gravestone
من هرگز مادربزرگم نشناختم چون اون سال ۶۸ فوت کرد قبل از اینکه من بدنیا بیام
I never knew my grandma , because she died in 1960 , before I was born
من از خبر مرگ او ناراحت بودم
I was very sad at the news of her death
to live to a ripe old age
خوب زندگی کردن در سن بالا
late
مرحوم (adj)
pensioner
بازنشسته ، مستمری بگیر (n)
sheltered accommodation
خانه سالمندان (n)
doddery
ناتوان در راه رفتن ، ضعیف (adj)
gaga
خیلی خوب نمیتوان فکر کرد بخاطر سن بالا (adj)
to have all her wits about her
عقلش سر جاشه ، دیوانه نشدن ، حواس پرت نبودن (v)
dementia
از دست دادن حافظه (n) دیوانگی ، جنون
wake
احیا ، شب زنده داری (n)
ashe
خاکستر (n)
ordinary
معمولی ، عادی (adj)
scatter
ریختن ، پخش کردن (v)
pension
حقوق بازنشستگی (n)
state
دولت (n)
staff
کارمند(n)
gather
گردآوری ، جمع شدن (v)
sadness
ناراحتی (n)
bereave
داغدیده کردن ، محروم کردن (v)
breaved
داغدیده ، محروم (adj)
bereavement
عزاداری ، داغداری ، محرومیت (n)
bereav (adj/n)
bereaved
berevement
crematorium
کوره ای که لاشه مرده یا آشغال در آن میریزند (n)
spread
پخش کردن ، پراکنده کردن (v)
opposed
متضاد ، مخالف (adj)
expression
بیان (n)
sympathy
همدردی (n)
لطفا تسلیت مرا بپذیرید
please accept my condolences
من از شنیدان فقدان اون خیلی متاسف شدم
I was so sorry to (hear/learn) of your loss
euphemism
حسن تعبیر، استفاده کلمه مطلوب برای کلمات نامطلوب (n)
مردن ، درگذشتن ، مرحوم شدن
to pass away
to pass on
to pass over
اصطلاحاتی که نزدیک مرگ بود
to be at death’s door
to be on your last legs
fatality
مرگ و میر ، تلفات (n)
perished
مردن (v)
slaughter
قتل عام (n)
violent
شدید ، سخت (adj)
legal
قانونی (adj)
deceased
مرده ، مرحوم (adj)
decease
مرگ (n)
bequeath
از راه وصیت نامه به کسی واگذار کردن ، وقف کردن (v)
bequest
ارثی که بنا بر وصیت نامه رسیده (n)
intestate
فاقد وصیت نامه (adj)