7 Flashcards
superb
/suˈpərb/
• عالی،فرمند،بسیار خوب،تراز اول،درجه یک صفت
• ارجمند، شریف، آقامنش، راد مرد، رادمردانه صفت
• باشکوه، پرعظمت، شکوهمند صفت
shuttle
اسمفعل ناگذرافعل گذرا /ˈʃədl/ • ماکو • (وسیلهی نقلیه که در مسیری رفت و آمد کند) شاتل، گردا، رفتآمدگر، شدآمدگر • مسیر شدآمد • رجوع شود به: space shuttle • (مخفف) shuttlecock • (به سرعت) پس و پیش رفتن • شدآمد کردن، رفت و آمد کردن، رفت و برگشت کردن • با وسیلهی نقلیهی شدآمدگر سفر کردن
Mountainous region
mime
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/maɪm/
• نمایش طنزآمیز،شادمایش روحوضی
• (نمایشی که در آن به جای کلام از حرکات دست و صورت استفاده میشود) نمایش لال بازی، (ادا نمایش) ادامایش
• هنر پیشهی ادامایش، مقلد، اداگر، وانما
• لال بازی درآوردن، تقلید درآوردن، در ادامایش شرکت کردن، اداگری کردن، ادای کسی را درآوردن
exposure
/ɪkˈspoʊʒər/
• قرار دادن در معرض چیزی،برون گذاشت،نمایش،نشان دهی اسم
• (از نظر باد و آفتاب) موقعیت، رو (به) اسم
• (به ویژه هنرپیشگان سینما و تلویزیون و غیره) در معرض دید قرار گیری، عرضه سازی، ارائه اسم
• آشکار سازی، افشا، پرده دری، پرده برداری، افشاگری، برملا سازی اسم
• (عکاسی و فیلم برداری و غیره) نوردهی، زمان نوردهی، قاب فیلم اسم
• قرارگیری در معرض هوای سرد اسم
conformity
/kənˈfɔrmədi/
• همنوایی،همسانی،همدیسی،همسازی،توافق،تطابق،مشابهت،همرنگی (با جماعت)،دنبالهروی اسم
• (تاریخ انگلیس) پیروی از اصول و رسوم کلیسای انگلیکان
incentive
صفتاسم
/ɪnˈsɛn(t)ɪv/
• انگیزه،انگیزان،مشوق،محرک
• شوق، دلگرمی، اشتیاق
recruit
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/rəˈkrut/
• سرباز گرفتن،سربازگیری کردن،به خدمت سربازی درآوردن
• (با گرفتن نفرات) تقویت کردن، آمادن
• به خدمت درآوردن، به کار گرفتن، استخدام کردن، به کارگماشتن، گماشتن، گرفتن، جلب کردن
• (نادر) دوباره پر کردن، دوباره (آذوقه یا نفرات وغیره) رساندن
• (نادر) بازگرداندن (به سلامتی یا نیرو و غیره) ، تجدید قوا کردن، احیا کردن
• (امریکا) ورزشکاران را به دانشگاه یا کلوپ ورزشی جلب کردن
• سرباز (یا ملوان و غیره) تازهکار، نوسرباز، سرباز جدید
• عضو جدید
intact
/ɪnˈtækt/
• دست نخورده،بیکم و کاست،صحیح و سالم،سالم،بیعیب و نقص صفت
engrave
/ɪnˈɡreɪv/
• حک کردن،حکاکی کردن،کنده کاری کردن،گودنگاری کردن،کندن (روی چیزی) فعل گذرا
• (عمیقا) تحت تاثیر قرار دادن، (در خاطره و غیره) نقش بستن فعل گذرا
• (چاپ) کلیشه کردن، گراور کردن فعل گذراچاپ
• (با گراور یا کلیشه) چاپ کردن فعل گذرا
• رجوع شود به: photoengrave
discard
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/dəˈskɑrd/
• (بازی ورق) دور انداختن یک یا چند ورق و گرفتن ورق تازه به جای آن،(برگ) انداختن
• دور انداختن، کنارگذاشتن
• (مجازی) دور افکندن، دست کشیدن از
• هرچیزی که دور انداخته شده است، مطرود، به درد نخور
• دوراندازی، طرد
ape
اسمفعل گذرا
/eɪp/
• (جانورشناسی) بزرگ میمون،میمون انسان نما (تیرهی Pongidae شامل نخستینیانی همانند گوریل و شامپانزه میگردد)
• (عامیانه) میمون، بوزینه، انتر عامیانه
• مقلد
• تقلید کردن، دست انداختن، تقلید کسی را درآوردن، ادا درآوردن
• آدم گنده و زمخت و دست و پا چلفتی، نره غول
confine
اسمفعل ناگذرافعل گذرا /kənˈfaɪn/ • (معمولا جمع) مرز،حد،جای محصور،محدوده • (مهجور) زندان، حبس • (شعر قدیم) رجوع شود به: confinement • محدود کردن، منحصر کردن • (بیمارستان) بستری کردن، زندانی کردن، توقیف کردن • (نادر) هم مرز بودن، همسایه بودن، دارای محدودهی مشترک بودن
condemn
/kənˈdɛm/
• محکوم کردن،مقصر شناختن،دادباخته کردن فعل گذراحقوق
• سرزنش (شدید) کردن، مورد استیضاح و بازخواست قراردادن، (سخت) نکوهش کردن، مردود شمردن فعل گذرا
• (مجازی) محکوم شمردن، مقصر قلمداد کردن، (پهلوی) ایراختن فعل گذرا
• (در مورد ساختمان غیر قابل سکنی) کلنگی اعلام کردن، حکم خرابی صادر کردن، محکوم به خراب شدن کردن فعل گذرا
• (ملک خصوصی را برای مصارف عامالمنفعه به قیمت روز) خریدن، تصاحب کردن، مصادره کردن
transcend
/træn(t)ˈsɛnd/
• فراتر رفتن،پا فرا گذاشتن،فرا سوی چیزی بودن یا رفتن،برگذشتن فعل گذرا
• برتر بودن، بهتر بودن، برتری داشتن، پیشی گرفتن، بیشتر بودن فعل گذرا
• تعالی یافتن، والا شدن، متعالی شدن، فرازین شدن