7 Flashcards

0
Q

superb

A

/suˈpərb/
• عالی،فرمند،بسیار خوب،تراز اول،درجه یک صفت
• ارجمند، شریف، آقامنش، راد مرد، رادمردانه صفت
• باشکوه، پرعظمت، شکوهمند صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q

shuttle

A
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/ˈʃədl/
• ماکو
• (وسیله‌ی نقلیه که در مسیری رفت و آمد کند) شاتل، گردا، رفت‌آمدگر، شدآمدگر
• مسیر شدآمد
• رجوع شود به: space shuttle
• (مخفف) shuttlecock
• (به سرعت) پس و پیش رفتن
• شدآمد کردن، رفت و آمد کردن، رفت و برگشت کردن
• با وسیله‌ی نقلیه‌ی شدآمدگر سفر کردن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Mountainous region

A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

mime

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/maɪm/
• نمایش طنزآمیز،شادمایش روحوضی
• (نمایشی که در آن به جای کلام از حرکات دست و صورت استفاده می‌شود) نمایش لال بازی، (ادا نمایش) ادامایش
• هنر پیشه‌ی ادامایش، مقلد، اداگر، وانما
• لال بازی درآوردن، تقلید درآوردن، در ادامایش شرکت کردن، اداگری کردن، ادای کسی را درآوردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

exposure

A

/ɪkˈspoʊʒər/
• قرار دادن در معرض چیزی،برون گذاشت،نمایش،نشان دهی اسم
• (از نظر باد و آفتاب) موقعیت، رو (به) اسم
• (به ویژه هنرپیشگان سینما و تلویزیون و غیره) در معرض دید قرار گیری، عرضه سازی، ارائه اسم
• آشکار سازی، افشا، پرده دری، پرده برداری، افشاگری، برملا سازی اسم
• (عکاسی و فیلم برداری و غیره) نوردهی، زمان نوردهی، قاب فیلم اسم
• قرارگیری در معرض هوای سرد اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

conformity

A

/kənˈfɔrmədi/
• همنوایی،همسانی،همدیسی،همسازی،توافق،تطابق،مشابهت،همرنگی (با جماعت)،دنباله‌روی اسم
• (تاریخ انگلیس) پیروی از اصول و رسوم کلیسای انگلیکان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

incentive

A

صفتاسم
/ɪnˈsɛn(t)ɪv/
• انگیزه،انگیزان،مشوق،محرک
• شوق، دلگرمی، اشتیاق

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

recruit

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/rəˈkrut/
• سرباز گرفتن،سربازگیری کردن،به خدمت سربازی درآوردن
• (با گرفتن نفرات) تقویت کردن، آمادن
• به خدمت درآوردن، به کار گرفتن، استخدام کردن، به کارگماشتن، گماشتن، گرفتن، جلب کردن
• (نادر) دوباره پر کردن، دوباره (آذوقه یا نفرات وغیره) رساندن
• (نادر) بازگرداندن (به سلامتی یا نیرو و غیره) ، تجدید قوا کردن، احیا کردن
• (امریکا) ورزشکاران را به دانشگاه یا کلوپ ورزشی جلب کردن
• سرباز (یا ملوان و غیره) تازه‌کار، نوسرباز، سرباز جدید
• عضو جدید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

intact

A

/ɪnˈtækt/

• دست نخورده،بی‌کم و کاست،صحیح و سالم،سالم،بی‌عیب و نقص صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

engrave

A

/ɪnˈɡreɪv/
• حک کردن،حکاکی کردن،کنده کاری کردن،گودنگاری کردن،کندن (روی چیزی) فعل گذرا
• (عمیقا) تحت تاثیر قرار دادن، (در خاطره و غیره) نقش بستن فعل گذرا
• (چاپ) کلیشه کردن، گراور کردن فعل گذراچاپ
• (با گراور یا کلیشه) چاپ کردن فعل گذرا
• رجوع شود به: photoengrave

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

discard

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/dəˈskɑrd/
• (بازی ورق) دور انداختن یک یا چند ورق و گرفتن ورق تازه به جای آن،(برگ) انداختن
• دور انداختن، کنارگذاشتن
• (مجازی) دور افکندن، دست کشیدن از
• هرچیزی که دور انداخته شده است، مطرود، به درد نخور
• دوراندازی، طرد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

ape

A

اسمفعل گذرا
/eɪp/
• (جانورشناسی) بزرگ میمون،میمون انسان نما (تیره‌ی Pongidae شامل نخستینیانی همانند گوریل و شامپانزه می‌گردد)
• (عامیانه) میمون، بوزینه، انتر عامیانه
• مقلد
• تقلید کردن، دست انداختن، تقلید کسی را درآوردن، ادا درآوردن
• آدم گنده و زمخت و دست و پا چلفتی، نره غول

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

confine

A
اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/kənˈfaɪn/
• (معمولا جمع) مرز،حد،جای محصور،محدوده
• (مهجور) زندان، حبس
• (شعر قدیم) رجوع شود به: confinement
• محدود کردن، منحصر کردن
• (بیمارستان) بستری کردن، زندانی کردن، توقیف کردن
• (نادر) هم مرز بودن، همسایه بودن، دارای محدوده‌ی مشترک بودن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

condemn

A

/kənˈdɛm/
• محکوم کردن،مقصر شناختن،دادباخته کردن فعل گذراحقوق
• سرزنش (شدید) کردن، مورد استیضاح و بازخواست قراردادن، (سخت) نکوهش کردن، مردود شمردن فعل گذرا
• (مجازی) محکوم شمردن، مقصر قلمداد کردن، (پهلوی) ایراختن فعل گذرا
• (در مورد ساختمان غیر قابل سکنی) کلنگی اعلام کردن، حکم خرابی صادر کردن، محکوم به خراب شدن کردن فعل گذرا
• (ملک خصوصی را برای مصارف عام‌المنفعه به قیمت روز) خریدن، تصاحب کردن، مصادره کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

transcend

A

/træn(t)ˈsɛnd/
• فراتر رفتن،پا فرا گذاشتن،فرا سوی چیزی بودن یا رفتن،برگذشتن فعل گذرا
• برتر بودن، بهتر بودن، برتری داشتن، پیشی گرفتن، بیشتر بودن فعل گذرا
• تعالی یافتن، والا شدن، متعالی شدن، فرازین شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

frontier

A
صفتاسم
/frənˈtɪ(ə)r/
• (میان دو کشور یاناحیه) مرز،سر حد
• ناحیه‌ی سر حدی، سرزمین مرزی
• (مجازی‌- معمولا جمع) حد (حدود) ، مرز (مرزها)
• وابسته به مرز، مرزی، سر حدی
22
Q

inevitable

A

صفتاسم
/ɪnˈevɪtəbl/
• حتمی‌الوقوع،روی دادنی،رخ دادنی،ناگزیر،بی‌گمان،اجتناب ناپذیر
• احترازناپذیر، گریز ناپذیر، بی‌گریز، اجتناب ناپذیر
• (معمولا با: the) هرچیز گریزناپذیر

23
Q

extension

A

صفتاسم
/ɪkˈstɛn(t)ʃən/
• (ساختمان) ضمیمه،توسعه
• تمدید، انبساط، بسط، توسیع، کشیدگی، درازنی، درازش
• گسترش، رسانش، ترویج
• (چیزی که به ابزار وصل می‌شود تا آن را درازتر یا بلندتر و غیره بکند) درازگر، رابط، بازشو، پهنگر، بخش الحاقی
• (تلفن) خط فرعی، خط داخلی
• (آموزش) غیر تمام وقت، (دوره‌ی) شبانه
• (بازرگانی) کل قیمت، بهای کل (حاصل ضرب تعداد یا مقدار بر بهای هر واحد) بازرگانی
• (پزشکی) کشش، اکستانسیون، بازکردن (مثلا انگشتان) ، بازکشی
• (فیزیک) حجم، بعد، گنج، ستبرا
• (منطق) مصداق، شمول
• (ریاضی) یازش، استنش

24
Q

continent

A

صفتاسم
/ˌkɑnt(ə)nənt/
• قاره،اقلیم،کشخر
• خوددار، خویشتندار، میانه‌رو، دارای کف نفس، پرهیزکار
• پرهیزکننده از جماع (به خاطر ملاحظات مذهبی)
• (پزشکی) قادر به نگهداشتن پیشاب یا مدفوع پزشکی
• (مهجور) محدود کننده، قیدآور
• (نادر) ظرف، درون نگهدار

25
Q

cumulative

A

/ˈkjumjəˌleɪdɪv/
• فزاینده،فزونگر،افزاینده،مرکب صفت
• (حقوق - وابسته به شواهد و مدارکی که شواهد و مدارک قبلی را تایید می‌کند) مضاعف، موید، تصاعدی، هم‌افزود (در مورد مجازات) ، اضافی، افزوده (در مورد مدت زندان) صفت
• انباشتی، تراکمی صفت

26
Q

scatter

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/ˈskædər/
• پاشیدن،پراکندن،فتالیدن،ولو کردن،پخش و پلا کردن،متفرق کردن،افشاندن
• پاشیده شدن، پراکنده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن
• (قدیمی) هدر دادن، هرز دادن، حرام کردن، ولخرجی کردن
• (فیزیک) به طور نامنظم پراکنده یا منکسر کردن، پرافکن کردن فیزیک
• پراکنش، تفرق، پاشیدگی
• هر چیز پراکنده (به ویژه به طور نامنظم و تنک)

27
Q

sustainable

A

/səˈsteɪnəbəl/

• قابل تحمل ، تاب اوردني

28
Q

halt

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/hɔlt/
• ایست،توقف،مکث،وقفه،درنگ
• (انگلیس - راه‌آهن) ایستگاه فرعی
• (دستور توقف که پاسداران و غیره به عابران می‌دهند) ایست!
• (موقتا) متوقف کردن یا شدن، ایست کردن یا دادن، ایستادن