3 Flashcards
من به تازگی یک همسایه جدید در آپارتمان طبقه پایین از خودم دارم
I got a new neighbor in the apartment downstairs from me
رفت طبقه بالا و در زد
He went upstairs and knocked at the door
رفتم طبقه پایین تا تلفن رو جواب بدم
I went downstairs to answer the phone
من هنوز ناهار نخوردم
I haven’t had lunch yet
او (مو)هنوز نرسیده است
She hasn’t arrived yet
آیا می توانید صدای تلویزیون را زیاد کنید؟ من نمی توانم آن را بشنوم.
Can you turn the TV up? I can’t hear it.
درجه گاز را تا ۲۲۰ ببر بالا
Turn the oven up to 220
درست قبل از اینکه شیر به جوش بیاید، حرارت را کم کنید
Just before the milk comes to the boil, turn down the heat
پدرم همیشه صدای تلویزیون را خیلی بالا می آورد
My father always turns the TV up really high
نسبت به فقرا توجه داشته باشید ( رعایت حال فقرا رو بکن )
Be considerate towards the poor
او (مذ)همیشه مهربان و با ملاحظه بود
He was always kind and considerate
صبر کردن از جانب او (مذ) بسیار محتاطانه (با ملاحظگی )بود
It was very considerate of him to wait
واقعا باید بیشتر مراقب( با ملاحظه) مادرت باشی
You Should really be more considerate of your mother
دختر ما درست روبروی ما اونطرف خیابان زندگی می کند
Our daughter lives just across the street from us
آن طرف خیابان روبرو مدرسه یه کتابخانه است
across the street from the school is the library
این نقاشی به یک کلکسیونر شخصی فروخته شد
The painting was sold to a private collector
خانه روبروی من اونطرف خیابان هفته گذشته فروخته شد
The house across the street from mine was sold last week
مطمئن نبودم که او (مو) با دوستانم همخوانی داشته باشد یا نه(دوستام قبولش میکنن یا نه )
I wasn’t sure if she would fit in with my friends
به نظر نمی رسد که او ( مذ ) با بچه های دیگر هماهنگ ( جور ) باشد
He doesn’t seem to fit in with the other children
من فکر می کنم شما خیلی خوب اینجا جا افتادی
I think you really fit in well here
من به یه شام در فضای ازاد این آخر هفته دعوت شده ام
I’ve been invited to a cookout this weekend
من می خواهم شما را به یک شام در فضای ازاد در خانه ام هفته آینده دعوت کنم
I’d like to invite you to a cookout at my house next week
جولی قبلاً خانه کناری ما زندگی میکرد
Julie used to live next to us
نمی توانم بگویم(اینطور فکر نمیکنم/اینطور حس نمیکنم) مشتاق دیدار دوباره او (مونث)هستم
I can’t say I’m looking forward to seeing her again
نمی توانم بگویم که به ازدواج او (مو) با او حسادت می کنم
I can’t say I envy her being married to him
فکر نمی کنم بیشتر از سه یا چهار بار با من صحبت کرده باشه (مذ)
I don’t think he’s spoken to me more than three or four times
فکر نمی کنم بیش از چهار یا پنج بار این کار را انجام داده باشید
I don’t think you’ve done it more than four or five times