۳۶۳ تا ۸۱۲ Flashcards
(115 cards)
1
Q
گرازان
A
خرامان
2
Q
گشاده دل
A
شادمان
3
Q
شرم از دو دیده بشست
A
حیا را کنار گذاشت و ملاحضه رستمو نکرد
4
Q
بردی…دست
A
توهین کرد
5
Q
مگر کندر ان تیزی افسون برد
A
شاید برای خشم کاووس چاره ای کند
6
Q
کوس
A
ضربه
7
Q
ز بالا نگون…
برو کرد رستم….
A
از شدت ضربه رستم با سر اقتاد
8
Q
مغفر
A
کلاه خود
9
Q
تیغ رخشان کنم
A
شمشیر بکشم
10
Q
سر افشاندن
A
سر بریدن
11
Q
خرد را بدین کار پیچان کنید
A
خرد را بر این کار مشغول کنید
12
Q
شما را زمین پر کرکس مرا
A
کنایه از این من از شما کنار میکشم
13
Q
نو به نو
A
به تکرار
14
Q
تفت
A
تند
15
Q
کز ایران بر اوردی امروز گرد
A
ایرانو به خاک سیاه نشوندی
16
Q
دارد ایین و راه
A
حرفش درسته
17
Q
داستان زدن
A
حرف زدن
18
Q
روی بنهاد
A
رفت
19
Q
خاییدن پشت دست
A
پشیمان شدن
20
Q
جوشن
A
جامه زره ای
21
Q
دل نهاده به مرگ
A
از مرگ نمی ترسم
22
Q
برخیره
A
بیهوده
23
Q
گرازان
A
خرامان
24
Q
گیهان
A
جهان
25
سمن عارض
زنی که چهرش مثل گله
26
ز خنیاگران برگشاده دولب
پیوسته اواز می خواندند
27
کوس
طبل
28
روزی
هزینه لشکریان
29
جوشن ور
نوعی نظامی
30
شمرده
تماما
31
پهلو
شهر
32
میل
هزار گام
33
خشت
نیزه کوچک
34
زوبین
نیزه کوچک
35
لاژورد
نیلی
36
ز گرد
در میان گرد و غبار
37
سندروس
صمغی که ازش روغن کمان می گرفتن
38
خاک و سنگ
گرد و غبار
39
سترد
پاک کرد
40
رَد
بزرگ
41
ایدر
اینجا
42
دستور
راهنمایی
43
بی کلاه و کمر
به طور ناشناس
44
زندرزم
نام پهلوان
45
هیون
شتر
46
پرستار
خادم
47
برز
بلندی
48
فتراک
تسمه زین
49
خور
خورشید
50
زبانه
کنایه از شعله
51
چرمه
اسب سفید
52
برز بالا
پشته بلند
53
کژی
کجی
54
اراسته
مهیا
55
خواسته
مال
56
مهد پیروزه برسان نیل
تخت روان فیروزه ای
57
برز خورشید پیکر درفش
پرچمی بلند با نقش خورشید
58
ارایش لشکریان
مقدمه
میمنه—-قلب—-میسره
ساقه.
59
ز هر کس که بر پای…
نشسته به یک رش….
ان پهلوان در حال نشسته از هر که کنارش ایستاده یک ارش بلندتره
60
فروهشته
رها شده
61
بر گستوان دار
پوششی که روی اسب و فیل می نداختن
62
به نوی
به تازگی
63
ویر
حافظه
64
نوشته به سر بر
سرنوشت
65
دگرگونه بود
خلاف ان بود
66
کرنای
نوعی شیپور جنگی
67
دو بهره
دو طرفه
68
شید
خورشید
69
کرسی
صندلی
70
ساج
نوعی درخت
71
هودج
کجاوه
72
جلیل
پرده کجاوه
73
به دهلیز چندی پیاده به پای
در دهلیز سراپرده چند نفر پیاده وایستادن
74
ندارد لگام
اسبش رو کند نمی کنه
75
همی داشت ان راستی در نهفت
حقیقت را از او پنهان کرد
76
پرداخته است
فارغ است
77
ناپسوده
دست نخورده
78
اندر ارد به جان
بکشد
79
گاه
تخت
80
صحرا
دشت نبرد
81
ارش
اگر او را
82
اب جو
روشنی
83
تذور
نوعی پرنده
84
یارد شدن
می تواند برود
85
نه تاو داری نه پی
نه تاب داری نه تحمل
86
بر شمرد
فحش داد
87
به نیزه در اورد بالا زجای
با نیزه اسب یدکو کشت
88
کره نای
شیپور جنگی
89
مغز شد تهی
ترسیدن
90
برو ها پر از چین کنند
خشمگین بشن
91
بر بیان
جامه جنگی رستم
92
زواره
داداش رستم
93
ایدر
اینجا
94
رکیب
پا
95
شکن
شکست
96
باید افکند بن
باید اساس گذاشت
97
خوی
عرق
98
دوال کمر
کمربند
99
چاره کرد
سعی کرد
100
میان
کمر
101
بیفشارد ران
اسب را بر انگیخت
102
درد از دلیری بخورد
درد را تحمل کرد
103
کانا
نادان
104
مستی
در ماندگی
105
تیغ گیتی فروز
کنایه از اشعه خورشید
106
دار
بدی
107
منبر
پیروزی
108
میان سوده از چنگ و از خنجرش
کمرش از چنگ و خنجر زخمی شده
109
گشن
انبوه
110
نتابید با او بتابید روی
نتوانست با او مقابله کند و روی برگرداند
111
بساید
بستاید
112
کامه
ارزو
113
راند از بن سخن
سخن صمیمانه می گوید
114
تو گویی که داننده برزد رسن
هیکلش درست اندازه مال منه
115
لختی بتابم
مقداری مضطربم