مست و هشيار Flashcards
اديب
ادب شناس
آداب دان
سخن دان
معلّم و مربّى
افسار
تسمه و ريسمانى
كه به سر و گردن
اسب و الاغ مى بندند
اكراه
ناخوشايند بودن
ناخوشايند داشتن امرى
تزوير
نيرنگ
دورويى
رياكارى
حد
كيفر و مجازات شرعى براى گناهكار و مجرم
خمّار
مِى فروش
دارِ مُلك
سرزمين
داروغه
پاسبان و نگهبان،
شب گرد
درهم
دِرَم
مسكوك نقره
در گذشته به عنوان پول رواج داشته
ارزش آن كسرى از دينار بوده است
در متن درس مطلق پول مورد نظر است
دينار
واحد پول
سكّه طلا
در گذشته رواج داشته
در متن درس مطلق پول است
وزن و ارزش دينار در دوره ها و مناطق مختلف متفاوت بوده
ذوالجلال
خداوند
پروردگار
خداوند صاحب جلال و عظمت
زاهد
پارساى گوشه نشين كه ميل به دنيا و تعلّقات آن ندارد.
صنعت
پيشه
كار
حرفه
صواب
درست
پسنديده
مصلحت
غَرامت
تاوان
جبران خسارت مالى و غير آن
گرو
دارايى يا چيزى
كه براى مطمئن ساختن كسى
در به انجام رساندن تعهّدى
به او داده مى شود
گرو بردن
مال كسى را به عنوان وثيقه گرفتن
و نزد خود نگه داشتن
موفق شدن در مسابقه و به دست آوردن گرو
محتسب
مأمور حكومتى شهر
كه كار او
نظارت بر اجراى احكام دين
و رسيدگى به اجراى احكام شرعى
بود
مدام
مِى
پيوسته
هميشه
واعظ
پند دهنده
سخنور اندرزگو
والى
حاكم
فرمانروا
وجه
وجود
ذات
گريبان
يقه
آرایه ادبی رو و آی
فعل امر
برو و بیا
تضاد در افعال
مفهوم
گفت: «میباید تو را تا خانهٔ قاضی بَرَم»
گفت: «رو، صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست»
مسئولان به فكر آسایش و خوشی مردم نیستند و در خواب غفلت هستند
معنى
گفت: «نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم»
محتسب گفت: خانهٔ حاکم نزدیک است به آنجا برویم
معنى
گفت: «والی از کجا در خانهٔ خَمّار نیست؟»
مست] جواب داد: از کجا معلوم که خود والی الان در میخانه نباشد؟ (مست نباشد!)
سرا
خانه
شويم
رويم
آرايه
گفت: «والی از کجا در خانهٔ خَمّار نیست؟»
استفهام تأكيدى
یعنی بله حتماً آنجاست
آرايه جا، کجا
جناس ناهمسان
آرايه است، نیست:
تضاد