فعل Flashcards
Zusammenleben
[گذشته کامل: zusammengelebt]
با هم زندگی کردن
Sie sind verheiratet und leben zusammen.
آنها ازدواج کردهاند و با هم زندگی میکنند
unternehmen
[گذشته کامل: unternommen]
/////1 _ انجام دادن اجرا کردن:
Wollen wir heute Abend etwas unternehmen?
میخواهیم امشب کاری انجام دهیم؟
///2 _ تفریح کردن, خوش گذراندن، کاری برای سرگرمی انجام دادن:
Was wollen wir heute Abend noch unternehmen?
امشب چه تفریحی داشته باشیم؟
erledigen ارلی دیگن
[گذشته کامل: erledigt]
حل و فصل کردن رسیدگی کردن:
Wir müssen diesen Punkt erledigen.
ما باید به این موضوع رسیدگی کنیم.
akzeptieren اکسپ تی غن
[گذشته کامل: akzeptiert]
قبول کردن
Ich akzeptiere das Angebot gerne.
. من با کمال میل پیشنهاد را قبول میکنم.
unterscheiden اونترشیدن
گذشته کامل: unterschieden]
تشخیص دادن، تمیز دادن
Ihr seid euch sehr ähnlich. Auf dem Foto kann man euch beide nicht unterscheiden.
شما خیلی شبیه همدیگر هستید. در این عکس آدم نمیتواند شما را از هم تشخیص دهد.
Mutterschutzgesetz موتاشوتس گه زه تس
Das قانون حمایت از بارداری
Mutterschutzgesetz_e
unterbrechen اونتا به غه شن
[گذشته کامل: unterbrochen]
قطع کردن، وقفه انداختن
Bitte unterbrich mich nicht, wenn ich spreche.
لطفاً وقتی من صحبت میکنم، حرفم را قطع نکن.
reichen غایشن
[گذشته کامل: gereicht]
1 _کافی بودن، کفایت کردن:
Das Geld reicht nicht.
این پول کافی نیست.
2 _دادن:
Kannst du mir bitte die Butter reichen?
آیا میتوانی لطفا کره را به من بدهی؟
3 _رسیدن امتداد داشتن:
Das Seil reicht nur bis hierher.
طناب فقط تا اینجا میرسد.
beklagen به کلاگن
1 تاسف خوردن اندوهگین بودن
2 شکایت کردن (sich beklagen)
regeln
[گذشته کامل: geregelt]
غیگلن
1 _نظم دادن تنظیم کردن، سامان دادن:
.Die Ampel ist kaputt. Ein Polizist regelt den Verkehr.
. چراغ راهنمایی خراب است. یک پلیس، عبور و مرور را نظم میدهد. [نظم میبخشد.]
abschließen
[گذشته کامل: abgeschlossen]
1_تمام کردن به پایان رساندن:
Ich schließe dieses Jahr meine Lehre ab.
من امسال کارآموزیام را تمام میکنم.
-2 _قفل کردن:
Du musst das Auto abschließen.
. تو باید ماشین را قفل کنی.
3_ بستن منعقد کردن:
.Man sollte den Vertrag genau durchlesen, bevor man ihn abschließt.
قرارداد بایستی بهطور دقیق قبل از بستهشدن خوانده شود.
abheben
[گذشته کامل: abgehoben]
1 برداشتن, برداشت کردن:
.Für die Reise habe ich 500 Euro von meinem Konto abgehoben.
. من برای سفر 500 یورو از حسابم برداشت کردم.
2 متمایز بودن تفاوت داشتن (sich abheben):
Sie hebt sich in ihren Leistungen von ihrer Kollegin ab.
. او در تواناییهایش از همکارش متمایز است
schleudern
پرت کردن ,زدن، انداختن
umtauschen اوم توشن
گذشته کامل: umgetauscht
پس دادن ،عوض کردن
Wo kann ich Geld umtauschen?
. کجا می توانم این پول را عوض کنم؟ [چنج کنم]
reklamieren رک لامیغن
شکایت کردن
.Der Kunde reklamierte seinen Einkauf.
مشتری از خرید خودش شکایت کرد.