Vocab Flashcards
Consistency
ثبات استحکام
Consistent
استوار ثابت قدم
Manifest
بیانیه اعلامیه
Sustainable
پایدار
Viable
قابل دوام
Ultimately
در نهایت
Inevitable
اجتناب ناپذیر
بدیهی
حتمیالوقوع
Consequences
عواقب
Corruption
فساد
Ultimate
نهائی غایی آخر
منجر شدن به
Chronic
مزمن
Degradation
تنزل پستی
Soar
اوج گرفتن بالا رفتن
Monopoly
انحصار
Inconsistent
متناقض
Consist
تشکیل شده از
Integrated
یکپارچه
District
منطقه
Wander
سرگردان بودن
پرسه زدن
Boom
رونق گرفتن
Mighty
توانا
بزرگ
نیرومند قوی
Mightily
با توانایی
Readily
به راحتی
Predate
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
پیشبینی کنید
Eventual
احتمالی
مشروط
Deterrent
بازدارنده
منع کننده
ترساننده
Eventually
در نهایت
سرانجام
بالاخره
Attend
حضور داشتن
رسیدگی کردن
توجه کردن
Sacred places
سیکرید
اماکن مقدس
Conceive
متقاعد کردن
Persuade
وادار کردن
ترغیب کردن
بر آن داشتن
Transparent
شفاف
روشن
Donor
اهدا کننده
بخشنده
Transplant
پیوند زدن
نشا گرفتن
مهاجرت کردن
کوچ دادن
Conviction
عقیده
سرزنش
Apparently
ظاهرا
Compulsory
اجباری
Pedestrain
عابر پیاده
Perception
آگاهی
ادراک
Modify
اصلاح کردن
تغییر دادن
Inoculation
تلقیح
Controversial
بحث انگیز جدال آمیز
Come up with sth
روبرو شدن با چیزی
Controversy
مشاجره
جدال
مباحثه
Incredibly
بطور باورنکردنی
Torturous
طاقت فرسا
زجر آور
Single occupancy
خانواده یک نفره
Deteriorating
رو به زوال رفتن
فاسد شدن
Declaring
اعلام کردن
Puppet theatre
تئاتر عروسکی
Charming
جذاب
فریبنده
Awkward
بی دست و پا
زشت
Reveal
فاش کردن
ظاهر کردن
اشکار کردن
معلوم ساختن
Convention
قرارداد پیمان
Convetionally
متعارف
Conventional
پیرو قاعده و ایین
پیرو سنت و رسوم
Rigors
سختی تندی خشونت
Regors of mortal world
Have been blamed ON a fall in student applications
A
Evaluate
ارزیابی کردن
سنجیدن
Construct an argument
A
Through
از طریق
از میان
Proliferaction
ازدیاد
تکثیر
افزایش
Has fallen short of claiming
ادعا نکردن برای درخواست چیزی
Inconsistent
ناسازگار
متناقض
Consistent
استوار
ثابت قدم
Unified
یکپارچه
متحد
Tenet
اصول
عقیده
پایه فکری
Manifest
Adj
آشکار
بارز
Soaring
در حال افزایش
Precautions
موارد احتیاط
Persuasively
متقاعد کننده
ترغیب کننده
Convince
متقاعد کردن
قانع کردن
Perception
ادراک
فهم
درک
Propensity
گرایش میل رغبت Attitude Tendency
Prosper
موفق شدن
پیشرفت کردن
رونق یافتن
Spectacular
تماشایی جذاب دیدنی
Tempt
وسوسه کردن
اغوا کردن
فریفتن
Tempting
وسوسه انگیز
Beholder
مخاطب
Possess
داشتن
دارا بودن
در تصرف داشتن
Grin
پوزخند
Facetious
شوخ
اهل شوخی
Smirk
لبخند لوس
لبخند هیجان
Assess
تشخیص دادن
تعیین کردن
برآورد کردن
Behold
مشاهده کردن
Steering
هدایت کردن
اداره کردن
Carrying around
حمل کردن به اینسو و آن سو
Carrying around too much fat
Assess
تشخیص دادن
تعیین کردن
برآورد کردن
Behold
مشاهده کردن
Steering
هدایت کردن
اداره کردن
Carrying around
حمل کردن به اینسو و آن سو
Carrying around too much fat
Commit
سپردن
مرتکب شدن
متعهد به انجام کاری نمودن
Commit a crime
Commit
سپردن
مرتکب شدن
متعهد به انجام کاری نمودن
Commit a crime
Commitment
تعهد
الزام
ارتکاب
Halcyon
هالسیون
ایام خوب گذشته adj
N روز آرام
Oversee
Overseeing
نظارت کردن
Complementary
مکمل
Contrast with
مقابله کردن با
Alternatively
از سوی دیگر
متعاقبا
Anticipate
پیشبینی کردن
Dispute
N, Adj
مناظره جدال مشاجره
جدال کردن انکار کردن مشاجره کردن
Conflict resolution
حل اختلاف
Extend
توسعه دادن گسترش دادن بزرگ کردن منبسط کردن
Gradually
به تدریج
To be bounded by sb
حد ورز مشخص شدن به وسیله کسی
Bound
موظف
مقید
حد
مرز
Authority
قدرت
اختیار تسلط
نویسنده معتبر
Legally binding
لازم قانونی
لازمالاجرای قانونی
Set of rules
قوانین
Deem
پنداشتن
فرض کردن
Disputed
مورد اختلاف
Mindset
ذهنیت
Mindset arising from sth
ذهنیت برخاسته از چیزی
In the face of
در مقابل
Mature
بالغ
کامل
Phased process
روند مرحلهای
Broader
گستردهتر
Moving away from sth
دور شدن از چیزی
Barrier
مانع
سد
Segment
بخش
قسمت
Political parties
احزاب سیاسی
Peasant
دهقان
Rural
روستایی
Extent
میزان
وسعت
حد
Social integration
یکپارچگی اجتماعی
Sizable
قابل اندازه
بزرگ
Interests of voters
منافع رای دهندگان
Predominantly
غالبا
عموما
Predominant
غالب
مسلط
برجسته
عمده
Basin
حوزه
حوضه رودخانه
Adjacent
مجاور
همجوار
Adjacent regions
Renowned
مشهور
Famous
Distract
گیج کردن
پریشان کردن
Depletion
تهی سازی
تخلیه
نقصان
Self-regulation
خود تنظیم
Entity
موجودیت
ماهیت
Carry away by something
تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن
Integral
صحیح
بی مسر
تمام
درست
Integral part
بخش جدایی ناپذیر
In the whole OF science
در تمامی دانش
Cosmic
کیهانی
Since a further
از آنجا که
بعلاوه
Apparently
ظاهرا
Making UP something
چیزی چیزی را تشکلیل دادن
Perception
ادراک
فهم
درک
Propose
پیشنهاد دادن
Stimulus
محرک
تحریک
انگیزه
Temporal
موقتی
زمانی وابسته به زمان
Contiguity
وابستگی
رابط
drool
یاوه سرایی کردن
اظهار خوشحالی کردن
In the company of adults
در جمع بزرگسالان
Folk and fairy tales
داستانهای عامیانه و پری
exult
خوشی کردن
وجد کردن
Exult IN sth
Conventional
مرسون
قراردادی
مطابق قاعده و رسوم
Strive
کوشیدن
جهد کردن
سر و دست شکستن
Pt strove
Contradictory
متناقض
مخالف
مغایر
Contradiction
تناقض تضاد
Contradict
رد کردن
مخالف بودن
تناقض داشتن
Controversial
جدلی
مباحثهای
جدال آمیز
Controvert
رد کردن همستیز کردن
Integrate
کامل کردن
یکپارچه کردن
تمام کردن
Legislation
قانون گذاری
وضع قانون
Regulation
تنظیم
قاعده
قانون
In contrast to
Contrast with
بر خلاف چیزی
Invade
تجاوز کردن
هجوم بردن
حمله کردن
Invader
مهاجم
حمله کننده
Subject to any prior agreement
با توجه به گونه توافق قبلی
موکول به
عطف به
پیرو
To decide on disputed borders
برای تصمیم گیری در مورد مرزهای مورد اختلاف
It is deemed suitable
مناسب تلقی میشود
Appointment
وقت ملاقات
انتصاب
گماشت
Demotion
انحراف
Severe
شدید
Flu
آنفولانزا
Extend
توسعه دادن
طولانی کردن
Expand
Extent
حد اندازه وسعت
Integrated with something
Relative to something
By looking in something
با نگاه کردن در چیزی
The findings run counter to sth
نتیجه بر خلاف sth شکل گرفت
Exposure
ارائه
افشا
نمایش
Copernicus’s revelation
افشای کوپرنیک
Detected through something
پیدا شدن از درون چیزی
Assail
هجوم بردن
حمله کردن
Unassailable
بی تردید
غیر قابل حمله
یورش ناپذیر
غیر قابل بحث
The atmosphere is forever ON the move
اتمسفر برای همیشه در حال حرکت است
Breeze
نسیم
Gale
طوفان
باد
Hurricane
گردباد
طوفان شدید
Sink
غرق شدن
squeezed out by sth
فشرده شدن بوسیله چیزی
Motto
شعار
پند
حکمت
Recession
رکود اقتصادی
Hinder
مانع شدن به تاخیر انداختن منع کردن Adj پسین عقبی واقع در عقب
Sentiment
ضعف ناشی ار احساسات
احساسات
Sth Resonate with somebody
طنین انداز شدن بوسیله کسی
In the context of something
در زمینه چیزی
در خصوصی چریزی
Which is in tern
که به نوبهی خود
Affordable
مقرون بصرفه
Afford
دادن حاصل کردن تهیه کردن از عهده برآمدن استطاعت داشتن
Congestion
تراکم
ازدحام
شلوغی
Confection
معجون
شیرینیترکیب
مربا
Exquisite
نفیس
عالی
سخت
شدید
Craft
مهارت صنعت هنر پیشه V ساختن
Vanish from sth
ناپدید شدن از چیزی
Ingrained
نقش بسته
بولد
Auditory
شنیداریadj
مربوط به شنواییadj
cognitive
شناختی
Rid OF sth
از شر چیزی خلاص شدن
Instinct
غریزه
On the contrary
در مقابل برعکس Contrary مقابل مختلف ضد معکوس
virtually
عملا
Practically
عملا
It is that time again
دوباره زمان آن است که
Outstanding
برجسته
ممتاز
Cope with something
کنار آمدن با چیزی
anxiety
اضطراب
Insidious
موذی
Purposeful
هدفمند
Propose
پیشنهاد کردن
Stay on top things
در راس امور بودن
Don’t give up hope
نا امید نشو
Get yourself recognized
خودت را بشناس
Workout priorities
اولویتها را مشخص کن
Expenditure
هزینه
مصرف
خرج
Establish
برقرار کردن ساختن تاسیس کردن دایر کردن بنا نهادن مقرر داشتن فراهم کردن کسی را به مقامی نهادن شهرت یا مقامی را کسب کردن
Divergent
واگرا
انشعاب پذیر
Extremely divergent economy
اقتصاد بسیار واگرا
Comparison
مقایسه
Purchasing power parity
برابری قدرت خرید
Parity
برابری توازن تعادل
Preserve
حفظ کردن
نگاه داشتن
Be kept
نگه داشته شدن
Advice
نصیحت
مشورت
اندرز
Advise
مشورت دادن
نصیحت کردن
Exercise routine
ورزش روزمره
Precaution
احتیاط
اقدام احتیاطی
Taking precautions
Indicate
نشان دادن
نمایان ساختن
حاکی بودن از
Indicate to
Evergreen
گیاه همیشه سبز
Broad leaf plant
گیاهان پهن برگ
Shed
ریختن
افکندن
Shed leave
Salvage
نجات دادن کسی از خطر
Confidential
محرمانه
رازدار
Transcript
رونوشت
نسخه رونوشت
ریزنمرات transcripts
Fall is coMing ON
پاییز دارد فرا میرسد
Take account
حساب کردن
Take accountability
مسئولیت پذیری
If you have time to spare later
اگر زمان دارید که بعدا جایگزین کنید
Accelerate
شتاب دادن
سرعت دادن
تسریع کردن
Routine
روزمره
جریان عادی
امر عادی
Albert Einstein’s theory of relativity
نظریه نسبیت آلبرت انیشتین
Create something to somebody
ساختن چیزی برای کسی
Emphasis
تاکید
اهمیت
Appropriate
مناسب
درخور
V اختصاص دادن
منظور کردن
Appropriation
تخصیص
Irony
طنز
طعنه
مسخره
Iconic imagery
تصویر سازی نمادین
تصورات نمادین
Mass-produced
تولید انبوه
Mass produced goods
Forerunner
پیشرو
پیشگام
Somebody is considered to be sth
کسی چیزی به حساب می آید
Something pose(s) something
چیزی چیزی را نشان میدهد یا بهمراه دارد
Pose حالت وضع قیافه برای عکسبرداری
V ژست گرفتن قراردادن گذاردن خودنمایی کردن
Call something (specially a problem or difficulty)
Statue
مجسمه
تندیسپیکره
تمثال
Status
وضعیت
Social isolation
انزوای اجتماعی
Lasting impacts
تاثیرات با دوام
Continuing to exist for a long time
whilst
در حالی که
More formal than while
lessen
کاهش دادن
While
در حالی که
در حین
مادامی که
Barrier
مانع
Benefit FROM something
سود بردن از چیزیی
Is aimed
قدغ قرار گرفتم
هدف شدن
Conspiracy
توطئه
دسیسه
Conspire
توطئه چیدن برای کار بد
هم پیمان شدن
Preschool is aimed at children around for years of age To prepare them
پیش دبستانی برای کودکان حدود چهار سال طراحی شده است( در نظر گرفته شده است، هدف شده است) برای آماده کردن آنها
Compulsory
اجباری
Compulsory schooling
آموزش اجباری
Territory
سرزمین
Kindergarten
مهد کودک
Proprietary
پروپرایتوری
اختصاصی
Preparatory
adj
مقدماتی
برای آمادگی
Done in order to get ready for something
Commence
شروع کردن
آغاز کردن
May also be barriers TO/FOR something
To
Solid chemistry
شیمی جامد
Glimpse
نظر اجمالی
نگاه سریع
نگاه آنی
نگاه اجمالی کردن
به یک نظر دیدن
approach
N
رویکرد
نزدیک شدن
This take something
شامل چیزی شدن
Expose
در معرض گذاشتن نمایش دادن ظاهر ساختن Be exposed to something در معرض چیزی بودن
Fundamental
استسی
بنیادی
Intriguing
جذاب
Emerge
ظهور کردن
پدیدار شدن
بیرون آمدن
Tribe
قبیله
Convict
محکوم مجرم جانی محکوم کردن. سرزنش یا متهم کردن Convict settlement محل اسقرار محکومین
Settlement
شهرک
مسکن
Retain
حفظ کردن
نگه داشتن
از دست ندادن
Retains strong links with colonial post
Colonial
استعماری
Intend
قصد داشتن خیال داشتن بر آن بودن
To be intended For something
برای هدفی تعیین شدن
Impartial
بی طرف بی غرض
Impartial Panel
هیئت بی طرف
Reaching a verdict
به حکمی رسیدن
حکم صادر کردن
Compose
سرودن
ساختن
درست کردن
Neutral
خنثی
بیطرف
بدون جانبداری
Neutrality
بیطرفی
Exclude
رد کردن
محروم کردن
مستثنی کردن
Perceive
درک کردن
فهمیدن
Conceive
تصور کردن*
فهمیدن
پنداشتن
What is the opposite of neutral
Partial
Possess
داشتن
دارا بودن
در تصرف داشتن
Dairy farm
مزرعه لبنی
Vulnerable
آسیب پذیر
قابل حمله
Prosper
رونق یافتن
موفق شدن
Prosperous
موفق
کامیاب
Respective
مربوطه
قابل احترام
Stall
غرفه
اصطبل
Dwarf
کوتوله N
قد کوتاه Adj
کوتاه جلوه دادن
کوتوله شدن V
Graze
چراندان
چریدن
Posture
حالت
وضع
چکونگی
Pasture
چراگاه مرتع چریدن چراندن Lush pasture مرتع سرسبز
Fodder
علوفه
Hay
یونجه
Irrigation
آبیاریN
Backdrop
پشت صحنه
پس زمینه
Comparatively
نسبتا
Comparative نسبی مقایسهای قیاسی
Comparison مقایسه بخش
Encounter
برخورد رویارویی
Exponentially
نمایی زیاد adv
Shore
ساحل
Wade
به آب زدن
What is the opposite of Public
Private
This in turn
به نوبه خود
Multiplier effect
اثر چند برابر
What is the opposite of urban
Rural
Something will be at the expense of something
چیزی به ضرر چیزی خواهد بود
Impress
تاثیر گذاشتن
اثر، مهر
Impression احساس تاثیر عقده گمان
Exhibit
نماش دادن
ارائه دادن
Emphasis on something
تاکید بر چیزی
Derived from
نشات گرفتن از
Critic
منتقد
Critique
نقد
انتقاد
مقاله انتقادی
فن انتقاد
Inadvertently
سهوا
Inspiration
الهام
وحی
Monetary
لحظهای
آنی
Transient
گذرا
ناپایدار
فانی
Adopt
قبول کردن اتخاذ کردن اقتباس کردن فرا کرفتن به فرزندی پذیرفتن
What is the opposite of Gentle
Fierce
Hinder
مانع شدن
به تاخیر انداختن
منع کردن
Accommodation
تطابق منزل جا تطبیق کمک مساعده وام
Congestion
شلوغی
براکم
ازدحام
Virtually
تقریبا
عملا
Contrary
مخالف مغایر مقابل On the contrary در مقابل
Be ingrained in sth
در درون چیزی نقش بستن
firmly fixed, deeply rooted
Instinct
غریزه
Adj شعور حیوانی
Middle income economy
اقتصاد درآمد متوسط
Not medium income این اشتباه است
Have advice on something
نصیحت برای چیزی داشتن
Take precautions
رعایت جوانب احتیاط
Recoup
دوباره بدست آوردن
جبران کردن
Endure
تحمل کردن
Brief
مختصر
Due date
موعد مقرر
Spare
دریغ داشتن چشم پوشیدن از برای یدکی نگاه داشتن در ذخیره نگه داشتن Adj یدکی لاغر نازک N یدک ذخیره
Collage
هنراختلاط رنگها
Be exposed to something
در معرض چیزی قرار گرفتن یا بودن
Core chemistry
شیمی اصل
هسته
Perceive
درک کردن
فهمیدن
حس کردن
Retain
حفظ کردن
محفوظ نگه داشتن
Intend
خواستن
قصد داشتن
Be intended
تعیین شده خواسته شده
Restrict
محدود کردن
Abandon
رها کردن
ترک کردن
دل کردن
Stimulate
تحریک کردن
برانگیختن
Being at the expense of Somebody
به ضرر کسی بودن
Capture the effect
ضبط کردن تاثیر( در نقاشی و عکسی استفاده میشود)
Use it for their own benefit
نه نفع خود استفاده کردن
Up until the something
تا زمان چیزی
Repel
دفع کردن
That repels gravity
Be confident
مطمئن بودن
Scientists are confident exists
Gravitational effect
اثر گرانشی
Cluster
خوشهای
Informative
آموزنده
حاوی اطلاعات مفید
Bestseller
پرفروشترین
پر تیراژترین
Along with
بهمراه
You are better OFF knowing
بهتر است بدانید
Behavioral economics
اقتصاد رفتاری
Intervention
مداخله
دخالت
Aimed at something
با هدف
هدف داشتن در چیزی
Aimed at improving
با هدف بهبود
Accuracy
دقت
Plant pollen
گرده گیاه
Attempt
تلاش
قصد
کوشش
Bloodstream
جریان خون
Gastrointestinal
دستگاه گوارش
Symptoms of something
علائم و نشانههای چیزی (مثل بیماری)
Exposure
ارائه
افشا
نمایش
در معرض گذاری Exposure to something
Will trigger something response
عامل میشود چیزی واکنشی نشان دهد
Come into contact With
وارد تماس شدن با چیزی یا کسی
Equitable
منصفانه
عادلانه
Sustain
تحمل کردن
نگه داشتن
Moderate
در حد متوسط
معتدل
میانه رو
محدود
اداره کردن
معتدل کردن
تعدیل کردن
projected
برنامه ریزی شده
پیشبینی شده
With current projected human population growth
Irrigate
آبیاری کردن
Irrigated agriculture
کشاورزی بر پایه آبیاری
Promote
ترویج کردن
ترقی دادن
ترفیع دادن
Promotion
ترویج
پیشرفت
ترفیع
Practice
تمرین کردن
ممارست کردن
تلاش کردن
Collaborate
همکاری کردن
collaborative
بر پایه همکاری
Pillar
ستون
رکن
ارکان
Strong pillar
Assessment
ارزیابی
برآورد
Assess
تشخیص دادن
تعیین کردن
ارزیابی کردن
Implement
اجرا کردن
N اجرا انجام
Innovative
خلاقانه
Enforcement
اجرا
انجام
Enforce
اجرا کردن
وادار کردن
مجبور کردن
تاکید کردن
Regulations
آئین نامهها
Sustenance
معاش
نگهداری
تغذیه
اعانت
Implementation
پیاده سازی
اجرا
انجام
Primary
اولیه
اصلی
ابتدایی
مقدماتی
Primitive
اولیه
بدوی
اصلی
N انسان اولیه
Insist on
اصرار کردن بر
Consist of
شامل چیزی بودن
Dirt Road
جاده خاکی
Ease
سهولت
Evolve
نمود کردن درآوردن بیرون دادن Evolve into something نمود کردن در چیزی Wagon-ways evolved into tramways تکامل یافتن به چیزی
Spread throughout
در سراسر جایی پخش شدن
Past tense spread= spread
Past participle= spread
Grip
گرفتن
Carried over to later Locomotive
به لوکوموتیو بعدی منتقل میشد
Make observations
Have assumptions
Do experiment
A lot of data
Have a picture of world
Appropriate
مناسب
Appropriate price
the price is set by
قیمت تعیین میشود با
Perceive
درک کردن مشاهده کردن ملاحظه کردن دریافتن فهمیدن Perceived valueقیمت درک شده
Determine
مشخص کردن معین کردن تصمیم گرفتن حکم دادن محدود کردن
Quite
کاملا
بکای
تماما
Quiet
ساکت
آرام
ساکت کردن
آرام کردن
Influential
تاثیر گذار
Influential artist
depict
شرح دادن نمایش دادن مجسم کردن رسم کردن منقوش کردن To depict a world برای نمایش یک جهان
Rabid crowds
جمعیت خشمگین
Gesture
ژست قیافه وضع اشاره حرکت Death gesture اشاره مرگ (در رم باستان برای قتل یک نفر از طرف امپراطور)
Dignified
باوقار
بلند مرتبه
Noble
نجیب شریف اصیل خاص Neither dignified nor Nobel نه بلند مرتبه نه نجیب
Glorify the bravery
تجلیل کردن از شجاعت
Arena
ا٬ر٬ینا
عرصه
صحنه
Dining room
اتاق غذاخوری
Until fairly recently
تا همین اواخر
Fairly
منصفانه
Sideline
حاشیه
Pitiful
رقتانگیز
Horrifying
وحشتناک
Empathy with victim
یکدلی با قربانیان
Scholars
عالمان
دانشمندان
Despise
خوار شمردن
تحقیر کردن
Gravesite
قبرستان
Antibody
پادتن
Royalty
حق امتیاز
حق اختراع
خانواده سلطنتی
Go on
ادامه دادن
Scandal
رسوایی
تهمت
افتضاح
Exacerbate
تشدید کردن
بدتر کردن
خون کسی را بجوش آوردن
Extension
گسترش
افزونه
تمدید
انبساط
End up in
تمام شدن در
Corporation
شرکت
بنگاه
Reaping
درو کردن
Attempt
جستجو کردن
کوشش کردن
تقلا کردن
قصد کردن
Asset
دارایی
چیز با ارزش
Betray
خیانت کردن
Betrayed our trust
به اعتماد ما خیانت کردند
Cultured
پرورده
تحصیل کرده
تربیت شده
Giving away
بخشیدن
Giving away more much in value
ازرش خیلی بیشتر بخشیدن
Justify
توجیه کردن
حق دادن
تصدیق کردن
Conceive
تصور کردن
فهمیدن
پنداشتن
As a unity
بعنوان یک واحد
Wholeness
تمامیت
Overcome
غلبه کردن
Overcome something
غلبه کردن بر چیزی
Linear sequence
توالی خطی
Converse
گفتگو کردن صحبت کردن مذاکره کردن Adj واژگون وارونه مخالف N گفتگو صحبت سخن Conversing on something گفتگو کردن در مورد چیزی
Confront
مقالبه کردن مواجهه کردن روبرو شدن با Be confronted by روبرو شدن با چیزی
Endure
تحمل کردن
Descend
سرازیر شدن
پایین آمدن
Descendent
نسل
زاد و ولد
Refer
مراجعه کردن منسوب بودن ذکر کردن منتسب کردن Refer to themselves as the corn people به خودشان مردم ذرت را نسبت میدهند
Abiding
ابایدینگ
پایا ماندگار
Abiding dependence
وابستگی ماندگار
A Rests on b foundation
A رو B پایه دارد
Merely
میریلی
صرفا
فقط
Manifestation
تجلی
ظهور
Measure
درک کردن
بدست آمودن
فهمیدن
در نظر گرفتن
Intended
قبلا تعیین شده
Been accustomed
عادت کردن
خو گرفتم
معتاد شدن
Shipwreck
سانحه کشتی
غرق شدن کشتی
Run aground
به گل نشستن
Volcano
آتشفشان
Inadvertently
سهوا
Advertent
مواظب
متوجه
دقیق
Infestation
هجوم
Scurry
به سرعت حرکت دادن
Bury
دفن کردن
Baried دفن شدن
Breeding
پرورش تولید مثل
Selective breeding
پرورش گزینشی
Canine
ک٬ی ناین
سگی
وابسته به سگ
سگ مانند
Ideal experimental animal
حیوان آزمایشی ایدهآل
Reasonably
منطقی
Pedigree pooches
نژاد سگها
Pedigree شجرنامه ریشه نژاد
Ancestry off of Pedigree pooches
Boredom
کسالت
Play a part
نقش داشتن
Advantage
مزیت برتری سود سودمند بودن مزیت دادن
Labor market
بازار کار
Labor
کار
کارگر
زحمت کوشش رنج سعی
زحمت کشیدن کوشش کردن تقلاکردن
Contemporary
معاصر
ministerial
وابسته به وزارت خانه
وزارت خانهای
Evolve
در آوردن
بیرون دادن
استنتاج کردن
نمو کردن*
Cope WITH something
مقابله کردن با چیزی
از عهده چیزی بر آمدن
Cope از عهده بر آمدن
Operating framework
چهارچوب عملیاتی
Fragmented and hoc
تکهتکه و شلوغ
Devastate
ویران کردن
خراب کردن
تاراج کردن
پایمال کردن
Initially
در ابتدا
Enthusiasm
اشتیاق شور شوق
Complementary
مکمل
تکنیل کننده
legal regulations
دستورالعملهای قانونی
مقررات قانونی
Naturopath
طبیعتگرد
Inclusion
در بر داری شمول گنجایش دخول From include
Efficacy
اثر تاثیر. درجه تاثیر. اثر بخشی
Practice their lines
تمرین کردن خطوط
Distinguish between a and B
فهمیدن تمایز بین آ و ب
Intent of somebody
قصد کسی
Extinguish
خاموش کردن
منقرض کردن
Inadvertently
سهوا
Advertent
مواظب
متوجه
دقیق
Infestation
هجوم
Scurry
به سرعت حرکت دادن
Bury
دفن کردن
Baried دفن شدن
Breeding
پرورش تولید مثل
Selective breeding
پرورش گزینشی
Canine
ک٬ی ناین
سگی
وابسته به سگ
سگ مانند
Ideal experimental animal
حیوان آزمایشی ایدهآل
Reasonably
منطقی
Pedigree pooches
نژاد سگها
Pedigree شجرنامه ریشه نژاد
Ancestry off of Pedigree pooches
Boredom
کسالت
Play a part
نقش داشتن
Advantage
مزیت برتری سود سودمند بودن مزیت دادن
Labor market
بازار کار
Labor
کار
کارگر
زحمت کوشش رنج سعی
زحمت کشیدن کوشش کردن تقلاکردن
Contemporary
معاصر
ministerial
وابسته به وزارت خانه
وزارت خانهای
Evolve
در آوردن
بیرون دادن
استنتاج کردن
نمو کردن*
Cope WITH something
مقابله کردن با چیزی
از عهده چیزی بر آمدن
Cope از عهده بر آمدن
Operating framework
چهارچوب عملیاتی
Fragmented and hoc
تکهتکه و شلوغ
Devastate
ویران کردن
خراب کردن
تاراج کردن
پایمال کردن
Initially
در ابتدا
Enthusiasm
اشتیاق شور شوق
Complementary
مکمل
تکنیل کننده
legal regulations
دستورالعملهای قانونی
مقررات قانونی
Naturopath
طبیعتگرد
Inclusion
در بر داری شمول گنجایش دخول From include
Efficacy
اثر تاثیر. درجه تاثیر. اثر بخشی
Practice their lines
تمرین کردن خطوط
Distinguish between a and B
فهمیدن تمایز بین آ و ب
Intent of somebody
قصد کسی
Extinguish
خاموش کردن
منقرض کردن
Inadvertently
سهوا
Advertent
مواظب
متوجه
دقیق
Infestation
هجوم
Scurry
به سرعت حرکت دادن
Bury
دفن کردن
Baried دفن شدن
Breeding
پرورش تولید مثل
Selective breeding
پرورش گزینشی
Canine
ک٬ی ناین
سگی
وابسته به سگ
سگ مانند
Ideal experimental animal
حیوان آزمایشی ایدهآل
Reasonably
منطقی
Pedigree pooches
نژاد سگها
Pedigree شجرنامه ریشه نژاد
Ancestry off of Pedigree pooches
Boredom
کسالت
Play a part
نقش داشتن
Advantage
مزیت برتری سود سودمند بودن مزیت دادن
Labor market
بازار کار
Labor
کار
کارگر
زحمت کوشش رنج سعی
زحمت کشیدن کوشش کردن تقلاکردن
Contemporary
معاصر
ministerial
وابسته به وزارت خانه
وزارت خانهای
Evolve
در آوردن
بیرون دادن
استنتاج کردن
نمو کردن*
Cope WITH something
مقابله کردن با چیزی
از عهده چیزی بر آمدن
Cope از عهده بر آمدن
Operating framework
چهارچوب عملیاتی
Fragmented and hoc
تکهتکه و شلوغ
Devastate
ویران کردن
خراب کردن
تاراج کردن
پایمال کردن
Initially
در ابتدا
Enthusiasm
اشتیاق شور شوق
Complementary
مکمل
تکنیل کننده
legal regulations
دستورالعملهای قانونی
مقررات قانونی
Naturopath
طبیعتگرد
Inclusion
در بر داری شمول گنجایش دخول From include
Efficacy
اثر تاثیر. درجه تاثیر. اثر بخشی
Practice their lines
تمرین کردن خطوط
Distinguish between a and B
فهمیدن تمایز بین آ و ب
Intent of somebody
قصد کسی
Extinguish
خاموش کردن
منقرض کردن
It you varies according to whom you ask
ان فرق میکند بسته به اینکه شما از چه کسی بپرسید
Straightforward
سرراست
مستقیم
رک
Arise
ناشی شدن برخاستم Arise from something نشات گرفتن از چیزی برخاستن از چیزی
Find something somehow
چیزی را جوری دیدن
Conversely
متقابلا
Extend
توسعه دادن طولانی کردن تمدید کردن منبسط کردن بزرگ کردن
An extended period of time
یک دوران طولانی
Fend
دفع کردن دور کردن یا دفاع کردن Fend yourself از خودت مراقبت کن از خودت دفاع کن
Cook and clean after yourself٫ Look after yourself
ا
Hassle somebody
عذاب دادن
عاجر کردن
Get along with somebody
همگام شدن با کسی
همراه شدن با کسی
Intense
شدید
قوی
Meaningful
معنی دار
Homesick
دلتنگ adj
بیمار وطن
Unwilling
ناخواسته
بی میل
بی تمایل
Up until the something
تا زمان چیزی
Someone is confident
کسی مطمئن است
Intervention
مداخله به هدف بهبود دقت
Antibody
پادتن
Exposure TO something
در معرض چیزی قرار کرفتن
Human sustenance
تغذیه، معاش انسان
Water for human sustenance
آب خوراکی انسان
Is it only has 1950
در اوایل سال ۱۹۵۰
همان اوایل ۱۹۵۰
By 1950
تا سال ۱۹۵۰
Trivialize
بی اهمیت دانستن
بی اهمیت شدن
مبتذل کردن
degrade
تنزل دادن
پست کردن
خفت دادن
Confer
اعطا کردن
مشورت کردن
تفویض کردن
Diverse
متنوع
گوناگون
مختلف
detrimental
مضر
زیان آور
دردناک
خسارت آور
Justify
توجیه کردن
حق دادن
تصدیق کردن
ذیحق دانستن
Hassle somebody
عذاب دادن
عاجر کردن
Get along with somebody
همگام شدن با کسی
همراه شدن با کسی
Intense
شدید
قوی
Meaningful
معنی دار
Homesick
دلتنگ adj
بیمار وطن
Unwilling
ناخواسته
بی میل
بی تمایل
Up until the something
تا زمان چیزی
Someone is confident
کسی مطمئن است
Intervention
مداخله به هدف بهبود دقت
Antibody
پادتن
Exposure TO something
در معرض چیزی قرار کرفتن
Human sustenance
تغذیه، معاش انسان
Water for human sustenance
آب خوراکی انسان
Is it only has 1950
در اوایل سال ۱۹۵۰
همان اوایل ۱۹۵۰
By 1950
تا سال ۱۹۵۰
Trivialize
بی اهمیت دانستن
بی اهمیت شدن
مبتذل کردن
degrade
تنزل دادن
پست کردن
خفت دادن
Confer
اعطا کردن
مشورت کردن
تفویض کردن
Diverse
متنوع
گوناگون
مختلف
detrimental
مضر
زیان آور
دردناک
خسارت آور
Justify
توجیه کردن
حق دادن
تصدیق کردن
ذیحق دانستن
Hassle somebody
عذاب دادن
عاجر کردن
Get along with somebody
همگام شدن با کسی
همراه شدن با کسی
Intense
شدید
قوی
Meaningful
معنی دار
Homesick
دلتنگ adj
بیمار وطن
Unwilling
ناخواسته
بی میل
بی تمایل
Up until the something
تا زمان چیزی
Someone is confident
کسی مطمئن است
Intervention
مداخله به هدف بهبود دقت
Antibody
پادتن
Exposure TO something
در معرض چیزی قرار کرفتن
Human sustenance
تغذیه، معاش انسان
Water for human sustenance
آب خوراکی انسان
Is it only has 1950
در اوایل سال ۱۹۵۰
همان اوایل ۱۹۵۰
By 1950
تا سال ۱۹۵۰
Trivialize
بی اهمیت دانستن
بی اهمیت شدن
مبتذل کردن
degrade
تنزل دادن
پست کردن
خفت دادن
Confer
اعطا کردن
مشورت کردن
تفویض کردن
The listener can cut in at any time
شنوده میتواد در هر زمانی قطع کند
Acknowledge
تصدیق کردن
اذعان کردن
اعتراف کردن
Staple
جز اصلی هر چیزی
Staple of their diet
Manifestation
ظهور تجلی آشکار سازی
Overcome Something
غلبه کردن بر چیزی
Conversing on something
صحبت کردن در مورد چیزی