Unit 1 People And Relationships Flashcards
Client (clients)
مشتری
Ex: the company inquires clients to pay substantial fees in advance.
این شرکت از مشتریان می خواهد که هزینه های قابل توجهی را از قبل پرداخت کنند
Colleague (colleagues)
همکار
Ex: in the corporate world, the best sources of business are your former colleagues.
در دنیای شرکت ها، بهترین منابع کسب و کار همکاران سابق شما هستند
Employer (employers)
کارفرما
Ex: the telephone company is the country’s largest employer
شرکت تلفن بزرگترین کارفرمای کشور است
Parent (parents)
پدرومادر
Ex: when you become a parent the things you once cared about seem to have less value
وقتی پدر و مادر می شوید چیزهایی که زمانی به آنها اهمیت می دادید به نظر ارزش کمتری دارند
Sibling (siblings)
خواهروبرادر
Ex: some studies have found that children are more friendly to younger siblings of the same sex
برخی از مطالعات نشان داده اند که کودکان نسبت به خواهر و برادرهای همجنس خود دوستانه تر هستند
Ex: sibling rivalry often causes parents anxieties
رقابت خواهر و برادر اغلب باعث نگرانی والدین می شود
Spouse (spouses)
زن وشوهر
Ex: husbands and wives do not have to pay any inheritance tax when their spouse dies
زن و شوهر در هنگام فوت همسرشان مجبور به پرداخت مالیات بر ارث نیستند
Autonomous
(Adjective)
خودمختار - مستقل
Ex: they proudly declared themselves part of a new autonomous province
آنها با افتخار خود را بخشی از یک استان خودمختار جدید اعلام کردند
Consistent
(Adjective)
استوار- ثابت
Consistency ثبات
Consistently همواره
Ex: Becker has never been the most consistent of players anyway
به هر حال بکر هرگز ثابت ترین بازیکن نبوده است
Ex: a consistent character with a major thematic function
شخصیتی سازگار با کارکرد موضوعی اصلی
Ex: his consistent support of free trade
حمایت مداوم او از تجارت آزاد
Conventional
(Adjective)
متعارف - مرسوم
Conventionally به طور متعارف
Ex: a respectable married woman with conventional opinions
یک زن متاهل محترم با عقاید متعارف
Co-operative
(Adjective)
Cooperative
تعاونی - تعاملی - همکاری
Ex: the president said the visit would develop friendly and cooperative relations between the two countries
رئیس جمهور گفت که این سفر باعث توسعه روابط دوستانه و همکاری بین دو کشور خواهد شد
Efficient
(Adjective)
کارآمد
Ex: with today’s more efficient contraception women can plan their families and careers
زنان می توانند با روش های پیشگیری از بارداری کارآمدتر امروزی برای خانواده و شغل خود برنامه ریزی کنند
Ex: technological advances allow more efficient use of labour
پیشرفت های تکنولوژیکی امکان استفاده کارآمدتر از نیروی کار را فراهم می کند
Ex: an efficient way of testing thousands of compounds
یک روش کارآمد برای آزمایش هزاران ترکیب
Flexible
(Adjective)
قابل انعطاف - تغییر پذییر
Ex: more flexible arrangements to allow access to services after normal working hours
ترتیبات منعطف تر برای دسترسی به خدمات پس از
ساعات کاری عادی
Idealistic
(Adjective)
آرمان گرا - ایده آلیستی
Ex: idealistic young people died for the cause
جوانان آرمان گرا جان خود را از دست دادند
Ex: an over-simplistic and idealistic vision of family dynamics
دیدگاهی بیش از حد ساده انگارانه و آرمان گرایانه از پویایی خانواده
Tolerant
(Adjective)
متحمل - بردبار - شکیبا
Ex: they need to be tolerant of different points of view
آنها باید نسبت به دیدگاه های مختلف مدارا کنند
Ex: other changes include more tolerant attitudes to unmarried couples having children
تغییرات دیگر شامل نگرشهای تساهلآمیزتر نسبت به بچهدار شدن زوجهای مجرد است
Vulnerable
(Adjective)
آسیب پذیر
Ex: old people are particularly vulnerable members of our society
افراد مسن به ویژه اعضای آسیب پذیر جامعه ما هستند