Readings Flashcards
smog
smoke or other atmospheric pollutants combined with fog in an unhealthy or irritating mixture
poise
n: steadiness; stability: intellectual poise.
v: balance evenly
v: to hover, as a bird in the air
decompose
تجزيه شدن، از هم پاشيدن، وا رفتن
irritation
ازردگى، تحريك, discomfort
disorder
نابسامانى، بى نظمى، ناهنجارى
etiology
سبب شناسى
controversial
بحث برانگيز، مورد بحث
parasitic
انگلى
umbrageous
سايه دار، پر سايه
stem
ساقه
axis, branch
haustoria
plural of haustorium
the penetrating feeding organ of certain parasites.
flourish
گل دادن، شكفتن
vine
any plant having a long, slender stem that trails or creeps on the ground or climbs by winding itself about a support or holding fast with tendrils or claspers.
the stem of any such plant.
a grape plant.
bloom
شكوفه
ponderous
heavy, burdensome, massive, bulky
embark on
begin, start
repudiate
abandon, deny, defect, decline
tenacious
strong, unyielding
سرسخت، مقاوم
protagonist
hero, lead character
ethical
moral, righteous
اخلاقى
endure
bear hardship
تاب آوردن، پايستن
confer
اهدا كردن، اعطاكردن
congergate
گرد آمدن، جمع شدن
hive
كندو
mound
تپه، خاكريز
herd
رمه، گله، گرد آمدن
prey
طعمه، شكار
غنيمت، يغما
merely
فقط، تنها
pigment
رنگ مايه، رنگ دانه
opaqueness
تاريكى، ماتى، تيرگي
solvent
حلال
barrier
مانع
virulent
مهلك، كشنده
measles
سرخك
pneumonia
سينه پهلو، ذات الريه
colonist
كسى كه در تاسيس مستعمره اى شركت دارد
devastating
ويرانگر
outbreak
شيوع
contribute
اهدا كردن، كمك كردن
موجب شدن، دخيل بودن
divinity school
school with a religious curriculum (برنامه آموزشى)
pawn
سرباز شطرنج
كسى كه مورد سو استفاده ديگران قرار ميگيرد
lot
بخت، اقبال، سرنوشت، قسمت
intricate
درهم پيچيده، بغرنج
reef
تپه دريايى
thrive
پر رونق بودن، شكوفا شدن
cluster
انبوه، دسته
دسته كردن، خوشه كردن
tentacle
شاخك حساس
petal
گلبرگ
establish
برقرار كردن
fringe
حاشيه، لبه
ريسمان
remnant
پسمانده، باقيمانده، ته مانده
withstand
تحمل كردن، تاب آوردن
equator
استوا
algae
جلبك، علف دريايى
bore
خسته كردن
سوراخ كردن
soluble
قابل حل، حل شدنى
limestone
سنگ آهك
distinctive
مشخص
juxtaposed
پيش هم گذاشته، پهلوى هم گذاشته
dwarf
كوتوله
كوتاه جلوه دادن
diameter
قطر
tinted
رنگدار، سايه دار
circumference
محيط، پيرامون
camouflage camouflage
استتار
diverse
ناهمگون، غير مشابه
clear-cut
روشن، صريح
sport (v)
have, feature
blend in
fit in
Barren
تهى، بى حاصل
نازا، عقيم
adhesive
چسبنده
microsphere
ريز كره
stellar
درخشان
soar
اوج گرفتن، صعود كردن
dispatch
اعزام، فرستادن
توزيع امكانات
ارسال پيام، مخابره كردن
bequest
ميراث دادن
amenable
تابع، متمايل، پاسخگو، هدايت شدنى
trustee
متولى، عضو هيئت امنا
appoint
منصوب كردن
تعيين كردن
equip
furnish
comprised up
شامل
halt
ايست كردن، لنگيدن
Depict
تصوير كردن، نشان دادن
integral
جدايى ناپذير، يكپارچه
inasmuch as
به درجه اى كه تا آنجا كه در اين صورت نظر به چونكه
derivation
اشتقاق، ريشه گيرى، شاخه گيرى، اصل، نسب، سرچشمه، مبدا
evoking
احضار كردن، بيرون كشيدن
mythical
افسانه اى
chariot
ارابه
skewering
به سيخ كشيدن
ear
دسته، خوشه
roasting
برشته كردن
novelty
بديع، بى سابقه
amulet
طلسم، دوا يا زيورى كه براى شكستن جادو و طلسم به كار ميرود
Prey
طعمه، شكار
herd
رمه، گله
Hyena
كفتار
Leotard
لباس كشباف
insightful
با بصيرت
garment
جامه
prospect
منظره، چشم انداز
stir up
هم زدن
porch
ايوان
undergoing
دستخوش چيزى شدن
fission
شكافت ( هسته اى)
profound
عميق، پر محتوا
بسيار محسوس
اساسى، بنيادى
كامل، محض
lay bare
ابراز كردن، برهنه كردن
abruptly
ناگهانى
yearn
حسرت خوردن، آرزو كردن
glamour
فريبندگى، زرق و برق
seamy
ناخوش آيند، هرزه
chronicle
داستان، سرگذشت
نگاشتن، بازگو كردن
stricken
تير خورده، ضربه خورده
مبتلا
اندوهگين
فلك زده
sanatorium
آسايشگاه (روانى)
reissue
دوباره نشر يا صادر كردن
trend
گرايش، روال
مد، رواج
مسير
novice
تازه كار، مبتدى
stark
سخت گيرانه
كامل، مطلق
نيرومند
رك، ناخوشايند
scandalous
رسوا كننده
شرم آور
ننگين
emit
به بيرون فرستادن، صادر كردن
گسيل كردن، ساطع كردن
precisely
دقيقاً، موشكافانه
emanate
نشئت گرفتن
ساطع شدن از
celestial
آسمانى
crescent
هلال ماه
peninsula
شبه جزيره
fault
گسل
pamphlet
مقاله، رساله
forth
مد نظر، آشكار
از حالا، به پيش
denomination
نامگذارى
درجه، رده
ارزش(پول، تمبر)
jurisdiction
قلمرو
اختيار
حوزه قضايى
archeologist
باستان شناس
populace
people
diminish
كاستن، كم شدن (اهميت، اندازه، رتبه)
خفيف شدن يا كردن
distinguish
تمييز، شناختن مشخص كردن(ويژگى چيزى بودن) دريافتن، پى بردن جدا كردن، طبقه بندى كردن برجسته و مفتخر كردن
resemble
شباهت داشتن
predominant
غالب، مسلط، برجسته
chameleon
جانورى كه رنگ عوض مى كند
Continental shelf
نواحى ساحلى تا عمق حدوداً ٢٠٠ متر
subtle
ماهرانه، دقيق، زيرك
lime
آهك
durable
با دوام، پايدار
merchant
تاجر، مغازه دار
baking soda
جوش شيرين
premium
حق بيمه جايزه، پاداش گرانتر، اضافه تر مبلغ اضافى ارزش، قيمت شهريه آموزشى ممتاز، مرغوب
dissociative
تجزيه كننده
extensively
زياد، بسيار
recount
بازگو كردن
Conversation
روش زندگى، رفتار
whittle
تراشيدن چوب
fair
نمايشگاه
lure
جذب كردن، وسوسه كردن،
دام، تله، طعمه
ranch
مزرعه، دامدارى
designate
نام بردن
enact
به تصويب رسيدن
assiduous
با پشتكار
instrumental
مفيد، سودمند
conserve
حفظ كردن، نگهدارى كردن
peer
خفت، همتا
inflection
آهنگ، نواخت
خمش، انحنا
acquire
بدست آوردن، فرا گرفتن
proponent
هوادار، حامى
مطرح كننده
nurture
پرورش، تربيت
خوراك
determine
تعيين كردن
رأى قطعى صادر كردن
تصميم گرفتن، اراده كردن