Prefix: Dis Flashcards
Disable
ناتوان بودن نسبت به چیزی
Able: توان داشتن نسبت به چیزی
Disobedinet
سرکش، نافرمان، یاغی متضاد با ؛ \:obidinet فرمانبردار، مطیع از ریشه Obey:اطاعت کردن
Disallow
رد کردن ، احازه ندادن
Allow: اجازه دادن
Disallowed: مردود شدن
Discord on
نزاع اصطکاک، ناجوری
Accord: جور بودن
According to : بر طبقِ…
Disregard
Ignor, neglect نادیده گرفن، اعتنا نکردن #regard توجه کردن
Disclose
پرده برداشتن، آشکار و افشا کردن
Disclosing : افشا
Close: سرپوش گذاشتن بر چیزی
Discard
دور انداختن، دست کشیدن از ، بیخیال چیزی شدن
Get rid of stj , give up
Disarray
بی نظمی و اغتشاش
Array : منظم کردن
In disarray :در بی نظمی، untidy
Disorder
بی نظمی، شلوغی ، اختلال
Order :سفارش دادن و دستور دادن /نظم
Dissuade
to persuade someone not to do something ,
OPP persuade
Disparage
to criticize someone or something in a way that shows you do not think they are very good or important
دست کم گرفتن