Job Flashcards
نه دقیقا، انطور که باید
Not exactly
مناسب نبودن برای انجام کاری
cut out for
سرو کار داشتن با چیزی
dealing with
کاغذ بازی
paperwork
راسته کار من نیست، چیزی نیست که من باهاش اوکی باشم
my kind of thing
خیلی خسته کننده و کسل کننده
tiring and tedious
در واقع
in fact
رشته دانشگاهی
university major
مرتبط بودن با چیزی
relevant to
راستش رو بخوای، حقیقتا
Honestly
(شرکت)اداره کردن چیزی
Runnig a huge compony
رویای زندگی من بوده، چیزی رو در کل زندگی خواستن
has been my life-long ambition
چیزی رو قلبا خواستن یا در ذهن بودن چیزی
relished
چیزی که همیشه میخواستم و در ذهنم بوده
it has always relished
هرکاری باشه انجام میدم تا این رویا محقق شود
I will do whatever it takes to make it happen
هرچیزی لازم باشه رو دارم
I have whatever it takes
نیاز داشتن، شامل شدن
entail
as a piece of job: needing a lots of skill at work
as a person: not easily satisfied
demanding job
a demanding boss
چشمهای تیز عقابی
eagle eyes
بر همه چیز نظارت داشتن
monitor everything