IBT2 Flashcards
Dainty
خوراک خوشمزه خوشگل (ظریف و زیبا و دلپسند) مشکل پسند Delicate Fragile
Interment
به خاک سپاری
دفن
Burial
Funeral
Insult
توهین اهانت توهین کردن حمله غافلگیرانه Hateful communication Abuse
Aggrieve
جور و جفا کردن صدمه زدن Offend Wrong Oppress
Antagonize
دشمنی کردن درافتادن Oppose Offend Annoy Anger He had antagonized all neighbours
Abuse
سو استفاده کردن بدرفتاری کردن ضایع کردن فحش دادن Wrong use
Exploitation
استثمار
بهره کشی
بهره وری
Taking advantage
Misdeed
کار بد
ناشایسته
جرم
گناه
Disgust
انزجار بیزاری متنفر کردن یا شدن حالت تهوع پیدا کردن Aversion Repulsion He could not tolerate the smell of garlic without of feeling of disgust اون بدون احساس بیزاری نمی توانست بوی سیر را تحمل کند
Aversion
تنفر بیزاری Dislike Opposition Smoking is one of her pet aversion سیگار کشیدن یکی از چیزهایی است که او شدیدا از آن متنفر است
Antipathy
بیزاری
انزجار
Disgust
Strong dislike
Distaste
بی میلی اکراه بیزاری نفرت داشتن Disgust Antipathy Aversion Hatred His distaste of classical music was evident بیزاری او از موسیقی کلاسیک آشکار بود
Hatred
نفرت تنفر کینه خصومت Severe dislike Acrimony Disgust Distaste Antipathy His murder rekindled the ancient hatred between the two tribes... قاتل اوکینه دیرینه بین آن دو قبیله را دوباره روشن کرد
Tribe
قبیله عشیره گروه دار و دسته Association Clan People Society Ethnic group
Revulsion
بیزاری شدید عقب نشینی Disgust Hatred Dislike Distaste A revulsion of his mood دگرگونی حال و حوصله او
Dissertation
رساله
پایان نامه
تز
I wrote my graduate dissertation about crisis economic in 2010
Synopsis
خلاصه
چکیده
Digest
Summary
Digest
خلاصه خلاصه کردن تحلیل بردن فهمیدن Synopsis Summary
Furthermore
علاوه بر این
از سوی دیگر
In addition
Practitioner
شاغل
Expert
Anonymity
ناشناسی گمنامی Obscurity The beneficent man instead on anonymity مرد خیر اصرار کرد نامش فاش نشود The police guaranteed the anonymity of the informer
Awareness
آگاهی اطلاع هوشیاری باخبری Knowledge
Characterise
ترسیم کردن
شرح دادن
توصیف کردن
Typify
Distinguish
They characterised anyone who disagrees with them as a traitorآ
آنان هرکس را که با آنها مخالف باشد خانن توصیف می کنند
Orientation
جهت
جهت گیری
آشنایی
تشخیص موقعیت
Adjustment
These two nations are different in the political orientation.
این دو کشور از نظر جهت گیری سیاسی تفاوت دارند
Broaden
پهن کردن
گستردن
عریض کردن
Corporate
مشترک گروهی دارای شخصیت حقوقی Allied Collective Joint Religious shows how mankind individually and corporately should live مذهب نشان می دهد که بشر چگونه به صورت فردی و گروهی باید زندگی کند
Premise
مفروضات بیان مقدمه محوطه ساختمان Hypothesis Argument Keep of the premises وارد این محوطه نشوید
Endeavor
تلاش کردن کوشش کردن تلاش کوشش Aim Effort Struggle She walked up and down and endeavor to calm herself.
Transact
انجام دادن
به انجام رساندن
Do business
Carry out
This company transact most of its businesses by computer
این شرکت بیش‌تر معاملات خود را با کامپیوتر انجام می دهد
Transaction
Noun : transact انجام اجرا معامله داد و ستد تبادل Business dealing Undertaking Action
Ration
جیره بندی کردن سهمیه بندی کردن سهمیه جیره We were rationed to two eggs a week
Rational
عقلانی منطقی Realistic Of sound mind Analytical
Dissertation
رساله
پایان نامه
تز
I wrote my graduate dissertation about crisis economic in 2010
Digest
خلاصه خلاصه کردن تحلیل بردن فهمیدن Synopsis Summary
Furthermore
علاوه بر این
از سوی دیگر
In addition
Practitioner
شاغل
Expert
Anonymity
ناشناسی گمنامی Obscurity The beneficent man instead on anonymity مرد خیر اصرار کرد نامش فاش نشود The police guaranteed the anonymity of the informer
Irrespective
بی توجه بی قید بی ملاحظه Without regard Heedless
Knowledgeable
آگاهانه مطلع زیرک باهوش Aware Educated
Namely
یعنی به این صورت به این معنی به عبارت دیگر That is to say
Frequent
Frequentation (noun)
Frequentative (adjective)
مکرر
پی در پی
Incur
بالا آوردن متحمل شدن موجب شدن بر سر خود آوردن Bring upon oneself Arouse Acquire Earn He incurred the king wrath او خشم شاه رانسبت بهبود برانگیخت
Discriminate
تشخیص دادن فرق گذاشتن نکته سنج Show prejudice Differentiate Distinguish
Colourblind
کور رنگ
Colour-blind people haven’t the ability to discriminate colours.
افراد کمرنگ توانایی تشخیص رنگ ها را ندارند
Prejudice
پیش داوری کردن دچار تعصب کردن صدمه زدن (ناشی از عمل یا قضاوت) تعصب Intolerance
Settlement
مصالحه توافق تسویه حساب پرداخت بدهی واگذاری ملک و غیره Decision Conclusion
Liaise
Noun
Liaison
در ارتباط بودن
رابطه نامشروع جنسی
ارتباط
پیوستگی
Bidding
پیشنهاد قیمت تعیین قیمت دستور خواست Command
Infrastructure
زیربنا
شالوده
مخالف
Suprastructure
Stockholder
سهامدار
Elaborate
پرجزییات دقیق مبسوط به طور مبسوط شرح دادن تولید کردن (با زحمت و دقت) عمل آوردن Involved Intricate
Tender
ارائه دادن تقدیم کردن بازپرداخت کردن لطیف ظریف ملایم
Fratricide
برادرکشی
هم میهن کشی
Assert
اعلام کردن تاکید کردن ادعا کردن مدعی شدن Insist Declare Maintain
Secession
انتزاع جدایی Withdrawal Ant : Agreement
Chronological
تقویمی
In consecutive time
Historical
Sweetheart
معشوق
دلبر
Thwart
خنثی کردن ممانعت کردن مخالفت کردن Stop Hinder Prevent
Righteous
نیکوکار درستکار صالح صلاح Good Honest
Indignation
خشم برآشفتگی اوقات تلخ Anger Displeasure
Contaminate
آلوده کردن فاسد کردن نجس کردن Adulterate Corrupt
Adulterate
اضافه کردن
در تولید تقلب کردن
Contaminate
Council
انجمن
هیت
