Hamidreza A 1.1 - Handout 1 *Sentences* Flashcards
مثال های نقش اسم
۱ . من توپ را به بچه می دهم.
- Ich gebe dem Kind den Ball.
۲ . ما عکس را به معلم نشان می دهیم.
- Wir zeigen dem Lehrer das Bild.
۳ . او داستان را به دوستش می گوید.
- Sie erzählt dem Freund die Geschichte.
۴ . او کتاب را برای دختر می خواند.
- Er liest dem Mädchen das Buch.
۵ . من فاکتور را به مشتری می فرستم.
- Ich schicke dem Kunden die Rechnung.
۶ . تو کیک را برای برادر می بری.
- Du bringst dem Bruder den Kuchen.
۷ . او شیشه را برای نوزاد درست می کند.
- Sie macht dem Baby die Flasche.
۸ . او مسئله را به دانش آموز توضیح می دهد.
- Er erklärt dem Schüler das Problem.
۹ . ما غذا را برای مهمان سفارش می دهیم.
- Wir bestellen dem Gast das Essen.
۱۰ . او دوچرخه را به همسایه قرض می دهد.
- Sie leiht dem Nachbar das Fahrrad.
۱۱ . من ایمیل را به همکار می نویسم.
- Ich schreibe dem Kollege die E-Mail.
۱۲ . تو اسباب بازی را برای بچه می خری.
- Du kaufst dem Kind das Spielzeug.
۱۳ . او کیک را برای مادر می پزد.
- Er backt der Mutter den Kuchen.
۱۴ . او خانه را برای سگ می سازد.
- Sie baut dem Hund das Haus.
۱۵ . ما ماشین را برای مرد تعمیر می کنیم.
- Wir reparieren dem Mann das Auto.
۱۶ . او لباس را برای دوست دختر طراحی می کند.
- Er entwirft der Freundin das Kleid.
۱۷ . او شلوار را برای پسر می دوزد.
- Sie näht dem Sohn die Hose.
۱۸ . من آرزوی دختر را برآورده می کنم.
- Ich erfülle dem Mädchen den Wunsch.
۱۹ . تو نامه را به پدربزرگ می دهی.
- Du gibst dem Opa den Brief.
۲۰ . او کارت پستال را به مادربزرگ می فرستد.
- Er sendet der Oma die Postkarte.
۲۱ . ما شام را برای خانواده آماده می کنیم.
- Wir bereiten der Familie das Abendessen.
۲۲ . او ناهار را برای پدر بسته بندی می کند.
- Sie packt dem Vater das Mittagessen.
۲۳ . من خبر را به معلم می گویم.
- Ich erzähle der Lehrerin die Neuigkeit.
۲۴ . تو کتاب را به خواهر هدیه می دهی.
- Du schenkst der Schwester das Buch.
۲۵ . او در را برای بازدید کننده باز می کند.
- Er öffnet dem Besucher die Tür.
۲۶ . او راه را به گروه نشان می دهد.
- Sie zeigt der Gruppe den Weg.
۲۷ . ما قهوه را به مشتری پیشنهاد می کنیم.
- Wir bieten der Kundin den Kaffee.
۲۸ . من کت را از دوست می گیرم.
- Ich nehme dem Freund den Mantel.
۲۹ . تو سؤال را از رئیس می پرسی.
- Du stellst der Chefin die Frage.
۳۰ . او اسباب بازی را برای بچه می گذارد.
- Er legt dem Kind das Spielzeug.